جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

آفات نماز (3)

زمان مطالعه: 91 دقیقه

عُجب و خودپسندی، آفت عبادت

وقتى آفت به چیزى افتاد، آن را خراب و غیر قابل استفاده و گاهى زیانبار مى سازد.

آفت عبادت هم «عُجب» و خودپسندى و غرورى است که در پى عبادت به انسان دست دهد.

عُجب، عبارت است از بزرگ پنداشتن عمل، و شاد شدن و ناز فروختن بدان، و دیدن این که نفس در انجام عبادت هیچ کوتاهى نکرده و عبادت از هر جهت کامل است.

عجب از بزرگترین چیزهایى است که انسان را به هلاکت مى کشاند بلکه عُجب، عمل را از کفه حسنات به کفه گناهان منتقل مى کند، و آن کس را که بلندمرتبه است به پایین ترین درجه مى کشاند همان گونه که در روایتهاى پیشین گذشت.

به همین سبب است که حضرت عیسى علیه السلام مى فرماید:

«اى گروه حوارییون (1)

چه بسیارند چراغهایى که باد آن را خاموش نموده، و چه بسیارند عابدانى که عجب آنان را تباه نموده است.» (2)

سعید بن ابى خلف (3)

از امام صادق علیه السلام روایت نموده است که فرمودند:

«بر تو باد کوشش کردن، و البته نفست از این اعتقاد که در عبادت و طاعت الهى کوتاهى دارد، خارج نشود، زیرا خداوند آن چنان که باید، پرستیده نشده است.» (4)

سرچشمه هاى عجب

سرچشمه ى عجب، غفلت از عیبهاى اعمال و آفتهاى عبادت است و همچنین بى خبر بودن از نعمتهاى الهى بر جهانیان که آنان را آفریده و آبرو داده و بر آنها لطفها نموده و همه چیز را در اختیارشان قرار داده است.

اکنون بنگر به نزدیکترین چیز در مقام بندگى که همان نماز است و آن پایه ى عبادتها است و اول چیزى است که از اعمال انسانها بدان رسیدگى مى شود، و اگر نماز رد شود دیگر اعمال نیز مردود است؛ بنابراین در حدود نماز، که برایت از منابعى درست و صریح نقل کردیم، اندکى درنگ کن، آیا تنها یک نماز سالم و کامل که اطمینان داشته باشى خداوند آن را پذیرفته است، خوانده اى؟ و به همین ترتیب دیگر عباداتت را قیاس کن. پس براى هر عمل عبادى دستورها و حدودى است که اعمال ما بدانها نمى رسد و به خاطر غفلتمان توانایى برپایى آنها را نداریم.

حضرت امیرمؤمنان على علیه السلام فرمودند:

«بدانید اى بندگان خدا! [مؤمن شب را] صبح نمى کند و [روز را] شب نمى کند مگر آن که بدگمان به نفس خودش است؛ پس همواره او را عیب مى کند و فزونى طاعت از نفس مى خواهد، بنابراین چون سابقانى که پیش از شما بودند و کسانى که در زمان شما درگذشتند، باشید؛ که آنان خیمه از دنیا برکندند، همچون خیمه برکندن مسافر، و دنیا را درنوردیدند، همچون درنوردیدن منزلها.» (5)

پس چگونه انسان به عمل خویش شگفت زده شود؟ یا چگونه خود را برپا دارنده ى عبودیت و انجام دهنده ى تکالیف الهى به حساب آورد؟، آرى اگر چیرگى غفلت نباشد، نگریستن مؤمن به خود و شاد گشتن به عبادتى که انجام مى دهد، نکوهیده نخواهد بود. البته به شرطى که این سرور با ستایش خداوند که وى را به انجام عبادت توفیق داده است، همراه بوده و از خداوند بخواهد که این توفیق را روزافزون فرماید. حضرت امیرمؤمنان على علیه السلام فرمودند: «کسى که عمل نیک او را خوشحال کند و گناه او را ناراحت نماید، مؤمن است.» (6)

سبب مى شود که انسان از عبادت بیشتر محروم شود و خود را در بالاترین درجات بندگى احساس کند، نیز میان انسان و دیگران فاصله مى اندازد، چون فرد خودپسند به دیگران با دیده ى تحقیر نگاه مى کند و بدتر از همه اینکه این گونه عابدان از ثواب خدا هم محروم اند و از عبادتهایشان بهره اى نمى برند و به علت نوعى کبر و خودبزرگ بینى، بر دیگران فخر مى فروشند یا بى اعتنایى مى کنند و همین صفت و عمل، موجب حبط و نابودى اعمالشان مى شود.

ماجراى اسفبار ابلیس که رانده ى درگاه الهى شد، ریشه در عُجب داشت.

او به خاطر عبادتهاى فراوانش پیش از فرمان خدا به سجده بر آدم، مغرور شد و خود را برتر از آدم دانست و سجده نکرد. امیرالمؤمنین علیه السلام در این باره مى فرماید:

«از نحوه ى برخورد خداوند با ابلیس، عبرت بگیرید. خداوند، عمل درازمدت و کوشش فراوان ابلیس را به خاطر عجب، تباه و نابود ساخت، در حالى که او شش هزار سال خدا را عبادت کرده بود، که معلوم نیست از سالهاى دنیا بود یا سالهاى آخرت، و این همه به خاطر یک ساعت تکبر ورزیدن و ترک فرمان الهى بود. اینک کیست که پس از ابلیس (با آن سابقه و با آن برخورد خدا با او) ایمن باشد و با داشتن گناهى همانند گناه ابلیس، دچار مؤاخذه نشود؟!» (7)

عُجب، به این معنى است که آنچه از اطاعت و بندگى و کار نیک انجام مى دهیم، آن را بسیار مهم و زیاد بپنداریم و براى خودمان مزیت و ارزشى فوق العاده قائل شویم. نتیجه ى چنین احساس و حالتى، کاهش اعمال نیک و پرستش است.

همه را به ز خود، اندیش، و مکن

کبر بر خلق، چو ابلیس لعین (8)

به فرموده ى حضرت علی علیه السلام: الْإِعْجَابُ یَمْنَعُ الِازْدِیَاد؛ (9)

خودپسندى، مانع زیاد شدن کمال و افزونى مرتبه مى شود.

وقتى عارفان و فرزانگان و سالکان، عمرى عبادت کردن را به هیچ مى انگارند و پیوسته زبانشان به پوزش خواهى از قصور و کوتاهى در بندگى است، افراد عادى چرا به خاطر چند رکعت نماز، یا چند حج و زیارت، یا چند شرکت در جلسه ى دعا و کار خیر، دچار عجب شوند و با این آفت، خرمن عبادتهاى خویش را بر باد دهند؟ به قول جامى:

نه هر ایزدپرست، ایزدپرست است

چو «خود» را قبله سازد، خودپرست است

خدا از بندگان آن را گزیند

که در راه خدا «خود» را نبیند(10)

عجب و خودپسندى از رذایل اخلاقى بوده و موجب سقوط عمل انسان مى گردد. براى شناخت عجب و خودپسندى بهتر است آن را از دیدگاه روایات مورد بررسى قرار دهیم و ببینیم ائمه معصومین علیهماالسلام در این زمینه چه مطالبى ارائه فرموده اند.

على بن سوید گوید: از حضرت ابى الحسن علیه السلام راجع به خودپسندى و عجبى که عمل را فاسد مى کند سؤال کردم.

آن بزرگوار فرمودند:

«عُجب داراى درجاتى است:

بعضى از آن درجات این است که کردار زشت بنده به نظرش جلوه کند و آن را خوب بپندارد و از آن خوشش آید و گمان کند که کار خوبى مى کند.

و بعضى از درجاتش این است که بنده به پروردگار ایمان آورد (و به وسیله ى این ایمان آوردن) به خداى تعالى منت گذارد، در صورتى که خداى تعالى بر او منت دارد که ایمان را در قلبش ایجاد فرموده است.» (11)

امام رضا علیه السلام در این روایت، عُجب را به دو بخش تقسیم مى فرمایند:

1 – فردى که کارهاى خیر انجام مى دهد و آن ها را در نظرش خوب جلوه مى دهد و تصور مى نماید که بهترین کار را انجام مى دهد. همین تصور باعث مى شود، خصلتى که ناشى از یک تفکر غلط است، در قلب فرد ظاهر شود. این خصیصه نوعى عجب و خودپسندى است.

2 – نوع دیگر عجب، آن است که فردى ایمان آوردنش را بر خداى تعالى منت مى گذارد و مى گوید که این من هستم که ایمان آورده ام!

اگر این شخص درست فکر کند. ملاحظه مى کند که این خداى تعالى است که بر او منت نهاده و ایمان را در قلبش مستقر فرموده است و این نیز نوعى عجب و خودپسندى است که باعث تباهى عمل فرد مى گردد.

در هر دو صورت عجب موجب نابودى آثار نماز فرد خواهد بود.

مولاى بزرگوار، امام صادق علیه السلام فرموده اند:

«کسى که عجب او را فراگیرد هلاک مى شود.» (12)

هلاکت مؤمن زمانى است که عجب قلبش را فرامى گیرد.

بدین سبب است که گاهى گناه کردن بهتر از عملى است که فرد را به عجب وادارد.

توضیح این مطلب در روایتى از مولاى بزرگوار، امام صادق علیه السلام مورد بررسى قرار گرفته است:

عبدالرحمن بن حجاج، از امام صادق علیه السلام روایت مى کند که فرمودند:

«فردى گناه مى کند و از آن پشیمان مى شود، و کار شایسته اى انجام مى دهد و آن کار شادمانش مى سازد و از حال پشیمانى دور مى افتد، در صورتى که به حالت پشیمان بودن برایش بهتر از شادى و سرورى است که او را فراگرفته است.» (13)

در روایت دیگرى از آن بزرگوار چنین مى خوانیم:

عبدالرحمن حجاج گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: شخصى عملى را انجام مى دهد در حالى که ترسان و نگران است پس کارى از کارهاى خوب انجام مى دهد و عجبى قلبش را فرامى گیرد.

آن بزرگوار فرمودند:

«این فرد در حالت اول که بیمناک است از حال بهترى برخوردار است تا حالت دوم که در عجب خویش است.» (14)

در این روایت نیز مشاهده مى شود که گناه کردن و سپس به حال خوفناک واقع شدن، بهتر از عُجبى است که در اثر عمل خوب در قلب فرد ایجاد مى گردد.

روایتى از مولاى بزرگوار، امام باقر علیه السلام یا امام صادق علیه السلام بیان گردیده که چگونگى هلاکت ایمان مؤمن را در اثر عُجبى که قلب مؤمن را فرامى گیرد مورد بررسى قرار داده است:

«دو مرد داخل مسجد شدند که یکى عابد و دیگرى فاسق بود و از مسجد خارج شدند در حالى که فاسق، صدیق شده بود و عابد فاسق گردیده بود. و این براى آن بود که عابد داخل مسجد شد در حالى که به عبادتش مى بالید و به آن مى نازید و فکرش درباره ى آن بود. ولى فاسق درباره ى ندامت و پشیمانى از فسقش بود و از خداى عزوجل راجع به گناهانى که کرده بود آمرزش مى خواست.» (15)

ایمان مؤمن، در اثر عُجبى که در قلبش ایجاد مى گردد، نابود مى شود. اما کسى که گناهکار است. عمل خوبى انجام نداده تا مستوجب عجب گردد و به خاطر پشیمانى از گناه خود و انجام رفتار شایسته، در زمره ى افراد با ایمان قرار مى گیرد.

روایت جالب دیگرى از مولاى بزرگوار، امام صادق علیه السلام بیان گردیده است که مبتلا شدن مؤمن به گناه را برتر از مبتلا شدنش به عجب مورد بررسى قرار مى دهد. آن بزرگوار مى فرمایند:

«همانا خدا مى دانست که ارتکاب گناه براى مؤمنین از خودبینى بهتر است. و اگر چنین نبود هرگز مؤمنى به گناهى دچار نمى شد.» (16)

بر همین اساس مى توان دریافت که افراد با ایمان همواره در معرض مبتلا شدن به بیمارى عُجب مى باشند، و هر لحظه سقوط آنها بدین وسیله وجود دارد.

روایتى از مولاى بزرگوار، امام صادق علیه السلام این موضوع را مورد بررسى قرار مى دهد:

آن بزرگوار مى فرمایند:

حضرت موسى علیه السلام از شیطان پرسید:

«مرا از گناهى که فرزند آدم مرتکب شود و بدین وسیله تو بر او مسلط مى گردى، آگاه کن.»

شیطان گفت:

«هنگامى که در نفس خود عُجب مى کند و عملش را بزرگ مى شمارد و گناه در چشمش کوچک مى شود.» (17)

براساس این روایت، شیطان همواره در کمین انسان است و منتظر عمل خیر و نیک او است که او را بعد از عمل خیر به عجب و خودپسندى مبتلا کند و بدین وسیله آثار اعمال نیک فرد را از بین ببرد.

در روایت دیگرى از امام بزرگوار علیه السلام چنین مى خوانیم:

«شیطان لعنت الله علیه به لشگریانش مى گوید: اگر در سه مورد بر فرزند آدم چیره گردم باکى ندارم از هر چه عمل خوب انجام دهد؛ زیرا آنها از او قبول نمى شود.

وقتى که فرد عمل خود را بسیار بشمارد، زمانى که گناه خود را فراموش کند، و هنگامى که در قلب او عُجب راه یابد.» (18)

عقل سلیم نیز چنین مى گوید که وقتى انسان کارى انجام مى دهد، نباید عجب داشته باشد، زیرا در اثر عجب، اثر اعمال او از بین مى رود و موجب هلاکت وى مى گردد.

روایت بسیار زیبایى در این زمینه نقل شده است که با مطالعه ى آن، آگاهى ما نسبت به اثر عجب، بیشتر مى گردد.

مولاى بزرگوار، امام صادق علیه السلام از پیامبر بزرگوار صلى الله علیه و آله و سلم روایت مى کند که خداى عزوجل به داود علیه السلام فرمود:

«یا داود گناهکاران را بشارت ده و صدیقان را بترسان.»

داود علیه السلام عرضه داشت: چگونه گناهکاران را بشارت دهم و صدیقان را بترسانم؟

خطاب رسید: به گنهکاران بشارت قبولى توبه بده و اینکه معاصى آنها را عفو مى کنم و صدیقان را بگو به اعمال خود عجب نورزند که احدى نیست که برایش میزان عمل بپا کنم مگر اینکه هلاک گردد.» (19)

بدین ترتیب مى توان دریافت که عجب و خودپسندى، از بیمارى هاى بسیار مهلک روانى انسان است که همواره مانع رشد و تکامل او مى باشد.

کسى که طریق تکامل نفسانى را انتخاب کرده باشد، باید همواره مراقب این پدیده روانى باشد که او را در منجلاب این حقارت فرو نبرد.

کلام ارزنده مولاى بزرگوار، امام صادق علیه السلام هشدار کوبنده اى براى مبتلا شدن به این عارضه روانى مى باشد.

آن بزرگوار مى فرمایند:

«بسیار تعجب مى کنم از کسى که به سبب اعمال و عباداتش، عجب و خودبینى پیدا مى کند در حالى که او نمى داند عاقبت امر و سرانجام کارش چگونه خواهد بود.

کسى که به سبب حالات و اعمال خویش بر خود ببالد، به طور مسلم از راه هدایت و سعادت منحرف و گمراه گشته و چیزى را که اهلیت ندارد، ادعا کرده است، و هر که امرى را که سزاوار آن نیست و برخلاف حقیقت ادعا مى کند، دروغگو محسوب مى گردد، اگر چه ادعاى او در دل و نهان بوده و مدت و مهلت به او داده شده باشد.

نخست چیزى که به یک شخص مبتلا به خودبینى وارد مى شود این است که آنچه وسیله عجب و خودبینى است، از او گرفته مى شود تا به عجز و حقارت خود آگاه گشته و درباره خود به این حقیقت که عاجز و ناتوان است، شهادت بدهد.

در این صورت حجت خدا بر وى تمام خواهد شد، چنانکه عاقبت کار ابلیس این طور شد.» (20)

با اینکه شیطان همواره سعى دارد که قلب مؤمن را در عُجب غوطه ور سازد اما انسان مى تواند تلاش نماید که از دام مهلک شیطانى برهد و در این راستا خداى تعالى نیز مددکار انسان است.

گاهى خداوند تبارک و تعالى چنان زمینه اى ایجاد مى نماید که فرد گناهکار دچار عُجب نگردد.

در یک حدیث قدسى به نمونه اى از یارى خداوند براى رهایى از عُجب، اشاره گردیده است:

پیامبر بزرگوار صلى الله علیه و آله و سلم فرموده اند که خداى تعالى مى فرماید:

«بعضى از بندگان مؤمن من هستند که در عبادت من تلاش و کوشش زیاد مى کنند و در نیمه شبها از رختخواب گرم خود بیرون آمده به من سجده مى کنند و با این کارها خود را به زحمت مى اندازند، من گاهى یک شب و یا دو شب آنها را دچار خواب مى کنم تا بیدار نشوند. این عنایت من درباره آنها است که مى خواهم آنها در عبادت من همیشه باقى بمانند. وقتى که این قبیل اشخاص صبح از خواب بیدار مى شوند ناراحت هستند که چرا دیشب به خواب مانده و اطاعت خدا را نکرده اند. اگر من فاصله، میان عبادت آنها نیفکنم عُجب و خودبینى بر آنان مسلط مى شود و آنها را به سوى فتنه مى کشاند. از خود راضى مى شوند و خیال مى کنند که در نزد من تقرب زیادى دارند.» (21)

کسى که بر اساس قضاى خداى متعال، نمى تواند نیمه شب از خواب بیدار شود و در نتیجه از نعمت عبادت شب محروم مى ماند، اگر توجه داشته باشد، در اثر این عمل، در قلب خود حالت غمگینى و ناراحتى احساس مى کند.

باید گفت که وجود همین احساس، برتر از عبادتى است که همراه عجب باشد و لذا خداوند متعال با این قضاى مطلوب خود، بر بندگان مؤمن منت مى نهد و آنها را بدین وسیله از خطر مبتلا شدن به عجب و خودپسندى نجات مى بخشد.

مولاى بزرگوار، امام باقر یا امام صادق علیه السلام مى فرمایند:

«خداوند تبارک و تعالى فرماید؛ برخى از بندگان من از من توفیق طاعتى مى طلبند تا بدان وسیله دوستشان بدارم، اما من آن را به آنان نمى دهم، مبادا از عمل خود دچار عجب و خودپسندى شوند.»(22)

بر همین اساس مى توان دریافت که خداوند متعال همواره یاور مؤمنان است و راضى نمى شود که بیمارى عُجب، قلب آنان را فراگیرد و بدین جهت گاهى آنان را از موفق شدن به عملى که موجب عُجب مى گردد، بازمى دارد.

اما باید توجه داشت که خود انسان نیز باید در از بین بردن عُجب تلاش و کوشش داشته باشد و براساس تلاش و کوشش، عُجب و خودپسندى را از نفس خود دور گرداند.

کلام ارزنده مولاى بزرگوار، امام باقر علیه السلام مى تواند رهنمود بسیار مناسبى در این زمینه باشد آن بزرگوار مى فرمایند:

«هر اندازه نفست بسیار طاعت خدا کند، باز آن را اندک شمار تا بدین وسیله نفس را زبون سازى و خود را در معرض عفو خدا قرار دهى.» (23)

غرور و عُجب مانع از قبولی نماز

خداوند متعال در نکوهش عُجب مى فرماید: «و روز حُنین هنگامى که افزون بودنتان شما را به شگفت آورده بود.» (24)

که در این جا مطلب به قصد انکار ذکر شده است.(25)

حضرت علامه طباطبائى (ره) در تفسیر المیزان ذیل این آیه مى فرمایند: «إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثرْتُکُمْ» یعنى وقتى که آن کثرتى که در خود دیدید، شما را به مسرت درآورد، و در نتیجه اعتمادتان به خدا قطع شده به حول و قوه ى او تکیه نکردید، بلکه به حول و قوه ى خود اعتماد نمودید، خاطر جمع شدید که با این همه کثرت که ما راست در همان ساعت اول دشمن را هزیمت مى دهیم و حال آن که کثرت نفرات بیش از یک سبب ظاهرى نیست و تازه سببیت آن هم به اذن خداست، آرى مسبب الاسباب اوست.

و خداوند فرمود: «و آنان پندارند که کارى نیکو انجام مى دهند.» (26)

و این نیز به وجهى به عجب برمى گردد.

پیامبر صلى الله علیه و آله، فرمود: «سه چیز هلاک کننده اند: یکى بخلى که پیروى شود، و هوسى که دنبال گردد، و به شگفت آمدن مرد از خود.» (27)

و امام علی علیه السلام فرمود: «آن کس که عجب بر او وارد شود. هلاک گشته است.» (28)

و همچنین امام صادق علیه السلام فرمود: «دانشمندى به نزد عابدى آمد و به او گفت: نمازت چگونه است؟ او گفت: از مانند منى، از نماز پرسیده مى شود؟ در حالى که من چنین و چنان گریه مى کنم. عالم پرسید: گریه ات چگونه است؟ گفت: مى گریم تا این که اشکهایم جارى مى گردد. پس آن عالم به عابد گفت: اگر بخندى و بیمناک باشى بهتر از آن است که بگریى و ناز بفروشى، همانا هیچ عملى از نازکننده پذیرفته نمى شود.» (29)

از امام باقر یا امام صادق علیهماالسلام روایت شده که فرمود: «دو مرد که یکى عابد و دیگرى گناهکار بود وارد مسجد شدند. پس از مسجد خارج گشتند در حالى که آن گناهکار از صدیقان بود و آن عابد از گناهکاران، و آن بدین سبب بود که عابد به عبادت خویش مى نازید و اندیشه در نیکویى عبادتش داشت و آن گناهکار اندیشه ى پشیمانى بر گناه و طلب آمرزش از خداوند بلند مرتبه براى آنچه از گناهان که کرده بود، داشت.» (30)

شیطان انسان را در حین عبادت، به خودپسندى و مهم دانستن عبادت ها مى کشد، و اگر کار، با نام و براى خدا هم شروع شده باشد، در نیمه راه، شیطان آن را تباه مى سازد و انسان را به غرور، دچار مى سازد.

بى شک، گناهان، آثار خوب عبادات را از بین مى برند.

کشاورزى که پس از ماهها تلاش و زحمت در راه به ثمر رساندن مزرعه و باغ، در اثر یک غفلت، گرفتار آتش سوزى و حریق خرمن مى شود، رنجهایش هدر رفته است. گناهان، آتشى در خرمن عبادات و اعمال ما هستند که آنها را بر باد مى دهند.

شیطان، یا جلوى ورود آب زلال را به جام دل انسان مى گیرد، یا پس از پر شدن این ظرف، آن را آلوده و فاسد مى سازد و یا «زیراب» آن را کشیده، آب ها را هدر مى دهد.

امام سجاد علیه السلام در دعاى «مکارم الاخلاق» از خداوند چنین مى طلبد: «عَبِّدْنِی لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عِبَادَتِی بِالْعُجْبِ… وَ أَعِزَّنِی وَ لَا تَبْتَلِیَنِّی بِالْکِبْرِ…» (31)

خدایا، مرا بنده ى خودت ساز، ولى عبادتم را با عجب، فاسد مگردان، مرا عزیز کن ولى به تکبر مبتلایم مساز.

اگر کسى عُجب را در قلب خود احساس نماید باید در از بین بردن آن کوشا باشد.

راههاى دورى از عُجب و غرور (32)

از آفت هاى بزرگ عبادت، «غرور» و عجب است.

چگونه مى توان آن را درمان کرد، یا به آن گرفتار نشد؟

توجه به نکات زیر، حالت پیشگیرى یا درمان نسبت به این آفت تباه کننده ى نماز و سایر عبادت ها دارد:

1- آیا واقعا عبادت کرده ایم؟

گاهى انسان در «جهل مرکب» است و مى پندارد که به عبادت خدا مشغول است در حالى که به بیراهه مى رود و کارهاى خود را بیش از حد بها مى دهد. گاهى کارهاى ناپسند، در نظر انسان «کار نیک» جلوه مى کند و ابلیس نیز در این زمینه، فعال است.

قرآن در آیاتى چند به این «تزیین عمل سوء» اشاره دارد. از جمله در این آیه ها: «أَ فَمَن زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَءَاهُ حَسَنًا» (33)

و «الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیهُمْ فىِ الحْیَوةِ الدُّنْیَا وَ هُمْ یحَسَبُونَ أَنهَّمْ یحُسِنُونَ صُنْعًا» (34)

و » زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَلِهِمْ » (35)

2- آیا عبادت هاى ما قبول شده است؟

در بحث شرایط و نشانه هاى قبولى عبادت، خواهید خواند که ارزش مهم عبادت ها و نماز به قبولى آنهاست و خداوند از بندگان شایسته و اهل تقوا عبادت را مى پذیرد و انفاق و صدقات را قبول مى کند(36)

انسانى که به قبولى عبادت مطمئن نیست، چرا مغرور به آن شود؟

3- آیا عبادت هاى ما تباه نشده است؟

برخى از گناهان است که نماز و عبادت هاى یک عمر را «حبط» و تباه مى کند و افراد، از بازار عمل، تهیدست برمى گردند. نماز و عباداتى که همراه با برخى معصیت هاست، آیا از حبط شدن به سلامت گذشته است تا به آنها دل خوش کنیم؟ (37)

4- آیا حسن عاقبت خواهیم داشت؟

بسیارند آنانکه گرفتار فرجام بد و عاقبت سوء شدند. حسن عاقبت و عاقبت بخیرى نعمت بزرگى است که اولیاء خدا همواره از خداوند مى طلبیده اند. حضرت یوسف از خدا خواسته که: مرا مسلمان بمیران «و تَوَفَّنى مُسلِماً». (38)

قرآن مى گوید: خردمندان، یکى از خواسته هایشان از خدا آن است که آنان را با نیکان بمیراند. «و تَوَفَّنا مَعَ الأَبرار» (39)

درخواست هدایت به «صراط مستقیم»، دعا به تداوم این راه است و قرآن در چند جا عاقبت را از آن اهل تقوا مى شمارد: «و العاقِبَةُ لِلمُتَّقین»(40)

مگر شیطان با آن همه عبادت، از محضر خدا رانده نگشت؟ مگر افرادى پس از یک عمر نماز و عبادت، در بدترین وضع روحى و عملى و گمراهى از دنیا نرفتند؟ پس نباید به وضع فعلى مغرور شد!

