جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

تبلیغ هادى (رسانا) در برابر تبلیغ عایق (نارسانا)

زمان مطالعه: 9 دقیقه

در تبلیغ «هادى»، همه‏ی محرک‏ها و عوامل تربیتى تابعى از قابلیت‏هاى «عقلِ طبیعی» آدمى است. تا زمانى که ظرفیت مستعد ذهنى و تمایل درونى و گیرنده‏هاى فاعلى در او رخ نمایى نکند، هرگونه تلاش براى انتقال پیام تربیتى بى اثر است. عقل طبیعى و یا علم طبیعى که مولاى متقیان على (ع) در حکمت متعالى خود بیان مى‏کند ناظر به همین معنا در فرآیند تربیت فعال و پویا مى‏باشد. آنجا که مى‏فرماید:

العقُل عقلان: عقلٌ مطبوع و عقلٌ مسموع. و یا در نقلى دیگر، العلم علمان: علمٌ مطبوع و علمٌ مسموع. لاینفع المسموع اذا لم یکن المطبوع(1) در واقع، از منظر امام على (ع) علم و یا عقل، دو نوع است: علمِ «طبیعى» که همان قابلیت‏هاى درونى فرد است و علم استماعى و بیرونى و یا شنیده شده و کسب شده که برگرفته از آموزه‏هاى بیرون و محرک‏ها و عوامل برون فردى است.

به بیانى دیگر، عقل طبیعى (یا علم درونى) دانشى است که ناشى از طبیعت و سرشت آدمى است و از درون مایه‏هاى فطرت او سرچشمه مى‏گیرد؛ معرفتى که از جنس استعداد ذاتى است و باید در تعامل با محرک‏هاى خارجى شکوفا شود.

شاید بتوان عقل طبیعى را همان تحول ظرفیت عقلانى که امروزه روانشناسانى چون «پیاژه» از آن تحت عنوان «مراحل تحول هوش» یاد مى‏کنند، تعبیر نمود. چرا که از دیدگاه روانشناسان «تحولى‏نگر»، هرگونه آموزشى به کودک باید تابعى از مراحل تحول هوش طبیعى و قابلیت‏هاى درونى و یا به تعبیرى دیگر، ساخت‏هاى فطرى او باشد.(2) هیچ تحولى در قلمرو هوش و عقل کودک بدون ارتباط معنى دار با ساخت‏هاى شناختى او امکان‏پذیر نیست.

بنابراین، اگر پیام‏هاى اخلاقى و طرح‏هاى تبلیغى متناسب با طبیعت و توان درک و هضم عقل طبیعى و علم درونى کودک نباشد فرآیند تبلیغ «عایق» مى‏شود.

همین معنا را مولاى متقیان در ادامه‏ی حدیث فوق به شکل جامع‏تر و ملموس‏ترى بیان مى‏کند؛ آنجا که مى‏فرماید: اگر علم مطبوع نباشد [اگر عقل طبیعى بروز و ظهور نکند] دانش بیرونى (و یا آموزه‏هاى محیطى) هیچگونه ثمره‏اى ندارد، و بعد در ادامه حدیث، این معنا در قالب تمثیلى زیبا و شفاف تصریح و تأکید مى‏گردد، و درباره‏ی کسى که عقل

**راهبردهاى روان‏شناختى تبلیغ، ص: 52@

طبیعى او شکوفا نشده است مى‏فرماید: «همچون کورى است که خورشیدى را براو بتابانید!!» یعنى اگر عقل طبیعى و ظرفیت‏هاى درونى انسان مستعد پذیرش دانش بیرونى و آموزه‏هاى اکتسابى نباشد به منزله‏ی انسان کورى است که خورشیدى را بر او بتابانید!. هر قدر هم خورشید نورانى باشد هیچگونه تأثیرى بر بینا شدن او ندارد. هر قدر هم که پیام‏هاى تبلیغى حجیم و مکرر و متوالى باشد نمى‏تواند در ذهن و جان مخاطب تأثیر بگذارد.

