جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

تعقیبات (3)

زمان مطالعه: 2 دقیقه

«من نمازم را وقتى مى‏خوانم»

که خورشید

هنوز طلوع نکرده باشد!

…اگر خورشید طلوع کند،

«سرو» را خواهند دید

که در محراب ایستاده است

و «طوفان» را خواهند فرمود

که «سرو» را،

زیر صفیر تازیانه هاى خویش به «رکوع» افکند

«باغبان»

همه را «بید مجنون» مى‏خواهد.

اما نمى‏داند

که اگر «سر» سرو را قطع کند،

سرو نمى‏میرد

«و او» در انتهاى آن مى‏ماند!

«و او»

– حرف ربط، حرف عطف –

**سرچشمه امید، ص: 76@

«و او» علامت این است که «جمله» ادامه دارد،

در جمله هاى دیگر.

«من نمازم را وقتى مى‏خوانم»

که خورشید

طلوع نکرده باشد!

…اگر خورشید طلوع کند،

«تسبیح» را از «سجاده سینا»

خواهند ربود!

تسبیحى که دانه هایش گلوله است

و «مؤذن شام» را خواهند فرمود:

که از حلقوم مناره هاى «غرب»

مرگ «امام» را در محراب

اعلام کند!

اما…

به من «اقتدا» کنید!

که من «مسافر»م،

و نمازم را شکسته مى‏خوانم.

– رکعتى در دریاى زرد،

– رکعتى در دریاى سرخ.

به من اقتدا کنید!

**سرچشمه امید، ص: 77@

که در «معراج» نماز خویش،

چون به جبهه ی «سجده» رسیدم،

پیشانیم را،

بر «مُهر»ى از سرب گذاشتم؛

و «قبضه»ی مجهولى را در دست فشردم.

در سجده «دعا» کردم که…؟

انگشتم چهار «تکبیر» زد،

– و چهار «فریاد» برخاست

– و چهار روزنه باز شد…

دعایم مستجاب شده بود!

آرى!

به من اقتدا کنید.

من نمازى خواهم خواند.

که میزان «ثوابش» را روزنامه ها بنویسند.

من «مسائل» نماز را خوب مى‏فهمم:

– نمازگزار باید بداند،

– که در «رکعت» دوم پس از «قیام»،

– باید آماده «تشهد»باشد!

– و گرنه نمازش «باطل» است!

اینک؛

چه کسى قول مى‏دهد،

**سرچشمه امید، ص: 78@

شمشیر «ابن ملجم» را

– از محراب –

بردارد…؟!(1).

جلال رفیع

**سرچشمه امید، ص: 79@


1) برگرفته؛ از کتاب «نماز تسلیم انسانى عصیانگر» اثر جلال رفیع؛ کتاب مذکور در دوران مبارزه با طاغوت تألیف گردیده است.