بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و الصلوة والسلام على جمیع انبیائه و رسله، و على سیدنا خاتم النبیین و على الخیرة من آله و صحبه و الائمة الهداة من اهل بیته، والسلام علینا و على عباد الله الصالحین.
آیاتى که امشب مورد بحث قرار مىگیرد، آیههاى 142 تا 152 از سورهى بقره است.
سیقول السفهاء من الناس ما ولیهم عن قبلتهم التى کانوا علیها. قل لله المشرق و المغرب، یهدى من یشاء الى صراط مستقیم(1).
بزودى مردم نابخرد خواهند گفت چه چیز سبب شد که مسلمانان از
**سرود یکتاپرستى، ص: 36@
قبلهاى که داشتند روى بگردانند. بگو، مشرق و مغرب از آن خدا است. هر که را بخواهد به راه راست رهنمون مىشود.
و کذلک جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهداء على الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا(2).
ما این چنین شما را گروهى میانهرو قرار دادیم تا شما براى مردم سرمشق و نمونه و گواه حق باشید و پیغمبر سرمشق و نمونه و گواه شما.
و ما جعلنا القبلة التى کنت علیها الا لنعلم من یتبع الرسول ممن ینقلب على عقبیه(3).
قبلهاى را که تو قبلا بدان سو نماز مىگزاردى مقرر نساخته بودیم جز براى آنکه بدانیم چه کسى پیرو پیغمبر است و چه کسى از پیغمبر رو برمىگرداند.
و ان کانت لکبیرة الا على الذین هدى الله(3).
و این حادثه جز بر آنها که خدا هدایتشان کرده بود بسى سنگین بود.
و ما کان الله لیضیع ایمانکم.
قرار خدا بر آن نبوده که ایمان شما را تباه سازد.
ان الله بالناس لرؤف رحیم(3).
خدا نسبت به مردم مهربان است.
**سرود یکتاپرستى، ص: 37@
قد نرى تقلب وجهک فى السماء(4).
ما مىبینیم که تو به سوى آسمان رویت را به این سو و آن سو مىکنى.
فلنولینک قبلة ترضیها.(5).
ما تو را برمىگردانیم به قبلهاى که از آن خرسند باشى.
فول وجهک شطر المسجد الحرام(5).
رویت را به جانب مسجدالحرام کن.
و حیث ما کنتم فولوا وجوهکم شطره(5).
و شما مسلمانان هر جا بودید رو به سوى مسجدالحرام کنید.
و ان الذین اوتوا الکتاب لیعلمون انه الحق من ربهم(5).
آنها که قبلا به ایشان کتاب داده شده (یهود و نصارى) مىدانند که این قانون جدید حق و از جانب خدایشان است.
و ما الله بغافل عما یعملون(5).
خدا از آنچه آنها مىکنند ناآگاه و بىخبر نیست.
و لئن اتیت الذین أوتوا الکتاب بکل آیة ما تبعوا قبلتک و ما انت بتابع قبلتهم و ما بعضهم بتابع قبلة بعض(6).
**سرود یکتاپرستى، ص: 38@
اگر براى یهود و نصارى هر آیه و نشانهاى بیاورى، باز هم رو به سوى قبله تو نخواهند کرد؛ تو هم تابع قبله آنها نخواهى بود. همچنان که گروهى از آنها تابع قبله گروهى دیگر نیستند.
و لئن اتبعت اهوائهم من بعد ما جائک من العلم انک اذا لمن الظالمین(7).
و اگر تو، بعد از آنکه علم و دانش و آگاهى از جانب خدا برایت فرارسید، باز هم به دنبال خواستههاى آنها بروى، آن وقت تو نیز از تجاوزکارانى.
الذین اتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون ابنائهم(8).
آنها که بدیشان کتاب دادیم (یهود و نصارى) او را مىشناسند؛ همان طور که پسرانشان را مىشناسند.
و ان فریقا منهم لیکتمون الحق و هم یعلمون(9).
گروهى از آنها، با آنکه مىدانند، حق را پنهان مىکنند.
الحق من ربک فلا تکونن من الممترین(10).
