اولین ویژگى در قداست یک نهضت، مقدس بودن انگیزه و نیت آن است. قداست انگیزه و نیت از پاک و خالص بودن آن براى خدا سرچشمه مى گیرد.
ارزشمند بودن جهاد آن هنگام است که براى خدا باشد؛ قرآن کریم در این باره مى فرماید:
یا ایّهاالَّذینَ أمَنوُا اتّقُواللّهَ وَ ابْتَغُوا اِلَیهِ الْوَسیلَةَ وَ جاهِدُوا فى سَبیِلهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلحُون(1)؛ اى کسانى که ایمان آورده اید پرهیزگارى پیشه کنید و وسیله اى براى تقرب به خدا انتخاب نمایید و در راه او جهاد کنید؛ باشد که رستگار شوید.»
نهضت عاشورا انگیزه و نیت خدایى داشت. نماز به عنوان یک فریضه بزرگ دینى بهترین و روشن ترین اثبات کننده این انگیزه الهى است. لازمه داشتن انگیزه الهى حرکت در مسیر خدا و حرکت در جهت قرب و رضایت و خوشنودى اوست؛ ارتباط با خدا و یاد او به عنوان یک نیاز فطرى انسان، نیکوترین و زیباترین تأمین کننده این حرکت و سیر در جهت قرب و رضایت خداوند است و نماز مظهر ارتباط و پرستش و نیایش و عشق و ایمان نسبت به خداوند عزوجل است.
و از این جهت است که نماز ظهر عاشورا انگیزه پاک و الهى امام حسین علیه السلام و یارانش را بیان مى دارد.
پس نماز با کسب نزدیکى و خوشنودى و ارتباط با خدا موجب مى شود تا انگیزه الهى و خدایى انسان تحقق یابد. درباره این که نماز وسیله تقرب مؤمن است به خداوند، پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله وسلم مى فرماید: انّ الصَّلوة قُربانُ المؤمن(2)؛ همانا نماز خواندن وسیله نزدیکى مؤمن به خداست.»
پیامبر خدا صلى الله علیه وآله وسلم مى فرماید:
انّ المصَلّى لتقرعُ بابَ الملک و انّه من یدم قرع الباب یوشک ان یفتح له(3)؛ به درستى که نمازگزار در خانه خداوند را مى زند و هر کس به طور پیوسته درى را بکوبد، عاقبت در به روى آن باز خواهد شد.
امام على علیه السلام مى فرماید:
الصلوة قربان کل تقى(4).
نماز خواندن وسیله نزدیکى به خداست براى هر شخص پرهیزگار.
امام على علیه السلام مى فرماید:
ما تقرب بمثل عبادةالله(5)؛ هیچ صاحب قربى، به مقام نزدیکى خدا نرسیده است، مگر با عبادت.
امام کاظم علیه السلام مى فرماید:
افضل ما یتقرّب الى الله بعد المعرفة به، الصلوة(6) بهترین چیزى که بنده بعد از شناخت خدا به وسیله آن به درگاه الهى تقرب پیدا مى کند، نماز است.
امام جواد علیه السلام مى فرماید:
ثلاث یبلغن بالعبد رضوان الله تعالى: کثرة الاستغفار و لین الجانب و کثرة الصدقه(7)؛ سه چیز است که رضوان خداوند متعال را به بنده مى رساند:
1. زیادى استغفار
2. نرمخو بودن
3. زیادى صدقه
امام عسگرى علیه السلام نیز مى فرماید:
فاذا تسلم من صلاته، سلّم الله علیه و ملائکته(8)؛ پس زمانى که بنده نمازش را سلام داد، خداى متعال و ملائکه بر او سلام مى فرستند. انگیزه الهى امام حسین علیه السلام و یارانش به طور کامل در نهضت عاشورا تجلى یافته است. به هنگامى که مروان پیشنهاد بیعت با یزید را براى امام حسین علیه السلام مطرح کرد، حضرت فرمود:
انا لله و انّا الیه راجعون و على الاسلام سلام اذ قد بلیت الامة براعٍ مثل یزید(9)؛ ما از آن خداییم و به سوى خدا باز مى گردیم، اگر مسلمانان را رهبرى هم چون یزید باشد، بایستى با اسلام وداع کرد.