5- مقایسه ى عبادت ها و نعمت ها

ما هر چه داریم از خداوند است. نعمت سلامتى، اعضاء، امکانات و رزق، همه از الطاف خداوند مى باشد. توفیق عبادت هم از اوست. سراپا غرق در نعمت هاى اوییم، او براى آنکه ما را به سعادت برساند، دعوت مى کند، راهنما مى فرستد، تشویق مى کند، وسیله مى دهد، ما را در هر مکان و زمان و شرایط و سن و وضعى که هستیم به حضور مى پذیرد، فراریان را هم قبول مى کند، از تکرار درخواست و حضور خسته نمى شود، از پذیرایى کم نمى کند، عبادت هاى ناقابل را هم مى پذیرد و گران هم مى خرد، عیوب را مى پوشاند و صدها لطف و انعام دیگر.

آیا عبادت ما در مقابل نیکى هاى او به چه حسابى مى آید؟ «و ما قدر اعمالنا فى جنب نعمک؟»

6- مقایسه ى عبادت ها و غفلت ها

آیا عبادت ما بیشتر است، یا غفلت و گناه ما؟ قرآن بارها گفته است: «فاین تذهبون؟» (41)

به کجا مى روید؟ کجا نماز و عبادت ما مى تواند جبران کننده ى لحظات غفلت و نافرمانى و کوتاهى ها و سهل انگارى ها و بى اعتنایى هاى ما باشد؟

امام سجاد علیه السلام در دعایى مى گوید: » وَ لَسْتُ أَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ بِفَضْلِ نَافِلَةٍ مَعَ کَثِیرِ مَا أَغْفَلْتُ مِنْ وَظَائِفِ فُرُوضِکَ، وَ تَعَدَّیْتُ عَنْ مَقَامَاتِ حُدُودِکَ…؟» (42)

خدایا! من با این همه غفلت از واجبات و تعدى از مرزها و حریم شکستن ها، چگونه به وسلیه ى نافله ها و مستحبات، به سوى تو راه یابم؟

7- مقایسه ى عبادت ها و نیازها

عبادت ها، توشه ى راه آخرت ماست. راهى دراز و دشوار در پیش داریم. آیا این عبادت ها، کفاف آن همه راه و برآوردن آن همه نیاز ما را مى کند؟

مگر ناله ى على علیه السلام بلند نیست که: آه… از کمى توشه و دورى راه «آه مِن قِلَّة الزّاد…» ما، بیش از دنیا، در عقبه هاى بعدى، در قبر، برزخ، محشر و آخرت، به خدا و انعام او نیازمندیم. آیا این عبادت ها، تأمین کننده ى آن نیازها مى باشد؟ ابودرداء، مى گوید: در مسجد پیامبر، درباره ى اعمال اهل بدر و رضوان گفتگو بود. من گفتم: عبادت و ورع على علیه السلام از همه بیشتر است. وقتى این سخن بر آنان گران آمد، این خاطره را که خود، شاهد آن بودم نقل کردم:

شبى على علیه السلام را دیدم که در نخلستان پنهان شد. او را تعقیب کردم ولى از نظرم ناپدید گشت. فکر کردم به خانه رفت. ولى… صداى ناله ى او را مى شنیدم که مى گفت: خدایا!… آه از آن گناهى که من فراموشش کرده ام ولى تو به حسابم نوشته اى،… آه از آتشى سوزان و… آنقدر گریست که بیهوش و بى حرکت شد. فکر کردم از دنیا رفته است. به خانه ى زهرا علیهاالسلام رفتم تا خبر دهم، فرمود: این حالت، از خوف خدا براى على علیه السلام پیش مى آید. سپس، آبى آوردیم و على علیه السلام به هوش آمد و من نیز مى گریستم. وقتى به هوش آمد، گفت: اى ابودرداء! چگونه مرا مى بینى، آنگاه که در قیامت، مرا به سوى حساب، فراخوانند و گنهکاران به عذاب خداى یقین کنند(43)

آرى، غرور به عبادت هاى ناچیز، در مقابل وسعت نیاز ما به رحمت پروردگار، نشان غفلتى دیگر است.

8- مقایسه عبادت خود با عبادت اولیاء خدا

عبادات ناچیز ما، در مقایسه با عبادت هاى اولیاء الله، به راستى که اندک است. با آنکه آنان، معصوم بودند و در عبادت و نیایش و بندگى، سرآمد عصر خویش و همه ى دوران ها به حساب مى آمدند، اما آن همه اهل توجه به پروردگار و عبودیت در آستان او بودند. ما که سراپا نقص و عجز و نیازیم، باید بسى بیشتر عبادت کنیم. توجه و شناخت نسبت به عبادت اولیاء خدا، ما را از مغرور شدن به نماز و دعایمان بازمى دارد. اینک به چند نمونه اشاره مى کنیم:

1- پیامبر خدا صلى الله علیه و آله بسیار عبادت مى کرد و خود را به مشقت مى انداخت، تا آنکه این آیه نازل شد: «طه. مآ أنزلنا علیک القرءان لتشقى» (44)

اى پیامبر! ما قرآن را بر تو نازل نساختیم که خود را به مشقت بیفکنى!

2- امام مجتبى علیه السلام مى فرماید: «مَا کَانَ فِی الدُّنْیَا أَعْبَدَ مِنْ فَاطِمَةَ ع کَانَتْ تَقُومُ حَتَّى تَتَوَرَّمَ قَدَمَاهَا» (45)

عابدتر از حضرت فاطمه علیهاالسلام کسى در دنیا نبود. آنقدر به عبادت مى ایستاد تا قدم هایش ورم مى کرد.

3- امام باقر علیه السلام مى فرماید:

امام زین العابدین علیه السلام در شب و روز، هزار رکعت نماز مى خواند، آنگونه که امیرالمؤمنین علیه السلام انجام مى داد، وى پانصد نهال نخل داشت که پاى هر نخلى دو رکعت نماز مى خواند. (46)

4- امام باقر علیه السلام نقل مى کند:

وارد شدم، پدرم را دیدم که پایش ورم کرده، رنگش متغیر، چشمانش سرخ، پیشانى اش نشان سجده دارد، به گریه افتادم. وقتى متوجه من شد، فرمود: فلان نوشته را بیاور!

در آن نوشته، از عبادت هاى على علیه السلام کمى برایم خواند و کنار گذاشت و فرمود: چه کسى مى تواند همچون على علیه السلام عبادت کند؟ (47)

5- امام کاظم علیه السلام در زندان، گاهى از صبح تا ظهر را به یک سجده مى گذراند، و چنان سینه به زمین مى چسباند، که گویى پارچه اى بر زمین افتاه است. (48)

وقتى بزرگان معصوم ما چنین اند و همواره به قصور خویش در عبادت اعتراف دارند و زبانشان به «ما عبدناک حق عبادتک» گویاست، دیگر چه جاى غرور و خودپسندى، نسبت به آنچه به نام «عبادت» انجام مى دهیم: میان عبادت ما و عبادت اولیاء خدا «تفاوت از زمین تا آسمان است» پس چرا مغرور شدن؟

شهید ثانى در کتاب اسرار قلبى نماز، درباره روش از بین بردن عُجب می نویسد:

اکنون در این سه مطلب اندیشه کن:

اول: اگر پادشاهى از پادشاهان دنیا، به یکى از پیروانش غذا و لباس و درهم و دینار دهد – در حالى که تمامى اینها از بین رفتنى هستند – بدیهى است که آن شخص، به خاطر آن امور به صورتهاى مختلف و در هر زمانى از روز و شب به وى خدمت خواهد کرد. گرچه در این خدمت کردن خوارى و حقارت است. و بعضى این خدمتگزاران تمامى شب بر بالاى سر پادشاه ایستاده و براى نگهبانى از او، بیدار مى مانند و بعضى هر روزه به خدمتگزارى مشغولند، تا این که عمرشان به پایان رسد، و عده اى در رفع نیازهاى پادشاه مى کوشند، و بعضى به خاطر پادشاه به سختیها و وحشتها تن درمى دهند و دریاها را درمى نوردند، و بسیارى در جنگ با دشمنان پادشاه مى پردازند و جان عزیز را که هیچ چیز جاى آن را نخواهد گرفت، در راه او مى بازند، و در آخرت نیز این خدمت به پادشاه هیچ سودى برایشان ندارد.

پس مى بینى که آنان براى آن سود پست و از بین رونده، تمامى این خدمتهاى سخت را تحمل مى کنند و با تمامى اینها، اعتراف دارند که پادشاه این نعمتها را به ما داده است، و اقرار دارند که فضل او شامل حالشان شده و او را منت دارند، با این که تمامى آن سودها در حقیقت از جانب خداوند است، و اگر پادشاه خواسته باشد که براى آنها تنها یک دانه برویاند و یا دانه اى را بیافریند، قادر نیست. و تمامى این خدمتگزاران بر ضعف و ناتوانى پادشاه به این امور اعتراف دارند. بنابراین چگونه این عبادتهاى پست و آلوده به نقصها و آفتها را براى خداوندى که تو را آفرید، بسیار مى پندارى، در حالى که هیچ نبوده اى، و پس از آن خداوند تو را پرورید و به نعمتهاى ظاهر و باطنى که در وجودت و دینت و دنیایت قرار داده است، گرامى داشت. هرگز فهم و عقل و خیال تو به حقیقت این نعمتها نخواهد رسید، همان گونه که فرمود: «و اگر بخواهید نعمت الهى را به شمار آورید، شمار کردن آن نتوانید.» (49)

با تمام این که عمل کم بوده و عیبهاى بسیار دارد، خداوند وعده ى پاداشى دائمى و بزرگ و انواع کرامتها را داده است. به طورى که خردمند از عظمت پاداش به شگفتى مى آید.

دوم: بیندیش در آن که پادشاهى که شایستگى آن را دارد که پادشاهان و امیران به او خدمت نمایند، بارعام داده است، و فرموده هدایا را مى پذیرم و در مقابل بخششى بزرگ به هدیه دهنده مى دهم و دستور داده که هیچ کس از هدیه ى خود شرمسار نباشد، اگر چه آن هدیه دسته اى سبزى باشد. پس امیران و بزرگان و ثروتمندان با انواع هدیه هاى نفیس و گوهرهاى گرانبها بر او وارد شده اند، در این موقع سبزى فروشى با دسته اى سبزى و سبدى انگور که به درهمى بیش نمى ارزد، به دربار وارد مى شود و با این بزرگان که هدیه هایى نیکو آورده اند، مقابله مى کند. پس پادشاه از این مرد فرودست هدیه اش را مى پذیرد و به نظر قبول بدان نگاه مى کند و دستور مى دهد که او را به لباسى نفیس که بیش از صد هزار دینار ارزش دارد، گرامى دارند، آیا این نهایت فضل و کرم نیست؟

سپس اگر فرض شود، این شخص فقیر تنها به هدیه اش نگاه کند و فقط آن را بزرگ پندارد و بدان به شگفتى آید و محبت پادشاه را فراموش کند، جاى آن ندارد که به او گفته شود: این دیوانه اى بى عقل و بى ادبى ابله، و بسیار نادان است؟

سوم: بیندیش در آن که پادشاهى که شایسته خدمتگزارى شاهان و امیران است و بزرگان در نزدش به پا مى ایستند و حکیمان سرپرستى خدمتکارانش را به عهده دارند و اشراف در دربارش رفت و آمد مى کنند، به فردى از مردم کوچه و بازار اجازه ورود به دربار داده و او را چندان به خود نزدیک گرداند که از بزرگانى که به خدمت ایستاده اند، پیش افتد و براى این شخص مقامى عالى در نظر بگیرد، آیا درست نیست که بگویند: محبت پادشاه شامل این مرد فقیر و کوچک گردیده و نعمت او بر وى بسیار شده است؟ پس اگر این مردک، آمدن به دربار را بر شاه منت گذارد، و با آن که با آمدن به دربار این همه نعمت یافته است، حضور خود را بزرگ پندارد و به عجب آید، آیا او را به ابلهى و جنون منسوب نخواهند داشت؟ پس چگونه است که خداى ما، آن کسى که تمامى آسمانها و زمین از اوست و تمامى دانشمندان به درگاهش اظهار کوچکى مى نمایند و به خدمتش ایستاده اند، و تمامى فرشتگان نزدیک، و پیامبران، که تعدادشان را جز خداوند کسى نمى داند، با تمامى بزرگى مقام، براى عظمت الهى سر تعظیم فرود آورده و تا آن زمان که وجود داشته باشند لحظه اى از یاد خداوند غافل نبوده و چون خداوند بخواهد که آنان را بمیراند، سر بلند کنند و بگویند: منزهى پروردگارا!، ما آن چنان که شایستگى بندگى تو باشد، عبادت نکردیم.

حال پیامبر ما صلى الله علیه و آله در کوشش به عبادت پروردگارش پنهان نیست و همچنین حال امامان پس از او که عبادتهاى آنان به نهایت رسیده است، و با این همه به کوتاهى خویش در عبادت و بندگى معترفند و بر خویش مى گریند و خود را سرزنش مى کنند.

بنابراین، آیا تو به دو رکعت نمازى که پر از عیب گزارده اى، از خودت خشنودى، و به این که وعده داده شده پاداشى به نماز مى دهند که بر دل هیچ بشرى خطور ننموده است، شگفت زده اى و آن را بسیار مى پندارى، ولى احسان خداوند را بر خود نمى بینى؟ آیا چه کسى و یا چه چیزى از انسان، نادانتر و ابله تر و بى ادب تر مى توان نشان داد؟

اگر ما اندکى بیدار شویم و خرد خویش را به کار ببریم، در خواهیم یافت که اعمال و عبادتهاى ما پیش از آن که کفه نیکیهایمان را پر کند، در کفه ى بدیهایمان قرار مى گیرد. و این به دلیل غفلت شدید، زیادى عیبها، تباهى قلب و هر لحظه به جانبى روى کردن است.

خداوندا، ما را به اعمالمان وامگذار، و ما را به زیاده روى و سستیهامان مگیر، و ما را تنها با فضل و محبت خود فراگیر، و دلهاى ما را برگیر و به جوار قدس خودت ببر، که خطاپوشیت همیشگى، و آمرزشت بسیار، و بخششت بى شمار است و تو مهربانترین مهربانان و بزرگوارترین بزرگواران هستى. و بخشش تو گسترده تر و کامل تر از آن است که از کسانى که پناه آورند، تنگى پذیرد. و تنها به فضل و رحمت تو، اعتماد را شاید. و تو خود به بخششت ما را راه نمودى، و به فضلت هدایتمان کردى، و به دعا دستورمان دادى و پذیرش آن را ضمانت نمودى، و تنها تو بخشنده ى بزرگوار هستى. (50)

شادى که در اثر عبادت به وجود مى آید، بر دو گونه است: ستوده و ناپسند.

1- شادى ستوده

شادى ستوده آن است که شادیت به خاطر آن باشد که هدف تو پنهان کردن عبادت و اخلاص براى خداوند باشد و از زیادى عبادت نباشد و همچنین از این که خداوند ترا توفیق عمل داده و از گروه بى خبران و تباهکاران خارج نموده است، و باید این شادى به عُجب نرسد و البته اگر مردم به عمل تو آگاهى یابند، باید این دانستن آنها از جانب تو نباشد، و همچنین به آگاهى مردم از عبادتت شاد خواهى شد ولى باید توجه داشته باشى که خداوند است که آنان را آگاه فرمود، و عمل زیباى ترا آشکار ساخته است. و این همه به جهت تکریم و تفضل بر بنده اش مى باشد و شادیهایى مانند این پسندیده است.

2- شادى ناپسند

شادى ناپسند و مذموم آن است که به خاطر زیادى عبادت و اعتماد به عملت شاد گردى و همچنین به آشکار گشتن عبادت نزد مردم تا قدر و منزلت تو بیشتر شده و ترا بستایند و به برآوردن نیازهایت اقدام کنند و با تو به احترام رفتار نمایند و مانند اینها… که همگى ریاى محض بوده و عمل را تباه مى سازند و اصل و ریشه ى این نوع شاد گشتن ها دوستى دنیا و فراموش کردن آخرت و کمى اندیشه در آنچه که نزد خداوند است، مى باشد.

از خداوند مى خواهیم که با ما به عدل خویش رفتار نکند بلکه با گذشت خویش از ما درگذرد، و پستیهاى ما را به عنایت خویش بپوشاند، که او بخشنده و بزرگوار است. (51)

ریا، آفت عبادت

یکى دیگر از دردناک ترین عارضه هایى که موجب بطلان عمل انسان مى گردد، صفت رذیله ریا مى باشد که انسان را تا مرز شرک مى برد.

ریا در عبادت از نظر روایات اسلامى شرک محسوب مى شود و هر کس عبادات و کارهاى خوب خود را به خاطر مردم انجام دهد، عمل او شرک آلود مى باشد.

کسى که اعمالش را به منظور خوشایند دیگران انجام دهد، بدون تردید، عملش با ریا همراه است و چنین عملى شرک محسوب مى شود.

مولاى بزرگوار، امام صادق علیه السلام مى فرمایند:

«هر گونه ریایى شرک است. هر کس براى مردم کار کند، پاداشش به عهده ى مردم است و هر که براى خدا کار کند ثوابش بر خدا است.» (52)

ملاحظه مى شود که شخص ریاکار در معرض خطر بزرگى قرار دارد و علاوه بر اینکه نتیجه ى زحمات او به هدر مى رود، به عنوان یک مشرک نیز مورد خطاب قرار مى گیرد.

شرک در عبادت اگر دامنگیر انسان شود، فرد مشکل بتواند خود را نجات دهد.

عبادتى باارزش است که خالص براى خداى متعال باشد و انسان به قصد نزدیکى به خدا آنها را انجام داده باشد.

خداوند متعال در سوره کهف، آیه 110، مى فرماید:

«فَمَن کاَنَ یَرْجُواْ لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَ لَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدَا؛

پس هر کس امید دیدار پروردگارش را دارد، باید کارى شایسته کند و هیچکس را شریک پروردگارش قرار ندهد.»

پیامبر بزرگوار صلى الله علیه و آله و سلم در تفسیر این آیه شریفه مى فرمایند:

«هر کس براى خودنمایى به مردم نماز گزارد، مشرک است… و هر کس یکى از فرمان هاى خدا را براى خودنمایى به مردم بجاى آورد، مشرک است.» (53)

ریا در عمل انسان چنان مخفیانه عمل مى کند، که انسان ریاکارانه بودن آن را به آسانى نمى تواند تشخیص دهد؛ زیرا انسان تصور مى کند که همه اعمالش را براساس رضایت خداى متعال انجام داده است، اما اگر ذره اى ریا در عمل خود مشاهده کند، درخواهد یافت که به عمل ریا گرفتار گردیده است.

مولاى بزرگوار، امام حسن عسکرى علیه السلام مى فرمایند:

«نفوذ شرک در قلب انسانها، پنهان تر از حرکت مورچه سیاهى مى باشد که در شب تیره و تاریک روى گلیم سیاهى راه برود.» (54)

بدین ترتیب مى توان دریافت که عمل ریا، تا چه اندازه مخفیانه در رفتار انسان مى تواند ظاهر شود که حتى خود فرد از آن آگاهى نداشته باشد.

باید توجه داشت کسى که ذره اى از عملش با اخلاص نباشد و ریاکارانه صورت پذیرد، مورد عتاب خداوند متعال قرار خواهد گرفت.

مولاى بزرگوار، امام صادق علیه السلام در روایت ارزنده اى مى فرمایند:

خداى عزوجل مى فرماید:

«من بهترین شریکم، هر کس در عملى که انجام مى دهد، دیگرى را شریک من سازد، از او نپذیرم، جز عملى که خالص براى من باشد.»(55)

هرگاه عمل انسان بدون ریا باشد و فرد اعمال خود را خالص براى خدا انجام دهد، ایمانش رو به کمال مى رود و در غیر این صورت ایمان او نیز رو به نقصان خواهد گذاشت.

مولاى بزرگوار، امیرالمؤمنین علیه السلام مى فرمایند:

«ایمان بنده کامل نمى گردد مگر اینکه هر که را دوست مى دارد، براى خدا باشد و هر که را نیز دشمن مى دارد، براى خدا باشد.» (56)

باید دانست که شخص ریاکار، آثار رفتارش از عملش نمایان است و افراد، به سهولت فرد ریاکار را مورد شناسایى قرار مى دهند. اما گاهى ممکن است فرد در خفا دست به ریا بزند در این صورت نیز اثر اعمال او از بین مى رود و به عنوان فردى ریاکار و مشرک جلوه گر مى شود.

بنابراین افراد ریاکار همواره باید مواظب و مراقب رفتار ناهنجار خود باشند و نگذارند به خاطر یک عمل ریاکارانه، تمام اعمال آنها باطل گردد و باید توجه داشته باشند که هیچ عملى از کسى پذیرفته نمى شود مگر اینکه با اخلاص باشد.

مولاى بزرگوار، امیرالمؤمنین علیه السلام مى فرمایند:

«هیچ عملى از تو در پیشگاه خداوند مورد قبول واقع نمى شود، مگر اینکه آن را با اخلاص انجام داده باشى.» (57)

و نیز فرموده اند:

«خوشا به حال کسى که علم و عملش، دوستى و دشمنیش، داد و ستدش، سخن گفتن و سکوتش، رفتار و کردارش خالص براى خداى عزوجل باشد.» (58)

بنابراین انسان همواره باید سعى نماید که در کار خود اخلاص داشته باشد و بدین وسیله تلاش نماید خود را از بیمارى مهلک ریا، رهایى بخشد و عمل خود را خالصانه براى خدا انجام دهد. در این صورت است که به اجر معنوى خواهد رسید.

فرد ریاکار همواره باید با مطالعه درون خویش، تصمیم بگیرد که خصایص ریاکارانه را از بین ببرد. شخص ریاکار باید رهنمودهایى را که از سوى ائمه معصومین علیهم السلام ارائه گردیده، چراغ راه خویش قرار دهد و از خداوند متعال درخواست نماید که او را در از بین بردن این بیمارى یارى کند.

رهنمود ارزنده مولاى بزرگوار، امام صادق علیه السلام مى تواند راهنماى بسیار خوبى براى زدودن اعمال ریاکارانه انسانها باشد. آن بزرگوار مى فرمایند:

«با عمل خود در مقابل مخلوقاتى که قدرت ندارد کسى را زنده کند و یا بمیراند، و هیچگونه توانایى ندارد که تو را از چیزى بى نیاز کند، ریا مکن.

ریا درختى است که میوه و ثمره آن، شرک پنهانى است و ریشه و منشاء آن نفاق است. روز قیامت به شخص منافق که ریاکار است گفته مى شود:

اجر و مزد خود را از کسى بگیر که براى او عمل کردى.

پس هنگام عبادت و طاعت متوجه باش که براى چه کسى عبادت مى کنى و چه کسى را مى خوانى و به که امیدوار هستى و از که مى ترسى و بدان که تو نمى توانى چیزى را از ضمیر و فکر خود، از پروردگار متعال پنهان بدارى و از آنچه در دل دارى خداوند آگاه است و تو خودت را فریب مى دهى. خداوند عزوجل مى فرماید: «مى خواهند خدا و مؤمنان را فریب دهند در حالى که جز خودشان را فریب نمى دهند (اما) نمى فهمند(سوره مبارکه بقره، آیه9).»

«(ریاکاران فکر مى کنند) خدا و ایمان آورندگان را فریب مى دهند در صورتى که آنها به جز خود، کس دیگرى را فریب نمى دهند و آنان (بر این کار خود) آگاهى ندارند.» (59)

رسول خدا(ص) فرمود: «عملى که به مقدار ذره اى ریا در آن باشد خداوند آن را نمى پذیرد.(60)

کسى که نه براى خدا، بلکه براى جلب نظر مردم یا رسیدن به موقعیت و شهرت، عبادت مى کند، او گرفتار دام شیطان است و عباداتش به هدر مى رود. این اخلال در عبادت، توسط شیطان حتى گاهى پیش از عمل هم، در نیت پدید مى آید و از «قصد قربت» بازمى دارد.

قرآن نه تنها به نماز و نیایشى خالصانه و زنده و ناب برمى انگیزد، بلکه در هشدار از آفت ریاکارى و خودنمایى در نماز و نیایش و آمیختن و آلودن این برنامه ى عبادى به انگیزه هاى ناسالم و بهره ورى ابزارى از آن مى فرماید:

«فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ، الَّذِینَ هُمْ عَن صَلَاتهِمْ سَاهُونَ، الَّذِینَ هُمْ یُرَاءُونَ، وَ یَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ(61)

پس واى بر آن نمازگزاران. که از نمازشان غفلت مى ورزند. همانان که ریا مى کنند، و [مردم را] از آنچه مورد نیاز [آنان] است باز مى دارند.

صورتهاى مختلف ریاى آمیخته

و بدان که ریا دو گونه است: ریاى محض و ریاى آمیخته.

اول ریاى محض – آن است که در انجام دادن آن تنها سود دنیایى را در نظر داشته باشد، و آن اعم است از این که منجر به گناه شود یا این که به عملى مباح ختم گردد، یا آن که بخواهد که مردمان او را ناقص ندانسته و از کاملان به حساب آورند.

دوم ریاى آمیخته – آن است که علاوه بر دنیا خواهى، نزدیکى به خداوند را نیز قصد نماید. هر دو نوع ریا عمل را تباه مى سازند، البته ریاى محض که جاى بحث ندارد، و ریاى مختلط همان در عبادت شریک گرفتن براى خداوند است که گفته شد: تمامى آن عبادت را خداوند براى آن شریک قرار داده و براى بنده بهره و نصیبى از پاداشهاى الهى نمى ماند. و این نوع شرک، همان شرک پنهان امت اسلامى است که پیامبر صلى الله علیه و آله بدان اشاره فرموده اند. (62)

اما در این جا، آن عملى که از ابتدا ریا باشد، مقصود نیست؛ چرا که این نوع در اصل باطل است و به دل عارفان نیز نمى گذرد، بلکه در این جا سخن از عملى است که در ابتدا انسان آن را خالص براى خداوند انجام مى دهد به طورى که هیچ چیز غیر خداوند را در نظر نداشته، سپس چیزى که ناسازگار با اخلاص است، به صورت ظریفى مخلوط مى گردد که در چنین مرتبه اى نیاز به هشدار مى باشد. و آن به صورتهایى ممکن است واقع شوند که بعضى از آنها آشکار و برخى پنهان باشد.