حق از جانب خداى توست، تو از آنها مباش که شک به دلشان راه یافته.
و لکل وجهة هو مولیها فاستبقوا الخیرات اینما تکونوا یأت بکم الله جمیعا ان الله على کل شىء قدیر(11).
هر گروهى سویى و قبلهاى دارند که بدان سو روى برمىتابند. شما در کارهاى خیر بر یکدیگر سبقت گیرید و مسابقه در راه خیر داشته باشید که در
**سرود یکتاپرستى، ص: 39@
هر جا و هر سو باشید خدا همه را در روز رستاخیز گرد مىآورد و خدا بر هر چیز تواناست.
و من حیث خرجت فول وجهک شطر المسجد الحرام و انه للحق من ربک و ما الله بغافل عما تعملون(12).
از هر گوشهاى از مدینه بیرون رفتى باز هم رویت را به سوى مسجدالحرام بگردان که آن حق است از جانب خداى تو و خدا از آنچه مىکنید غافل نیست.
و من حیث خرجت فول وجهک شطر المسجدالحرام و حیث ما کنتم فولوا وجوهکم شطره لئلا یکون للناس علیکم حجة الا الذین ظلموا منهم فلا تخشوهم و اخشونى و لاتم نعمتى علیکم و لعلکم تهتدون.(13).
اى پیغمبر! تو هم هر جا بیرون رفتى رویت را به سوى مسجدالحرام بگردان. و اى مسلمانان! هر جا بودید روى به سوى مسجدالحرام آورید تا در دست مردم علیه شما حجت و دلیل و دستآویزى نباشد – مگر آنها که در راه ستم مىروند. از آنها بیمى نداشته باشید و از من بیمناک باشید تا نعمت خود را بر شما تمام کنم؛ باشد که شما به راه راست آیید.
کما ارسلنا فیکم رسولا منکم یتلوا علیکم آیاتنا و یزکیکم و یعلمکم الکتاب و الحکمة و یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون(14).
همان طور که به شما پیغمبر اختصاص دادیم و پیغمبرى در میان شما فرستادیم که آیات ما را بر شما مىخواند، شما را پاکیزه مىگرداند، به شما
**سرود یکتاپرستى، ص: 40@
کتاب و حکمت یاد مىدهد و به شما چیزهایى یاد مىدهد که نمىدانستید.
فاذکرونى اذکرکم و اشکروا لى و لا تکفرون(15).
به یاد من باشید تا به یاد شما باشم و سپاس مرا بگزارید و ناسپاسى نکنید.
این آیات مربوط به داستان تغییر قبله است. آنچه مسلم است، پیغمبر اکرم – صلوات الله و سلامه علیه – و مسلمانان، از آغاز ورود پیغمبر به مدینه تا مدتى رو به بیتالمقدس نماز مىگزاردند. اما قبله در سیزده سال مکه چگونه بوده؟ اسنادى که در این زمینه در دست است مختلف است. بسیارى از آنها دلالت دارد که در آن سیزده سال نیز پیغمبر و مسلمانان رو به بیتالمقدس نماز مىگزاردند.
ظاهر این آیات این است که نمازگزاردن به سوى بیتالمقدس حداقل در مکه هم سابقه داشته است. روایاتى که از ائمه ما – سلام الله علیهم اجمعین – در دست است غالبا مشعر بر همین است که از آغاز بعثت پیغمبر تا مدتى بعد از هجرت این قانون مقرر بوده که موقع نماز رو به بیتالمقدس نماز بگزارند.
برحسب اختلاف مدارکى که در دست است هفت تا نوزده ماه بعد از هجرت، مسلمانان در مدینه رو به بیتالمقدس نماز مىگزاردند، ولى بعدا قبله عوض شد. جالب این است که بر طبق غالب روایات این عوض شدن قبله به این صورت بود که در اثناى نماز ظهر، پس از آنکه پیغمبر دو رکعت از نماز ظهر را گزارده بود، وحى بر او آمد که تقریبا صد و هشتاد درجه رو بگردان – چون نسبت مدینه را به نسبت بیتالمقدس که حساب کنند باید رو
**سرود یکتاپرستى، ص: 41@
به شمال بایستند و بعد وقتى بخواهند رو به مکه شوند باید در حدود صد و هشتاد درجه، یعنى درست نیم دور بگردند تا رو به مکه شوند. بنابراین پیغمبر رو به جانب مکه برگشت.
