جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

ابراهیم و نماز

زمان مطالعه: 4 دقیقه

[ابراهیم دومین پیغمبر از پیامبران الوالعزم، نام پدرش، چنان که از ظاهر قرآن و برخى روایات استفاده مى‏شود «آزر» و حسب اتفاق نظر نسابین تاریخ «تارح» (بفتح راء و حاء بى‏نقطه) یا «تارخ» (بخاء نقطه دار) بوده است و گفته‏اند که: آزر بت‏ساز یا بت‏فروش، عمو یا جد مادرى و پدر خوانده ابراهیم بوده و به دلیل حدیث مشهور منقول از پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله: «لم یزل ینقلنى الله من اصلاب الطاهرین…» (همواره خداوند مرا از پشت پدران پاک به رحمهاى مادران پاک منتقل مى‏ساخت و هرگز مرا به آلایش جاهلیت نیالود) و به ضمیمه آیه «إنما المشرکون نجس» (مشرکان پلیدند) چنین استفاده شده که آباء آن حضرت همه موحد بوده‏اند.

مرحوم فیض در تفسیر الصافى مى‏گوید: ممکن است بگوئیم که: پدر ابراهیم چنان که از ظاهر قرآن و روایات بر مى‏آید آزر بوده ولى او (همانند ابوطالب) محض مصلحت ایمان خویش را پنهان مى‏داشته و محاجه وى با ابراهیم حسب تبانى خاصى بوده میان او و ابراهیم که به ظاهر به مردم چنین نشان دهند.

چنان که سخنان ابراهیم علیه‏السلام هنگام رؤیت ستاره و ماه و خورشید نیز گفته شده که صحنه‏سازى آموزشى بوده است. (نگارنده) زادگاهش «کوثى ربى» یا «اور» از توابع بابل عراق به حدود دو هزار سال پیش از میلاد و به روایت امام کاظم علیه‏السلام روز اول ذیحجه بوده، همسرش ساره و همسر لوط: ورقه یا رقیه دختران لاحج بوده‏اند که وى نیز مقام نبوت را داشته ولى رسول نبوده.

ابراهیم علیه‏السلام آغاز به فطرت اسلام بود و خداوند او را به دین خود هدایت نمود و به رسالت خویش برگزید.

همسرش ساره که خاله زاده‏اش نیز بوده داراى احشام و حیوان فراوان و کشتزارهاى وسیع بود که همه‏ى دارائى خود را به ابراهیم تملیک نمود. ابراهیم علیه‏السلام به نگهدارى این ثروت کمر بست، مال و ثروت او روز به روز رو به فزونى نهاد آنچنان که در آن سرزمین کسى در مال و ثروت به وى نمى‏رسید.

از حضرت رضا علیه‏السلام روایت است که فرمود: خداوند بدین سبب ابراهیم را خلیل (دوست خاص) خود خواند که هیچ سائل را رد ننمود و از کسى جز خداوند عزوجل حاجتى نخواست.

از امام صادق علیه‏السلام روایت شده که فرمود: ابراهیم علیه‏السلام صد و هفتاد و پنج سال در این جهان زیست.

از حضرت صادق علیه‏السلام آمده که ابراهیم را دو پسر بود که بهترین آن دو کنیز زاده (اسماعیل) بود.

ابراهیم از هاجر، اسماعیل و از ساره، اسحاق را داشت و چون ساره پس از هاجر بمرد با قنطورا دختر یقطن از کنعانیان ازدواج نمود و از او فرزندانى به نام‏هاى: نفشان و مران و مدیان و مدن و نشق و سرح بیاورد.