نخست آن که کسى به نماز مى ایستد در حالى که کاملا خویش را خالص نموده و قصدش فرمانبردارى از پروردگار و روى دل به خداى داشتن است و بى توجه است که کسى او را مى بیند یا این که نمى بیند؛ در این حال کسى بر او وارد مى شود یا کسى او را نگاه مى کند، پس شیطان به او مى گوید: نیکویى نمازت را فزون کن تا این نگاه کننده تو را با وقار و صالح ببیند و تو را پست نشمارد و غیبتت نکند. پس آن شخص فروتن گردیده و نمازش نیکو مى شود. این ریایى آشکار است که بر هیچ کس پوشیده نیست، ولى این نماز مخلوطى از فرمانبردارى و ریا مى باشد.

دوم آن که شخص این آفت را مى شناسد و از آن پرهیز مى نماید، پس شیطان را پیروى نکرده و به او توجهى نمى نماید، و همچنان به نمازش ادامه مى دهد و در معرض خیر قرار مى گیرد. اما شیطان بى کار ننشسته و به او مى گوید: تو قابل پیروى هستى، باید به تو اقتدا کنند، همه به تو نظر دارند، کارهایت نتیجه بخش است، و دیگران از تو پیروى مى کنند، پس اگر اعمالت نیکو باشد در ثواب دیگران شریک هستى، و اگر بد کنى، سنگینى گناهش به گردن توست، پس امید بسیارى است که تو در فروتنى و افتادگى و نیکویى عبادت، پیشواى دیگران گردى، و بدون هیچ شکى در ثواب نماز کسانى که به تو اقتدا مى کنند شریکى و… همچنین ادامه خواهد داد تا این حدیث مشهور را مطرح مى کند که: «همانا، آن کس که عادتى نیکو را ایجاد نماید، مزد آن و مزد هر کس که تا روز قیامت به آن عمل نماید، براى اوست.» (63)

و این حیله اى بسیار بزرگتر و دقیق تر از اولى است، و گاه شیطان، کسى را که به مکر اولى فریب نخورده است، به وسیله ى این حیله فریب مى دهد. و البته این نیز به یقین ریا بوده و نابود سازنده ى اخلاص مى باشد. چرا که اگر فروتنى و نیکى عبادت را خوب مى داند و خشنود نیست که دیگران آن را ترک نمایند، پس به چه جهت به ترک آن در خلوت، براى خودش راضى مى شود؟ و مسلم است که امکان ندارد نفس دیگران از نفس خودش عزیزتر باشد و این همان حیله گرى است، اما آن کس که به او اقتدا مى کند، در خلوص خود پایدار است و دلش روشن مى گردد، و نورش به دیگران نیز مى تابد و پاداش به او تعلق مى گیرد. اما کار آن پیش نماز، تمامى نفاق و حیله گرى است که در قیامت او را به حیله اش به محاکمه مى کشند و به آن صفتى که خویشتن را نشان داده و در باطن خالى از آن بوده است، کیفر مى نمایند، اگر چه آن کس که در پشت سر او نماز خوانده است به پاداش نمازگزاران مى رسد.

سوم آن که باریکتر از دوتاى قبلى است، آن است که بنده این مکرهاى شیطان را مى شناسد و مى داند که اگر بین نمازى که در خلوت مى خواند با نمازى که در حضور دیگرى مى خواند فرقى باشد، ریاى محض مى باشد، و مى داند که اخلاص در آن است که نماز در خلوتش چون نماز در حضور دیگران باید باشد، و از خداوند و خودش شرم مى کند که خشوعى بیشتر از آنچه عادت دارد، در نمازى که در حضور دیگران مى گزارد، داشته باشد. پس به خودش مى قبولاند که در خلوت باید آن چنان نماز نیکویى بخواند که دوست دارد در حضور دیگران بخواند، بنابراین در میان مردم نیز همان گونه نماز مى خواند.

این نیز از جمله ریاهاى پیچیده است، زیرا براى آن که نمازش در میان مردم نیکو باشد، در خلوت نیز به خوبى نماز مى خواند، پس فرقى بین دو نمازش که در خلوت و در حضور دیگران مى خواند نیست و هر دو براى خاطر مردم است. در حالى که اخلاص آن است که انجام نماز یکسان باشد؛ در هر حالتى خواه گروهى حیوان شاهد نماز خواندن او باشند یا این که مردم نماز را بنگرند. بنابراین نفس این چنین شخصى راضى نمى شود که نمازش در حضور مردم سبک باشد و از طرفى نیز از خود شرم مى کند که در خلوت نمازش سبک باشد و از ریاکاران به حساب آید، و گمان مى کند که با مساوى شدن نماز خلوت و حضور، دیگر ریاکار نیست.

چقدر از حقیقت دور گشته است. آن زمانى از ریاکاران به شمار نمى آید که توجه به مردم نداشته باشد، همان گونه که در خلوت و حضور به سنگ و چوب و حیوانات توجه ندارد.

چنین شخصى همواره، چه در خلوت و چه در حضور، گرفتار توجه به مردم است. و این از حیله هاى بسیار پنهان است، و در حدیث نبوى به همین مطلب اشاره شده است که فرمودند: «ایمان بنده کامل نمى گردد تا زمانى که مردم نزد او به منزله ى شتران باشند.» (64)

چهارم از ریا – آن که بسیار دقیق تر و پنهانتر است – آن است که شخص در نماز ایستاده و مردم او را مى نگرند، و شیطان از آن که به او بگوید، براى این مردم خاشع شو، ناتوان است. زیرا مى داند که این نمازگزار به حرف او گوش نخواهد داد، بنابراین شیطان به او مى گوید که: به عظمت و جلال الهى، که در حضورش ایستاده اى بیندیش و شرم کن از آن که به دلت نظر کند و غافل باشى. در این هنگام، نمازگزار حضور قلب پیدا مى کند و اندامهایش به فروتنى جمع مى گردد، و چنین مى پندارد که این عین اخلاص است، در حالى که این حضور قلب، عین مکر و فریب مى باشد، چرا که اگر خشوعش براى توجه به جلال و عظمت الهى بود، باید این حالت در خلوت نیز برایش دست دهد، و این خشوع ویژه ى نماز در حضور دیگران نباشد.

نشانه ى ایمن بودن از این نوع ریا، آن است که به این حضور قلب در خلوت نیز عادت داشته باشد؛ همان گونه که در حضور مردمان، حضور قلب برایش به وجود مى آید. و چنین نباشد که حضور دیگرى علت حضور قلب گردد، همان گونه که حضور حیوانى سبب حضور قلب در نماز نمى شود. پس تا هنگامى که بین حالتى که به نمازگزار در حضور یک انسان دست مى دهد و حالتى که در حضور حیوانى دارد، فرق باشد، آن نمازگزار از صفاى اخلاص دور بوده و باطن وى به شرکى پنهان که از ریا به وجود آمده مکدر است.

و همین شرک است که در قلب فرزندان آدم پنهانتر از حرکت مورچه اى سیاه در شبى تاریک بر سنگى سخت مى باشد. چنانچه در روایت آمده. (65)

هیچ انسانى از شر شیطان و حیله هاى او به سلامت نمى ماند مگر آن که نظرى دقیق داشته و به توفیق و هدایت خداوندى، سعادت یافته باشد؛ که در غیر این صورت شیطان همراه تمامى آنهایى است که به عبادت کوشش دارند، به طورى که لحظه اى از آنان غافل نمى شود تا این که آنان را به هلاکت بکشاند، در هر حرکتى که انجام مى دهند او مکر خویش را به کار مى برد، حتى در سرمه به چشم کشیدن، کوتاه کردن سبیل، عطرى که روز جمعه استعمال کنند، لباس نیکویى که بپوشند، گرچه تمامى این سنتها در زمانهاى خاصى به کار مى رود، اما براى نفس در این اعمال بهره اى پنهانى، جهت جلب نظر مردم به سوى خود، وجود دارد. بنابراین اگر انسان بیدار نباشد، شیطان راه هایى براى انجام قصد خود مى یابد. به همین جهت گفته شده؛ دو رکعت نماز عالم، برتر از یکسال عبادت جاهل است. (66)

البته منظور از عالم، عالمى است که به ظرافتهاى آنچه که عبادت را نابود مى کند بینا باشد. نه این که منظور مطلق عالم باشد، چرا که راه هاى ورودى شیطان بر دل بسیارى از علما، بیشتر از راه هایى است که بر جاهلان دارد.

پنجم آن است که شخص عبادت را به اخلاص محض و نیت درست کامل مى کند، اما بعد از انجام عبادت، میل به آشکار کردن آن عمل برایش به وجود مى آید، تا این که پاره اى از غرضهایى دنیایى که حتما ریا است، به دست آورد. که این نیز فریبى شیطانى است زیرا مى اندیشد که عبادتى خالص و کامل به جاى آورده و خداوند نام او را در دفتر مخلصان نوشته است، و پس از آن دیگر چیزى به عبادت او ضرر نمى رساند، و اکنون مى تواند علاوه بر خیر اخروى، خیر دنیا را نیز با اظهار آن به دست آورد، بنابراین اقدام به آشکار نمودن عملش براى کسب وجهه در میان مردم مى نماید.

این گونه عمل نیز ریا بوده و عمل را تباه مى سازد، اگر چه عمل قبلا با خلوص انجام یافته است. به همین گونه، عجبى که پس از عمل به انسان دست مى دهد، عبادت را تباه مى سازد، و چنین شخصى از آن کسانى است که خداوند در موردشان فرموده است: «بگو آیا شما را به زیانکارترین مردم از روى عمل خبر دهیم؟ آنان که کوشش ایشان در راه زندگى این دنیا باطل گشت و پندارند که کارى نیکو انجام مى دهند.» (67)

روایت است که مردى نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و عرض کرد: اى رسول خدا! من تمامى عمرم را روزه گرفته ام. رسول خدا صلى الله علیه و آله به او فرمودند: «روزه نگرفتى و افطار نکردى» که منظور آن است که نه به ثواب روزه رسیده اى و نه لذت افطار کردن و غذا خوردن را درک کرده اى.

از ابن مسعود نقل شده است که شنید مردى مى گوید: من دیشب سوره بقره را خوانده ام! ابن مسعود گفت: تنها همین بهره ى تو از خواندن سوره ى بقره است، البته اگر بر اخلاصت باقى باشى و آن را براى ریا بیان نکرده باشى، شصت و نه قسمت از هفتاد قسمت ثوابت را از بین برده اى چرا که روایت شده: «همانا فضیلت عمل پنهانى بر عمل آشکار، هفتاد برابر است.»(68)

و از امام صادق علیه السلام نقل است که فرمود: «کسى که کارى نیک را در پنهانى انجام دهد، برایش ثواب عمل پنهان نوشته شود، پس چون آن را بیان کند، ثواب عمل پنهانى پاک شده و ثواب عمل آشکارا برایش نوشته مى شود، و چون براى بار دوم آن را اظهار کند، ثواب عمل آشکار نیز پاک شده و ریا برایش نوشته مى شود.» (69)

این ریا چه کلمه شوم و چه گناه سنگینى است که ثوابت را نابود کرده و تلاشت را تباه مى سازد و با این همه از گناه آن در امان نمى مانى چرا که همان طور که دانستى ریاکار از عذاب الهى در امان نیست.

البته تمامى این نتایج در زمانى است که غرض صحیح آخرتى در بیان عمل شخص وجود نداشته باشد، اما اگر به خویشتن اطمینان دارد که به ریا دچار نمى گردد، و عمل را براى ترغیب و به نشاط آوردن شنونده، بگوید اشکالى ندارد، ولى اگر خود شخص نیز از بیان عمل به نشاط آید بهتر است که عمل را پنهان نگاه داشته و آن را بیان نکند.

محمد بن مسلم (70)

از امام باقر علیه السلام روایت کرده که آن حضرت فرمودند: «عملى را که انجام داده اى اشکالى ندارد که براى برادرت بیان کنى، آن هنگام که امید داشته باشى که برایش نفعى دارد و او را به عمل وامى دارد. و هنگامى که از تو سؤال شود آیا شب را به نماز گذراندى یا روزه گرفتى؟، اگر انجام داده اى آن را اظهار کن و بگو: خداوند آن را روزیم نمود و نگویى نه، که دروغ است.» (71)

از این جاست که برترى صدقه ى آشکار براى آن که دیگران نیز بدان عمل کنند، روشن مى شود. و این که نماز شب را بلند بخوانند تا خانواده و همسایگان بیدار شوند و به نماز برخیزند؛ اما همه ى اینها جاى خطر است. بنابراین هشیارى و توجه به حالات قلب، واجب است و همان گونه که در آشکار کردن عبادت، ممکن است که انسان به ریا افتد، در پنهان نمودن عمل نیز خطرهایى است، چرا که شیطان براى عمل نکردن نیز راه هایى دارد.

یکى از کارهاى شیطانى آن است که دستور به ترک عمل مى دهد، از ترس این که ممکن است با انجام دادن آن عمل به ریا افتى؛ که این خود از مکرهاى شیطانى است و در ترک عمل نیز مقصود او برآورده است، زیرا خواست نهایى شیطان، ترک عبادت بندگان است؛ و هنگامى که نتواند ترا از عبادت باز دارد و نسبت به آن بى میل نماید، ریایى شدن عمل را به خاطر مى اندازد و ترا نسبت به این عمل شرک آلود بى رغبت مى کند. بنابراین اگر عبادت را ترک نمایى به خواسته ى او عمل نموده اى، مانند کسى که به او گندمى خاک آلوده بدهند و بگویند آن را پاک کن و او آن گندم را پاک نکند و بگوید ترسیدم نتوانم خوب پاک کنم. و بدین ترتیب عمل را از اصل ترک نماید. و این هدف نهائى ابلیس محروم از رحمت حق است، زیرا آنچه خواسته است به وقوع پیوسته و از این که براى فاسد کردن عمل به سختى افتد، راحت گشته است. و تنها راه، آن است که در خالص کردن عمل با داروهاى سودبخش کوشش نموده و خواست خداوند را به دست آورى.

و دیگر از راه هاى ضربه زدن شیطان، آن است که شخص را از عمل باز مى دارد، اما نه به دلیل قبلى، بلکه از ترس آن که مردم بگویند او ریاکار است و بدین ترتیب مردمان به گناه افتند، این نیز مانند حالت قبل ریایى پنهان، و از مکرهاى شیطان است؛ زیرا ترک عمل از ترس این که بگویند این شخص ریاکار است، عین ریاست، براى این که اگر ستایش مردمان را دوست و از نکوهش آنان بیم نداشت، برایش فرقى نمى کرد که بگویند: او ریاکار است یا این که مخلص.

ممکن است پرسیده شود که چه فرقى است بین آن که عمل را از ترس این که بگویند ریاکار است ترک کند یا آن که عبادت را به نیکویى به جاى آورد که نگویند این بنده اى غافل و تقصیرکار است؟ در جواب باید گفت که ترک عمل بدتر است، زیرا علاوه بر آن که عمل را ترک نموده، سوءظن نیز به مسلمانان دارد، و البته هیچ کس حق ندارد که به مسلمانان بدگمان باشد.

بنابراین چگونه مى توان آرزو داشت که در ترک عمل از شر شیطان رها شد، در حالى که ترک عبادت خود پیروى از شیطان است. به علاوه باز هم شیطان انسان را رها نمى کند و مى گوید: حال که عمل را ترک کردى مردم مى گویند که براى این عمل را ترک کرده است که آدم مخلصى است و مشهور شدن را دوست ندارد. و همین طور شیطان یکسره با انسان بازى مى کند.

بنابراین «خلوص» از شرایط مهم نماز است و شاید مشکلترین شرط در نماز (خصوصاً وقتى که به صورت جمعى یا در انظار عمومى انجام شود) همین مورد است.

نماز بدون اخلاص هیچ ارزش و اثرى ندارد تا جائى که فقها معتقدند:

اگر انسان نمازش را در جاى مخصوص یا وقت مخصوص یا به طرز مخصوص براى غیر خدا خواند نمازش باطل است حتى اگر قسمتى از نماز را نیز از روى ریا بخواند چه آن قسمت نماز واجب باشد و چه مستحب باز هم نماز باطل است.(72)

بیشترین ارزش و اثر، براى نماز در نیت آن است و نوع نیت تأثیر بسیار مهمى در قبول یا رد آن دارد.

روانشناسان در مورد عملکرد افراد از نظر روانى بحثهاى عمیق و گسترده اى دارند آنها معتقدند:

بیشتر انسانها اعمال خود را بر اساس انتظارات دیگران تنظیم مى کنند. به تعبیر دیگر اغلب مردم ابتدا خط و مشى خود را در زندگى انتخاب نمى کنند تا پس از آن جامعه ى مناسب خود را براى زندگى برگزینند بلکه ابتدا در جامعه اى زندگى را آغاز کرده و بعد به تدریج بر اساس انتظارات دیگران شیوه و خط و مشى خود را مشخص مى کنند.

از این روى اگر کسى در مجموعه اى که انتظار مى رود دیگران متدین باشند، رفتارهاى دینى از خود نشان دهد؛ این نشانگر تدین او نیست، بلکه نشانگر همرنگى او با جامعه است. (73)

خرج کردن از خدا و دین براى مقبولیت اجتماعى ولو به اندازه ى یک رکعت نماز، آدمى را به ستوه متعالى نخواهد رساند و منظور اسلام از وجوب نماز دقیقاً از بین بردن همین تنگ نظریها است هدف اسلام رهائى انسانها از قید و بندها خصوصاً قید و بندهاى اجتماعى بى اساس است بنابراین تأکید کرده است که هر عملى باید به نیت قربة الى الله انجام شود و در این کار حضور قلب نیز واجب است، تا انسان اول آمادگى روانى پیدا کند و بعد بتواند به معراج (که همان خروج از عالم تنگ ماده است) برسد.

امام صادق در تفسیر آیه «لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلا» (74)

به نکات مهمى اشاره مى فرمایند و در آن خاطرنشان مى کنند که:

خدا اراده نکرده است که کدام یک از شما عمل زیادترى انجام مى دهید بلکه مرادش این است که کدام یک از شما از نظر اخلاص عملش درست تر است. باقى ماندن بر عمل تا این که بااخلاص انجام شود مشکل تر از انجام دادن خود عمل است.

عمل خالص آن است که به خاطر آن، کسى غیر از خداوند را اراده نکنى و نخواهى که هیچ کس جز خدا تو را ستایش کند. آن حضرت ادامه مى دهند: نیت در هر عملى بالاتر و برتر از خود عمل است بلکه نیت خود عمل است.(75)

بر در میخانه رفتن کار یک رنگان بود

خود فروشان را به کوى مى فروشان راه نیست

بنده ى پیر خراباتم که لطفش دائم است

ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست

حافظ ار بر صدر ننشیند ز عالى همتى است

عاشق دردى کش اندر بند مال و جاه نیست

و پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:

«همانا آتش و اهل آن، از ریاکاران به فریاد مى آیند؟ پس گفتند: اى رسول خدا، چگونه آتش فریاد مى دارد؟ فرمود: از گرمایى که بدان ریاکاران را عذاب مى کنند.» (76)

و نیز از آن حضرت نقل شده است که فرمود: «ریاکار روز قیامت به چهار اسم خوانده مى شود: اى کافر، اى گناهکار، اى پیمان شکن، اى زیانکار، تلاشت از بین رفت، و مزدت نابود شد، و ترا بهره اى نیست، مزدت را از آن کسى که برایش عمل کردى بطلب، اى حیله گر.»(77)

26- .

و پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «همانا خداوند مى فرماید: من بى نیازترین بى نیازان از شریک مى باشم، آن کس که عملى را انجام دهد و در آن کسى جز مرا شریک گرداند، من بهره ام از شرکت را به آن دیگرى واگذار مى نمایم، پس من نمى پذیرم مگر آنچه را که براى من خالص باشد.» (78)

و از آن حضرت صلى الله علیه و آله نقل شده که فرمود: «همانا بهشت سخن مى گوید، و گفت: من به راستى بر هر تنگ چشم و ریاکارى حرام هستم.» (79)

و همچنین آن حضرت فرمود: «همانا نخستین کسى که در روز قیامت براى حسابرسى خوانده شود مردى است که قرآن آموخته و مردى که در راه خدا جنگ کرده، و مردى که مال بسیارى جمع نموده است، پس خداوند به قارى قرآن مى فرماید: آیا من آنچه که به پیامبرم فروفرستادم به تو نیاموختم؟

او گوید: آرى آموختى پروردگار من، خداوند فرماید: به آنچه که آموختى، چه کردى؟

گوید: اى پروردگار من، آن را در ساعتهاى شب و روز خواندم. پس خداوند فرماید: دروغ مى گویى و فرشتگان نیز گویند: دروغ مى گویى. خداوند متعال فرماید: همانا خواستى تا گفته شود فلانى قارى قرآن است، و آن را هم که مى خواستى برایت گفتند. صاحب ثروت را آورند. پس خداوند فرماید: آیا به تو در مال وسعت ندادم، تا جایى که نگذاشتم نیازمند هیچ کسى باشى؟

گوید: آرى، اى پروردگار من. پس خداوند فرماید: پس چه کردى در آنچه (از مال و ثروت) که به تو رسید؟

گوید: صله ى رحم نموده و صدقه دادم. خداى بلند مرتبه فرماید: دروغ مى گویى، فرشتگان نیز گویند: دروغ مى گویى. و خداوند سبحان مى فرماید: بلکه خواستى تا بگویند فلانى بخشنده است، و برایت این چنین نیز گفتند. و آن کس که در راه خدا پیکار نموده است، آورده شود. پس خداوند فرماید: چه کردى؟ گوید: خداوندا به جهاد در راهت دستور داده شدم، پس کارزار نمودم تا این که کشته شدم. پس خداى تعالى فرماید: دروغ مى گویى و فرشتگان نیز گویند: دروغ مى گویى. پس خداوند فرماید: بلکه خواستى برایت بگویند که فلانى جرأت دارد، و شجاع است، و برایت چنین گفتند.

سپس رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود اینان را خداوند آفرید تا آتش جهنم بدانان افروخته گردد.» (80)

و حضرت صادق علیه السلام فرمود: «بپرهیز از ریا، چرا که هر کس کارى براى غیر خدا بکند، خداوند او را واگذار مى کند به کسى که برایش عمل نموده است.» (81)

از آن حضرت علیه السلام نقل شده است که در مورد آیه : «پس هر کس ملاقات پروردگارش را امید دارد، باید عمل صالح انجام دهد، و در پرستش پروردگار خود هیچ کس را شریک نسازد.» (82)

فرمود: «گاه مى شود که مردى کار نیکى انجام مى دهد که رضایت خداوند را در انجام آن هدف خویش قرار نداده است، بلکه خوبى خود را مى خواهد به مردم نشان دهد، و خواهان آن است که آن را به مردم بشنواند، این شخص همان کسى است که در عبادت پروردگارش شریک آورده است. پس از آن فرمود: هیچ بنده اى نیست که عمل نیکى را پنهان نماید، پس زمانى دراز بگذرد، تا این که خداوند اثر نیکوى آن عمل را برایش آشکار سازد، و هیچ بنده اى نیست که عمل بدى را پنهان نماید، سپس زمانى دراز بگذرد، تا این که خداوند اثر بد آن عمل را برایش آشکار نماید.»(83)

در رساله توضیح المسائل امام خمینى (ره) آمده:

«انسان باید فقط براى انجام امر خداوند عالم نماز بخواند، پس کسى که ریا کند یعنى براى نشان دادن به مردم نماز بخواند، نمازش باطل است؛ خواه فقط براى مردم باشد، یا خدا و مردم هر دو را در نظر بگیرد.

همچنین مى فرماید: اگر قسمتى از نماز را هم براى غیر خدا بجا آورده، نماز باطل است، چه آن قسمت، واجب باشد مثل حمد و سوره، چه مستحب باشد مانند قنوت؛ بلکه اگر تمام نماز را براى خدا بجا آورد ولى براى نشان دادن به مردم در جاى مخصوص مثل مسجد، یا در وقت مخصوص مثل اول وقت، یا به طرز مخصوص، مثلا با جماعت نماز بخواند، نمازش باطل است.«(84)

راه رهایى از ریا

راه رهایى از ریا این است که:

ضررهاى ریا و چگونگى آن را با دل بفهمى و همواره آن را ناپسند شمارى و عبادتت را استمرار بخشى و سستى نکنى و از هیچ کس پروا ننمایى، باید به دل از خداوند تعالى شرم داشته باشى که مبادا نفس، تو را به آن بخواند که ستایش مردمان را بر ستایش او برگزینى که او بر دلها آگاه است، اگر مردمان آگاهى یابند که تو ستایش آنان را دوست مى دارى از تو متنفر مى شوند. بنابراین اگر توانایى آن را دارى که به عملت فزونى بخشى با شرمسارى از پروردگار و به جهت مجازات نفس، آن را انجام ده.

از رهزنیهاى شیطان آن است که به انسان مى گوید: عمل را ترک کن زیرا که مردم به تو گمان خوبى مى برند و بدان مشهور مى شوى در حالى که، بهترین بندگان نزد خداوند متقیانى هستند که از چشم مردمان پنهان مى باشند، آنهایى که چون دیده شوند، شناخته نگردند که چگونه انسانهایى هستند، بنابراین اگر بین مردم به عبادت شناخته شوى، دیگر از چنان مردمان پارسا نخواهى بود.

این نیز از مکرهاى شیطانى است، زیرا اگر عملت براى خداوند خالص گردد، بر تو باکى نیست که شناخته شوى یا نزد مردم مجهول بمانى. بنابراین تنها باید به رعایت حال دل و اصلاح باطن بپردازى، و چگونه از مردم پنهان خواهى ماند به شرط آن که خودت را اصلاح کنى زیرا که خداوند مى فرماید: «بر توست پنهان کردن عمل و بر من است آشکار کردن آن.» و مى فرماید: «هر کس که باطن خویش را اصلاح نماید، خداوند ظاهر او را اصلاح مى فرماید.» (85)

بپرهیز از آن که شیطان در این جا نیز فریبت دهد و بگوید:

«اکنون که بدین سبب عبادت را ترک نمى کنى، آن را سبک به جا آور، زیرا که خداوند آن را برایت آشکار مى کند و هنگامى که آن را آشکار نماید چون عبادتت بسیار خوب است، ممکن است در ریا واقع شوى.

این نیرنگ نیز عین ریا است، زیرا پنهان کردن عبادت براى آن که خداوند آن را بین مردم آشکار نماید، دقیقا عمل نمودن به خاطر مردم است. اگر نظرت، خشنودى مردم نیست برایت چه فرقى دارد که عبادتى که براى رضایت خداوند انجام داده اى آشکار شود یا پنهان بماند؟

اکنون که این امور را دانستى، بپرهیز از آن که ظرافتهاى اخلاص و سختى رهایى از شر شیطان تو را به تنبلى و دست کشیدن از عبادت بکشاند، با توجه به این که در اثر عبادت در خودت سرورى پیدا مى کنى و شادى بسیارى براى آگاهى مردم از عبادتت، در تو به وجود مى آید. بلکه باید کوشش کنى که ریشه ى فساد را از جان و دلت برکنى و راه هاى ورودى شیطان را بر خویشتن ببندى و همچنان به عمل خویش ادامه دهى.