آیا این حادثه در مسجدالنبى رخ داد یا در مسجد دیگرى به نام مسجد بنىسالم؟ در تاریخ هست که پیامبر گهگاه جهت امامت جماعت به مساجد محلى اطراف مدینه دعوت مىشد. در اینجا لازم است اجازه بدهید وضعیت جغرافیایى آن زمان مدینه را کمى توضیح بدهم.
مدینه در آن موقع عبارت بود از چند منطقه از هم جدا: دو – سه منطقه یهودىنشین و دو – سه منطقه عربنشین و چند جاى کوچک که فقط چند خانوار در آن زندگى مىکردند. یکى از آنها منطقه بنىسالم است و یکى هم منطقه قبا که مسجد قبا در آنجا قرار دارد. اینها هر کدام تا مدینه فاصلهاى دارند. آن زمان مسجد قبا حدود شش کیلومتر تا مدینه فاصله داشته است. منطقه بنىسالم که داراى مسجدى به همین نام بوده بین منطقه قبا و منطقه اصلى مدینه قرار داشته و شاید حدود سه کیلومتر تا آنجا فاصله داشته باشد. پیغمبر در آن مسجد نماز ظهر مىگزاشت که دستور آمد نماز را بگردان. همچنین نقل مىکنند که پس از نماز ظهر براى نماز عصر یا در اثناى نماز عصر خبر رسید که گروهى از مسلمانان در مسجدى دیگر نیز از جانب بیتالمقدس به جانت مکه روى گرداندند. اکنون در زمان ما در مدینه مسجدى به نام مسجدالقبلتین وجود دارد: مسجد دو قبلهاى – که این دو قبله در آنجاست؛ یک قبله این طرف و یک قبله آن طرف. قبلهى فعلى که رو به مکه دارد تقریبا رو به جنوب است و قبله سابق که رو به بیتالمقدس بوده درست رو به روى آن است و تقریبا رو به شمال دارد.
آیا این مسجدالقبلتین همان مسجدى است که پیغمبر – صلوات الله
**سرود یکتاپرستى، ص: 42@
و سلام علیه – در اثناى تغییر قبله در آن نماز مىگزارد، یا مسجدالقبلتین مسجدى است که آن گروه دوم مسلمانها که به آنها خبر رسید، در آنجا در اثناى نماز روى بگرداندند؟ و آیا منظور از مسجد بنىسالم همین مسجد است و به پیغمبر در مسجد مدینه وحى آمد که قبله را عوض کند، یا مسجدى که پیغمبر در آن رو برگردانده مسجد بنىسالم است؟
اینها نکاتى تاریخى است که چندان اهمیتى ندارد. اما چون من مطلبى را که نقل مىکنم دوست دارم حواشى آن را هم تا حدى روشن کنم برایتان عرض کردم.
نکتهى جالب این است که آیا این دو قبله، و مخصوصا قبلهى رو به مکه (که در آن موقع در مدینه مطلبى کاملا جدید بود) تا چه اندازه دقیق مورد عمل قرار گرفت؟ اول نکتهاى فقهى را ذکر مىکنم.
مىدانید که انسان وقتى در مسجدالحرام است، رو به کعبه ایستادن کار آسانى است؛ کعبه را مىبینید و به نماز مىایستید. در آن مناطق دامنهاى مرتفع مکه نیز انسان در اتاق در حالت ایستاده کعبه را مىبیند و مىتواند رو به آن به نماز بایستد (دو یا سه طرف مسجدالحرام این طور است). منارهها نیز به این امر کمک مىکند. ولى در خود مکه، وقتى انسان یک کیلومتر یا یک کیلومتر و نیم از مسجدالحرام فاصله داشته باشد تشخیص قبله خیلى مشکل و حتى از ایران مشکلتر است؛ براى اینکه در آنجا پیدا کردن کعبه محاسبه لازم دارد؛ زیرا انسان کافى است به اندازه دو بند انگشت منحرف شود تا اصلا رویش به کعبه نباشد. در فاصلهى نزدیک کافى است که انسان مختصرى تغییر جهت دهد و کاملا از کعبه منحرف شود.