عابس بن ابى شبیب شاکرى در نبرد خویش با سپاه کوفه، این گونه حمایت خالصانه و الهى خود را از اهل بیت پیامبر اظهار مى کرد.
من با شمشیرم در راه شما تیغ مى زنم و جهاد مى کنم تا به دیدار خدا بروم و با این کار، جز به پاداش الهى چشم ندوخته ام و چیزى نمى خواهم.(10).
پسران غالب اسدى (بشر و بشیر) حکایت کرده اند که: در عصر روز عرفه نهم ذیحجه الحرام در بیابان عرفات همراه حسین علیه السلام بودیم، آن حضرت با کمال خشوع و بندگى از خیمه بیرون آمد و با جمع کثیرى از اصحاب و فرزندان به دامنه چپ کوه ایستاد. صورت مبارک به جانب کعبه گرداند، دست ها را چونان مستمند ضعیفى به سوى آسمان گشود، و این دعا را قرائت فرمود:
«حمد و سپاس خدایى را که چیزى نمى تواند قضا و خواسته او را رد کند و از عطا و بخشش او جلوگیرى نماید. دست او در سخاوت و کرم باز است و هر چیزى را به حکمت خویش نیکو و متقن قرار داده است، تلاش پنهان کاران بر او مخفى نیست و آن چه به او سپرده شود تباه نمى گردد؛ اوست پاداش و کیفردهنده همه و اصلاح کننده حالات بندگان قناعت پیشه و رحم کننده ناتوانان و ضعیفان، فرود آورنده منافع و کتاب جامع قرآن نورانى و فروزان، و اوست شنونده دعاها و برطرف کننده گرفتارى ها و بالا برنده درجه نیکوکاران و کوبنده ستمگران، خدایى جز او نیست، همتا ندارد و چیزى مانندش نیست، و اوست شنوا و بینا و لطیف(11) و آگاه و بر هر چیزى قادر و توانا.
بارالها! به سوى تو رو مى آورم و به پروردگارى تو گواهى مى دهم، اعتراف و اقرار دارم که تو پروردگار هستى، و بازگشتم به سوى توست، پیش از آن که چیزى باشم و نشانى از من باشد به نعمت بر من آغاز کردى و مرا از خاک آفریدى…
سپس مرا صحیح و سالم براى هدایتى که از پیش مقدر فرموده بودى به دنیا آوردى و مرا در گهواره که کودکى خردسال بودم حفظ کردى و از غذاها، شیر گوارا روزى ام دادى. دل پرستاران را نسبت به من مهربان ساختى، و مادران دل سوز را به تربیت من واداشتى، و مرا از شرّ و آزارهاىِ پنهانى جن حفظ کردى و از فزونى و کاستى سالم نگاهداشتى،؛ پس تو بلندمرتبه اى اى رحیم، اى رحمان؛ تا آن گاه که زبان به سخن گشودم، و تمام گردانیدى به من نعمت هاى کامل خود را و همه ساله مرا پروراندى تا که خلقتم کامل شد و نیرویم اعتدال یافت؛ حجت خود را بر من تمام کردى و معرفت و شناخت خود را به من الهام نمودى، و مرا به عجایب حکمت شگفت زده کردى و به آفرینش هاى بى سابقه ات که در آسمان و زمینت به وجود آوردى هشیارم ساختى و براى سپاسگزارى و یادت آگاهم ساختى و اطاعات و پرستش خویش به من واجب کردى و آن چه پیامبرانت آوردند به من فهماندى و پذیرفتن آن چه موجب خوشنودیت مى شود بر من سهل و آسان کردى و به یارى و لطفى که در همه این مراحل نسبت به من داشتى بر من منت نهادى.
بارالها! راضى نشدى که برخى از نعمت ها را به من ندهى، به وجود عظیم و احسان دیرینه ات انواع خوردنى ها و آشامیدنى ها و انواع پوشش ها و لباس ها را روزى ام گردانیدى.
آن گاه که همه نعمت ها را بر من تمام گردانیدى و همه بلاها را از من دور گردانیدى، نادانى و نیز گستاخى ام بر تو بازت نداشت که مرا به موجبات قرب راهنمایى کنى و به آن چه مرا در نزد تو جا مى دهد موفق گردانى.