روش از بین بردن ریا

اما اگر این ناسازگارى از جمله مطالبى است که نماز را تباه و باطل مى نماید، درمان سودبخش آن، اندیشیدن به زیانهاى ریاست، و آنچه به سبب آن از شایستگى قلب کاسته و از دریافت توفیق الهى محروم گشته است، و در نتیجه از مرتبه اى که در جهان دیگر نزد خداى تعالى باید مى داشت فروکشیده شده است. و باید بنگرد به آنچه از عذابهاى الهى که دامنگیر وى خواهد شد و این که در آن روز او به سختى مورد تنفر قرار مى گیرد و در حضور تمامى مردمان از طرف خداوند به او خطاب مى شود: «اى گناهکار،اى حیله گر،اى ریاکار، آیا شرم نکردى آن هنگام که با عبادت خداوند، کالایى پست خریدى؛ هواى کشاندن دل مردمان را به سوى خودت داشتى و طاعت خداوند را به مسخره گرفتى، و دوستى مردمان را با دشمنى خداوند جویا شدى، و با رسوایى نزد خداوند، خویشتن را براى آنان آراستى، و با دورى از خدا، خودت را به آنان نزدیک گردانیدى، و با نکوهش آنچه نزد خداست آنان را ستایش کردى، و خشنودى آنان را با خشم الهى طلبیدى؟، آیا هیچ کس نزد تو از خداوند پست تر نبود؟»

بنابراین شایسته است که بنده در این خوارى و رسوایى بیشتر بیندیشد، و مقایسه کند آنچه را که از مردمان یافته و خویشتن را در دنیا برایشان آراسته، با آنچه از پاداش اعمال در آخرت از دست داده است. در حالى که با یک عمل خالص، اندازه ى کارهاى نیک شخص بر بدیهایش فزونى یابد، و اگر آن را با ریا فاسد نماید همین عمل از بدیها محسوب شده و با فزونى بدیها بر خوبیها بنده را به درون آتش بکشد.

بنابراین اگر ریا جز نابود کردن عمل و پاداش آن، اثر دیگرى نداشته باشد، همین زیان براى دورى کردن از ریا کافى است، و اگر دیگر کارهاى نیک شخص بر کارهاى بدش فزونى داشته باشد، گرچه به آتش دوزخ نمى سوزد و جزء بهشتیان محسوب مى گردد، ولى اگر پاداش آن عمل برایش ثبت مى گردید در نزد خداوند در درجه اى بالا چون درجات انبیا و صدیقان قرار مى گرفت و اکنون به سبب آن عمل فاسد ریایى در درجه اى پایین تر قرار گرفته است، همان گونه که گفتیم این در صورتى است که سزاوار آتش دوزخ و رسوایى و راندن از درگاه الهى نباشد.

با تمامى اینها باید شخص ریاکار در جهات مختلف کوشش کند تا دلهاى مردمان را به سمت خود جلب نماید، زیرا خشنودى مردمان، هدفى است که هرگز بدان دست نتوان یافت پس هر گروهى را که خشنود کند گروهى دیگر را به خشم آورد، و همچنین خشنودى دسته اى تنها در به خشم آوردن گروهى دیگر است، و آن کس که خشنودى مردمان را با خشم الهى مى خواهد به چنگ آورد، نه تنها خداوند بر او خشم خواهد گرفت که دلهاى مردمان را نیز از او ناخشنود خواهد نمود. آن گونه که در روایتها آمده و تجربه نیز آن را نشان داده است.

بنابراین دیگر چه هدفى براى به دست آوردن ستایش مردمان و یافتن نکوهش الهى مى ماند در حالى که ستایش آنان نه به روزى و نه به عمر اضافه نموده و سودى نیز براى فقر و نیازى که در روز قیامت برایش خواهد بود، ندارد.

اما در مورد چشم داشت به آنچه که مردمان در اختیار دارند، باید بداند که تنها خداوند است که دلهاى مردمان را در اختیار داشته و با خواست او مى بخشند و باز مى گیرند. و تمامى مردمان در برابر او هیچ تدبیرى نتوانند و نیز روزى دهى جز او نباشد. و آن کس که به مردم چشم دوخته از آنان نیازهایش را مى طلبد، از خوارى و ناامیدى و تنفر و اهانت آنان بى بهره نخواهد بود و اگر به آنچه خواهد هم برسد، آن رسیدن آمیخته با منت و خوارى خواهد بود.

و آن کس که بر خداوند اعتماد نمود و کوشش خود را براى رضایت او قرار داد، خداوند دنیا و آخرت او را کفایت خواهد نمود. پس چرا به خاطر امیدى دروغین و خیالى فاسد انسان آنچه را که نزد خداى متعال است ترک کند، تازه دنیا نیز ممکن است برسد و ممکن است از دسترس خارج باشد، که اگر هم انسان به دنیا دست یابد، خوشى آن با درد و منت و خوارى اى که خواهد کشید، برابرى نمى کند.

اما از نکوهش مردمان هرگز نمى توان گریخت، و اگر خداوند نخواهد، نکوهش آنان چیزى را نه مى افزاید و نه مى کاهد و به این نکوهش مرگ انسان جلو نمى افتد و روزیش دیر نمى شود، اگر از اهل بهشت باشد، دوزخى نمى گردد، و اگر خداوند از او خشنود باشد، نکوهش مردمان موجب خشم الهى نمى گردد، و اگر نزد خداوند دشمن محسوب شود، باز هم نکوهش مردمان بر این دشمنى نمى افزاید. پس به طور کلى تمامى بندگان ناتوانانند و مالک هیچ سود و زیانى براى خود نمى باشند، همان گونه که زندگى و مرگ و رستاخیزشان در قیامت، به دست آنان نیست؛ همان گونه که عقل و نقل و تجربه نیز این مطلب را تأیید مى کنند. و همچنین، آن کس که کارهایش را براى خداوند خالص نماید، خداوند دوستى او را در دل مردمان نیک کردار و بدکار مى اندازد، بلکه در دل بسیارى از کافران نیز، چنان که او را بزرگ مى بینند و احترامش مى کنند، و از او تقاضاى برکت دارند، گرچه این شخص مخلص و ناتوان و فقیر و دست تنگ بوده و عمل کمى داشته باشد.

خداوند باطن شخص ریاکار را براى مردمان آشکار مى سازد، مردمان از بدى نیت او آگاه شده و از وى متنفر مى شوند، و در نتیجه او به خواست خود نمى رسد، و رنجش تباه و کوششش باطل مى گردد. در روایات آمده است که: مردى از بنى اسرائیل گفت: به خدا قسم، خداوند را چنان عبادتى کنم که همه کس مرا به عبادت یاد کنند، پس اول کس بود که به مسجد وارد مى شد و آخرین کسى که از مسجد خارج مى گردید. هیچ کس او را هنگام نماز ندید مگر آن که به نماز ایستاده بود و روزه دارى بود که گویا هیچ گاه افطار نمى کرد، و در حلقه هاى ذکر مى نشست، مدتى دراز با این روش گذراند، و چنان بود که چون بر عده اى عبور مى کرد مى گفتند: خداوند این ریاکار را کیفر کند. پس به خویشتن برگشته و با خود گفت: آیا کار براى مردمان کردن را دیدى، دیگر تمامى کارهایم را براى خداوند قرار مى دهم، پس هیچ بر عمل گذشته خود اضافه نکرد و تنها نیت خویش را از ریا به خلوص تغییر داد، پس همین مرد چون بر مردم مى گذشت، مى گفتند: خداوند فلانى را رحمت کند، اکنون به کار نیک برگشته است. (86)

خداوند در قرآن کریم از همین مطلب خبر داده است و فرموده: «کسانى که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده اند، خداوند رحمان براى آنان (در دلهاى مردمان) محبتى قرار خواهد داد.» (87)

فرض کن که مردمان دوستت داشته و احترامت نمایند و پلیدى باطنت بر آنان پوشیده بماند، با این که خداوند بر نیت فاسد و پلیدى باطنت آگاه است، بنابراین چه چیزى در ستایش مردمان برایت وجود دارد، در حالى که نزد خداوند نکوهیده و از اهل آتش هستى؟ و همچنین چه شرى در نکوهش مردم دامنگیرت خواهد شد، در حالى که نزد خداوند ستوده و از اهل بهشت و در گروه مقربان درگاه الهى هستى؟

آن کس که همواره در دل، جهان دیگر و نعمتهاى جاودانى آن را در نظر داشته و آن مقامهاى بلندى را که نزد خداوند براى پاکان و نزدیکان درگاه وجود دارد، به خاطر داشته باشد؛ آنچه در زندگى دنیایى به مردمان مربوط مى گردد، نزدش پست و کوچک مى گردد. در حالى که تمامى این امور دنیایى با کدورتها و از بین رفتن همراه هستند، بنابراین تمامى کوشش خود را در روى دل به خدا نمودن به کار گرفته و خویش را از پستى ریا و سختى به دست آوردن دل مردمان رها مى نماید. و در نتیجه ى اخلاص، انوار الهى بر قلبش تابیده و شرح صدر یافته و وحشتش به انس تبدیل مى گردد. اکنون اگر تمامى اینها که گفتم باز هم ترا بسنده نباشد در این سه مورد به خوبى بیندیش:

اول: آن که اگر به تو گفته شود که مردى گوهرى گرانبها دارد که قیمت آن صد هزار دینار است و او نیازمند به پول آن است، بلکه محتاج به فروش سریع و چند برابر قیمت اصلى آن است، و خریدارى حاضر گشته که گوهر او را به چندین برابر قیت بخرد، و با این که این صاحب گوهر به پول آن سخت نیازمند است با این همه از فروش آن به این شخص سرباز زده و آن را به پولى سیاه به دیگرى مى فروشد. آیا این عمل صاحب گوهر زیانى آشکار نیست؟ آیا او دچار ضررى تباه کننده نشده است؟ آیا این عمل دلیلى بر پستى همت و نفهمى و نادانى او نیست؟ آیا این شخص نظرى ضعیف و عقلى اندک ندارد؟ آرى چنین

شخصى، نادانى محض است.

موقعیت شخص ریاکار در عمل این چنین است، بلکه ریاکارى در تنها یک عمل عبادى نیز این گونه خواهد بود، زیرا در حقیقت به ریاکار از ستایش مردمان نسبت به عملى که انجام مى دهد خیرى نمى رسد، و تازه اگر فرض کنیم چیزى از دنیا به او برسد، تمامى آنها در مقابل خشنودى خداوند و ثواب آن جهانى، و نعمتهاى دایمى بهشت – که پاک از هر گونه کدورتهاست – کمتر از پولى سیاه در مقابل هزار هزار دینار است بلکه از پولى سیاه در مقابل، فزونتر از تمامى جهان، کمتر است.

و این همان زیان آشکارى است که نفست آن کرامتهاى بسیار شریف را به این امور پست و کوچک از دست مى دهد.

بنابراین باید تمامى کوشش خود را به کار گیرى و آخرت را هدف خود قرار دهى، که چون چنین کردى دنیا نیز به تو روى خواهد آورد، بلکه تنها پروردگار را در نظر بگیر که او هر دو جهان را به تو خواهد بخشید، زیرا او مالک تمامى آنهاست. و این گونه است که خداوند مى فرماید: «هر کس نصیب دنیا خواهد (بداند که) بهره دنیا و آخرت نزد خداوند است.» (88)

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «همانا خداوند بلند مرتبه دنیا را با عمل نمودن براى آخرت، مى بخشد، و با عمل نمودن براى دنیا، آخرت را به کسى نمى بخشد.» (89)

پس آن هنگام که نیت خویش را خالص نمودى، و کوشش خویش را ویژه ى آخرت قرار دادى، دنیا و آخرت نصیبت خواهد شد. و اگر تنها دنیا را خواستى، آخرت را از دست داده اى و چه بسا که به دنیا نیز آن چنان که خواهى نرسى، و اگر هم برسى نیز برایت باقى نخواهد ماند، بلکه به زودى آن را از دست خواهى داد، پس زیانکار دنیا و آخرت گردى، که این زیانى آشکار است.

مانند این شخص – در آن مثالى که ذکر کردیم – کسى است که پاره اى از عمر خود یا یک دم از زندگى خودش را که مى توانست بدان به گنجى از گنجهاى بهشت دست یابد براى دوست یابى، یا درهمى، یا دینارى از کالاهاى دنیا بگذراند و آن چنان گنجى را به خاطر

چیزى غیر لازم از دست بنهد، آیا این چیزى جز بى خبرى و زیانکارى و یا فرومایگى و کم همتى نیست؟

دوم: این که آن فردى که براى خاطر او و به دست آوردن خشنودیش عمل مى کنى، اگر بداند که تو به خاطر او به عمل مشغولى، ترا دشمن داشته و بر تو خشم مى گیرد، و به تو اهانت نموده و سبکت مى شمارد، به اضافه این که مورد دشمنى و اهانت خداوند هم واقع خواهى شد. و آن چه را که براى خشنودى خداوند خالص انجام دهى، موجب خشنودى خداوند و بندگانش خواهد شد. پس چگونه خردمند کارى را براى کسى انجام دهد، که اگر آن شخص بداند که، قصد خشنود کردن او را دارد، بر او خشم گرفته و اهانت خواهد نمود؟ پس اگر خردمندى! به نیکویى بدین مطلب توجه داشته باش.

سوم: این که، کسى که مى تواند خشنودى پادشاهى بزرگ را که جهان در اختیار اوست به دست آورد، چنین نکند، و به طلب رضایت شخصى فرومایه از مردمان بپردازد. و در نتیجه خشم پادشاه را براى خویش بخرد. بلکه اگر فرض کنیم پادشاه بر او خشم هم نگیرد، آیا این عمل خود دلیل بر نادانى و بى شعورى وى نخواهد بود؟ به او گفته نخواهد شد: تو که مى توانستى رضایت پادشاه را کسب کنى، چه نیازى داشتى که آن را رها کنى و کوشش خویش را به طلب خشنودى این فرومایه به کار برى؟

آرى این گونه است. چه نیازى به جلب رضایت بنده اى ضعیف و کوچک تواند بود، با این که امکان آن هست که به دست آوردن خشنودى پروردگار جهانیان اقدام نمود که وى همه ى نیازهاى بندگان را بسنده است. از خداوند حسن توفیق را خواهانیم.

آنچه تاکنون بیان کردیم داروى علمى این مفاسد بود، اکنون به بیان داروى عملى آن مى پردازیم:

داروى عملى آن است که شخص نفس خویش را به پنهان کردن عبادتها عادت دهد، و هنگام انجام عبادت درها را ببندد. همان گونه که براى انجام کارهاى زشت به پنهان کردن و بستن درها مبادرت مى نماید، تا این که در اثر پنهان کردن، دل تنها به دانستن خداوند و آگاهى او بر عبادتش اکتفا نموده و نفس براى آگاه نمودن مردم از عملى که انجام داده است کشمکش ننماید. و به راستى این در ابتداى کار امرى بسیار دشوار است، ولى چون مدتى دشوارى آن را تحمل نموده و بدان عمل نماید، سنگینى کار از بین مى رود و آهسته آهسته

انجام عمل بر او سبک خواهد گردید و این به واسطه الطاف خداوند میسر است، همان الطافى که موجب حسن توفیق بندگان مى گردد. زیرا: «همانا خداوند حال قومى را تغییر نمى دهد تا آن که ایشان خودشان تغییر یابند.» (90)

پس از بنده کوشش است و از خداوند هدایت، خداوند مى فرماید: «و کسانى که براى ما عمل کرده اند به راه هاى خودمان هدایتشان مى کنیم.» (91)

اما اگر منافى عبادت از قبیل آنهایى باشد که پس از انجام عبادت به وجود آمده و باعث فساد عمل گشته است که آن ریا پس از عمل و عجب مى باشد، درمان ریا به وجود آمده پس از عبادت به وسیله ى همین داروهایى که ذکر کردیم امکان پذیر است.

اما در مورد داروى موثر در درمان عجب: بنده باید در اسباب و ابزارى که وى را قادر بر انجام همین عبادتى که او را به شگفتى واداشته، نظر نماید؛ از قبیل: قدرت، دانش، اندامها، و غذایى که خوردنش نیروى عمل را به او داده است. بنابراین درمى یابد که تمامى اینها از خداوند است اگر این امور نبودند، او توان انجام هیچ عبادتى را نداشت؛ سپس در نعمتهایى که خداوند با فرستادن پیامبران بر او بخشیده بنگرد. و همچنین آفرینش خرد که بدان به راه حق هدایت مى گردد، آن گاه در ارزش عملى که انجام مى دهد بیندیشد، مى بیند که با یکى از نعمتهاى الهى برابرى نمى کند و تنها آن زمان عمل شخص ارزش مى یابد که از جانب خداوند مورد پذیرش و خشنودى قرار گیرد. در غیر این صورت مى بینى که کارگرى براى دو درهم تمامى روز را کار مى کند و نگهبانى به دو دانگ، تمام شب را بیدار مى ماند و همین گونه صاحبان پیشه ها و شغلهاى گوناگون که در شب و روز به کار مشغولند، پس ارزش تمامى عبادتهایى که در شب و روز انجام مى دهد چند درهمى بیش نیست. اما اگر کار را براى خداوند انجام داد و براى او روزه گرفت خداوند مى فرماید: «تنها مزد صبرکنندگان، تمام و بدون حساب داده مى شود.» (92)

در خبر است که: «براى بندگان صالحم، آنچه را که چشمى ندیده و گوشى نشنیده و بر قلب هیچ بشرى خطور نکرده است آماده نموده ام.» (93)

پس قیمت یک روز کار تو که احتمالا با سختى نیز همراه باشد، دو درهم است آنهم قیمت صبحانه یا شام تو خواهد بود، اما خداوند آنهمه پاداش برایت مهیا نموده است. و اگر شبى را براى خداوند به پا خیزى مورد خطاب الهى قرار گرفته اى که: «هیچ کس نمى داند، به پاداش آنچه که انجام داده اند برایشان چه چیزها از چشم روشنى، که پنهان داشته شده است.» (94)

پس همانى که ارزش آن درهمى بیش نبود، بدین قدر و قیمت رسید. بلکه اگر ساعتى را براى خداوند قرار دهى که در آن دو رکعت نماز که بسیار کوتاه و سبک باشد به جاى آورى، و یا این که نفسى را به لا اله الا الله گفتن، خالصانه صرف کنى، خداوند فرماید: «و هر کس از مرد و یا زن عمل صالحى انجام دهد – و مؤمن باشد – آنان به بهشت درآیند و در آن جا بى حساب روزى داده شوند.» (95)

بنابراین سزاوار است که خردمند کوچکى عمل و کمى ارزش آن را از نظر مادى ببیند، و بداند که خداوند بر او منت نهاده و بدان عمل، شرافت بخشیده و مزدى بسیار برایش قرار داده است. و از این که عملش به گونه اى باشد که سزاوار درگاه الهى نبوده و در محل خشنودى پروردگار واقع نگردد، بپرهیزد. در غیر این صورت، عمل از ارزشى که انتظار دارد، فروافتاده به همان بهاى خرد و اندکى که گفتیم، برمى گردد. اکنون مقایسه کن ارزش کارت را آن چنان که هست با نعمتهایى که خداوند به تو ارزانى داشته، آیا عمل تو یکدهم ارزش آن نعمتها را دارد؟ و آیا توفیق به انجام وظایف بندگى و شایستگیت براى خدمتگزارى، جز نعمتى الهى است؟ آرى، بزرگترین نعمت بوده و شکرگزارى به خاطر آن واجب مى باشد. همان گونه که در خبر داوود علیه السلام بدان اشاره شده است، که در آن هنگام که به او وحى شد: «مرا شکر کن، آن چنان که شایسته شکرگزاردن بر من باشد». پس داوود علیه السلام عرض کرد: اى پروردگار من، چگونه آن چنان که شایسته ى شکرگزارى به درگاه توست، ترا شکر کنم، و شکرگزارى به درگاه تو خود نعمتى است که سزاوار است براى آن

هم شکر نمود. خداوند فرمود: «اى داوود هنگامى که شناختى که آن شکر نیز از من است، مرا شکر نموده اى.» (96)

نقل شده است که یکى از واعظان به خلیفه اى گفت: بگو بدانم، اگر در هنگام تشنگى ترا از جرعه اى آب باز دارند، آن جرعه آب را به چند مى خرى؟ خلیفه گفت: نیمى از کشورم، آن واعظ گفت: اگر همین مقدار آب را نتوانى از خود دفع کنى دفع آن را به چند مى خرى؟ خلیفه گفت: به نیمه ى دیگر واعظ گفت: هان که مغرور نگردى به پادشاهى که بهاى آن جرعه اى آب است. (97)

پس بیندیش که در هر روز چه مقدار آب گوارا مى نوشى، و غذاى خوشگوار مى خورى، و این خوردن و نوشیدن با سلامتى همراه است، و بیندیش که چه مقدار با چشمت زیبایى را مى نگرى، و به راحتى مى شنوى، و بوهاى پاکیزه را مى بویى و به سوى آنچه دوست دارى مى روى، و با دست آنچه مى خواهى، انجام مى دهى، و دیگر چیزهایى که از حواس و اندامهایت در آنها بهره مى گیرى. و به نیکى بیندیش که خداوند درون بدنت را نیرو بخشید، همان درونى که به ظرافتها و دگرگونیهاى آن جز خداوند، دیگرى آگاه نیست، در این بدن غذا هضم شده و اضافات آن جدا گشته و پاکترین بخش غذا صرف توان بخشى تو گشته است. که اگر زمانى را به این خواص و نیروها که در بدن تو قرار داده شده، بیندیشى برایت شگفتى بسیارى در پى خواهد داشت. و اگر چیزى ساده از ویژگیهاى درونى بدنت، آن چنان که باید عمل ننماید، به دنبال پزشک خواهى رفت تا آن مشکل را برایت حل نماید، و به شادى یافتن سلامتى حاضرى یکسال او را خدمت نمایى و آن پزشک را از کسانى که بر تو نعمت بخشیده اند، به حساب آورى، و اکنون در قبال این همه نعمتى که خداوند برایت قرار داده است، چند سال باید به او خدمت کنى؟ در حالى که این مولاى نعمت بخش تو، جز زمانهایى کوتاه براى عبادت از تو خدمت دیگرى نخواسته است، که اگر به خوبى در آن بنگرى و عیبها و آفتهاى عبادتت را بشناسى، هرگز به این اعمالت اطمینان نخواهى یافت، و از انجام این عبادتها شرمنده خواهى بود.

خداوند متعال که راستگوترین گویندگان است، مى فرماید: «و اگر بخواهید نعمت الهى را به شمار آورید، شمار کردن آن نتوانید.» (98)

پس چگونه مى توان در قبال نعمتهایى که قابل شمارش نیست به خدمت پرداخت؟

بنابراین چون به نعمتهایى که هیچ عملى در مقابل دریافت آن انجام نداده اى، بیندیشى بر خودت مقابله ى به عمل صالح را واجب مى بینى، و چون خود را از انجام آن ناتوان مى یابى، به اعتراف به کوتاهى در بندگى مجبور خواهى گردید. بدان که شرف تو در پاسدارى و یادآورى و اعتراف به نعمتهاى الهى و خرده گیرى و سرزنش نفس و دشمن داشتن آن است. شاید که با رحمت الهى به رستگارى رسى. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «آن کس که نفس خویش را دشمن داشت و مردمان را دشمن نداشت، خداوند او را از هراس روز قیامت ایمن کند.» (99)

روایت شده است که عابدى هفتاد سال خداوند را عبادت کرد، به طورى که روزها روزه بود و شبها به عبادت ایستاده، پس از خداوند حاجتى خواست و حاجتش برآورده نشد، پس روى به نفس خود نمود و گفت: به خاطر تو این چنین است، اگر خیرى در تو بود، نیازت برآورده مى گردید. پس خداوند فرشته اى به نزدش فرستاد و به او گفت: اى فرزند آدم، آن ساعتى که به سرزنش نفست پرداختى، بهتر از تمامى عبادتى است که انجام دادى. (100)

اسرار قلبى نماز، شهید ثانى (زین الدین جبعى عاملى)، ترجمه ى غلامحسین روشن نژاد، ص110-119

غیبت، آفت نماز

یکى دیگر از نابسامانى هاى روانى که موجب مى شود عمل فرد نابود شود، عارضه غیبت است. غیبت کردن و عیب کسى را فاش کردن، یکى از رفتارهاى ناهنجار اجتماعى محسوب مى شود؛ زیرا کسى که غیبت مى کند، در حقیقت حقوق اجتماعى افراد را زیر پا مى گذارد.

به طور کلى غیبت، یکى از عوارض نامطلوب اجتماعى است که اگر دامنگیر افراد اجتماعى شود، آن جامعه را آلوده مى کند و همه افراد آن را نسبت به همدیگر بدبین مى سازد.

براساس رهنمود پیامبر بزرگوار صلى الله علیه و آله و سلم مى توان غیبت را چنین تعریف نمود؛ آن بزرگوار خطاب به ابوذر مى فرمایند:

«اى ابوذر، از غیبت بپرهیز، که غیبت بدتر از زنا است…

ابوذر گوید: عرض کردم: یا رسول الله، غیبت چیست؟

فرمودند؛ غیبت آن است که از برادرت چیزى بگویى که خوش ندارد.

عرض کردم؛ یا رسول الله، اگر آن چه درباره او گفته مى شود، در او باشد چه؟

فرمودند؛ بدان که اگر آن چه در او هست، بگویى غیبتش کرده اى و اگر آن چه در او نیست بگویى، به او بهتان زده اى!»(101)

بر اساس این رهنمود ارزشمند، مى توان دریافت که شخصیت اجتماعى فردى را زیر سؤال بردن و او را در جامعه خوار و خفیف نمودن، از نشانه هاى بارز غیبت محسوب مى شود.

مولاى بزرگوار، امام رضا علیه السلام در کلامى ارزنده، عارضه غیبت را با دیدگاهى دیگر مورد توجه قرار داده و این پدیده را با نگرشى دیگر تبیین مى فرمایند:

«هر کس پشت سر دیگرى چیزى بگوید که در او هست و مردم هم آن را مى دانند، غیبتش نکرده است. اما اگر کسى پشت سرش چیزى را بگوید که در او هست، ولى مردم نمى دانند، غیبتش کرده است.» (102)

براساس کلام مولاى بزرگوار علیه السلام اگر فردى داراى عیبى باشد که دیگران نیز از آن آگاهى دارند، آشکار کردن آن، غیبت محسوب نمى شود؛ زیرا به آن عیب همه واقفند و آشکار ساختن آن، شخصیت اجتماعى وى را به خطر نمى اندازد. اما اگر فردى داراى عیبى باشد که دیگران از آن آگاهى نداشته باشند، فاش کردن آن، غیبت محسوب مى شود.