از امام باقر علیه‏السلام روایت شده که: چون ابراهیم اعمال حجش را به پایان رسانید به شام برگشت و در آنجا فوت نمود و داستانش از این قرار است که: ملک الموت چون به قبض روح او آمد وى از مرگ کراهت داشت، ملک الموت به پروردگار عرض کرد: ابراهیم از مرگ کراهت دارد. خداوند فرمود: ابراهیم را آزاد بگذار، چه او مى‏خواهد مرا عبادت کند. مدتى گذشت تا این که روزى ابراهیم پیرمردى را دید که چون غذا مى‏خورد همان وقت از او دفع مى‏شد، وى چون این را دید از زندگى منزجر شد و چون به خانه بازآمد ملک الموت را در بهترین شکل و زیباترین صورت ملاقات کرد. گفت تو کیستى؟ گفت: ملک الموتم، گفت: سبحان الله! کیست که دوست نداشته باشد تو را با این روى زیبا ملاقات نماید، گفت: اى خلیل الرحمن چون خداوند کسى را دوست داشته باشد مرا به این صورت به نزد او فرستد و چون از کسى ناخشنود بود مرا به شکل دیگر فرستد، پس در همان شام قبض روحش نمود…(بحار: 21 / 79 و کامل ابن اثیر).]

ابراهیم بزرگ – که از او تحت عنوان بت شکن، قهرمان توحید، پدر انبیا، اواه، حلیم، صالح، مخلص، مخلَص، موحد، و بیناى ملک و ملکوت یاد مى‏شود – به فرمان حضرت حق، هاجر و فرزند شیر خواره‏اش اسماعیل را از شام حرکت داد و به دلالت پروردگار راه پیمود تا به جایگاه کعبه رسید. پس، آن طفل شیرخوار و مادرش را بنا به خواست خداوند در آن سرزمین بى‏آب و علف با مختصرى طعام و پیمانه‏اى از آب پیاده کرد!! سپس از همسر مهربان خداحافظى کرد و اراده‏ى بازگشت نمود. در این وقت هاجر دامن ابراهیم را گرفت و عرضه داشت: چرا مى‏روى و به کجا خواهى رفت؟ ما را در این دشت هولناک و زمین بى‏ آب و علف به که وامى‏گذارى؟

ابراهیم التماس هاجر را نادیده گرفت و با آرامشى که خاص عاشقان و اولیاى خداست به هاجر فرمود: این که تو و این طفل گرسنه را در این بیابان مى‏گذارم فرمان اوست.

هاجر چون این آهنگ گرم و دلپذیر را شنید به جاى خود بازگشت و در

**سیماى نماز، ص: 38@

برابر حکم حکیمانه‏ى حق تسلیم شد و پیش خود گفت: اگر ماندن من با این کودک در این بیابان وحشت‏زا فرمان خداست باک ندارم، زیرا همو حافظ و نگهبان من و کودک من است.

ابراهیم عزیز بازگشت، گو این که فراق فرزند که تنها چراغ زندگى او بود قلبش را سخت مى‏فشرد، اما ایمان او به خداوند او را از آن منطقه با کمال آرامش و اطمینان دور مى‏ساخت و در حالى که مرکب به جلو مى‏راند دست به سوى حق برداشت و چنان که قرآن مجید مى‏فرماید، عرضه داشت:

«ربنا انى أسکنت من ذریتى بواد غیر ذى زرع عند بیتک المحرم ربنا لیقیموا الصلوة»(1).

پروردگارا! من برخى از فرزندانم را در دره‏اى بى ‏کشت و زرع نزد خانه‏ى محترمت سکونت دادم؛ پروردگارا! براى این که نماز را برپا دارند.

ابراهیم بزرگوار به نقل از قرآن مجید درخواست‏هاى بسیار مهمى از حضرت حق داشت. خداوند مهربان تمام دعاهاى ابراهیم را اجابت فرمود، که از جمله‏ى درخواست‏هاى آن مرد بزرگ یکى این بود:

«رب اجعلنى مقیم الصلوة و من ذریتى ربنا و تقبل دعاء»(2).

پروردگارا! مرا برپادارنده‏ى نماز قرار ده، و نیز از فرزندانم [برپادارندگان نماز قرار ده]. و پروردگارا! دعایم را بپذیر.

**سیماى نماز، ص: 39@


1) ابراهیم (14): 37.

2) ابراهیم (14): 40.