جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

بر بال ملایک

زمان مطالعه: 2 دقیقه

و آن گاه که نماز مى‏خوانم!… آن گاه که نماز مى‏خوانم، بر سینه ى لطافت ناشناس پاییز، دست رد مى‏زنم و حضور بهار را به نظاره مى‏نشینم. آن گاه که نماز مى‏خوانم، خوشه چین محراب عشق مى‏گردم و در چشمه سار زلال ازلیّت، به تماشاى جبروت معشوق، مى‏نشینم.

آن گاه که نماز مى‏خوانم، سرْ دفتر غم‏آلود سرزمین کویرى دلم را با نام یار، آذین مى‏بندم و کلمات آتشین نمازم، سجّاده ى عشق را، گلدوزى مى‏کنند. آن گاه که نماز مى‏خوانم، بر محمل بال ملایک هفت آسمان، مى‏نشینم و در سدرةالمنتهاى عشق، زیبایى اخلاص را، مى‏ستایم. آن گاه که نماز مى‏خوانم، کودکان تمنّاى خویش را از ارتفاع انگشتانم، صعود مى‏دهم و بر قلّه ى نیاز مى‏نشانم. آن گاه که نماز مى‏خوانم، کوچه ى پیرایه ى چندین سال سجده ریا را، در مى‏نوردم و در انتهاى ابرى دل، پاکى وجود را مى‏طلبم.

آن گاه که نماز مى‏خوانم، در سجده ى عشق، محراب مولا را به خاطر مى‏آورم و هنوز نمى‏دانم، رمز این یادآورى چیست؟ در سجده ى خویش، همگام با زانوهاى خمیده ام، باران اشک، سرازیر مى‏شود و مى‏دانم اگر محراب سجده،

**روایت مهر، ص: 16@

سرخ رنگ جارى فرقش نمى‏شد، عشق، معنا نمى‏یافت؛ که سجده، فتح الفتوح عاشقى است. اگر نداى «فزت و ربّ الکعبه» ى او در غیر از محراب به گوش مى‏رسید، آبرو بى‏مفهوم بود. مى‏دانم نبض عشق در محراب سجده اش مى‏تپید و من هر گاه نماز مى‏خوانم، بر خاک پاى معشوقى که «الف» شهادت، را به من آموخت بوسه مى‏زنم. «یار چون پرده از جمال برگرفت، باید که با شکر خند»(1) لب باز کرد و من آن گاه که نماز مى‏خوانم، به گفت و گوى با یارى مى‏نشینم که به دنبال یافتنش همه ى کوچه باغ هاى عشق مَجازى را در نَوَردیده ام و گاه فقط بر سر سجّاده ى نماز ریاى خویش، حس کرده ام که او را یافته ام.

**روایت مهر، ص: 17@


1) عشق در عرفان اسلامى، نصراللّه کامیاب تالشى.