اما براستى چرا این چنین است؟ چرا خورشید که مرکز نور و روشنایى و مخزنى از تراکم انرژى و درخشش است به عنوان یک محرک و روشنگر بیرونى نمى‏تواند به آدمى بینایى بخشد؟ پاسخ روشن است زیرا، گیرنده درونى «عایق» است. عایق بودنِ، ظرفیت درونى، مانع «دریافت» محرک‏هاى بیرونى مى‏شود. همچون قطعه چوبى است که اگر جریان برق به آن وصل شود، هیچگونه اتصالى در آن برقرار نمى‏کند و هر قدر هم قدرت ولتاژ برق را افزایش دهیم هیچگونه تأثیرى در چوب ندارد؛ چرا که جنس چوب عایق است و این «فرستنده» تأثیرى بر «گیرنده» ندارد. اما اگر جنس و طبیعت شئى مستعد پذیرش محرک‏هاى بیرونى باشد؛ ارتباط و اتصال درونى برقرار مى‏شود که اصطلاحاً به آن «هادى شدن» مى‏گویند و جریان تبلیغ «رسانا» و «هادى» نیز از همین سنخ مى‏باشد.

تبلیغ «هادى» و فرق آن با تبلیغ «عایق» از یک نظر همین مصداق را دارد. آموزه‏هاى قرآنى، توصیه‏هاى دینى و نشانه‏ها و آثار رفتارى اولیاى خداوند در سیره و سنت نشان از آن دارد که عوامل درونى (از جمله قلب و فطرت) در پذیرش نصایح و پند و اندرزها نقش اصلى را دارند. اینکه در آموزه‏هاى دینى، مراحل و شرایط موعظه در قالبِ «آماده‏سازى»، «ارایه»، «همخوانى» و پذیرش تأکید شده است و مرکز همه‏ی این تحولات را «قلب» تلقى مى‏کند ناظر به همین نکته‏ی مهم است. قلب به عنوان کانون گرایش و باور و اعتقاد و پایگاه عشق و مهر، به خاطر ماهیت هادى شدن و خاصیت معنى جویى آن بسیار نقش آفرین است. در اینجاست که اصل «تزکیه» نیز در همین رابطه به مدد تربیت درونى و هادى شدن پیام‏هاى تبلیغى مى‏آید. به یک معنا مى‏توان گفت، تزکیه همان مستعد کردن، آماده کردن، هادى کردن وجود آدمى براى پذیرش آموزش‏هاى بیرونى است به قول مولوى:

«نور خواهى، مستعد نور شو»

تا وجود آدمى مستعد پذیرش نور نشود، هرگونه تابشى همچون تابش خورشید (به تعبیر مولاى متقیان) بى‏اثر است، و تا تزکیه و تهذیب وجود آدمى و قلب و دل او را مهیا و مصفا نکند، تربیت، عایق و ابتراست.

**راهبردهاى روان‏شناختى تبلیغ، ص: 53@

بنابراین، اولین مرحله‏ی تبلیغ در روش «هادى سازى»، پدیدآورى «آمادگى» است. همچون زمینى که دانه و یا بذرى را در خود جاى مى‏دهد. اگر بخواهیم این بذر شکوفا شود باید زمین را مستعد کرد. این آمادگى با شخم‏زنى، فراهم کردن شرایط خاک، تابش نور و حرارت مناسب و آبِ به اندازه، مسیر مى‏شود. همه و همه این عوامل «هادى شدن» زمین را براى پذیرش بذر و دانه فراهم مى‏سازد. اما اگر این شرایط فراهم نشود و زمین قابلیت پذیرش بذر و دانه را نداشته باشد، پاشیدن بهترین بذرها و دانه‏ها بى ثمر است. چرا که زمین عایق است و عایق بودن زمین، موجب پوسیدگى دانه‏ها و خشک شدن آن‏ها شود؛ و هیچ گیاه و کاشته‏اى، ریشه در دل خاک نمى‏دواند.

در جریان تبلیغ نیز همین معنا حاکم است. اغلب دشوارى‏ها و بحران‏هاى کنونى در بى اثر بودن کارکرد تبلیغ ناشى از همین گسست‏ها و گسل‏هاى میان طبیعت و محیط، فطرت و فرهنگ، گیرنده و فرستنده، پیام‏دهنده و پیام‏گیرنده مى‏باشد.

به همین سبب است که در جامعه ما، برغم تلاش‏هاى زیادى که در زمینه تربیت نسل جدید به خصوص در قالب تربیت دینى و انتقال ارزش‏هاى اخلاقى شده است، نتیجه‏ی دلخواه بدست نیامده است؛ به‏گونه‏اى که بین آنچه «قصد» کرده‏ایم و آنچه نسل جدید «کسب» کرده است فاصله‏ی بسیار زیادى ایجاد شده است، و درون داد با «برون داد» همخوانى ندارد؛ «گیرنده» با «فرستنده» مرتبط نیست؛ نیّت گوینده و فرستنده با نیاز و خواسته‏ی گیرنده همخوانى ندارد.