حال سؤال این است که براى پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و مسلمانان که در مدینه بودند، برگشتن به سوى مسجدالحرام به عنوان قبله چگونه صورت گرفت؟
**سرود یکتاپرستى، ص: 43@
آیا پیغمبر رو به شمال بود و همین طور به طور تقریبى رو به جنوب کرد؟ یا مسأله چیز دیگرى است؟ فتواى اکثر فقها این است که در جاهایى که از مکه دور است، یا حتى از مسجدالحرام دور است، انسان همین قدر که با تقریب رو به سمت مکه بایستد قبله است. البته باید کوشش کند تا این کار را با دقت انجام دهد. هر چه این کار دقیقتر صورت گیرد صحیحتر است.
به سمت کعبه ایستادن کافى است؛ ولو اینکه اگر خط و شعاعى فرضى از صورت نمازگزار در جهتى که ایستاده در فضا به سوى مکه رسم کنند، به خانه کعبه اصابت نکند؛ چون طبق عرف مىگویند او رو به کعبه به نماز ایستاده، و همین اندازه کافى است. بنابراین، رو به کعبه ایستادن، رو به قبله ایستادن است؛ هر چند اگر دقیقا خطى بین نمازگزار و کعبه وصل کنند خط مستقیم نباشد. این همان اختلاف نظرى است که در فقه ما هست که اصولا آیا نسبت به کسى که دور است، جهت و سمت، قبله است یا خود خانهى کعبه قبله است؟ گرچه در صورت اول، رو به جهت قبله ایستادن از نظر عملى مجزى است. این بحثى است که فعلا نمىخواهم دوستان را با آن مشغول کنم.
به هر حال، براى مردم مدینه و پیغمبر کافى بود رو به کعبه بایستند و در جهت کعبه باشند؛ ولو خطى که از سمت نمازگزاران به کعبه وصل مىشد خطى کاملا مستقیم نبود و از کعبه عبور نمىکرد. این مقدار کافى و مجزى است. اما، همان طور که عرض کردم، وقتى انسان بتواند با استفاده از وسائل این جهت را دقیقتر کند بر او واجب است چنین کند.
حال این سؤال پیش مىآید که براى پیغمبر تا چه حد امکان دقت وجود داشت؟ اگر پیغمبر مىخواست با استفاده از اطلاعات و وسایلى که آن روز در محیط مدینه در دست بود قبلهى دقیق را مشخص بکند، باید بگویم
**سرود یکتاپرستى، ص: 44@
آن اطلاعات و آن وسایل نسبت به زمان ما بسیار بسیار ضعیف بود. ولى اگر پیغمبر مىخواست به اتکاى وحى الهى این کار را بکند، آن گاه تعیین قبله، حتى از آنچه با وسایل امروزى تعیین مىشود، دقیقتر بود. حال این سؤال پیش مىآید که آیا پیغمبر با آن دقت درخور وحى الهى روى خود را به سمت مکه برگرداند، یا با تقریب در خور وسایل موجود عصر مدینه؟
حدود صد سال پیش، زمانى که محاسبات نجومى و رصدى با استفاده از مثلثات به عدهاى از دانشمندان مسلمان این امکان را داد که قبلهى شهرهاى مختلف را تا حدى دقیقتر معین بکنند، به مسجد پیغمبر آمدند و دیدند قبلهى این مسجد، که الان محراب هست، دقیق نیست. یعنى با همان تقریب عرفى میسر در عصر پیغمبر مىتوانسته قبله باشد، چون بیش از این امکان نداشته است؛ اما در خور آن قبلهاى که پیغمبر عنوان گیرندهى وحى خدا رویش را بدان سو گردانده باشد نیست. این مسأله هیچ اشکالى ندارد، چون ممکن است دستور خدا در آن موقع این بوده که پیغمبر بر طبق همان محذورات عرفى نماز بخواند؛ زیرا بر فرض که پیغمبر در مسجد مدینه به کمک وحى قبله را تشخیص داد، آن بندهى خدا در خانهاش چه کار کند؟ او که نمىتواند با اطلاعات و ابزارآلات موجود در آن عصر این کار را به طور دقیق بکند. پس خود پیغمبر جورى عمل مىکند که آن مسلمان در منطقهى بنىسلام هم بتواند این کار را بکند؛ مسلمان در مسجد قبا هم بتواند این کار را بکند؛ مسلمان در مسجد ابوذر هم بتواند این کار را بکند. اما در عین حال در روایت آمده که پیغمبر در حال نماز بود؛ جبرئیل حامل وحى خدا آمد و به پیغمبر فرمان داد از آن سو بگرد. در اینجا ممکن است انسان تأمل کند و بپرسد پس چطور بود که پیغمبر با فرمان و دستور و راهنمایى جبرئیل، که فرمان خداست، روى خود را «با تقریب» برگرداند؟ چنانکه گفتم پاسخ آسان
**سرود یکتاپرستى، ص: 45@
است: همان خدا و همان جبرئیل حامل وحى خدا جهت تقریبى قبله را معین مىکند و این جهت براى سایر مردم هم قابل تقلید و پیروى است و هیچ اشکالى ندارد. ولى در عین حال این پاسخ کمى وسوسه ایجاد مىکند؛ زیرا، چنانکه مىدانید، با استفاده از رصدخانههاى جدید مسألهى اندازهگیرى درجات زمین (طول جغرافیایى و عرض جغرافیایى) دائما رو به دقت است. یعنى اگر تکنیک فیزیک جوى اجازه مىداد بر مبناى محاسبات و اندازهگیرىهاى فضایى پنجاه سال پیش موشکى به سمت کرهى ماه پرتاب کنند، شانس رسیدن آن به کره ماه بسیار ضعیف بود؛ چون محاسبهها آن قدر تقریبى بود که با سه، چهار یا ده ثانیه اختلاف، اگر صد موشک هم پرتاب مىکردند هیچ کدام به کره ماه نمىنشست و اصلا به سمت کره ماه نمىرفت.
یکى از مسائلى که پا به پاى پیشرفت در ساختن آلات و ابزار رسیدن به فضاى ماوراى جو، فرستادن موشکها را به کرات آسمانى عملى کرده، دقت روزافزون در اندازهگیرىهاى فضایى است؛ به طورى که مىتوان در مسیر حرکت موشک آن قدر زاویهها را دقیق تنظیم کرد که موشک در موعد و جهت مقرر، گاهى فقط با تقریب پنجاه کیلومتر (که پنجاه و یا صد کیلومتر براى حجم کره ماه چیزى نیست) در همان جاى پیشبینى شده بنشیند. این امر را چه چیز میسر کرده است؟ نه فقط قدرت بر ساختن، پرتاب یا هدایت موشک، بلکه علاوه بر آن دقت روزافزون در محاسبات فضایى. به کمک رصد دقیقتر فضا و حرکت سیارات و زمین، و مناسبات آنها با خورشید، مىتوان اندازهگیرىها را دقیقتر کرد. حال که از حدود سى – چهل سال قبل اندازهگیرىهاى دقیقتر به دست آمده، یک دانشمند مسلمان با استفاده از آن محاسبهها دریافت که محراب کنونى مسجدالنبى – صلى الله علیه و آله و سلم – در مدینه دقیقا رو به مکه و کعبه است و آن تقریب قبلى، که عرض
**سرود یکتاپرستى، ص: 46@
کردم هیچ اشکالى هم نداشت، به دقت کامل تبدیل شد. بدین ترتیب فعلا چنین به دست آمده که روى برگرداندن پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در اثناى نماز به سوى کعبه، روى برگرداندن به سوى قبلهى واقعى و دقیق بوده است، نه به سوى قبلهى تقریبى. و این از حوادث جالب تاریخ اسلام است.
