جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

تحول اخلاقى در دوره‏ی نوجوانى

زمان مطالعه: 2 دقیقه

خودپیروى اخلاقى در نوجوانان از دیدگاه پیاژه

مرحله‏ی خود پیروى، مرحله‏اى پیشرفته و در واقع نهایى در رشد اخلاقى محسوب مى‏شود، زیرا رشد اخلاقى در کودک متدرجاً در جهت طبیعى تحول مى‏یابد و به شکلى که در بزرگسال وجود دارد پدیدار مى‏شود. این تحول در جهت اجتماعى شدن تدریجى رفتار است. در اینجا گسترش تحول اخلاقى در نوجوان معادل «خود پیروى اخلاقى» است.

در این دوره است که کودک آزادانه به قبول انضباط تن در مى‏دهد یا در پى‏ریزى

**راهبردهاى روان‏شناختى تبلیغ، ص: 160@

آن سهیم مى‏شود و بدین ترتیب بطور ارادى خود را تابع نظام دستورهاى اخلاقى متقابل مى‏نماید و یا فرا خواندن دستورها و احکام اخلاقى به استقلال اخلاقى و خود پیروى تحقق مى‏بخشد.

پیاژه در کتاب «قضاوت اخلاقى کودک» (1932) از قول «ام باوف» مى‏نویسد؛ در ابتدا قوانین اخلاقى یک حالت اجبارى دارند؛ هر درخواستى که از یک شخص قابل احترام صادر گردد، نقطه‏ی شروع یک قانون الزامى است و کودک خود را تنها موظف به انجام آنها مى‏داند بدون اینکه نظرى در تأیید آنها داشته باشد؛ زیرا کودک هنوز خود داراى یک قضاوت مستقل نیست تا بر مبناى آن اصول اخلاقى را پذیرفته یا رد کند. به نظر او «رفتار صحیح»، اطاعت کردن از خواسته‏هاى بزرگترهاست و «رفتار غلط»، داشتن یک خواسته از خود شخص است.

پیاژه معتقد است که کودک در ذهن، بین قوانین اخلاقى و وظایف خود همانندى ایجاد مى‏نماید. لذا ارتباط بین والدین و کودکان به طور حتم تنها آن الزام‏ها و فشارها نیستند بلکه بین یک محبت متقابل غیر الزامى وجود دارد که از اول کودک را تحریک مى‏کند که با سخاوت و بخشندگى در مورد خواسته‏هاى افراد مورد اعتماد خود عمل کند و حتى فداکارى کند. بدین ترتیب است که کودک خود را موظف به انجام آن قوانین مى‏داند. یعنى هر عملى که اطاعت نسبت به قانون یا حتى نسبت به فرد بزرگتر را نشان دهد، جدا از نظر خود کودک درست خواهد بود در این مرحله رفتار اخلاقى توسط کودک تفسیر نشده و مورد قضاوت قرار نمى‏گیرد؛ بلکه به صورت آماده و پیش ساخته از جانب دیگران صادر مى‏گردد. با رشد سنى که همراه رشد شناختى در کودک صورت مى‏گیرد کودک قوانین اخلاقى را نه به خاطر رضایت و یا اجبار بزرگسالان بلکه در اثر تشخیص شخصى خودش و براى ارتباط و همفکرى و احترام متقابل قوانین اخلاقى آنها را مى‏پذیرد.

نتیجه‏ی دیگرى که پیاژه از بررسی‏هاى خود مى‏گیرد ـ همانطور که قبلاً هم اشاره شد ـ این است که در سنین پایین‏تر، کودک بیشتر متوجه مسئولیت عینى و جنبه‏ی مادى است؛ یعنى بدون توجه به قصد و انگیزه‏هایى که باعث آن عمل گردیده و تنها بر حسب میزان و اندازه، کوچکى و بزرگى ظاهرى امر خلاف اخلاق درباره‏ی آن به قضاوت مى‏پردازد. با افزایش سن و پدیدآیى ساخت‏هاى جدید شناختى توجه به جنبه‏هاى مادى در هر امر کاهش یافته و کودک متوجه جنبه‏ی واقعى اخلاق مى‏گردد.

**راهبردهاى روان‏شناختى تبلیغ، ص: 161@