جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

امام فرشتگان (2)

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

در بدن دارى اگر سوزِ حیات هست معراج مسلمان در صَلات(1).

برادرم جبرئیل مرا در آسمانها همراهى مى‏کرد،به سدرةالمنتهى که رسیدیم ناگهان صداى اذان را شنیدم. فرشته‏اى اذان مى‏گفت که تا آن شب در آسمانها دیده نشده بود.

او اذان مى‏گفت و هر جمله‏اى از آن را که مى‏گفت پروردگارم او را تصدیق مى‏کرد.

به «حَىَّ عَلَى الصَّلاةِ» که رسید پروردگارم فرمود: بنده ی من راست مى‏گوید. هرکس از روى میل و رغبت به نماز بایستد و حقّ آن را ادا کند، این کفّاره ی گناهان گذشته ی او خواهد بود. و چون گفت: «حَىَّ عَلَى الْفَلاحِ» پروردگارم فرمود: نماز، صلاح و نجات و رستگارى است.

چون اذان تمام شد، جلو ایستادم و همه ی فرشتگان به من اقتدا کردند.

پیش از این در بیت‏المقدس هم به نماز ایستاده بودم و همه ی پیامبران به

**راه سبز، ص: 80@

من اقتدا کرده بودند.

و اینجا چون از نماز فارغ گشتم از سر شوق و ارادت به پروردگارم مدهوش گشتم و به حالت سجده فرو افتادم.(2).


1) دیوان اقبال لاهورى / صفحه 31.

2) برگرفته از بحارالانوار / جلد 79 / صفحه 256 و 257.