مأمورینى که محافظ مدرس بودند از نزدیک شدن به آقا منع شده بودند چون پس از چندى از مریدان و حامیان آقا مى شدند.
آن ها در ظاهر حالتى خشن به خود مى گرفتند تا شک مأموران شهربانى را برنینگیزند. اما در حقیقت یار و پرستار باوفاى او بودند.
نیروهاى مخصوص و جاسوسان وقتى که از این روابط آگاه مى شدند، مأمورین محافظ را به جاى دیگر انتقال مى دادند و عده اى دیگر را به جاى آن ها مى آوردند ولى طولى نمى کشید که این مأموران نیز به ایشان علاقه مند مى شدند و تحت تأثیر روح بزرگ و حالات معنوى شهید مدرس قرار مى گرفتند.
یکى از زندانبانان نقل کرده بودند: روزى که به قلعه خواف آمدم چندان آشنایى با آقا نداشتم. بعد از چندى فهمیدم که چه سید بزرگوارى است؛ یک روز سؤال کردم: آقا براى شما این نان و ماست و خوراک بادمجان کافى نیست، اجازه بدهید تا غذاى بهترى برایتان بیاورم.
شهید مدرس پاسخ داده بود:
به نان خشک قناعت کنیم و جامه دلق
که بار منت خود به که بار منت خلق
وقتى مدرس وضو مى گرفت و به نماز مى ایستاد، مأمورین زندان سعى مى کردند خود را سریعاً به آقا برسانند و در نماز او شرکت کنند.(1).
1) مدرس، مجاهدى شکست ناپذیر، ص 214.