به هر حال، قبله تغییر داده شد. فریادها از جانب مخالفان خودخواه بلند شد: یهودىها از یک طرف و مشرکین از طرف دیگر. مشرکین گفتند کارها کمکم رو به راه مىشود؛ این محمد چند صباحى و چند سالى را از خانهى آباء و اجدادى و از معبد قومى و ملى خود، کعبه، روى برتافت؛ حالا فهمید اشتباه کرده، آمده رو به کعبه خودمان نماز مىگزارد؛ امید است دیرى نپاید که کمکم بر خدایان ما و بتها و سنتهاى ما نیز صحه بگذارد و از همهى حرفهاى گذشتهاش صرفنظر کند.
یهود گفتند اگر او واقعا پیغمبر خداست و از جانب خدا آمده «و مصدقا لما بین یدیه من التورات و الانجیل» است و مىگوید من از جانب خدا حامل همان رسالتى هستم که موسى و عیسى و نوح و سایر انبیاء حامل آن بودند، چطور شد از بیتالمقدس که هیکل سلیمان و قبله پیغمبران است روى برتافت و به سراغ همان بتخانه رفت؟(16) اگر او براستى پیغمبر خدا و حامل شعار توحید است و روى «لا اله الا الله» تکیه دارد، چطور از خانهى بیتالمقدس روى به سوى کعبه برتافت؟ من در چنین مواقعى مخصوصا این تعبیرهاى عرفى را به کار مىبرم تا بتوانیم ولنگارىهایى را که در نهضتهاى اجتماعى، حتى در نهضتى مثل نهضت
**سرود یکتاپرستى، ص: 47@
مقدس اسلام، پیش آمده خوب در نظر مجسم کنیم. مبارزهى سهمگین تبلیغاتى و تزلزلآور و شکزا علیه پیغمبر هر روز وسیلهاى جدید لازم دارد – و چه وسیلهاى بهتر از تغییر قبله؟ وسیلهاى که هر دو طرف، یعنى هم مشرکان و هم یهود و نصارى (و به خصوص یهود) مىتوانند از آن استفاده کنند – آن هم یهود در حال برگشت از پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم)؛ زیرا یهود در چند ماه اول ورود پیغمبر به مدینه چهرهى دوست و آشنا به خود داشت. از وقتى که اسلام روى چند تن از یهودیان سرشناس اثر گذاشت و مخصوصا برخى از جوانان فاضل بااطلاع و معروف یهود به اسلام درآمدند، یهودیان احساس خطر کردند و گفتند محمد با دین خود آمده بود که همپیمان ما باشد، و همپیمانى یعنى اینکه مرز ما محفوظ و مرز او هم محفوظ باشد؛ حالا کمکم به داخل مرزهاى ما دستاندازى مىکند و بدتر اینکه جوانان درسخوانده و تحصیلکردهى آگاه ما را شکار مىکند. حتما باید جلوى او را گرفت. این مسأله در همان ماههاى اول بعد از هجرت اتفاق افتاد و چنین بود که این دورهى چهرهى آشتى و آشناى یهود بیش از یک سال دوام نیاورد و اولین کارشکنى و ستمپیشگى، برحسب آنچه در تاریخ اسلام هست، از جانب یهود واقع شد.
اکنون آنان وسیلهى تبلیغاتى جدید و خوراک تبلیغاتى نو مىخواهند؛ خوراک ویتامیندار: تغییر قبله. نهضت اسلام تازه به مدینه آمده و مخصوصا عده زیادى از مسلمانهاى مدینه، نومسلمانند. ذهن نو مسلمان براى شکپذیرى آمادگى دارد؛ چون هنوز آن طور که باید و شاید شخصیت بارز پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را نشناخته تا ایمان درست در درون و اعماق جانش نفوذ کند. بنابراین، از این لحظه باید حداکثر بهرهبردارى را کرد.