بر این اساس مى توان عارضه غیبت کردن و یا گفتن عیب کسى را که فاش گردیده است، از هم جدا کرد.

حقوق اجتماعى افراد از دیدگاه اسلام بسیار باارزش است؛ زیرا اسلام به کسى اجازه نمى دهد که فردى در جامعه، حقوق اجتماعى فرد دیگر را پایمال نماید.

غیبت کردن یکى از نشانه هاى بارز پایمال نمودن حقوق اجتماعى انسانها محسوب مى گردد. بدین سبب کسى که مرتکب این عمل نامطلوب گردد، حقوق اجتماعى فرد را زیر پا گذاشته است و تا زمانى که حقوق اجتماعى وى را ادا نکرده است، همواره مدیون او مى باشد.

روایتى از پیامبر بزرگوار صلى الله علیه و آله و سلم شدت ناهنجار بودن این عارضه روانى را به خوبى تبیین مى نماید. آن بزرگوار مى فرمایند:

«غیبت کردن بدتر از زنا است!

عرض شد؛ چگونه؟

فرمودند؛ مرد زنا مى کند و سپس توبه مى نماید و خدا توبه اش را مى پذیرد. اما غیبت کننده، تا زمانى که غیبت شونده او را نبخشد، آمرزیده نمى شود.»(103)

بدین سان ارزش اجتماعى فردى را زیر پا نهادن، در حقیقت پایمال نمودن حقوق فردى و اجتماعى وى محسوب مى گردد و شخص غیبت کننده، تا زمانى که نتواند رضایت شخص را جلب نماید، همواره مدیون وى خواهد بود.

اگر کسى در این جهان نتواند حقوق اجتماعى کسى را که براساس غیبت پایمال نموده است، جبران نموده و از وى عذرخواهى کند و از او حلالیت طلبد، این حق همواره محفوظ خواهد ماند و روز قیامت، خداوند متعال براساس عدالت، حقوق از دست رفته وى را به او باز خواهد گرداند.

کلامى از پیامبر بزرگوار صلى الله علیه و آله و سلم بیانگر این حقیقت است.

«روز قیامت فردى را مى آورند و او را در پیشگاه خداى متعال نگه مى دارند و کارنامه اش را به او مى دهند، اما او حسنات خود را در آن نمى بیند.

مى گوید؛ پروردگارا، این کارنامه من نیست! زیرا من در آن طاعات خود را نمى بینم!

به او گفته مى شود؛ پروردگار تو نه خطا مى کند و نه فراموش کار است. عمل تو به سبب غیبت کردن از مردم بر باد رفت.

سپس مرد دیگرى را مى آورند و کارنامه اش را به او مى دهند. او در آن طاعات بسیارى مشاهده مى کند.

عرض مى کند؛ پروردگارا، این کارنامه من نیست! زیرا من این طاعات را بجا نیاورده ام!

گفته مى شود؛ فلانى از تو غیبت کرد و من حسنات او را به تو دادم.» (104)

ملاحظه مى شود که اسلام تا چه اندازه به حقوق فردى و اجتماعى انسانها ارزش قائل گردیده و اجازه نداده است که در غیاب فردى، عیب هاى او را فاش و برملا سازند.

نکته بسیار مهم آن است که اگر شخصى براساس غیبت کردن، حقوق اجتماعى فردى را پایمال کند و آن فرد بمیرد، چگونه باید از وى حلالیت بطلبد و از وى بخواهد که او را مورد عفو قرار دهد؟

رسول اکرم(ص) در مورد ارزش ترک کردن غیبت فرمودند:

تَرْکُ الْغِیبَةِ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ عَشَرَةِ آلَافِ رَکْعَةٍ تَطَوُّعاً؛ ترک کردن غیبت در نزد خداوند متعال محبوبتر است از ده هزار رکعت نماز.(105)

رهنمود ارزشمند پیامبر بزرگوار صلى الله علیه و آله و سلم طریق عدالت را در این زمینه بیان فرموده اند.

رسول اکرم صلی الله علیه و اله فرمودند:

مَنِ اغْتَابَ مُسْلِماً أَوْ مُسْلِمَةً لَمْ یَقْبَلِ اللَّهُ صَلَاتَهُ وَ لَا صِیَامَهُ أَرْبَعِینَ یَوْماً وَ لَیْلَةً إِلَّا أَنْ یَغْفِرَ لَهُ صَاحِبُهُ؛ (106)

هر که غیبت مرد یا زن مسلمانى کند، خداوند چهل شبانه روز نماز و روزه او را قبول نمى کند؛ مگر آنکه شخص غیبت شده از او درگذرد.

آن بزرگوار در پاسخ به این سؤال که کفاره غیبت چیست؛ فرمودند:

«کفاره غیبت آن است که هرگاه به یاد کسى که از او غیبت کرده اى افتادى، از خداوند برایش آمرزش بخواهى.»(107)

بنابراین طریق عدالت در پایمال کردن حقوق اجتماعى انسانها، سعى در جبران آنها مى باشد و جبران غیبت، طلب آمرزش براى فردى است که مورد ظلم واقع گردیده است.

بر همین اساس، اسلام طریق عدالت را در تمام زمینه ها براى انسانها نشان داده است و انسانها باید زندگى خود را براساس قوانین اسلام تنظیم نمایند و با این عمل خود، الگوى مناسبى براى دیگر انسانها باشند؛ زیرا اسلام تنها به ادعا کردن نیست؛ بلکه اسلام علم و عمل است و اگر عمل در پى آگاهى نباشد، جامعه اسلامى در هر زمان به سقوط نزدیک خواهد گردید.

با توجه به مطالبى که مورد مطالعه قرار گرفت، متوجه شدیم که یکى از علل برگزارى نماز، از بین بردن برخى از اختلالات رفتارى فردى و اجتماعى مى باشد و نیز نماز واقعى است که مى تواند انسان را به مرحله لقاء الله برساند.

حرامخواری، آفت عبادت

دین مبین اسلام، نماز برخی از افراد را بیهوده و باطل معرفی می نماید:

نماز رباخوار، مردم آزار و پایمال کننده حقوق مردم، نماز کسى که زکات و حقوق مالى خود را نپردازد، و همین گونه نماز زمامدار خودکامه، و نیز کسى که به خصلت هاى نکوهیده اى چون خودپسندى و خود برتربینى آلوده باشد، هم پذیرفته نمى شود.

نمازگزار بایستی بداند که برای رسیدن به قبولی و کمال نماز، شکم خویش را از حرام خالی بدارد تا عبادتش بیهوده نباشد.

پیامبر صلی الله علیه و اله فرموده است:

خداوند فرشته اى دارد که هر شب بر فضاى بیت المقدس (یا خانه کعبه) ندا مى دهد:

هان اى مردم، کسى که حرامخوارگى کند، خدا از او نه نماز نافله اى را مى پذیرد و نه نماز واجب را. (108)

رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله فرمود:

عبادت با مال حرام خوردن مثل ساختن ساختمان است بر روى ماسه و یا آب. (109)

و نیز فرمود:

کسى که غذاى حرام بخورد، تا چهل شب، نمازش پذیرفته نمى شود، و تا چهل روز دعا و خواسته اش شنیده و برآورده نمى گردد. و هر گوشتى که غذاى حرام آن را در پیکرش رویانده است، آتش دوزخ بر آن سزاوارتر است.(110)

از پیامبر آورده اند که ایشان فرمود:

لَا یَقْبَلُ اللَّهُ صَلَاةَ خَمْسَةِ نَفَرٍ: … وَ آکِلِ الرِّبَا؛ (111)

خداوند نماز پنج گروه را نمی پذیرد: … و رباخوار.

طبق این حدیث گرانقدر نماز رباخوران مورد قبول خداوند واقع نمی شود.

امام على علیه السلام نیز خطاب به کمیل فرمود:

یَا کُمَیْلُ انْظُرْ فِیمَا تُصَلِّی وَ عَلَى مَا تُصَلِّی إِنْ لَمْ یَکُنْ مِنْ وَجْهِهِ وَ حِلِّهِ فَلَا قَبُولَ؛(112)

ای کمیل! نگاه کن که در چه (جامه اى) نماز مى گزارى، و بر چه (جایى) نماز مى گزارى، که اگر از راه حلال و مناسب نباشد، قبول نخواهد شد.

بی تقوایی، آفت نماز

مسلمانى که به زنجیرهاى گناه بسته شده باشد و بخواهد نماز بخواند و به معراج برود و روحش را به پرواز در آورد، مانند پرنده اى است که زنجیر به پایش بسته است و قدرت پرواز ندارد؛ انسان باید این زنجیرهاى گناه را باز کند و هر چه زنجیرها سنگین تر باشد، زمین گیر شدن شدیدتر خواهد بود.(113)

رسول اکرم صلی الله علیه و اله در مورد نقش تقوی و دوری از گناه در برخورداری از برکات عبادت فرمودند:

دو رکعت نماز انسان پرهیزگار بهتر است از هزار رکعت نماز شخص لاابالى (114)

همانطور که در قرآن کریم آمده است خداوند عبادت را جز از پرهیزکاران نمی پذیرد(115)

نماز کسى که اهل تقوا نیست پذیرفته نمی شود.

از امیرمؤمنان علی علیه السلام روایت شده است:

إِیَّاکُمْ وَ الْبِطْنَةَ فَإِنَّهَا مَقْسَاةٌ لِلْقَلْبِ مَکْسَلَةٌ عَنِ الصَّلَاةِ وَ مَفْسَدَةٌ لِلْجَسَد؛ (116)

از پرخورى دورى کنید که موجب قساوت قلب و باعث کسالت از اقامه‏ى نماز و سبب تباهى بدن است!

همسرآزاری، آفت نماز

پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و اله در بیانى فرمودند:

مَنْ کَانَتْ لَهُ امْرَأَةٌ تُؤْذِیهِ لَمْ یَقْبَلِ اللَّهُ صَلَاتَهَا وَ لَا حَسَنَةً مِنْ عَمَلِهَا حَتَّى تُعِینَهُ وَ تُرْضِیَهُ وَ إِنْ صَامَتِ الدَّهْرَ وَ عَلَى الرَّجُلِ مِثْلُ ذَلِکَ الْوِزْرِ وَ الْعَذَاب ؛

زنى که همسرش را بیازارد، نماز و نیایش و کارهاى نیک او مورد پذیرش بارگاه خدا قرار نمى گیرد، گرچه همیشه روزه دار باشد. مگر آنکه به همسرش یارى رساند و برابر مقررات، خشنودى خاطر او را فراهم آورد… همچنین است مردى که همسر خود را آزار رساند. (117)

آن حضرت در مورد نماز زنان بی مسؤولیت و بی تفاوت نسبت به شوهر فرمودند:

اثنان لا تجاوز صلاتهما رءوسهما عبد أبق من موالیه حتّى یرجع و امرأة عَصَتْ زَوْجَهَا حتّى ترجع؛

دو کسند که نمازشان از سرشان بالاتر نمی رود بنده اى که از آقایان خود گریخته باشد تا هنگامى که باز گردد و زنى که شوهر خود را نافرمانى کرده باشد تا باز گردد.(118)

به فرموده امام صادق علیه السلام، سه گروه هستند که نماز آنها قبول نمی شود:

عبدی که از مولای خود قهر کرده که باید به نزد او برگردد [و با او آشتی کند] و دست او در دست مولای خود قرار گیرد و دیگری مردی که بر قومی حکمفرمایی می کند و آن قوم او را نمی خواهند و سوم زنی که شب بخوابد و شوهرش بر او خشمناک باشد.(119)

زکات نپرداختن، آفت نماز

از پیامبر اعظم صلی الله علیه و اله روایت شده است:

لَا تَتِمُّ صَلَاةٌ إِلَّا بِزَکَاة؛ (120)

نماز تمام نمی شود مگر با پرداخت زکات.

از امام على علیه السلام آورده اند که فرمود:

لَا یَقْبَلُ اللَّهُ الصَّلَاةَ مِمَّنْ مَنَعَ الزَّکَاةَ؛ (120)

خدا نماز کسى را که زکات و حقوق مالى خود را نپردازد، نمى پذیرد.

این منطق نشانگر رابطه ى نماز با رعایت حقوق جامعه و مردم است.

به فتوای امام خمینی رحمة الله علیه نیز: «اگر لباس و مکان نمازگزار با پولى تهیه شده باشد که خمس و یا زکات آن را پرداخت ننموده است، آن نماز باطل است.»(121)

میگساری، آفت نماز

مقام نماز به حدى رفیع است که شرابخوار نباید به آن نزدیک شود.

در نماز، تنها اذکار و حرکات کافى نیست، توجّه و شعور لازم است و عبادات ناآگاهانه، بى‏ارزش است، گرچه تکلیف را ساقط مى‏کند:

یَأَیهُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَقْرَبُواْ الصَّلَوةَ وَ أَنتُمْ سُکَارَى‏ حَتىَ‏ تَعْلَمُواْ مَا تَقُولُونَ؛ (122)

اى کسانى که ایمان آورده‏اید! در حال مستى به نماز نزدیک نشوید، تا بدانید چه مى‏گویید!

از پیامبر آورده‏اند که فرمود:

لَا یَقْبَلُ اللَّهُ صَلَاةَ خَمْسَةِ نَفَرٍ:

الْآبِقِ مِنْ سَیِّدِهِ وَ امْرَأَةٍ لَا یَرْضَى عَنْهَا زَوْجُهَا وَ مُدْمِنِ الْخَمْرِ وَ الْعَاقِّ وَ آکِلِ الرِّبَا؛ (123)

خداوند نماز پنج گروه را نمی پذیرد:

بنده ای که از نزد مولای خود فرارکرده است، زنی که شوهرش از وی راضی نیست، شرابخوار و دائم الخمر، کسی که عاق والدین شده است و رباخوار.

شخصی از حضرت امام صادق علیه السلام در مورد شراب خوار، سؤال می کرد که آیا نمازش قبول می شود؟

حضرت پاسخ فرمودند: نمازش تا چهل روز قبول نمی شود مگر اینکه توبه کند.

مرد به ایشان گفت: پس اگر در همان روز و همان ساعت مستی بمیرد چه می شود؟

فرمود: توبه و نمازش قبول است به شرط اینکه در حال شعور و حواس جمعی توبه کرده باشد، اما اگر در حال مستی بمیرد به توبه او اعتنایی نیست. (124)

نماز بدون شناخت امام معصوم، آفت نماز

على‏ابن‏ابى‏طالب علیه السلام شنید که مردى از خوارج نهروان (که برای مخالفت با امیرالمؤمنین در صحرای حروراء نزدیک کوفه اجتماع کرده بودند) نماز شب می گزارد و قرآن می خواند، پس آن حضرت (درباره سود نداشتن عبادت بی شناسایی امام زمان) فرمود: خوابی که با یقین و باور (به امام زمان و خلیفه برحق) باشد بهتر است از نمازگزاردن با شک و تردید. ‏(125)

نماز بدون شناخت امام معصوم(ع) و بدون پیروى از او بى‏فایده است.

«آنها که براى کشتن امام حسین(ع) به کربلا رفته بودند، همه تارک‏الصلوة نبودند، بلکه نماز جماعت مى‏خواندند. خود یزید و معاویه پیشنماز بودند.»(126)

کینه نسبت به والدین، آفت نماز

امام صادق علیه‏ السلام فرمود: » مَنْ نَظَرَ إِلَى أَبَوَیْهِ نَظَرَ مَاقِتٍ وَ هُمَا لَهُ ظَالِمَانِ لَمْ یَقْبَلِ اللَّهُ تَعَالَى لَهُ صَلَاة؛ کسى که به پدر و مادرش کینه ‏توزانه بنگرد، حتى اگر بر او ستمکار باشند، خداوند نمازى را از او نمى‏پذیرد.» (127)

به حال خشم و کینه به پدر و مادر نگاه کردن از آفات نماز است.

گریز از کارفرمای حق شناس، آفت نماز

از پیامبر آورده اند که فرمود:

لَا یَقْبَلُ اللَّهُ صَلَاةَ خَمْسَةِ نَفَرٍ:

الْآبِقِ مِنْ سَیِّدِهِ وَ امْرَأَةٍ لَا یَرْضَى عَنْهَا زَوْجُهَا وَ مُدْمِنِ الْخَمْرِ وَ الْعَاقِّ وَ آکِلِ الرِّبَا؛ (111)

خداوند نماز پنج گروه را نمی پذیرد:

بنده ای که از نزد مولای خود فرارکرده است، زنی که شوهرش از وی راضی نیست، شرابخوار و دائم الخمر، کسی که عاق والدین شده است و رباخوار.

پس خداوند نماز پنج گروه را – تا کار خود را اصلاح نکنند – نمى پذیرد. یکی از این گروه کسى است که به جاى تلاش سازنده در راه رشد و آزادى خویش برابر مقررات عادلانه و انسانى، از کارفرماى حق شناس خویش بگریزد.

عدم اخلاص و حضور قلب، آفت نماز

یکى دیگر از عواملى که موجب مى شود نماز تأثیرى در حیات نمازگزار نگذارد و او را در قوس صعود سیر ندهد فقدان خلوص و نبود حضور قلب و خشوع باطن است.

تکیه کردن به صورت نماز و اعتماد به هیأت ظاهر آن، بدون معرفت عقلى و قلبى به اذکار و اوراد و روح و حقیقت نماز، یکى از عوامل مهم عدم تأثیرگذارى آن است.

همانطورى مى دانیم مفهوم نماز و حقیقت آن، در ظاهرش خلاصه نمى شود بلکه نماز علاوه بر صورت و ظاهر، داراى سیرت و باطن نیز هست یعنى حقیقت نماز بسى گسترده تر از تصور عده اى است که آن را در حرکات ظاهرى محدود دانسته و به همان هیأت صورى تمسک و تشبث جسته اند، آثار نماز به حقیقت و روح آن پیوند و گره خورده است؛ و براى دسترسى و وصول به آن فواید و آثار، چاره اى جز نفوذ به باطن و قیام به حقیقت آن نیست، و در واقع ذکر بودن نماز هم به همین معناست.

حقیقت و باطن نماز چیست؟

حضور قلب، فهم معناى اذکار، تعظیم در مقابل عظمت الهى و هیبت و عزت آن ذات ربوبى، رجاء و امیدوارى از او، اعتراف و اقرار به بى مقدارى و ناچیز بودن خویش از معانى باطنیه و مفاهیم کامله نماز است. (128)

از امام رضا علیه السلام در این باب سؤال شد فرمودند: «علت تشریع نماز، توجه و اقرار به ربوبیت پروردگار است، و مبارزه با شرک و بت پرستى و قیام در پیشگاه خداوند در نهایت خضوع و نهایت تواضع و اعتراف به گناهان و تقاضاى بخشش از معاصى گذشته و تعظیم پروردگار.» (129)

بنابراین توقع دست یابى به همه آثار مفیده که موجب صفاى باطن و جلاى دل و دورى بنده از قاذورات و پلیدیهاى اخلاقى مى گردد با صرف انجام حرکات ظاهریه، انتظارى غیرمنطقى و عقلى مى نماید چون اکتفا به ظاهر و غفلت از اینکه چه مى گوید و با که سخن مى گوید و چه مى خواهد و حمد و ثنایى که بر زبان مى آورد چه معنایى در بردارد چیزى از آثار نماز را برنمى تابد.

پس آنچه که به نماز معنى مى بخشد حرکات ظاهریه آن نیست بلکه آن روح نماز است که فرد نمازگزار را تعالى و کمال مى بخشد. و البته نه تنها نماز بلکه جمیع عبادات داراى قشر و صورت، لب و حقیقتى است. ممکن است اگر شرایط را رعایت کند نماز و عبادتش صحیح باشد، ولى مقبول درگاه و پسند خاطر نباشد. و اگر از مرتبه ظاهر به باطن و از صورت به معنى پى برد نماز او حقیقت پیدا مى کند. پس بر مؤمن به حق و حقیقت و سالک الى الله به قدر معرفت لازم است که خود را براى این سفر معنوى و معراج ایمانى مهیا کند و عوایق و موانع سیر و سفر را از خود دور سازد». (130)

اینکه نماز را «ذکر الله» نامیده اند شاید وجهش این باشد که ذکر الله یعنى استحضار یاد خدا در دل که ملازم کمال و سعادت دو سر او مفتاح فلاح است. ملاک و میزان هر عملى در خلوص و حضور است و با توجه به همین نکته است که حضرت فرموده اند:

«همانا دو نفر از امت من به نماز مى ایستند و رکوع و سجودشان یکى است و حال آنکه ما بین آنها مثل ما بین زمین و آسمان است.» (131)

آنچنان که از کلام بزرگان و اولیاى دین استفاده می شود:

«حضور قلب یعنى فارغ ساختن دل از همه براى عملى که به آن مشغول است تا اینکه بداند که چه مى کند و چه مى گوید و تمرکز فکر و اقبال به نماز داشته باشد و این را خشوع دل نیز مى گویند یعنى جمیع حواس را متوجه نماز سازد و به جز معبود در دل او چیزى نگذرد و دیگرى خشوع جوارح است که اعمال ظاهرى نمازگزار است.» (132)

حضور قلب یعنى پرستش و عبادت خداى به نحوى که گویا تو او را مى بینى و قلب تو تجلى گاه اوست و حداقل مراتب آن اینکه فهم کنى که اگر تو او را نمى بینى او تو را مى بیند.»

«خدا را طورى عبادت کن که گویا او را مى بینى و اگر تو او را نمى بینى همانا او تو را مى بیند.» (133)

از حضرت موسى علیه السلام روایت شده که از جانب خدا بر او وحى شد:

اى موسى چون مرا یاد کنى یاد کن و اعضاى تو مضطرب و لرزان باشد و در وقت یاد من خاشع و باوقار باش و چون مرا یاد کنى زبان خود را در عقب دل خود بدار یعنى اول به دل یاد کن و بعد به زبان، و چون در حضور من بایستى، مانند بنده ذلیل بایست، و با من با دل ترسناک و زبانى راستگو مناجات کن.

و از امام باقر علیه السلام حدیث شده است:

نمازهاى بنده گاهى نصف آن بالا مى رود و گاهى ثلث آن و گاهى ربع آن و گاهى همه آن و بالا نمى رود مگر آنچه دل او رو به آن آورد. (امر به نافله شده تا نقصانى که به جهت عدم حضور قلب در نماز به هم رسد تمام کند. )

این سخن و کلام عرشى امیرالمؤمنین علیه السلام است:

«خوشا به حال آن کس که خالص کند براى خدا عبادت و دعا را و مشغول نشود قلبش به آن چیزى که چشمش مى بیند و فراموش نکند ذکر خدا را به واسطه آن چیزهایى که گوشش مى شنود و محزون نشود دلش به آن چه که به غیر عطا شده است.»

در سیره سید الساجدین امام زین العابدین علیه السلام آورده اند که ابوحمزه ثمالى گوید:

امام علیه السلام را دیدم که نماز مى گذارد و رداى مبارکش از کتف او افتاد او درست نکرد تا از نماز فارغ شد، من آن را به حضرت عرض کردم، فرمودند: آیا مى دانى در خدمت که بودم؟ به درستى که نماز به درجه قبول نمى رسد مگر به قدرى که دل متوجه او باشد.» (134)

بنابراین، مستفاد از اخبار و روایات این است که نماز بدون خلوص و حضور، اگر چه مقبول حق است و از حیث فقهى رفع تکلیف مى کند ولى چنین نمازى محرک انسان در طریق وصول و مسیر عروج نیست. یعنى اگر کسى نماز بدون حضور قلب اقامه کند به تکلیف خود عامل بوده و به همین جهت عقاب و عذاب تارک الصلاه بر او مترتب نیست و به همین دلیل به حکم فقهى مهر صحت بر او مى خورد و لیکن اثر چنین نمازى به همین مقدار است که فارق میان او و تارک نماز است.

