«من نمازم را وقتى مىخوانم»
که خورشید
هنوز طلوع نکرده باشد!
…اگر خورشید طلوع کند،
«سرو» را خواهند دید
که در محراب ایستاده است
و «طوفان» را خواهند فرمود
که «سرو» را،
زیر صفیر تازیانه هاى خویش به «رکوع» افکند
«باغبان»
همه را «بید مجنون» مىخواهد.
اما نمىداند
که اگر «سر» سرو را قطع کند،
سرو نمىمیرد
«و او» در انتهاى آن مىماند!
«و او»
– حرف ربط، حرف عطف –
**سرچشمه امید، ص: 76@
«و او» علامت این است که «جمله» ادامه دارد،
در جمله هاى دیگر.
«من نمازم را وقتى مىخوانم»
که خورشید
طلوع نکرده باشد!
…اگر خورشید طلوع کند،
«تسبیح» را از «سجاده سینا»
خواهند ربود!
تسبیحى که دانه هایش گلوله است
و «مؤذن شام» را خواهند فرمود:
که از حلقوم مناره هاى «غرب»
مرگ «امام» را در محراب
اعلام کند!
اما…
به من «اقتدا» کنید!
که من «مسافر»م،
و نمازم را شکسته مىخوانم.
– رکعتى در دریاى زرد،
– رکعتى در دریاى سرخ.
به من اقتدا کنید!
**سرچشمه امید، ص: 77@
که در «معراج» نماز خویش،
چون به جبهه ی «سجده» رسیدم،
پیشانیم را،
بر «مُهر»ى از سرب گذاشتم؛
و «قبضه»ی مجهولى را در دست فشردم.
در سجده «دعا» کردم که…؟
انگشتم چهار «تکبیر» زد،
– و چهار «فریاد» برخاست
– و چهار روزنه باز شد…
دعایم مستجاب شده بود!
آرى!
به من اقتدا کنید.
من نمازى خواهم خواند.
که میزان «ثوابش» را روزنامه ها بنویسند.
من «مسائل» نماز را خوب مىفهمم:
– نمازگزار باید بداند،
– که در «رکعت» دوم پس از «قیام»،
– باید آماده «تشهد»باشد!
– و گرنه نمازش «باطل» است!
اینک؛
چه کسى قول مىدهد،
**سرچشمه امید، ص: 78@
شمشیر «ابن ملجم» را
– از محراب –
بردارد…؟!(1).
جلال رفیع
**سرچشمه امید، ص: 79@
1) برگرفته؛ از کتاب «نماز تسلیم انسانى عصیانگر» اثر جلال رفیع؛ کتاب مذکور در دوران مبارزه با طاغوت تألیف گردیده است.