جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

با نواى کاروان

زمان مطالعه: 2 دقیقه

اى دلرباى عشق آفرین! «حسین» (علیه السلام) را، نیم نگاهى نظر انداختى و در کربلا، اقامه ى عشق کرد. در سجده ى نماز، دستان به خاک افتاده ى «اباالفضل» (علیه السلام) را پذیرا شدى و او را به سرزمینى بردى، تا همگان غزلى، نذر دستان بریده اش کنند و از او سقایت عطش وجودشان را، خواهان شوند. در «اللّه‏اکبر» اذان، صهباى عطوفتى به «على اکبر» دادى که همگان، مست آواز مستانه او شدند و در میان رقص شمشیرها، به سماع عارفانه پرداختند. بر قامت خمیده «حرّ ریاحى» هنگام رکوع صلوة ظهر، عصاى انابت، حایل کردى و او در سجّاده اش، به افت و خیزى عاشقانه، تن داد و سدّ آهنین سپاهیان گناه را تباه ساخت. بر محاسن سفید «حبیب بن مظاهر اسدى» در سجده ى نماز، خضاب خاک افشاندى و بر موهایش شانه ى رأفت کشیدى و او با خونش وضوى وصل ساخت و به ملکوتت پر کشید.

بر قدقامت «مسلم بن عوسجه» لباس افتخار حضورپوشاندى و او تا انتها حضور یافت و به بندگى محض رسید. زبان بلبلى نورسته را به بیان «سوره ى حمد» ت توانمند ساختى و در عاشوراى عشقبازى با تو، مقام اوّل را کسب کرد؛ با

**روایت مهر، ص: 52@

گلوى پاره پاره، رقص جنون نمود و اگر چه کوچک، امّا پروازى بزرگ کرد و… من اکنون که نماز مى‏خوانم، شرمگین تاول هاى پاى طفل سه ساله اى هستم که خار مغیلان، پاهایش را خلید و مرهم زخم او، چیزى جز تکبیرةالاحرام عروج نبود.

الهى! اکنون که نماز مى‏خوانم، شرمگین همه ى نیّت هاى عاشقانه، قیام هاى عارفانه، تکبیرةالاحرام هاى صادقانه، قرائت هاى خاشعانه، رکوع و سجودهاى مستانه و تشهّد و سلام هاى خاضعانه ى هفتاد و دو کربلایى ام.

نماز که مى‏خوانم، شرمگین روح بلند «زینت عبادت کنندگان» سبز قباى آل طاها، مى‏گردم و از زلال عبودیّت او، به زمین فرو مى‏روم.

اکنون که نماز مى‏خوانم… شرمنده ى بى‏نهایت هاى جارى در نهرهاى شور و شیدایى مى‏گردم و در حسرت بندگى محض آن ها مى‏سوزم. اکنون که نماز مى‏خوانم، بر سنگفرش سجّاده ام، باران ندامت مى‏بارد، گیاه انابت مى‏روید، تمنّاى شهامت مى‏کنم. شهامتى مى‏طلبم، تا با آن بتوانم حصار مقابلم را، خُرد کنم و بى‏پرده با یار، سخن گویم. «یار با من شود و دیگر زیادتى طلب نکنم». نوایى مى‏طلبم، تا با او هم آوا شوم و در محفل نیلوفرى آسمان، به سماع بپردازم. الهى!عالَم همه تویى و جلوه گاه رخ تو، عالَم و آدم اند؛ پس مرا موهبت آن، عطا کن تا در نماز عشقم، تبلور «فاینما تولّوا فتّم وجه اللّه (1)» را به سُرور برخیزم و بر شانه هاى سنگین گناه، تبر ندامت بزنم. مرا توان آن، عطا کن تا در کارگاه دیده ى بى‏خواب، نقش یار، حوالت کنم و بر تار و پود عشق، جان بپراکنم. مرا دریاب….

**روایت مهر، ص: 53@


1) قرآن کریم.