پس معلوم شد که اگر نماز ما آن همه تأثیر معنوى و عرفانى را که در روایات آمده ندارد گیرش در کجاست. رادع و مانع اصلى این است که دل به نماز نمى دهیم. اکثر ما راضى هستیم به اینکه نمازى خوانده باشیم تا در زمره سرکشان و طاغیان قرار نگیریم و این نکته را از آن جهت گوییم که وقتى به نماز ایستیم بسیارى از کارهاى فراموش شده در اذهان زنده مى شود. تو گویى نماز کلید خاطرات و رمز بازگشایى اوهام و خیالات است. در غالب نمازهاى ما این کلام امام خمینى (رحمه الله) صادق است که: «نماز کلید دکان یا چرتکه حساب یا اوراق کتاب و یا فرصتى براى مشغول شدن به افکار متشتته و خواطر شیطانیه ماست.» (135)

«یکى از بزرگان ابتدا به جوالبافى اشتغال داشته است و روزى یک جوال مى بافت و آخر هفته حساب مى کرد و مزد شاگردهایش را مى پرداخت. روزى به هنگام حساب یک جوال از قلم افتاد آنچه فکر کردند که آن را به چه کسى داده اند به خاطرشان نیامد. غروب نزدیک بود و استاد نماز نخوانده بود، مشغول نماز شد و در نماز به خاطرش آمد که آن جوال را به چه کسى داده است. پس از اتمام نماز، شاگردش را خواسته و به او گفت جوال را به فلانى داده ایم. شاگردش گفت: استاد! تو نماز مى خواندى یا جوال پیدا مى کردى؟ استاد از این واقعه متنبه شد و مشغول اصلاح خود و قلب خود گردید.» (136)

و نیز در همین باب در شرح حال سید رضى و سید مرتضى علم الهدى دو برادرى که از شاگردان وارسته شیخ مفید (رحمه الله) بوده اند آورده اند که سید رضى به برادر بزرگ خود سید مرتضى در نماز جماعت اقتدا نمى کرد برادر بزرگتر به نزد مادر شکایت برد و مادر، سید رضى را نصیحت کرد. سید رضى به توصیه مادر به مسجد برادر آمد و به او اقتدا کرد. اما در اثناء نماز، نمازش را تمام کرد و از مسجد بیرون رفت، سید مرتضى نزد مادر آمد و گفت: سید رضى آنچه امروز کرد بدتر از پیش بود، مادر ماجرا را از سید رضى جویا شد. سید رضى در جواب گفت: در اثناء نماز دیدم که برادرم در خون حیض غرق است به ناچار نماز را شکستم چون که طهارت شرط صحت نماز است، مادر، شرح حال را با سید مرتضى در میان گذاشت. سید گفت: راست مى گوید، زیرا در مسیر رفتن به مسجد زنى درباره احکام خون حیض از من سؤال کرد به او پاسخ دادم. اما در اثناء نماز به این اندیشه افتادم که جوابى که دادم درست بود یا اشتباه. (136)

پس علم و آگاهى به این نکته بر همه خصوصا بر جوانان که داراى قلبى پاک و باطنى صاف مى باشند لازم است که حضور قلب و اخلاص هر چند که شرط صحت نماز نیست ولى شرط کمال آن است و باید این مانع که خواطر غیر الهى و شیطانى در حال نماز است را از بین برده و نمازى با خلوص و حضور قلب بخوانند تا نمازشان آنها را از عالم ملک به ملکوت پرواز دهد که «الصلاة مِعراج المؤمن.» (137)

قال رسول الله صلى الله علیه و آله:

أَیُّمَا عَبْدٍ الْتَفَتَ فِی صَلَاتِهِ قَالَ اللَّهُ یَا عَبْدِی إِلَى مَنْ تَقْصِدُ وَ مَنْ تَطْلُبُ أَ رَبّاً غَیْرِی تُرِیدُ أَوْ رَقِیباً سِوَایَ تَطْلُبُ أَوْ جَوَاداً خَلَایَ تَبْغِی وَ أَنَا أَکْرَمُ الْأَکْرَمِینَ وَ أَجْوَدُ الْأَجْوَدَیْنِ وَ أَفْضَلُ الْمُعْطِینَ أُثِیبُکَ ثَوَاباً لَا یُحْصَى قَدْرُهُ أَقْبِلْ عَلَیَّ فَإِنِّی عَلَیْکَ مُقْبِلٌ وَ مَلَائِکَتِی عَلَیْکَ مُقْبِلُونَ فَإِنْ أَقْبَلَ زَالَ عَنْهُ إِثْمُ مَا کَانَ مِنْهُ فَإِنِ الْتَفَتَ ثَانِیَةً أَعَادَ اللَّهُ لَهُ مَقَالَتَهُ فَإِنْ أَقْبَلَ عَلَى صَلَاتِهِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ وَ تَجَاوَزَ عَنْهُ مَا کَانَ مِنْهُ فَإِنِ الْتَفَتَ ثَالِثَةً أَعَادَ اللَّهُ لَهُ مَقَالَتَهُ فَإِنْ أَقْبَلَ عَلَى صَلَاتِهِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ فَإِنِ الْتَفَتَ رَابِعَةً أَعْرَضَ اللَّهُ عَنْهُ وَ أَعْرَضَتِ الْمَلَائِکَةُ عَنْهُ وَ یَقُولُ وَلَّیْتُکَ یَا عَبْدِی إِلَى مَا تَوَلَّیْت (138)

رسول گرامى اسلام – صلى الله علیه و آله – فرمود:

هر بنده اى که در نمازش توجه به غیر خدا پیدا کند، خداوند تعالى به آن بنده خطاب مى کند:

اى بنده ى من! اراده ى چه کسى را مى کنى؟ و از کى طلب حاجت مى نمایى؟ آیا پروردگار دیگرى غیر از من انتخاب کرده اى؟ و یا به رقیب من توجه مى نمایى و از او طلب مى نمایى؟ و یا جوادتر و سخاوتمندترى غیر از من یافته اى؟ و حال این که من اکرم الاکرمینم و أجودالأجودینم، و شایسته ترین عطاکنندگان من مى باشم. من به تو ثواب بى حساب مى دهم که اندازه اش قابل شمارش نباشد، به من توجه کن و به سوى من بیا، که من نیز به تو روى مى آورم و ملائکه ام نیز به تو روى مى آورند، پس اگر (بنده) برگشت و رو به خدا آورد، خداوند گناهانش را مى آمرزد، اگر مجدداً رو از خدا برگردانید، خداوند آنچه را که ابتدا به او خطاب کرده بود دوباره به او مى گوید. پس اگر برگشت و رو به خدا آورد خداوند تعالى گناهانش را مى آمرزد و از تقصیرش مى گذرد. و هر گاه بار سوم به غیر از خدا رو آورد خداوند نیز همان سخنان اول را برایش تکرار مى کند، اگر به خدا توجه پیدا کرد خداوند گناهش را مى آمرزد. و هر گاه بار چهارم از خداى تعالى رو برگردانید خداوند این بار او را نمى بخشد، بلکه از او اعراض مى نماید، و ملائکه اش نیز از او روگردان مى شوند، و مى فرماید: بنده ى من از تو روگردانم تا هنگامى که تو روگردانى.

پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله – در جایی فرمود:

هر کس در حضور مردم نمازى نیکو بگزارد و در غیاب مردم نمازش را خراب نماید، پس این یک اهانتى است به ذات اقدس الهى. (139)

اینگونه نمازگزاران مصداق بارز کلام عتاب آلود خداوند مى باشند که فرمود: فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُون ؛ اى واى بر نمازگزاران که دل از یاد خدا غافل دارند.» (140)

و یا اینکه رسول گرامیش فرمود: هر کس که نداند و نفهمد که در نماز چه مى گوید نقصان کرده است.

همچنان که پیامبر صلى الله علیه و آله بدان هشدار دادند:

«همانا براى تو از نماز، همان مقدارى است که بدان با قلبت توجه داشته اى.» (141)

روزى امام جعفر صادق(ع) به جهت آموزش صحیح خواندن نماز به یکى از اصحاب خود به نام حَمّاد بن عیسى جُهَنِى ابتدا نمازى را بجا آورد و سپس به وى اینگونه توصیه فرمود:

اى حمّاد! این طور باید نماز بخوانى. آرى، در حال نماز بازى نکن و به خود مشغول نباش، با دست و انگشت خود بازى نکن، به این طرف و آن طرف نگاه نکن و همچنین از روبرو هم به تماشاگرى که موجب حواس پرتى می شود نپرداز.» (142)

و در همین دسته است، آنچه که فقها از مکروهات به حساب آورده اند. مانند: در فشار راندن فضولات بدن بودن، چُرت زدن، آب دهان و بینى انداختن، کارهاى بیهوده، بازى کردن با انگشتان، و دیگر چیزها، که تمامى این امور مخالف روى دل به نماز داشتن بوده و فروتنى در نماز را از بین مى برد. کسى که بول و غایط خود را نگاه مى دارد و بدینوسیله به خود فشار آورده و دچار ضررهاى جسمى مى شود این کار، علاوه بر زیان براى سلامتى، در نماز هم موجب عدم تمرکز فکر مى شود و حضور قلب را از بین مى برد. امام صادق(ع) فرمود: نماز چنین کسانى قبول نمى شود.(143)

پیامبر گرامى(ص) مردى را دید که در حال نماز با ریش خود بازى مى کند فرمود: اگر دل او خاشع بود اعضا و جوارحش نیز خاشع بودند.(144)

چیزهایى که ذهن نمازگزار را از نماز دور نماید موجب آفت زدن به نماز می گردد. امام خمینی رحمه الله علیه نیز فرموده اند:

«مکروه است نمازگزار در موقع نمازخواندن به اطراف نگاه کند و یا با ریش یا دست خود بازى نماید.«(145)

عدم مداومت در نماز

خداوند متعال نماز پنجگانه را در اوقات معین براى بندگانش فرض و واجب کرده است. همه فقهاء اعم از شیعه و سنى اجماع دارند بر اینکه افضل اوقات نماز، اقامه آن به وقتشان است و حتى برخى از فقهاى شیعه چون شیخ مفید و اتباع ایشان اوقات شرعى نمازهاى یومیه را مضیق دانسته و قبول آن در غیر وقت را از باب تفضل مى دانند. اینکه شارع براى نماز اوقات پراکنده اى را تعیین فرمود شاید وجهش این باشد که هرگاه انسان به امور زندگى دنیایى بپردازد و به امر معیشت همت نماید، مشاغل مادى او را از تأمل و تفکر به امور معنوى بازداشته و یا مورد غفلت قرار مى دهد، به همین جهت بر بنده مؤمن امر شد که در میان فواصل کارهاى دنیوى، لحظاتى را به امر معنوى و روحى اختصاص دهد، و در مقابل معبود خویش، کرنش کند تا حقیقت انسانى اش به باد نسیان و فراموشى سپرده نشود و شخصیت آدمى به این واسطه تعدیل گردد؛ چه اینکه اگر همه اهتمام او در مسیر مادیات محدود بود ایشان را با سایر حیوانات تمایزى نبود. نماز چون داروى شفابخش براى روح مى باشد که اگر سستى و فترتى در اقامه آن ایجاد شود و به صورت مداوم انجام نگیرد قطعا سلامت روح را تأمین نخواهد کرد چنانچه در مرض جسم هم همین است.

پس این فریضه مهم نباید ابزار و وسیله اى براى رفع مشکلات جسمى و روحى در مقاطعى از زندگى یا پر نمودن اوقات بیکارى ما تلقى گردد. چگونه بهبودى و سلامت براى یک مریض در گرو استفاده بجا و منظم از داروهاست. نماز و سایر فرایض دینى نیز چنین است.

با این وصف اگر خواسته باشیم که در سفر یا مرض و یا به بهانه خواب نوشین صبحگاهى نماز را ترک نماییم و در صورت مساعد بودن و سلامتى جسمانى و قیام به آن در اوقات بیکارى اکتفا نماییم بسیار روشن است که از چنین نمازى بهره و نصیبى نخواهیم برد. چنانچه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرموده اند:

«آفَةُ الْعِبَادَةِ الْفَتْرَةُ؛ آفت عبادت سستى و عدم مداومت است.» (146)

پس در صورت ترک این فریضه الهى و امتثال مقطعى و غیر مداوم آن و یا هرگونه فترت و سستى در نماز موجب از بین رفتن آثار و فواید آن خواهد شد بنابراین قیام به نماز در وقت خود و مداومت در آن براى ترتیب آثار ضرورى است و شاید به همین جهت باشد که قرآن کریم یکى از اوصاف مؤمنین را چنین بیان مى کند:

الَّذِینَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ دائِمُون ؛ آنان که همواره نمازشان را مى خوانند و هرگز نماز را ترک نمى کنند. (147)

موردی که بیان شد آفت عمده و مانع اساسى در ظهور برکات نماز بشمار مى آید.

باشد که همه ما خصوصا نسل جوان ما با برداشتن این موانع و زدودن آن بتوانیم از نورانیت و صفا، قداست و فلاح و سعادت دو سرا که در این فریضه بزرگ الهى نهفته است کمال بهره را ببریم.

بر شما فرض است معرفت و آگاهى به اینکه ترک عبادات خصوصا نماز، منشأ سقوط و مصدر هبوط و سرچشمه همه رذایل اخلاقى و مشکلات زندگى است و نماز با حفظ شرایط و رفع موانع، نردبان صعود، معراج شهود، رفرف عروج، مسند سلوک، مرکب خلوص و مقصد معبود است.

به فرموده امام خمینی رحمه الله علیه:

جوانان عزیز «شماها بهتر مى توانید تهذیب نفس کنید شما به ملکوت نزدیکتر هستید از پیرمردها، در شما آن ریشه هاى فساد کمتر است. یک پیر بخواهد اصلاح شود بسیار مشکل است جوان زودتر اصلاح مى شود. هزاران جوان اصلاح مى شوند و یک پیر نمى شود. نگذارید براى ایام پیرى. الان خودتان را باید تبعه تعلیمات انبیاء کنید مبدا این است از اینجا باید رفت.» (148)

منبع: نقش نماز در شخصیت جوانان ، مصطفى خلیلى ،ص47-50.

حسد، آفتی برای نماز

کاشتن نهال، وقت چندانى نمى برد، ولى به ثمر رساندن و مواظبت از سلامت آن و زدودن آفت ها دشوار است. گاهى گناهان یا حالات ناپسند روحى، همه نیکى ها را بر باد مى دهد.

یکى دیگر از آفات نماز به عنوان یک حسنه مهم، حسادت ورزى است.

حسد نوعى بیمارى است که قلب فرد را فرامى گیرد و آرامش روانى او را برهم مى زند.

مولاى بزرگوار، امیرالمؤمنین علیه السلام مى فرمایند:

«الْحَسَدُ شَرُّ الْأَمْرَاض؛ (149)

حسادت بدترین بیمارى است.»

همه بیماریهاى قلبى نظم روانى انسان را برهم مى زنند؛ ولى حسد عامل بسیار خطرناکى است که علاوه بر اینکه آرامش روانى فرد را برهم مى زند، ایمان فرد را نیز از او مى زداید و او را به مرز کفر وارد مى کند.

مولاى بزرگوار، امام باقر علیه السلام مى فرمایند:

«آدمى زاده در اثر شدت و تندى، دست به کارى مى زند و به مرز کفر وارد مى شود. حسادت ایمان آدمى را مى بلعد، مانند آتش که هیزم را به کام خود مى کشد.» (150)

در حدیثی قدسی خطاب به حضرت موسی علیه السلام مى خوانیم:

«لَا تَحْسُدْ مَنْ هُوَ فَوْقَک فَإِنَّ الْحَسَدَ یَأْکُلُ الْحَسَنَاتِ کَمَا تَأْکُلُ النَّارُ الْحَطَب؛ (151)

نسبت به کسی که از تو بالاتراست، حسد نورز. آنگونه که آتش، هیزم را مى خورد، حسد هم حسنات را مى خورد.

کسى که به داشتن نعمتى که در دیگرى هست حسادت مى ورزد، در واقع نعمتى را که خداى تعالى به آن فرد ارزانى داشته است مورد حسادت قرار مى دهد و ناخواسته به فرمان خدا حسادت مى ورزد.

مولاى بزرگوار، امام صادق علیه السلام از رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم روایت کرده اند که خداى عزوجل به موسى بن عمران علیه السلام فرمود:

«اى پسر عمران، بر آنچه از فضل خود به مردم داده ام حسد مبر و چشمت را به دنبال آن مینداز و نفست را پى آن مبر، زیرا حسدبرنده، از نعمت من ناراحت است و از تقسیمى که من میان بندگانم انجام داده ام، جلوگیر است و کسى که چنین باشد من از او نیستم و او از من نیست (میان من و او ارتباطى نیست.)». (152)

کسى که حسادت به نعمت فردى دارد که خداى تعالى عطایش فرموده است، این عمل او نوعى اعتراض به تقسیم روزى، میان بندگان است و چنین فردى مستوجب دور شدن از رحمت خداى تعالى است.

حسادت با آنکه بیمارى بسیار ناهنجارى مى باشد، اما با رهنمودهاى ائمه معصومین علیهم السلام مى توان آن را کنترل کرد.

مولاى بزرگوار، امام صادق علیه السلام در زمینه ویژگیهاى شخص حسود و سرانجام کار او کلام ارزنده اى بیان فرموده اند که مى تواند در التیام بخشیدن حسادت، راهگشا باشد.

آن بزرگوار مى فرمایند:

شخص حسود پیش از آنکه به محسود خود آسیبى بزند، به نفس خود صدمه زده است. مانند ابلیس، که بواسطه حسد ورزیدن به آدم، خود را مستحق لعنت کرده و از پیشگاه با عظمت و رحمت خداوند مطرود گردید و براساس این حسد، آدم علیه السلام به مقام بلند نبوت و هدایت نایل شد و از بندگان برگزیده پروردگار متعال گردید.

پس سزاوار است که همیشه حسد برده شده باشى نه حسد برنده؛ زیرا که میزان شخص حسد برنده همیشه سبک است و در مقابل آن، میزان شخص محسود سنگین مى شود.

رزق و روزى مردم از طرف پروردگار متعال تقسیم شده است و حسد شخص حسود، هیچگونه او را سود نخواهد داشت، چنانچه حسد او هرگز زیانى به فرد نخواهد رسانید. (153)

یکى از روش هایى که با توجه به آن مى توان حسادت فرد را التیام بخشید و آرام نمود، تحریک ننمودن او در مقابل نعمت هایى است که انسان داراى آن است؛ زیرا اگر محرک حسادت به فرد حسود ارائه نشود، عاملى براى حسادت وجود نخواهد داشت و به تدریج حسادت وى فروکش خواهد نمود.

رهنمود ارزنده پیامبر بزرگوار صلى الله علیه و آله و سلم مى تواند مشکل روانى فرد حسود را التیام بخشد. آن بزرگوار مى فرمایند:

«در انجام کارهای خود از کتمان و پرده پوشی کمک بگیرید؛ زیرا هر صاحب نعمتى مورد حسادت واقع مى شود.» (154)

بنابراین فردى که داراى نعمتى است، باید در مقابل افراد حسود، سعى در کتمان آن داشته باشد و نعمت را به چشم حسودان نکشد و بدین وسیله محرکى براى حسادت ورزى آنان ایجاد نکند.

خیانت در معامله، آفت نماز

خداوند تبارک و تعالى به حضرت داود علیه السلام وحى نمود:

اى داوود چه بسا بنده اى به نماز مى ایستد و نماز مى خواند و من آن نماز را به صورتش مى زنم و صدایش را از خودم دور داشته به طورى که صداى قرائتش به من نرسد.

… چه بسیار رکعت هاى طولانى که نمازگزارى با گریه و خشوع بجا آورده است امّا نزد من به فتیلى نمى‏ارزد، چون وقتى که به قلب او نظر مى‏کنم، مى‏بینم پس از آن که از نمازش فارغ شد، … و مؤمنى با او معامله نمود، به او خیانت خواهد کرد.» (155)

عمل زنا، آفت نماز

خداوند تبارک و تعالى به حضرت داود (ع ) وحى نمود:

اى داوود چه بسا بنده اى به نماز مى ایستد و نماز مى خواند و من آن نماز را به صورتش مى زنم و صدایش را از خودم دور داشته به طورى که صداى قرائتش به من نرسد.

اى داوود! آیا مى دانى آن نمازگزار کیست؟ او کسى است که زیاد به خانه ها و حریم مؤ منین با چشم فسق نگاه مى کند و این کسى است که نفسش او را وسوسه مى کند به اینکه اگر امیر و حاکم بر مردم بشود از راه ظلم گردنها را بزند.

… چه بسیار رکعت هاى طولانى که نمازگزارى با گریه و خشوع بجا آورده است امّا نزد من به فتیلى نمى ارزد، چون وقتى که به قلب او نظر کرده، مى بینم پس از آن که از نمازش فارغ شد، و زنى با او خلوت کرده و خود را بر او عرضه کند، او را اجابت کرده، مرتکب گناه خواهد شد… (156)

نماز خواندن عجولانه، آفت نماز

پیامبر صلی الله علیه و اله در مسجد نشسته بودند. شخصى وارد گشت، مشغول خواندن نماز شد، به طوری که رکوع و سجودش را کامل انجام نمى داد و عجله و شتاب مى کرد.

حضرت فرمود: کار این شخص همانند کلاغى است که منقار بر زمین مى زند، اگر با این حالت از دنیا برود بر دین من نمرده است.

(157)

حضرت محمد صلی الله علیه و اله در جایی دیگر فرمود:

دزدترین دزدها کسى است که از نمازش بدزدد. (یعنى آن را به صورت کامل بجا نیاورد).

(158)

جهل، آفت نماز

نماز تغذیه روح است ولی مسلماً مقصود، تغذیه صحیح است نه هر غذایى. از این روى باید علم و خرد را نیز بر شرائط نماز بیفزائیم.

در روایتی از پیامبر صلی الله علیه و اله آمده است:

«رَکْعَتَانِ مِنْ عَالِم افضل مِنْ سَبْعِینَ رَکْعَةً مِنْ غَیر عالم؛ (159)

دو رکعت نماز عالم از هفتاد رکعت نماز غیر عالم برتر است.»

در روایاتی دیگر، بهتر از هزار رکعت نیز گفته اند:

رَکعة مِن عالم بِاللَّه خَیر مِن ألف رَکعة مِن مُتجاهِل بِاللَّه؛(159)

دو رکعت نماز کسى که متوجه خدا باشد بهتر از هزار رکعت کسى است که از خدا غافل باشد.»

امام على فرمودند:

دو رکعت نماز شخص عالم بهتر از هفتاد رکعت نماز شخص نادان است، بدان جهت که چون عالم در معرض فتنه و آزمایش قرار گیرد، به علم خود از آن بیرون مى آید، ولى همین فتنه نادان را از پاى در مى آورد.(160)

در روایت دیگری آمده است:

شخصى به امام صادق علیه السلام عرض کرد: فدایت شوم همسایه من زیاد نماز مى خواند و زیاد صدقه مى دهد و بسیار حج مى گذارد و خلاف شرعى مرتکب نمى شود.

حضرت فرمود: عقلش چگونه است؟

گفت این یکى را ندارد! فرمود: عبادتش بالا نمى رود. (161)

فحشا و منکر، آفات نماز

کسى که مطیع نماز نباشد، نمازش کامل نیست و اطاعت از نماز همان دورى از فحشاء و منکر است.

سخن حضرت رسول اعظم صلی الله علیه و اله شاهدی بر این مدعاست:

لَا صَلَاةَ لِمَنْ لَمْ یُطِعِ الصَّلَاةَ وَ طَاعَةُ الصَّلَاةِ أَنْ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ. (162)

پس طاعت و پیروى از نماز به این معناست که نماز، فرد، را از زشتیهای پنهان و آشکار باز دارد.

هر گاه سخن از نماز و علت وجوب آن پیش مى آید اولین سئوالى که به ذهن خطور مى کند این است که اگر نماز انسان را از بدى ها و زشتى ها دور مى کند (تَنهى عَنِ الفَحشاءِ و المُنکَرِ)(163)

چرا ما نمازگزارانى را سراغ داریم که هم نماز مى خوانند و هم از گناه روى گردان نیستند؟

در جواب باید گفت که هر نمازى از گناه جلوگیرى نمى کند. مقصود قرآن از اینکه نماز از بدى ها جلوگیرى مى کند. نماز کامل و بى عیب و نقص است و اتفاقاً این آیه خود ملاک خوبى است براى اینکه آدمى، نماز خود را بتواند قیمت گذارى کند، همانطور که امام صادق (ع) مى فرماید:

کسى که دوست دارد بداند چقدر از نمازش سود برده است، بنگرد که چقدر نمازش او را از منکرات دور کرده است، هر قدر انسان از گناه دورى کند. به همان اندازه نمازش سود داشته است. (164)

بنابراین ممکن است به اندازه یک رکعت انسان از گناه دور شود، و این نشان دهنده این است که فقط یک رکعت نماز فرد قبول شده است.

علامه طباطبائى در این زمینه مى فرمایند:

بازدارى از گناه اثر طبیعى نماز است… اگر مانع یا مزاحمى در بین نباشد اثر خود را مى بخشد… یاد خدا و موانعى که از اثر آن جلوگیرى مى کنند مانند دو کفه ترازو هستند، هر وقت کفه یاد خدا سنگین شود نمازگزار گناه نمى کند و هر جا کفه آن موانع سنگین تر شود، نمازگزار از حقیقت یاد خدا منصرف مى شود. (165)

با نماز، انسان خوبى ها را به خود تلقین مى کند و با حالت توجه و حضور قلب تمامى بت ها را مى شکند. بنابراین کسانى که فواحش را ترک نمى کنند، علتش این است که یکى از شرائط نماز را ترک کرده اند به خاطر همین اثر بازدارنده نماز نیز منتفى شده است.

البته عکس این قضیه نیز صادق است؛ در واقع اشتباه است که تصور کنیم چون نماز خوب است و اثرات فراوان دارد پس هر مقدار بیشتر بخوانیم بیشتر نتیجه مى گیریم!

نماز آن گاه اثرات خود را به آدمى ارزانى مى دارد که با روح آدمى درآمیزد و به وسیله آن جذب شود. اوراد و اذکار بى روح و خشک هیچ گاه نمى تواند جاى نماز حقیقى را بگیرد. البته این به معنى ترک نماز نیست؛ زیرا ممکن است در اثر مجالست انسان با نماز؛ آدمى بتواند انس و زیبایى آن را درک کند.

همان طور که در روایت آمده است که جوانى از انصار با پیامبر (ص) نماز مى خواند، اما از کارهاى زشت پرهیز نمى کرد، خبرش به گوش پیامبر رسید و حضرت فرمودند: همانا روزى نمازش او را از زشتى ها بازدارد.(166)

اتفاقاً چیزى نگذشت که این جوان از کارهاى زشت خویش توبه کرد.

توجه و حب دنیا و ریاست ‏طلبی، آفت نماز

رسول اعظم صلی الله علیه و اله فرمودند:

«در شب معراج خداى متعال فرمود:

ای احمد!

اگر بنده نماز و روزه اهل آسمان ها و زمین را بجای آورد و همچون ملائکه از طعام روی گرداند، و به کمترین حد لباس قناعت کند، ولی در دلش ذره ای از محبت دنیا و یا نام آوری و ریاست آن و مشـهور شدن، و یا زینتهای آن باشد، در سرای من همسایه من نخواهد بود، و محبت خود را از قلب او بر گیرم و قلبش را تاریک گردانم، به گونه ای که مرا فراموش گرداند و حلاوت معرفتم را به او نچشانم.(167)

از آن حضرت نقل شده است:

حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَة؛(168)

دوست داشتن دنیا سرچشمه همه گناهان است.

نگاه بیجا، آفت نماز

خداوند تبارک و تعالى به حضرت داود علیه السلام وحى نمود:

اى داوود چه بسا بنده اى به نماز مى ایستد و نماز مى خواند و من آن نماز را به صورتش مى زنم و صدایش را از خودم دور داشته به طورى که صداى قرائتش به من نرسد.

اى داوود! آیا مى دانى آن نمازگزار کیست؟ او کسى است که زیاد به خانه ها و حریم مؤ منین با چشم فسق نگاه مى کند… (155)

بى‏تفاوتى در برابر برهنگان و آوارگان:

«امام صادق علیه السلام فرمود:

نماز کسانى که نسبت به برهنگان و آوارگان جامعه بى‏تفاوتند، قبول نیست. (169)

حق کشی و مردم آزاری، آفت نماز

نماز واقعى با ضایع ساختن حقوق دیگران و مردم آزارى و خشونت و استبداد، سخت ناسازگار است.

خداوند تبارک و تعالى به حضرت داود علیه السلام وحى نمود:

اى داوود چه بسا بنده اى به نماز مى ایستد و نماز مى خواند و من آن نماز را به صورتش مى زنم و صدایش را از خودم دور داشته به طورى که صداى قرائتش به من نرسد.