به راستى مشکل کار کجا است؟ چرا رابطه‏ی «درون‏داد» و «برون‏داد» عایق است؟ چرا بین آموزه‏هاى بیرونى و نیازهاى درونى کودکان و نوجوانان ارتباط معنى دارى برقرار نمى‏شود؟ پاسخ آن است که براى هادى کردن فرآیند تبلیغ، به طبیعت و آمادگى طبیعى و ظرفیت‏هاى درونى و فطرى مخاطب توجه نشده است، و بدون تکیه بر عقل طبیعى به سراغ معلومات و محموله‏هاى بیرونى و استماعى رفته‏ایم.

بعد از مرحله‏ی آمادگى ـ که همان تزکیه کردن، مستعد کردن و راغب ساختن فرد است ـ مى‏توان اصل دوم تربیت هادى را مطرح کرد و آن «ارایه کردن» است. ارایه کردن پیام در قالب پیام‏هاى کلامى و غیر کلامى به حسب ظرفیت و علاقه و استعداد مخاطب قابل تغییر است. در ارایه کردن و عرضه نمودن نیز عوامل مختلفى دخیل است؛ حکمت آموزه‏هاى قرآنى و سبک زبان قرآن در اغلب موارد از جانب خداوند نیز بر اصل عرضه و ارایه است. عواملى که موجب هادى شدن پیام‏هاى تبلیغى براسا اصل عرضه یا ارایه مى‏شود را مى‏توان در مؤلفه‏هاى زیر خلاصه کرد:

**راهبردهاى روان‏شناختى تبلیغ، ص: 54@

ـ موقعیت‏شناسى در ارایه پیام.

ـ زبان گزینى در ارایه پیام.

ـ نیازشناسى در انتخاب مضمون پیام.

ـ زمان‏شناسى در انتخاب موقعیت مناسب.

ـ مخاطب‏شناسى در انطباق محتوا با شخصیت گیرنده.

ـ روش‏شناسى در نحوه‏ی انتقال پیام.

ـ سبب‏شناسى در جهت شناسایى موانع انتقال پیام.

این‏ها عواملى هستند که باید در فرآیند هادى کردن پیام در اغلب برنامه‏ها و فعالیت‏هاى تبلیغى از آن بهره جُست.

اگر در هنگام ارتباط با متربى و انتقال پیام‏هاى تبلیغى نیاز، زمان، زبان و «موقعیت» او را در نظر نگیریم. هرگونه سرمایه‏گذارى و تلاش براى انتقال پیام بى حاصل خواهد بود. زیرا رفتار و خصوصیات عاطفى در شرایط پذیرش پیام نقش تعیین کننده‏اى دارد.

بعد از موقعیت‏شناسى، «زبان گزینى» عامل مهمى به شمار مى‏رود. محتواى کلامى و گزینش واژگان، باید معطوف به گنجینه فهم مخاطب و برخاسته از فرهنگ و ساختار ارتباطى او با دیگران باشد. لحن کلام، کمیت و کیفیت پیام، آهنگ و نواى پیام، ارتباط این عناصر با طبیعت و سن، جنس، طبقه و فرهنگ مخاطب، میزان هادى شدن آن را تعیین مى‏کند. به عکس، اگر این زبان متناسب با دنیاى مخاطب نباشد، تربیت عایق مى‏شود.

«زمان گزینى» مؤلفه دیگرى از فرآیند عرضه پیام تبلیغى به لحاظ عصرى که جوان و یا نوجوان در آن زندگى مى‏کند، مى‏باشد. چرا که با روش‏هاى «قدیم» نمى‏توان نسل «امروز» را براى «آینده» تربیت کرد. زمان‏شناسى در فرازى دیگر از پیام مولاى متقیان به خوبى تصریح شده است آنجا که مى‏فرماید: «فرزندان شما متعلق به زمان شما نیستند بلکه باید براى زمان خود تربیت شوند.» بنابراین، فرستنده‏ی پیام باید با توجه به زمان آگاهى و زبان گزینى پیام خود را معنا بخشد.