سیقول السفهاء من الناس ما ولیهم عن قبلتهم التى کانوا علیها
**سرود یکتاپرستى، ص: 48@
بزودى مردم نادان نابخرد خواهند گفت چه چیز سبب شد که آنها از قبلهاى که داشتند رو بگردانند؟
من همیشه گفتهام، جاهایى در قرآن هست که به انسان اوج، هیجان و روح مىدهد؛ حالتى برخاسته از اینکه این سبک سخن گفتن حساب شدهى متین و پخته، بسیار عالى است. جملهها در حد اعلاى کوتاه بودن، پختگى و تأثیر هم در حد اعلا. ملاحظه کنید:
پاسخ شماره یک: قل لله المشرق و المغرب یهدى من یشاء الى صراط مستقیم
اولا، نه بیتالمقدس خصوصیتى دارد نه کعبه. ما اصلا وقتى مىگوییم رو به بیتالمقدس نماز مىگزاریم، مبادا خیال کنید شبیه کارى است که بتپرستان مىکنند که رو به بت به نماز مىایستند. این قبله است، نه معبود. فرق است بین معبود و بین قبله. کعبه معبود ما نیست؛ تختهسنگى است. بیتالمقدس هم معبود کسى نیست. ما در نماز رو به چه مىایستیم؟ رو به خدا. خدا شرق و غرب ندارد. فاینما تولوا فثم وجه الله(17)؛ به هر سو رو آورید همان جا جهت خداست – حتى به سمت شرق یا غرب، تا چه رسد به شمال و جنوب. شمال براى مردم مدینه بیتالمقدس بود و جنوب نیز کعبه. این دو هیچ؛ حتى اگر رو به شرق و غرب هم بایستید رو به خداست. قل لله المشرق و المغرب. حساب این است: باید مردم همه جا بدانند رو به سوى خدا مىآورند.
پاسخ شماره دو: و کذلک جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهداء على
**سرود یکتاپرستى، ص: 49@
الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا
نهضت اسلامى، نهضتى است جامعهساز؛ مىخواهد جامعهى نمونهاى بسازد که براى دیگران الگویى تازه باشد. وقتى الگو تازه است، اگر قبله هم تازه باشد چه عیبى دارد؟ این مطلب را در آیه بعد تکمیل مىکند:
کما ارسلنا فیکم رسولا منکم یتلوا علیکم آیاتنا
با اینکه موسى و عیسى – علیهماالسلام – بودند، ما از میان خود شما پیغمبرى برانگیختیم تا راهنماى شما باشد. حال چه اشکالى دارد قبلهاى هم از داخل منطقهى شما مقرر کنیم؟
نهضت اسلامى، نهضتى است مستقل. در راه استقلال. استقلالى توأم با احترام و پذیرش و تأیید همهى نهضتهاى الهى گذشته؛ اما مستقل از پیروان این نهضتها و مستقل از فرقهسازىهایى که پیروان این نهضتها کردهاند. یکى از نشانههاى استقلال آن نیز تعیین قبلهى مستقل است.
پاسخ شماره سه: و ما جعلنا القبلة التى کنت علیها الا لنعلم من یتبع الرسول ممن ینقلب على عقبیه و ان کانت لکبیرة الا على الذین هدى الله
پیش از این نیز، آنگاه که به شما مسلمانها گفتیم براى نماز باید به جاى ایستادن به سوى کعبه به سمت بیتالمقدس بایستید، در طول این مدت مقرر حساب همین نهضت را مىکردیم. اکنون نیز که قبله را تغییر دادهایم و مىگوییم باید به سوى کعبه بایستید، باز همان حساب است. آن مدت ایجاب مىکرد بگوییم رو به بیتالمقدس بایستید؛ همان حساب ایجاب مىکند که اکنون بگوییم باید رو به کعبه بایستید. اما چطور؟
نهضت اسلام در مکه آغاز مىشود. مردمى که به اسلام مىگروند غالبا مشرکین هستند. سؤال این است که محل پرستش و نیایش آنها که در
**سرود یکتاپرستى، ص: 50@
مکه هستند باید کجا باشد؟ در مسجدالحرام. رو به کجا باشد؟ رو به بتهاى درون کعبه. کعبه محتوى حدود سیصد و شصت بت گوناگون است. بتخانهى بینالمللى است. بتخانهاى است که قبایل گوناگون عرب، همه یا اغلب، درون آن بتى داشتند. بنابراین، همه رو به سوى این خانه مىایستند تا رو به بت خود داشته باشند. اما اسلام از راه مىرسد. مسلمان مىخواهد با آهنگى جدید، یعنى آهنگ خداپرستى، آهنگ انحراف و حنیفیت از بتپرستى، پشت پا زدن و پشت کردن به بت و بتخانه، عبادت کند. اما به کدام سو بایستد؟ خودبخود در آن موقع باید جهت تازهاى غیر از کعبه براى نماز مسلمان مقرر شود. این جهت تازه بیتالمقدس است که سابقهى قبله بودن براى پیروان آیین یکتاپرستى را دارد. این قسمت از آیه است که گفتم ضرورت ایجاد مىکرد قبلهى مسلمانان در آغاز بیتالمقدس باشد.