خدایا! کدام یک از نعمت هایت را برشمرم و یاد کنم یا به شکر کدام یک از عطایاى تو بپردازم در حالى که نعمت ها و عطایاى تو بیش از آن است که شمارندگان بتوانند آن ها را بشمارند یا حسابداران بتوانند به آن علم پیدا کنند. اضافه شدت ها و ناراحتى ها و بلاهایى که از من دور داشتى افزون تر از سلامتى و عافیت و راحتى هایى است که براى من آشکار است.
خدایا! من تو را به حقیقت ایمانم و… گواه مى گیرم، و اگر به فرض در همه عصرها و زمان ها زنده بمانم و در صدد برآیم و بکوشم که شکر یکى از نعمت هایت را به جا آورم توانایى آن را ندارم، مگر تو بر من منت نهى که خود موجب شکر جدید و ثناى تازه اى خواهد گردید…
بارالها! مرا چنان کن که از تو آن چنان ترسم که گویى تو را مى بینم و مرا به نعمت تقوى و پرهیزگارى سعادتمند گردان و به سبب ارتکاب معصیت و نافرمانى بدبختم نگردان.
بارالها! نیازمندى را در نفس و جانم، و یقین را در دلم و اخلاص را در عملم، و روشنى را در دیده ام، و بصیرت و بینایى را در دینم، قرار ده و مرا به عضوها و جوارحم بهره مند گردان…
بارالها! اگر نعمت هاى وجود و بخشش هاى گرانمایه ات را برشمارم نمى توانم.
مولاى من، تویى که کرم کردى
تویى که نعمت دادى
تویى که نیکى کردى
تویى که به فضیلت رفتار کردى
تویى که بخششت را به کمال رساندى
تویى که روزى دادى
تویى که توفیق عنایت فرمودى
تویى که عطا کردى
تویى که بى نیاز گرداندى
تویى که پناه دادى
تویى که مهمّات مرا کفایت فرمودى
تویى که هدایت کردى
تویى که ما را از لغزش ها و خطرها حفظ کردى
تویى که پرده پوشى نمودى
تویى که آمرزیدى
تویى که عفو کردى
تویى که یارى کردى
تویى که نیرو بخشیدى
تویى که نصرت نمودى
تویى که شفا بخشیدى
تویى که عافیت دادى
تویى که گرامى داشتى
تبارکت ربى و تعالیت فلک الحمد دائماً و لک الشکر واصباً؛ بزرگى و والایى، اى پروردگار من، حمد و ثنا تا به ابد مخصوص توست و همیشه و هماره براى توست.
پس آفریدگارا به عصیانم معترفم؛ مرا ببخش و از گناهم در گذر.(12).
امام امت در مورد برافروخته شدن چهره سیدالشهدا در روز عاشورا – هر چه به ظهر عاشورا نزدیک تر مى شد – مى فرماید:
«براى این که مى دید جهاد در راه خداست و براى خداست و چون جهاد براى خداست، عزیزانى که از دست مى دهد، از دست نداده است، این ها ذخایرى هستند براى عالم بقا.»(13).
1) نفس المهموم، ص 334.
2) کنزالعمال حدیث 18907.
3) نهج الفصاحه، ص 827.
4) بحارالانوار، ج 10، ص 99، من لا یحضر الفقیه، ج 1، ص 56.
5) منتخب الغرر، ص 48.
6) تحف العقول، ص 455.
7) مسند الامام جواد، ص247.
8) بحارالانوار، ج 82، ص 221.
9) الهرف، ص 11.
10) واقعه الطف، ص 100.
11) مرحوم شیخ صدوق در معناى کلمه لطیف که یکى از نام هاى خداست چنین مى نویسد:لطیف دو معنا دارد:الف. آفریدگار چیزهاى کوچک و کسى که کارها و تدبیرات او ظریف و دقیق است.ب. نیکویى کننده به بندگان و کسى که به بندگان خود لطف دارد. (توحید صدوق، ص 217).
12) اقبال، سید بن طاووس، ص 350 – 339 و بلدالامین کفعمى، ص258 – 251 و بحارالانوار، ج98، ص 213 به بعد، این دعا در مفاتیح الجنان و سایر کتاب ها نقل شده است. جهت استفاده از متن عربى به مفاتیح الجنان مراجعه شود.
13) صحیفه نور، ج17، ص 239.