«مخاطب‏شناسى» در ارایه پیام، عنصر دیگرى از فرآیند «هادى شدن» در تبلیغ است. این همان توجه کردن به ظرفیت‏هاى عقلانى اما محدود به تفاوت‏هاى فردى مى‏باشد، این که بدانیم مخاطب مورد نظر از نظر سطح درک و فهم و ظرفیت‏هاى فطرى و عقلانى در چه وضعى است؟

«نیازشناسى» یکى دیگر از مؤلفه‏هاى مهم در فرآیند هادى کردن پیام‏هاى تبلیغى به ویژه در ارتباط با کودکان و نوجوانان مى‏باشد. «هانرى والن» روان شناس بزرگ

**راهبردهاى روان‏شناختى تبلیغ، ص: 55@

فرانسوى «بر این اعتقاد است که؛ کودک و نوجوان تنها به چیزى توجه مى‏کند که در تراز رغبت اوست». لذا، اگر تمایل درونى و قلبى بوجود نیاید هرگونه ارتباط آموزشى و تربیتى با مخاطب «عایق» خواهد بود.

این موضوع در اندیشه و کلام مولاى متقیان به اشکال مختلف بیان شده است و نشان‏گر آن است که «قلب» به عنوان کانون میل و رغبت و گرایش نقش مهمى در پذیرش و باور پیام‏هاى تربیتى دارد. در نهج‏البلاغه در بخش کلمات قصار و حکمت‏هاى کوتاه چندین بار در مورد جایگاه قلب و توجه به میل و انزجار آن در هنگام انجام اعمال عبادى سخن به میان آمده است. از جمله امام (ع) در حکمت 184 نهج‏البلاغه مى‏فرماید: اِن القلوب شهوة و اقبالهاً و ادباراً: یعنى قطعاً براى دل‏ها میل و اقبال و انزجارى است.«فاتوا هامِن قبل شهوتها و اقبالها» بنابراین سعى کنید دل‏ها را از ناحیه‏ی میل و رغبت به دست آورید؛ زیرا رابطه‏ی نیاز با رغبت و این دو با گرایش قبلى بسیار معنى دار و اثربخش است.

به عبارتى دیگر، هادى شدن تبلیغات و برقرارى ارتباط معنى‏دار و ریشه‏دار و اثربخش شدن آن در جان و دل مخاطب هنگامى صورت مى‏گیرد که رغبت و نیاز درونى مخاطب با محتواى پیام بیرونى مرتبط شود.

امام (ع) در جایى دیگر مى‏فرماید: فان القلب اذا اکره عمى (حکمت 184)؛ اگر قلب مورد اکره و اجبار قرار گیرد کور مى‏شود. در حقیقت، کور شدن قلب، همان «عایق» شدن آن است؛ به منزله‏ی زمین شوره زارى است که هیچگونه بذرى را نمى‏پذیرد و یا به مانند کورى است که هیچ گونه نورى را بر خود نمى‏گیرد.

همین معنا در کلامى دیگر آمده است: اِن هذه القلوب تَملُ کما تمل الا بدان فاتبغوا الها طرائف الحکمه (188). همانطور که تن‏ها و بدن‏ها ملول و خسته مى‏شوند و احتیاج به استراحت پیدا مى‏کنند دل (روح) انسان هم گاهى خسته مى‏شود و احتیاج به استراحت دارد.(3)

این حکمت درخشان، نشان‏گر آن است که میزان و اندازه‏ی پیام‏ها و برنامه‏ها و انتظارات تربیتى باید منطبق با کشش و ظرفیت مخاطب و معطوف به نیاز و میل باطنى او باشد. نگه‏داشتن اندازه و پرهیز از افراط و تفریط یکى از ظرافت‏هاى رسالت تبلیغى مى‏باشد. اگر کشش درونى مخاطب را در نظر نگیریم هر قدر هم پیام‏هاى اخلاقى و تربیتى مقدس و ضرورى باشند نتیجه وارونه به خود مى‏گیرد و ذوق و شوق او کور و خنثى مى‏شود.

**راهبردهاى روان‏شناختى تبلیغ، ص: 56@

ـ همین معنا در جاى دیگر در ارتباط با موضوع عبادت و پیشگیرى از تحمیل تکالیف سنگینى در عبارتى دیگر آمده است که:

«اِن القلوب اقبالا» و ادباراً، فاذا اقبلت فاحملوها على النوافل(4).