اى داوود! آیا مى دانى آن نمازگزار کیست؟ او کسى است که زیاد به خانه ها و حریم مؤ منین با چشم فسق نگاه مى کند… (170)

یکى از بانوان مسلمان، روزها روزه مى گرفت و شب ها در نماز و عبادت به سر مى برد؛ اما بداخلاق بود و با زبانش همسایگان خود را مى آزرد.

شخصى به محضر رسول خدا (ص) شرفیاب شد و از این بانو تمجید کرد که او با نماز و روزه سر و کار دارد و تنها داراى یک عیب است و آن این است که بداخلاق است و با زبانش موجب اذیت و ناراحتى همسایه ها مى شود.

پیامبر (ص) فرمود: در چنین زنى، خیرى نیست. او اهل دوزخ است. (171)

امام صادق علیه السلام در مورد ارتباط اخلاق و دیگر اعمال حسنه می فرماید:

سُوءُ الْخُلُقِ یُفْسِدُ الْعَمَلَ کَمَا یُفْسِدُ الْخَلُّ الْعَسَل ؛ (172)

بد اخلاقی با مردم، چنان عمل را فاسد می کند، که سرکه، عسل را.

امام صادق علیه السلام حتی داشتن نیت بد در مورد برادر دینی را عامل خرابی عمل می داند:

وَ لَا یَقْبَلُ اللَّهُ مِنْ مُؤْمِنٍ عَمَلًا وَ هُوَ مُضْمِرٌ عَلَى أَخِیهِ الْمُؤْمِنِ سُوءاً؛ (173)

هر مومنی که نسبت به برادر دینی اش، نیّت بدی داشته باشد، خداوند عمل او را قبول نمی کند.

رفق و مدارا با مردم در دین اسلام از چنان اهمیتی برخوردار است که رسول اکرم صلی الله علیه و اله می فرمود:

پروردگارم همچنان که مرا امر کرده است به اداى فرایض، به رفق و مدارا با مردم هم دستور داده است. (174)

در کتاب تهذیب آمده است:

رسول خدا (ص) در شبهایى که باران مى بارید نماز مغرب را مختصر مى خواند و در خواندن عشا هم عجله مى کرد و آن را زودتر از وقت فضیلتش- یعنى با مغرب- مى خواند و مى فرمود: کسى که به مردم رحم نکند در حقش رحم نمى کنند. (175)

در کتاب احیاء العلوم آمده رسول خدا هیچ وقت در نماز کسى به خدمتش نمى آمد و در کنارش نمى نشست مگر اینکه براى خاطر او نماز را کوتاه مى کرد و متوجه او مى شد و مى فرمود: آیا حاجتى دارى؟ پس از آنکه حاجت او را برمى آورد مجددا به نماز مى ایستاد. (176)

حضرت على علیه السلام در وصیت خویش به فرزندانش امام حسن و امام حسین علیهما السلام در مورد آشتى دادن مردم با یکدیگر فرمود:

من از جدّ شما صلی الله علیه و اله شنیدم که مى فرمود:

آشتى دادن میان مردم بهتر است از نماز و روزه سالیان.(177)

پیامبر خدا صلّى اللَّه علیه و آله روزى براى اصحاب خود امامت می فرمود، که صداى گریه کودکى به گوش آن حضرت رسید، پس نماز را کوتاه و سبک به پایان رسانید (تا مادر طفل که در نماز بوده زودتر از نماز فارغ شود و به کودک خود پردازد). (178)

خداوند سبحان در قرآن مجید در مورد جفا کردن بر یتیمان، طعام ندادن به مساکین و عدم احسان مى فرماید:

واى بر نمازگزارانى که … جفا به یتیمان نمایند، به مساکین طعام ندهند، و احسان ننمایند. (179)

این سوره مبارکه ویژگی تکذیب کنندگان دین را راندن یتیم، عدم اهتمام به طعام مسکین، سهل انگارى در نماز گزاردن، ریا کارى و منع ماعون برمی شمارد.

دوری از برادران، آفت نماز

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و اله به ابوذر غفاری فرمودند:

یَا أَبَا ذَر! إِیَّاکَ وَ هِجْرَانَ أَخِیکَ، فَإِنَّ الْعَمَلَ لَا یُتَقَبَّلُ مَعَ الْهِجْرَانِ(180)

اى ابا ذر! بپرهیز از هجران و بریدن از برادرت، که عمل، با هجران (و در حال بریدن از برادر دینى) پذیرفته نمى‏شود.

نماز و شایسته سالارى

یکی از آفات نماز، انتخاب افراد غیر شایسته برای امامت نماز است. اقتدا به چنین شخصی نمازگزار را از هدف الهی خود بازمی دارد.

پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم مى فرماید:

إِنْ سَرَّکُمْ أَنْ تُزَکُّوا صَلَاتَکُمْ فَقَدِّمُوا خِیَارَکُم ؛(181)

اگر مى خواهید نمازى پاک و پاکیزه داشته باشید، برگزیدگان خود را مقدّم دارید.

یکى از درس هایى که در بطن نماز، وجود دارد، «شایسته سالارى» است و نمازگزار در برگزیدن امام جماعت، این درس را مى آموزد و تجربه مى کند.

رسول خداصلى الله علیه و آله و سلم در حدیثى دیگر، مى فرماید:

إِمَامُ الْقَوْمِ وَافِدُهُمْ فَقَدِّمُوا أَفْضَلَکُم ؛(182)

امام جماعت هر گروه، سفیر آن هاست به سوى خدا، پس فاضل ترین افرادتان را مقدم دارید.

جناب ابوذر نیز در این زمینه سخنی دارد:

إِنَّ إِمَامَکَ شَفِیعُکَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَا تَجْعَلْ شَفِیعَکَ سَفِیهاً وَ لَا فَاسِقاً؛ (183)

امام جماعت تو، شفیع توست. در پیشگاه خدا، هیچ گاه، شخص نادان و فاسق را، شفیع خود قرار مده.

امام رضا علیه السلام مى فرماید:

وَ لَا صَلَاةَ خَلْفَ الْفَاجِرِ وَ لَا یُقْتَدَى إِلَّا بِأَهْلِ الْوَلَایَة؛(184)

نماز، پشت سر انسان فاجر، نماز نیست و اقتدا جز به اهل ولایت جایز نمی باشد.

وقتى فلسفه سیاسى یونان باستان را مورد مطالعه قرار مى دهیم به نوعى سیستم حکومتى به نام «آریستوکراسى» یعنی گزینش بر اساس فضیلت برمى خوریم، که ارسطو در مقابل سیستم حکومتى «اولیگارشى» که گزینش بر اساس ثروت است آن را ارائه کرد.

در فلسفه سیاسى چین باستان، به ویژه در فلسفه کنفوسیوس نیز، توجه خاص به نوعى حکومت، یعنى حکومت با فضیلت ترین مردمان به عنوان بهترین نوع حکومت دیده مى شود.(185)


1) در معناى کلمه حواریون روایت شده که از امام رضا علیه السلام پرسیده شد چرا اینان را حواریون نامیدند؟ آن حضرت فرمودند: نزد مردم چنین است که آنان براى این حواریون نامیده شده اند که لباس را با شستن از آلودگیها پاک مى نمودند و نزد ما آن است که آنان خویش را و دیگران را از آلودگیهاى گناه خالص مى نمودند.

2) «یا معاشر الحواریین کم من سراج قد الطفاته الریاح، و کم من عابد افسده العجب.». (عدة الداعى، ص 223، بحارالانوار، ج 69، ص 322).

3) شیخ طوسى (ره) سعید بن ابى خلف را در کتاب رجال از اصحاب مورد اعتماد امام جعفر صادق و امام موسى کاظم علیهماالسلام دانسته است.

4) الکافى، ج 1، ص 72، حدیث 1، عدة الداعى، ص 224، «علیک بالجد، و لا تخرجن نفسک من حد التقصیر فى عبادة الله و طاعته، فان الله تعالى لا یعبد حق عبادته.».

5) اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ الْمُؤْمِنَ [لَا یُمْسِی وَ لَا یُصْبِحُ لَا یُصْبِحُ وَ لَا یُمْسِی إِلَّا وَ نَفْسُهُ ظَنُونٌ عِنْدَهُ فَلَا یَزَالُ زَارِیاً عَلَیْهَا وَ مُسْتَزِیداً لَهَا فَکُونُوا کَالسَّابِقِینَ قَبْلَکُمْ وَ الْمَاضِینَ أَمَامَکُمْ قَوَّضُوا مِنَ الدُّنْیَا تَقْوِیضَ الرَّاحِلِ وَ طَوَوْهَا طَیَّ الْمَنَازِل (نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 175).

6) مَنْ سَرَّتْهُ حَسَنَةٌ وَ سَاءَتْهُ سَیِّئَةٌ فَهُوَ مُؤْمِن (عدة الداعى، ص 224).

7) فَاعْتَبِرُوا بِمَا کَانَ مِنْ فِعْلِ اللَّهِ بِإِبْلِیس (نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه قاصعه، 234).

8) دیوان الهی قمشه ای، ص 339.

9) نهج البلاغه، فیض الاسلام، حکمت 158.

10) درسهایى از نهج البلاغه3؛ عبادت و نماز، جواد محدثى، ص 23-24.

11) الْعُجْبُ دَرَجَاتٌ مِنْهَا أَنْ یُزَیَّنَ لِلْعَبْدِ سُوءُ عَمَلِهِ فَیَرَاهُ حَسَناً فَیُعْجِبَهُ وَ یَحْسَبَ أَنَّهُ یُحْسِنُ صُنْعاً وَ مِنْهَا أَنْ یُؤْمِنَ الْعَبْدُ بِرَبِّهِ فَیَمُنَّ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِلَّهِ عَلَیْهِ فِیهِ الْمَن (الکافى، ج 2، ص 313).

12) مَنْ دَخَلَهُ الْعُجْبُ هَلَک (الکافى، ج 2، ص 313).

13) إِنَّ الرَّجُلَ لَیُذْنِبُ الذَّنْبَ فَیَنْدَمُ عَلَیْهِ وَ یَعْمَلُ الْعَمَلَ فَیَسُرُّهُ ذَلِکَ فَیَتَرَاخَى عَنْ حَالِهِ تِلْکَ فَلَأَنْ یَکُونَ عَلَى حَالِهِ تِلْکَ خَیْرٌ لَهُ مِمَّا دَخَلَ فِیه (الکافى، ج 2، ص 313).

14) هُوَ فِی حَالِهِ الْأُولَى وَ هُوَ خَائِفٌ أَحْسَنُ حَالًا مِنْهُ فِی حَالِ عُجْبِه (الکافى، ج 2، ص 313).

15) (الکافى، ج 2، ص 314).

16) إِنَّ اللَّهَ عَلِمَ أَنَّ الذَّنْبَ خَیْرٌ لِلْمُؤْمِنِ مِنَ الْعُجْبِ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ مَا ابْتُلِیَ مُؤْمِنٌ بِذَنْبٍ أَبَدا (الکافى، ج 2، ص 313).

17) چهل حدیث، ص 68.

18) قَالَ إِبْلِیسُ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَیْهِ لِجُنُودِهِ إِذَا اسْتَمْکَنْتُ مِنِ ابْنِ آدَمَ فِی ثَلَاثٍ لَمْ أُبَالِ مَا عَمِلَ فَإِنَّهُ غَیْرُ مَقْبُولٍ مِنْهُ إِذَا اسْتَکْثَرَ عَمَلَهُ وَ نَسِیَ ذَنْبَهُ وَ دَخَلَهُ الْعُجْب (چهل حدیث، ص 68).

19) یَا دَاوُدُ بَشِّرِ الْمُذْنِبِینَ وَ أَنْذِرِ الصِّدِّیقِینَ قَالَ کَیْفَ أُبَشِّرُ الْمُذْنِبِینَ وَ أُنْذِرُ الصِّدِّیقِینَ قَالَ یَا دَاوُدُ بَشِّرِ الْمُذْنِبِینَ أَنِّی أَقْبَلُ التَّوْبَةَ وَ أَعْفُو عَنِ الذَّنْبِ وَ أَنْذِرِ الصِّدِّیقِینَ أَلَّا یُعْجَبُوا بِأَعْمَالِهِمْ فَإِنَّهُ لَیْسَ عَبْدٌ أَنْصِبُهُ لِلْحِسَابِ إِلَّا هَلَک (الکافى، ج 2، ص 314، عُدة الداعى، ص 237، بحار الأنوار، ج 69 ، ص321).

20) الْعَجَبُ کُلُّ الْعَجَبِ مِمَّنْ یُعْجَبُ بِعَمَلِهِ وَ لَا یَدْرِی بِمَا یُخْتَمُ لَهُ فَمَنْ أُعْجِبَ بِنَفْسِهِ وَ فِعْلِهِ فَقَدْ ضَلَّ عَنْ مَنْهَجِ الرُّشْدِ وَ ادَّعَى مَا لَیْسَ لَهُ وَ الْمُدَّعِی مِنْ غَیْرِ حَقٍّ کَاذِبٌ وَ إِنْ خَفِیَ دَعْوَاهُ وَ طَالَ دَهْرُهُ وَ إِنَّ أَوَّلَ مَا یُفْعَلُ بِالْمُعْجَبِ نَزْعُ مَا أُعْجِبَ بِهِ لِیَعْلَمَ أَنَّهُ عَاجِزٌ حَقِیرٌ وَ یَشْهَدَ عَلَى نَفْسِهِ لِیَکُونَ الْحُجَّةُ عَلَیْهِ أَوْکَدَ کَمَا فُعِلَ بِإِبْلِیس (بحار الأنوار، ص 69 ، ص 320).

21) إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ لَمَنْ یَجْتَهِدُ فِی عِبَادَتِی فَیَقُومُ مِنْ رُقَادِهِ وَ لَذِیذِ وِسَادِهِ فَیَتَهَجَّدُ لِیَ اللَّیَالِیَ فَیُتْعِبُ نَفْسَهُ فِی عِبَادَتِی فَأَضْرِبُهُ بِالنُّعَاسِ اللَّیْلَةَ وَ اللَّیْلَتَیْنِ نَظَراً مِنِّی إِلَیْهِ وَ إِبْقَاءً عَلَیْهِ فَیَنَامُ حَتَّى یُصْبِحَ فَیَقُومُ وَ هُوَ مَاقِتٌ لِنَفْسِهِ زَارٍ عَلَیْهَا وَ لَوْ أُخَلِّی بَیْنَهُ وَ بَیْنَ مَا یُرِیدُ فِی عِبَادَتِی لَدَاخَلَهُ مِنْ ذَلِکَ الْعُجْبُ فَیُصَیِّرُهُ الْعُجْبُ إِلَى الْفِتْنَةِ بِأَعْمَالِهِ فَکَانَ یَأْتِیهِ مِنْ ذَلِکَ مَا فِیهِ هَلَاکُهُ لِعُجْبِهِ بِأَعْمَالِهِ وَ رِضَاهُ عَنْ نَفْسِهِ حَتَّى یَظُنَّ أَنَّهُ قَدْ فَاقَ الْعَابِدِینَ وَ جَازَ فِی عِبَادَتِهِ حَدَّ التَّقْصِیرِ فَیَتَبَاعَدُ مِنِّی عَنْهُ ذَلِکَ وَ هُوَ یَظُنُّ أَنَّهُ یَتَقَرَّبُ إِلَی (الجواهر السنیة-کلیات حدیث قدسى، ص 308).

22) إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ لَمَنْ یَسْأَلُنِی الشَّیْ ءَ مِنْ طَاعَتِی فَأُحِبُّهُ فَأَصْرِفُ ذَلِکَ عَنْهُ لِکَیْ لَا یُعْجِبَهُ عَمَلُه (مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، ص 312).

23) وَ اسْتَقْلِلْ مِنْ نَفْسِکَ کَثِیرَ الطَّاعَةِ لِلَّه إِزْرَاءً عَلَى النَّفْسِ وَ تَعَرُّضاً لِلْعَفْو (بحار الأنوار، ج 75، ص 163).

24) سوره مبارکه توبه، آیات 26و25.

25) «خداوند در بسیارى از جاها شما را نصرت و پیروزى داد – و روز حنین – هنگامى که افزون بودنتان شما را به شگفت آورده بود، پس به [افزون بودنتان] از شما چیزى را دفع نکرد، و زمین با همه ى فراخى بر شما تنگ آمد. بعد پشت کردید و گریختید. سپس خداوند آرامش خویش را بر رسول خود و بر مؤمنان نازل کرد و لشکرهایى فروفرستاد که آنها را نمى دیدید و کسانى را که کفر مى ورزیدند (به قتل و اسیرى) شکنجه کرد، که کیفر کافران همین است.».

26) سوره مبارکه کهف، آیه 103.

27) ثَلَاثٌ مُهْلِکَاتٌ شُحٌّ مُطَاعٌ وَ هَوًى مُتَّبَعٌ وَ إِعْجَابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِه (محاسن، ج 1، ص 3، حدیث 3، خصال، ج 1، ص 41).

28) مَنْ دَخَلَهُ الْعُجْبُ هَلَک ) بحارالانوار، ج74، ص385).

29) أَتَى عَالِمٌ عَابِداً فَقَالَ لَهُ کَیْفَ صَلَاتُکَ فَقَالَ مِثْلِی یُسْأَلُ عَنْ عِبَادَتِهِ وَ أَنَا أَعْبُدُ اللَّهَ مُنْذُ کَذَا وَ کَذَا فَقَالَ کَیْفَ بُکَاؤُکَ قَالَ أَبْکِی حَتَّى تَجْرِیَ دُمُوعِی فَقَالَ لَهُ الْعَالِمُ فَإِنَّ ضَحِکَکَ وَ أَنْتَ خَائِفٌ أَفْضَلُ مِنْ بُکَائِکَ وَ أَنْتَ مُدِلٌّ وَ إِنَّ الْمُدِلَّ لَا یَصْعَدُ مِنْ عَمَلِهِ شَیْ ء (الکافى، ج 2، ص 313، بحارالانوار، ج 69، ص 307 (.

30) دَخَلَ رَجُلَانِ الْمَسْجِدَ أَحَدُهُمَا عَابِدٌ وَ الْآخَرُ فَاسِقٌ فَخَرَجَا مِنَ الْمَسْجِدِ وَ الْفَاسِقُ صِدِّیقٌ وَ الْعَابِدُ فَاسِقٌ وَ ذَلِکَ أَنَّهُ یَدْخُلُ الْعَابِدُ الْمَسْجِدَ مُدِلًّا بِعِبَادَتِهِ یُدِلُّ بِهَا فَتَکُونُ فِکْرَتُهُ فِی ذَلِکَ وَ تَکُونُ فِکْرَةُ الْفَاسِقِ فِی التَّنَدُّمِ عَلَى فِسْقِهِ وَ یَسْتَغْفِرُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مِمَّا صَنَعَ مِنَ الذُّنُوب (الکافى، ج 2، ص 314، بحار الأنوار، ج 69 ، ص311).

31) صحیفه ى سجادیه، دعاى بیستم.

32) پرتوى از اسرار نماز، محسن قرائتى، ص30-38.

33) سوره مبارکه فاطر، آیه 8.

34) سوره مبارکه کهف، آیه 104.

35) سوره مبارکه توبه، آیه 37.

36) سوره مبارکه مائده، آیه 27 و سوره مبارکه توبه، آیه 53.

37) سوره مبارکه هود، آیه 16 و سوره مبارکه فرقان، آیه 23.

38) سوره مبارکه یوسف، آیه 101.

39) سوره مبارکه آل عمران، آیه 193.

40) سوره مبارکه اعراف، آیه 128، سوره مبارکه هود، آیه 49، سوره مبارکه قصص، آیه 83.

41) سوره مبارکه تکویر، آیه 26.

42) صحیفه سجادیه، دعاى بعد از نماز شب.

43) بحارالانوار، ج 41، ص 12.

44) سوره مبارکه طه آیات 1 و 2. حدیثی در بحارالانوار، ج 16، ص 202، تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 366.

45) بحارالانوار، ج 43، ص 76.

46) بحارالانوار، ج 46، ص 61.

47) بحارالانوار، ج 46، ص 75.

48) بحارالانوار، ج 48، ص 107.

49) سوره مبارکه ابراهیم، آیه 34.

50) اسرار قلبى نماز، شهید ثانى(زین الدین جبعى عاملى)، ترجمه غلامحسین روشن نژاد، ص119-122.

51) اسرار قلبى نماز، شهید ثانى(زین الدین جبعى عاملى)، ترجمه غلامحسین روشن نژاد، ص91-107.

52) کُلُّ رِیَاءٍ شِرْکٌ إِنَّهُ مَنْ عَمِلَ لِلنَّاسِ کَانَ ثَوَابُهُ عَلَى النَّاسِ وَ مَنْ عَمِلَ لِلَّهِ کَانَ ثَوَابُهُ عَلَى اللَّه (الکافی، ج 2، ص293).

53) مَنْ صَلَّى مُرَاءَاةَ النَّاسِ فَهُوَ مُشْرِکٌ … و مَنْ عَمِلَ عَمَلًا مِمَّا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ مُرَاءَاةَ النَّاسِ فَهُوَ مُشْرِکٌ وَ لَا یَقْبَلُ اللَّهُ عَمَلَ مُرَاء(بحار الأنوار، ج 69، ص297).

54) الْإِشْرَاکُ فِی النَّاسِ أَخْفَى مِنْ دَبِیبِ النَّمْلِ عَلَى الْمِسْحِ الْأَسْوَدِ فِی اللَّیْلَةِ الْمُظْلِمَة (بحار الأنوار، ج 69، ص298).

55) أَنَا خَیْرُ شَرِیکٍ مَنْ أَشْرَکَ مَعِی غَیْرِی فِی عَمَلٍ عَمِلَهُ لَمْ أَقْبَلْهُ إِلَّا مَا کَانَ لِی خَالِصا (الکافی، ج 2، ص295).

56) لَا یَکْمُلُ إِیمَانُ عَبْدٍ حَتَّى یُحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ وَ یُبْغِضَ مَنْ أَبْغَضَهُ اللَّه (تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص 88).

57) إِنَّکَ لَنْ یُتَقَبَّلَ مِنْ عَمَلِکَ إِلَّا مَا أَخْلَصْتَ فِیه (تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص 155).

58) طُوبَى لِمَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ عِلْمَهُ وَ عَمَلَهُ وَ حُبَّهُ وَ بُغْضَهُ وَ أَخْذَهُ وَ تَرْکَهُ وَ کَلَامَهُ وَ صَمْتَه (تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص 197).

59) لَا تُرَاءِ بِعَمَلِکَ مَنْ لَا یُحْیِی وَ لَا یُمِیتُ وَ لَا یُغْنِی عَنْکَ شَیْئاً وَ الرِّیَاءُ شَجَرَةٌ لَا تُثْمِرُ إِلَّا الشِّرْکَ الْخَفِیَّ وَ أَصْلُهَا النِّفَاقُ یُقَالُ لِلْمُرَائِی عِنْدَ الْمِیزَانِ خُذْ ثَوَابَکَ مِمَّنْ عَمِلْتَ لَهُ مِمَّنْ أَشْرَکْتَهُ مَعِی فَانْظُرْ مَنْ تَدْعُو وَ مَنْ تَرْجُو وَ مَنْ تَخَافُ وَ اعْلَمْ أَنَّکَ لَا تَقْدِرُ عَلَى إِخْفَاءِ شَیْ ءٍ مِنْ بَاطِنِکَ عَلَیْهِ وَ تَصِیرُ مَخْدُوعاً قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُون (مصباح الشریعه، ص 208).

60) إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَا یَقْبَلُ عَمَلًا فِیهِ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ مِنْ رِئَاء) بحار الأنوار، ج 69، ص304).

61) سوره مبارکه ماعون، آیات 4 – 6.

62) رجوع شود به بحارالانوار، ج 72، ص 265 تا 305.

63) مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً فَلَهُ أَجْرُهَا وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَة (الکافى، ج 5، ص 9، بحارالانوار، ج 74، ص 166).

64) یَا أَبَا ذَرٍّ لَا یَفْقَهُ الرَّجُلُ کُلَّ الْفِقْهِ حَتَّى یَرَى النَّاسَ أَمْثَالَ الْأَبَاعِرِ (عدة الداعى، ص 204).

65) نگاه کنید به خصال، ج 1، ص 67، بحارالانوار، ج 72، ص 93 و 96.

66) نگاه کنید به نهج الفصاحه، ص 350.

67) سوره مبارکه کهف، آیات 103 و 104.

68) إِنَّ فَضْلَ عَمَلِ السِّرِّ عَلَى عَمَلِ الْجَهْرِ سَبْعُونَ ضِعْفاً (عدة الداعى، ص220).

69) مَنْ عَمِلَ حَسَنَةً سِرّاً کُتِبَتْ لَهُ سِرّاً فَإِذَا أَقَرَّ بِهَا مُحِیَتْ وَ کُتِبَتْ جَهْراً فَإِذَا أَقَرَّ بِهَا ثَانِیاً مُحِیَتْ وَ کُتِبَتْ رِیَاء(عدة الداعى، ص 235، بحارالانوار، ج 69، ص 324).

70) محمد بن مسلم بن ریاح الاوقص الطحان، فقیهى پارساست که از اصحاب امام باقر و امام صادق علیهماالسلام بوده و از آنان روایت کرده است و مورد اطمینان ترین مردم بوده است چنان که امام صادق علیه السلام در موردش فرمود: «بین زندگان و مردگان چهار نفر را بیش از همه دوست دارم، محمد بن مسلم از آنان است.» وى در سال 150 ه.ق. وفات یافت.

71) لَا بَأْسَ أَنْ تُحَدِّثَ أَخَاکَ إِذَا رَجَوْتَ أَنْ تَنْفَعَهُ وَ تَحُثَّهُ وَ إِذَا سَأَلَکَ هَلْ قُمْتَ اللَّیْلَةَ أَوْ صُمْتَ فَحَدِّثْهُ بِذَلِکَ إِنْ کُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقُلْ رَزَقَ اللَّهُ تَعَالَى ذَلِکَ وَ لَا تَقُولُ لَا فَإِنَّ ذَلِکَ کَذِب (بحارالانوار، ج 69، ص 322).

72) فتواى تمام فقهاى مشهور فعلى همین است. توضیح المسائل، مسئله 947.

73) نگاه کنید به نظریات پیاژه و لورنس کلبرگ و مقاله دکتر اصغر احمدى به نام تحول انگیزشى انسان.

74) تا بیازمائیم که کدام یک از شما بهتر عمل مى کند(سوره مبارکه هود، آیه7، سوره مبارکه ملک، آیه2).

75) اصول کافى، ج 2، ص 16.

76) إِنَّ النَّارَ وَ أَهْلَهَا یَعِجُّونَ مِنْ أَهْلِ الرِّئَاءِ فَقِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ کَیْفَ تَعِجُّ النَّارُ قَالَ مِنْ حَرِّ النَّارِ الَّتِی یُعَذَّبُونَ بِهَا (بحارالانوار، ج 72، ص 305).

77) إِنَّ الْمُرَائِیَ یُدْعَى یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِأَرْبَعَةِ أَسْمَاءٍ یَا کَافِرُ یَا فَاجِرُ یَا غَادِرُ یَا خَاسِرُ حَبِطَ عَمَلُکَ وَ بَطَلَ أَجْرُکَ وَ لَا خَلَاقَ لَکَ الْیَوْمَ فَالْتَمِسْ أَجْرَکَ مِمَّنْ کُنْتَ تَعْمَلُ لَه (أمالی الصدوق، ص 582).

78) انّ الله تعالى یقول: اَنَا اَغنى الاَغنِیاءِ عَن الشِّرک مَن عَمِلَ عَمَلاً فاَشرَکَ فیه غَیرى فنصیبى له، فانا لا اقبل الا ما کان خالصا لى (الجواهر السنیة-کلیات حدیث قدسى، ص332، با اندکى اختلاف).

79) إِنَّ الْجَنَّةَ تَکَلَّمَتْ وَ قَالَتْ إِنِّی حَرَامٌ عَلَى کُلِّ بَخِیلٍ وَ مُرَاء (بحارالانوار، ج ج 69، ص 305).

80) أَنَّ أَوَّلَ مَنْ یُدْعَى یَوْمَ الْقِیَامَةِ رَجُلٌ جَمَعَ الْقُرْآنَ وَ رَجُلٌ قُتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ رَجُلٌ کَثِیرُ الْمَالِ فَیَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِلْقَارِی أَ لَمْ أُعَلِّمْکَ مَا أَنْزَلْتُ عَلَى رَسُولِی فَیَقُولُ بَلَى یَا رَبِّ فَیَقُولُ مَا عَمِلْتَ فِیمَا عَلِمْتَ فَیَقُولُ یَا رَبِّ قُمْتُ بِهِ فِی آنَاءِ اللَّیْلِ وَ أَطْرَافِ النَّهَارِ فَیَقُولُ اللَّهُ کَذَبْتَ وَ تَقُولُ الْمَلَائِکَةُ کَذَبْتَ وَ یَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى إِنَّمَا أَرَدْتَ أَنْ یُقَالَ فُلَانٌ قَارِئٌ فَقَدْ قِیلَ ذَلِکَ وَ یُؤْتَى بِصَاحِبِ الْمَالِ فَیَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى أَ لَمْ أُوَسِّعْ عَلَیْکَ الْمَالَ حَتَّى لَمْ أَدَعْکَ تَحْتَاجُ إِلَى أَحَدٍ فَیَقُولُ بَلَى یَا رَبِّ فَیَقُولُ فَمَا عَمِلْتَ بِمَا آتَیْتُکَ قَالَ کُنْتُ أَصِلُ الرَّحِمَ وَ أَتَصَدَّقُ فَیَقُولُ اللَّهُ کَذَبْتَ وَ تَقُولُ الْمَلَائِکَةُ کَذَبْتَ وَ یَقُولُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ بَلْ أَرَدْتَ أَنْ یُقَالَ فُلَانٌ جَوَادٌ وَ قَدْ قِیلَ ذَلِکَ وَ یُؤْتَى بِالَّذِی قُتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقُولُ اللَّهُ مَا فَعَلْتَ فَیَقُولُ أَمَرْتَ بِالْجِهَادِ فِی سَبِیلِکَ فَقَاتَلْتُ حَتَّى قُتِلْتُ فَیَقُولُ اللَّهُ کَذَبْتَ وَ تَقُولُ الْمَلَائِکَةُ کَذَبْتَ وَ یَقُولُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ بَلْ أَرَدْتَ أَنْ یُقَالَ فُلَانٌ شُجَاعٌ جَرِی ءٌ فَقَدْ قِیلَ ذَلِکَ ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أُولَئِکَ خَلْقُ اللَّهِ تُسْعَرُ بِهِمْ نَارُ جَهَنَّم (بحارالانوار، ج 69، ص 305).

81) إِیَّاکَ وَ الرِّیَاءَ فَإِنَّهُ مَنْ عَمِلَ لِغَیْرِ اللَّهِ وَکَلَهُ اللَّهُ إِلَى مَنْ عَمِلَ لَه (الکافى، ج 2، ص 293، بحارالانوار، ج 69، ص 266).

82) فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً (سوره مبارکه کهف، آیه 110).

83) قَالَ الرَّجُلُ یَعْمَلُ شَیْئاً مِنَ الثَّوَابِ لَا یَطْلُبُ بِهِ وَجْهَ اللَّهِ إِنَّمَا یَطْلُبُ تَزْکِیَةَ النَّاسِ- یَشْتَهِی أَنْ یُسْمِعَ بِهِ النَّاسَ فَهَذَا الَّذِی أَشْرَکَ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ ثُمَّ قَالَ مَا مِنْ عَبْدٍ أَسَرَّ خَیْراً فَذَهَبَتِ الْأَیَّامُ أَبَداً حَتَّى یُظْهِرَ اللَّهُ لَهُ خَیْراً وَ مَا مِنْ عَبْدٍ یُسِرُّ شَرّاً فَذَهَبَتِ الْأَیَّامُ أَبَداً حَتَّى یُظْهِرَ اللَّهُ لَهُ شَرّا (الکافى، ج 2، ص 293، بحارالانوار، ج 69، ص 282).

84) رساله امام خمینى (ره)، مسأله هاى 947و946.

85) مَنْ أَصْلَحَ سَرِیرَتَهُ أَصْلَحَ اللَّهُ لَهُ عَلَانِیَتَه (عدة الداعى، ص 216).

86) عدة الداعى، ص 216، بحارالانوار، ج 72، ص 304.

87) سوره ى مریم (19)، آیه ى 96.

88) سوره ى نساء (4)، آیه ى 134.

89) مانند همین مضمون در بحارالانوار، ج 13. ص 412، نقل شده است. «ان الله تعالى یعطى الدنیا بعمل الآخرة و لا یعطى الآخرة بعمل الدنیا.».

90) سوره ى رعد (13)، آیه ى 11.

91) سوره ى عنکبوت (29)، آیه ى 69.

92) سوره ى زمر (39)، آیه ى 10.

93) عدة الداعى، ص 99 و 226، بحارالانوار، ج 8، ص 92، «اعددت لعبادى الصالحین، مالا عین رات و لا ادن سمعت و لا خطر على قلب بشر.».

94) سوره ى سجده (32)، آیه ى 17.

95) سوره ى غافر (40)، آیه ى 40.

96) کافى، ج 2، ص 98، «اشکرنى حق شکرى! فقال: یا رب کیف اشکرک حق شکرک، و الشکر من نعمتک تستحق علیه شکرا؟ فقال: یا داود، اذا عرفت ان ذلک منى، فقد شکرتنى.».

97) عدة الداعى، ص 226.

98) سوره ى ابراهیم (14)، آیه ى 34.

99) عدة الداعى، ص 227، «من مقت نفسه دون مقت الناس، آمنه الله من فزع یوم القیامة.».

100) عدة الداعى، ص 227.

101) إِذَا ذَکَرْتَهُ بِمَا هُوَ فِیهِ فَقَدِ اغْتَبْتَهُ وَ إِذَا ذَکَرْتَهُ بِمَا لَیْسَ فِیهِ فَقَدْ بَهَتَّه (مکارم الأخلاق، ص470).

102) مَنْ ذَکَرَ رَجُلًا مِنْ خَلْفِهِ بِمَا هُوَ فِیهِ مِمَّا عَرَفَهُ النَّاسُ لَمْ یَغْتَبْهُ وَ مَنْ ذَکَرَهُ مِنْ خَلْفِهِ بِمَا هُوَ فِیهِ مِمَّا لَا یَعْرِفُهُ النَّاسُ اغْتَابَهُ (بحار الأنوار، ج 72 ، ص 245).

103) إِیَّاکُمْ وَ الْغِیبَةَ فَإِنَّ الْغِیبَةَ أَشَدُّ مِنَ الزِّنَا قَالُوا وَ کَیْفَ الْغِیبَةُ أَشَدُّ مِنَ الزِّنَا قَالَ لِأَنَّ الرَّجُلَ یَزْنِی ثُمَّ یَتُوبُ فَتَابَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ إِنَّ صَاحِبَ الْغِیبَةِ لَا یُغْفَرُ حَتَّى یَغْفِرَ لَهُ صَاحِبُهُ (بحار الأنوار، ج 72، ص259).

104) بحار الأنوار، ج 72، ص229.

105) بحارالانوار، ج72، ص261.

106) بحار الانوار، ج 72، ص 258.

107) سُئِلَ النَّبِیُّ ص مَا کَفَّارَةُ الِاغْتِیَابِ قَالَ تَسْتَغْفِرُ اللَّهَ لِمَنِ اغْتَبْتَهُ کُلَّمَا ذَکَرْتَه (بحار الأنوار، ج 72، ص229).

108) إِنَّ لِلَّهِ مَلَکاً یُنَادِی عَلَى بَیْتِ الْمَقْدِسِ کُلَّ لَیْلَةٍ مَنْ أَکَلَ حَرَاماً لَمْ یَقْبَلِ اللَّهُ مِنْهُ صَرْفاً وَ لَا عَدْلًا (بحارالانوار، ج 103، ص 16).

109) الْعِبَادَةُ مَعَ أَکْلِ الْحَرَامِ کَالْبِنَاءِ عَلَى الرَّمْلِ وَ قِیلَ عَلَى الْمَاءِ (بحار الأنوار (چاپ بیروت)، ج 100، ص 16.

110) مَنْ أَکَلَ لُقْمَةَ حَرَامٍ لَمْ تُقْبَلْ لَهُ صَلَاةٌ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً وَ لَمْ تُسْتَجَبْ لَهُ دَعْوَةٌ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً وَ کُلُّ لَحْمٍ یُنْبِتُهُ الْحَرَامُ فَالنَّارُ أَوْلَى، (بحار الأنوار (چاپ بیروت)، ج 63، ص314).

111) مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 13، ص 332.

112) بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج 80، ص: 284.

113) نشانه حق گزارى نماز، ص68.

114) رَکعَتانِ مِنْ رَجُلٍ وَرِعٍ اَفْضَلُ مِنْ اَلْفِ رَکْعَةٍ مِنْ مُخَلِّطٍ (نهج الفصاحة؛ مجموعه کلمات قصار حضرت رسول صلى الله علیه و آله، ص 504).

115) لِأَنَّ اللَّهَ لَا یَتَقَبَّلُ إِلَّا مِنَ الْمُتَّقِین (سوره مبارکه مائده، آیه27) می توان نتیجه گرفت.

116) تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص 360.

117) بحار الأنوار، (چاپ بیروت)، ج 73، ص 363.

118) نهج الفصاحة؛ مجموعه کلمات قصار حضرت رسول صلى الله علیه و آله، ص165).

119) ثَلَاثَةٌ لَا تُقْبَلُ لَهُمْ صَلَاةً:عَبْدٌ آبِقٌ مِنْ مَوَالِیهِ حَتَّى یَرْجِعَ إِلَیْهِمْ فَیَضَعَ یَدَهُ فِی أَیْدِیهِمْ وَ رَجُلٌ أَمَّ قَوْماً وَ هُمْ لَهُ کَارِهُونَ وَ امْرَأَةٌ تَبِیتُ وَ زَوْجَهَا عَلَیْهَا سُاخِطٌ؛ (الأمالی (للمفید)، ص 173).

120) بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج 93، ص 29.

121) رساله، امام خمینى(ره)، مسائل 820 و 873.

122) سوره مبارکه نساء، آیه 43.

123) مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏13، ص 332.

124) لَا تُقْبَلُ صَلَاةُ شَارِبِ الْخَمْرِ أَرْبَعِینَ یَوْماً إِلَّا أَنْ یَتُوبَ، قَالَ لَهُ الرَّجُلُ فَإِنْ تَابَ مِنْ یَوْمِهِ وَ سَاعَتِهِ قَالَ یُقْبَلُ تَوْبَتُهُ وَ صَلَاتُهُ إِذَا تَابَ وَ هُوَ یَعْقِلُهُ فَأَمَّا أَنْ یَکُونَ فِی سُکْرِهِ فَمَا یُعْبَأُ بِتَوْبَتِه‏؛ (مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏17، ص57).

125) نَوْمٌ عَلَى یَقِینٍ خَیْرٌ مِنْ صَلَاةٍ [عَلَى‏] فِی شَک (نهج البلاغه، فیض الاسلام، حکمت 93).

126) تفسیر نماز، ص39.

127) الکافى، ج 2، ص 349.

128) معراج السعادة، ص 666.

129) وسایل الشیعه، ج 3، ص 4.

130) معراج السعادة، ص 666. سر الصلاة، ص 22.

131) إِنَّ الرَّجُلَیْنِ مِنْ أُمَّتِی یَقُومَانِ فِی الصَّلَاةِ وَ رُکُوعُهُمَا وَ سُجُودُهُمَا وَاحِدٌ وَ إِنَّ مَا بَیْنَ صَلَاتَیْهِمَا مِثْلُ مَا بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ (بحارالانوار، ج 81، ص 249).

132) معراج السعاده، ص 666.

133) اعْبُدِ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَکُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ (بحارالانوار، ج 25، ص 204).

134) سر الصلاه (امام خمینى)، ص 36، معراج السعاده، ص 668 به بعد.

135) امام خمینى، سر الصلاه، ص 48.

136) نشان از بى نشانها، ص 323.

137) نماز مصلح و معراج در غربت، یدالله صفرى، ص110-114.

138) بحار الأنوار (چاپ بیروت)، ج 81، ص 244.

139) مَنْ أَحْسَنَ صَلَاتَهُ حَتَّى یَرَاهَا النَّاسُ وَ أَسَاءَهَا حِینَ یَخْلُو فَتِلْکَ اسْتِهَانَةٌ اسْتَهَانَ بِهَا رَبَّه (نهج الفصاحة؛ مجموعه کلمات قصار حضرت رسول صلى الله علیه و آله، ص738).

140) سوره مبارکه ماعون، آیات 5 و 6.

141) إِنَّمَا لَکَ مِنْ صَلَاتِکَ مَا أَقْبَلْتَ عَلَیْهِ بِقَلْبِکَ (بحار الأنوار، چاپ بیروت، ج 81، ص260).

142) جلوه هاى نماز در قرآن و حدیث ص162-164 (با تلخیص).

143) محجةالبیضاء، ج1، ص354.

144) اطیب البیان، سید عبدالحسین طیّب، ج1 ، ص164.

145) رساله عملیه، امام خمینى(ره)، مسأله 1157.

146) بحار الأنوار (چاپ بیروت)، ج 74، ص 59.

147) سوره مبارکه معارج، آیه 23.

148) امام خمینى (رحمه الله) تفسیر سوره حمد، ص 41.

149) تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص 300.

150) إِنَّ الرَّجُلَ لَیَأْتِی بِأَیِّ بَادِرَةٍ فَیَکْفُرُ وَ إِنَّ الْحَسَدَ لَیَأْکُلُ الْإِیمَانَ کَمَا تَأْکُلُ النَّارُ الْحَطَبَ (الکافی، انتشارات الإسلامیة، ج 2، ص306).

151) الکافی، انتشارات الإسلامیة، ج 8، ص 45.

152) یَا ابْنَ عِمْرَانَ لَا تَحْسُدَنَّ النَّاسَ عَلَى مَا آتَیْتُهُمْ مِنْ فَضْلِی وَ لَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَى ذَلِکَ وَ لَا تُتْبِعْهُ نَفْسَکَ فَإِنَّ الْحَاسِدَ سَاخِطٌ لِنِعَمِی صَادٌّ لِقَسْمِیَ الَّذِی قَسَمْتُ بَیْنَ عِبَادِی وَ مَنْ یَکُ کَذَلِکَ فَلَسْتُ مِنْهُ وَ لَیْسَ مِنِّی (الکافی، انتشارات الإسلامیة، ج 2، ص 307).

153) الْحَاسِدُ مُضِرٌّ بِنَفْسِهِ قَبْلَ أَنْ یُضِرَّ بِالْمَحْسُودِ کَإِبْلِیسَ أَوْرَثَ بِحَسَدِهِ لِنَفْسِهِ اللَّعْنَةَ وَ لِآدَمَ ع الِاجْتِبَاءَ وَ الْهُدَى وَ الرَّفْعَ إِلَى مَحَلِّ حَقَائِقِ الْعَهْدِ وَ الِاصْطِفَاءِ فَکُنْ مَحْسُوداً وَ لَا تَکُنْ حَاسِداً فَإِنَّ مِیزَانَ الْحَاسِدِ أَبَداً خَفِیفٌ بِثِقَلِ مِیزَانِ الْمَحْسُودِ وَ الرِّزْقُ مَقْسُومٌ فَمَا ذَا یَنْفَعُ حَسَدُ الْحَاسِدِ فَمَا یَضُرُّ الْمَحْسُودَ الْحَسَدُ، (بحار الأنوار، چاپ بیروت، ج 70، ص 255).

154) اسْتَعِینُوا عَلَى أُمُورِکُمْ بِالْکِتْمَانِ فَإِنَّ کُلَّ ذِی نِعْمَةٍ مَحْسُودٌ(بحار الأنوار، چاپ بیروت، ج 74، ص 151).

155) فِیمَا أَوْحَى اللَّهُ إِلَى دَاوُدَ ع لَرُبَّمَا صَلَّى الْعَبْدُ فَأَضْرِبُ بِهَا وَجْهَهُ وَ أَحْجُبُ عَنِّی صَوْتَهُ أَ تَدْرِی مَنْ ذَلِکَ یَا دَاوُدُ ذَلِکَ الَّذِی یُکْثِرُ الِالْتِفَاتَ إِلَى حُرَمِ الْمُؤْمِنِینَ بِعَیْنِ الْفِسْقِ وَ ذَلِکَ الَّذِی حَدَّثَتْهُ نَفْسُهُ لَوْ وَلِیَ أَمْراً لَضَرَبَ فِیهِ الْأَعْنَاقَ ظُلْماً یَا دَاوُدُ نُحْ عَلَى خَطِیئَتِکَ کَالْمَرْأَةِ الثَّکْلَى عَلَى وَلَدِهَا وَ کَمْ رَکْعَةٍ طَوِیلَةٍ فِیهَا بُکَاءٌ بِخَشْیَةٍ قَدْ صَلَّاهَا صَاحِبُهَا لَا تُسَاوِی عِنْدِی فَتِیلًا حِینَ نَظَرْتُ فِی قَلْبِهِ وَ وَجَدْتُهُ إِنْ سَلَّمَ مِنَ الصَّلَاةِ وَ بَرَزَتْ لَهُ امْرَأَةٌ وَ عَرَضَتْ عَلَیْهِ نَفْسَهَا أَجَابَهَا وَ إِنْ عَامَلَهُ مُؤْمِنٌ خَانَهُ) عدّة الداعی، ص 23).

156) فِیمَا أَوْحَى اللَّهُ إِلَى دَاوُدَ ع لَرُبَّمَا صَلَّى الْعَبْدُ فَأَضْرِبُ بِهَا وَجْهَهُ وَ أَحْجُبُ عَنِّی صَوْتَهُ أَ تَدْرِی مَنْ ذَلِکَ یَا دَاوُدُ ذَلِکَ الَّذِی یُکْثِرُ الِالْتِفَاتَ إِلَى حُرَمِ الْمُؤْمِنِینَ بِعَیْنِ الْفِسْقِ وَ ذَلِکَ الَّذِی حَدَّثَتْهُ نَفْسُهُ لَوْ وَلِیَ أَمْراً لَضَرَبَ فِیهِ الْأَعْنَاقَ ظُلْماً یَا دَاوُدُ نُحْ عَلَى خَطِیئَتِکَ کَالْمَرْأَةِ الثَّکْلَى عَلَى وَلَدِهَا وَ کَمْ رَکْعَةٍ طَوِیلَةٍ فِیهَا بُکَاءٌ بِخَشْیَةٍ قَدْ صَلَّاهَا صَاحِبُهَا لَا تُسَاوِی عِنْدِی فَتِیلًا حِینَ نَظَرْتُ فِی قَلْبِهِ وَ وَجَدْتُهُ إِنْ سَلَّمَ مِنَ الصَّلَاةِ وَ بَرَزَتْ لَهُ امْرَأَةٌ وَ عَرَضَتْ عَلَیْهِ نَفْسَهَا أَجَابَهَا وَ إِنْ عَامَلَهُ مُؤْمِنٌ خَانَهُ. (بحار الأنوار، چاپ بیروت، ج 81، ص 257).

157) رَسُولُ اللَّهِ ص جَالِسٌ فِی الْمَسْجِدِ إِذْ دَخَلَ رَجُلٌ فَقَامَ یُصَلِّی فَلَمْ یُتِمَّ رُکُوعَهُ وَ لَا سُجُودَهُ فَقَالَ ص نَقَرَ کَنَقْرِ الْغُرَابِ لَئِنْ مَاتَ هَذَا وَ هَکَذَا صَلَاتُهُ- لَیَمُوتَنَّ عَلَى غَیْرِ دِینِی. (الکافی، انتشارات الإسلامیة، ج‏3، ص 268).

158) إِنَّ أَسْرَقَ النَّاسِ مَنْ سَرَقَ صَلَاتَه. (وسائل الشیعة، ج‏4، ص36).

159) نهج الفصاحة؛ مجموعه کلمات قصار حضرت رسول صلى الله علیه و آله، ص 504.

160) رَکْعَتَانِ مِنْ عَالِم خَیر مِن سَبعین رَکعة مِن جاهل، لِأنّ العالِم تأتیه الفِتنة فَیخرج مِنها بِعِلمِه، و تأتی الجاهل فَتنسفه نَسفا(الحیاة، ترجمه احمد آرام، ج 2، ص 429).

161) قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ لِی جَاراً کَثِیرَ الصَّلَاةِ کَثِیرَ الصَّدَقَةِ کَثِیرَ الْحَجِّ لَا بَأْسَ بِهِ قَالَ فَقَالَ یَا إِسْحَاقُ کَیْفَ عَقْلُهُ قَالَ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ لَیْسَ لَهُ عَقْلٌ قَالَ فَقَالَ لَا یَرْتَفِعُ بِذَلِکَ مِنْه (الکافی، انتشارات الإسلامیة، ج 1، ص24).

162) بحار الأنوار، چاپ بیروت، ج 79، ص198.

163) سوره مبارکه عنکبوت، آیه 45.

164) مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَعْلَمَ أَ قُبِلَتْ صَلَاتُهُ أَمْ لَمْ تُقْبَلْ فَلْیَنْظُرْ هَلْ مَنَعَتْهُ صَلَاتُهُ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ فَبِقَدْرِ مَا مَنَعَتْهُ قُبِلَتْ مِنْهُ (بحار الأنوار، چاپ بیروت، ج 79، ص198).

165) تفسیر المیزان، ذیل آیه 45 سوره مبارکه عنکبوت.

166) إِنَّ صَلَاتَهُ تَنْهَاهُ یَوْماً، مَا فَلَمْ یَلْبَثْ أَنْ تَابَ(بحار الأنوار، چاپ بیروت، ج 79، ص 198).

167) یَا أَحْمَدُ لَوْ صَلَّى الْعَبْدُ صَلَاةَ أَهْلِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ صَامَ صِیَامَ أَهْلِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ طَوَى مِنَ الطَّعَامِ مِثْلَ الْمَلَائِکَةِ وَ لَبِسَ لِبَاسَ الْعَارِی ثُمَّ أَرَى فِی قَلْبِهِ مِنْ حُبِّ الدُّنْیَا ذَرَّةً أَوْ سُمْعَتِهَا أَوْ رِئَاسَتِهَا أَوْ حُلْیَتِهَا أَوْ زِینَتِهَا لَا یُجَاوِرُنِی فِی دَارِی وَ لَأَنْزِعَنَّ مِنْ قَلْبِهِ مَحَبَّتِی وَ عَلَیْکَ سَلَامِی وَ مَحَبَّتِی‏(الجواهر السنیة(کلیات حدیث قدسى)، ص 389).

168) نهج الفصاحة؛ مجموعه کلمات قصار حضرت رسول صلى الله علیه و آله، ص 437.

169) بحارالانوار، ج86 ، ص242.

170) فِیمَا أَوْحَى اللَّهُ إِلَى دَاوُدَ ع لَرُبَّمَا صَلَّى الْعَبْدُ فَأَضْرِبُ بِهَا وَجْهَهُ وَ أَحْجُبُ عَنِّی صَوْتَهُ أَ تَدْرِی مَنْ ذَلِکَ یَا دَاوُدُ ذَلِکَ الَّذِی یُکْثِرُ الِالْتِفَاتَ إِلَى حُرَمِ الْمُؤْمِنِینَ بِعَیْنِ الْفِسْقِ… (بحار الأنوار، چاپ بیروت، ج 81، ص 257).

171) قَالُوا لِرَسُولِ اللَّهِ ص فُلَانَةُ تَصُومُ النَّهَارَ وَ تَقُومُ اللَّیْلَ وَ تَتَصَدَّقُ وَ تُؤْذِی جَارَهَا بِلِسَانِهَا قَالَ لَا خَیْرَ فِیهَا هِیَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ- قَالُوا وَ فُلَانَةُ تُصَلِّی الْمَکْتُوبَةَ وَ تَصُومُ شَهْرَ رَمَضَانَ وَ لَا تُؤْذِی جَارَهَا- فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ هِیَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّة (مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، النص، ص 214).

172) بحار الأنوار، انتشارات بیروت، ج 68، ص393.

173) الکافی، انتشارات الإسلامیة، ج 2، ص361.

174) أَمَرَنِی رَبِّی بِمُدَارَاةِ النَّاسِ کَمَا أَمَرَنِی بِأَدَاءِ الْفَرَائِضِ (الکافی (انتشارات الإسلامیة، ج 2، ص 117).

175) تهذیب، ج 2، ص 32، ح 47.

176) احیاء العلوم، ج 7، ص 113.

177) نهج البلاغه، نامه 47.

178) من لا یحضره الفقیه، ترجمه غفارى، ج 2، ص52.

179) سوره مبارکه ماعون.

180) مکارم الأخلاق، ص 470.

181) من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص377.

182) من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 377.

183) من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 378.

184) عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج 2، ص 123.

185) دانش نامه سیاسى، ص 19.