«براى قلب‏ها و دل‏ها میلى است و انزجارى، پس اگر دل تمایل داشت او را وادار کنید که به نوافل نیز عمل کند.»

بنابراین، همانگونه که ملاحظه مى‏شود نقش رغبت، میل درونى و آمادگى قلب و پذیرش درونى حتى در مقدس‏ترین اعمال که همان عبادت خداوند است به عنوان شرط اصلى «هادى» شدن یا عایق شدن تلقى مى‏شود. گویا به همین دلیل است که بر اساس آموزه‏هاى قرآنى و روایات دینى، اگر عبادات با حضور قلب نباشد و صرفاً از روى عادت و یا اجبار و اکراه صورت گیرد در نزد خداوند مورد قبول واقع نمى‏شود. نقش نیّت در «عبادت» نیز براى این است که انسان از روى میل و آگاهى به انجام اعمال عبادى اقدام کند. نیت کردن موجب شکسته شدن عادت به صورت تکرار و انجام اعمال خودبخودى و کورکورانه مى‏شود.

از سوى دیگر، پیام‏هاى تربیتى نباید با طبیعت و فطرت مخاطب بشر بیگانه باشد. بلکه این پیام‏ها حکم آب است براى تشنه و غذا است براى گرسنه، که فرد پس از دریافت، آن را از طریق سازوکارهاى درونى خود هضم و جذب مى‏کند. بنابراین، اگر این ماده‏ی بیرونى با سازوکارهاى درونى همراه نشود، همچون غذایى است که در معده به طور خام باقى مى‏ماند. براى هضم غذا باید جنس غذا و نوع غذا با سازوکارهاى زیستى و بدنى سنخیت داشته باشد. گسست میان تبلیغ و طبیعت زمانى بر طرف مى‏شود که ما بتوانیم مؤلفه‏هاى مؤثر در ارتباط بخشى بین این دو را در فرآیند تعلیم و تربیت مطمع نظر قرار دهیم.

یکى دیگر از عوامل «هادى کردن» تبلیغ (بعد از آمادگى و ارائه) توجه به اصل «همخوانى» و همراهى درون مخاطب با محرک‏ها و عوامل آموزشى و تربیتى است.

منظور از همخوانى این است که بین آنچه که «گوینده‏ی پیام»، منتقل مى‏کند و آنچه «گیرنده‏ی پیام» دریافت مى‏کند نوعى یگانگى و یکپارچگى انجام گیرد. در واقع یگانگى بین گیرنده و فرستنده است که تبلیغ را از عایق بودن خارج مى‏سازد و ارتباط بین مربی و متربی را نه در حد یک ارتباط آمر و مأمور بلکه در حکم مراد و مرید برقرار مى‏سازد. زیرا مخاطب احساس مى‏کند که آنچه را مربى مى‏گوید از درون، آن را کشف مى‏کند.

**راهبردهاى روان‏شناختى تبلیغ، ص: 57@

پیام‏هاى فرستنده، چیزى جز محرک‏هاى آشنا براى فراخواندن درون مایه‏هاى فراموش شده نیست. این فرآیند، همان «ذکر» است که در قرآن کریم و در خط مشى تبلیغاتى و تربیتى رسالت انبیا از آن به عنوان یک راهبرد «تربیت اکتشافى» یاد شده است. در فرآیند «ذکر»، بنا نیست که ما چیزى را از بیرون به فرد منتقل کنیم؛ بلکه بناست آن چیزى که در درون او است، کشف شود. این پیام‏ها از بیرون ساخته نمى‏شوند؛ بلکه از درون بازیابى مى‏شوند، و این همان همخوانى و یگانگى در فرآیند تربیت «هادى» است.

بعد از طى شدن این عوامل است که تبلیغ و ترغیب در ارتباط با مخاطب یک رابطه تعاملى و دوسویه مى‏یابد.

پس از محقق شدن این عوامل، «پرورش»، بارورسازى، پردازش، پروراندن، رشد دادن و توسعه بخشیدن به پیام دریافت شده و یا باز تولید شده آغاز مى‏شود و گام بعدى «تبلیغ هادى» نمایان مى‏شود.


1) حکمت 331.

2) ر. ک. روان‏شناسى ژنتیک، دکتر محمود منصور.

3) به نقل از کتاب تعلیم و تربیت در اسلام، علامه شهید مطهرى، ص 34، انتشارات الزهرا سال 1364.

4) نهج‏البلاغه ـ حکمت 304.