مسلمانان از مکه به مدینه مىآیند. در چند ماه اول، چهرهى یهود چهرهى مخالف نیست؛ اما آرام آرام نق زدن شروع مىشود و یهود مىخواهد صفشکنى کند. مىخواهد بگوید محمد از خودمان است – حتى الان هم همین را مىگویند. حالا هم که چهارده قرن از نهضت اسلام گذشته مکرر به خود من گفته مىشود که آقا، اسلام نوعى پروتستانتیزم و تجدیدنظرطلبى در آیین یهود و مسیحیت است. نوعى رنسانس یا روو(18)، یا تعبیرهاى مختلف دیگرى که به کار مىبردند، در این دو آیین بوده است و آیین جدیدى نیست. به آنها مىگفتیم بله؛ به یک معنا همین طور است. اصول اسلام و مسیحیت یکى است؛ اما پیغمبر، پیغمبر جدید است. یک وقت مىگوییم آیین جدید است و یک وقت مىگوییم پیغمبر جدید است. مسأله مهم این
**سرود یکتاپرستى، ص: 51@
است. قرار است که پیغمبر اکرم در مدینه رهبر زمامدار جامعه مدینه شود و آنجا را پایگاه گسترش اسلام قرار دهد. این مسأله با سیادت یهود ناسازگار و ناهماهنگ است. یهود مىخواهد جلوى از دست دادن احتمالى و قابل پیشبینى سیادت خود را بگیرد. براى همین هم شروع مىکند و مىگوید این محمد از خودمان بوده، او هم اصولا فردى است یهودى؛ منتها چون اهل کتاب نبوده و امى بوده (یعنى از مردمى بوده که اهل کتاب نبودند!) البته که ما مقدم او را گرامى مىداریم؛ البته که او را به داخل جماعت خود راه مىدهیم و البته که با او در یک صف در برابر مشرکان خواهیم بود. ولى حدود و ثغور نیز باید محفوظ بماند. او نباید پا روى حکومت بگذارد. به هر حال باید ببینیم چه مىکند.
پس از مدتى وضع عوض مىشود. همان وضعى را که مسلمانان در آغاز با مشرکان داشتند و اتخاذ قبلهى مستقل جدیدى را ایجاب مىکرد، با یهود پیدا کردند. اگر رو به قبلهى یهود بودن مىخواست ادامه داشته باشد، عدم استقلال هم ادامه پیدا مىکرد. براى اعلام استقلال، و اعلام اینکه نهضت اسلام تأییدکنندهى یهودیت و مسیحیت پاک است، ولى انتقاد کننده بر یهودیت و مسیحیت آلوده، و اعلام اینکه این نهضت نهضتى است که نه از جانب یک فرد، نه از جانب یک ملا، و نه از جانب یک عالم، بلکه از جانب یک رسولالله ایجاد شده، و براى اینکه اصالت این نهضت و استناد آن به وحى و قاطعیت آن در برابر آراى همگان حفظ شود، باید مجددا شعار استقلال زنده شود؛ پس بازمىگردیم به سوى کعبه: ان اول بیت وضع للناس للذى ببکة مبارکا و هدى للعالمین.(19) اگر مىبینید در دورهاى قبله بیتالمقدس
**سرود یکتاپرستى، ص: 52@
بود، براى آن بود که صف پیروان پاک و پیروان بىشبهه، و صف پیغمبر، از صف دیگران جدا شود. پس این نیز پاسخ سوم -:
و ما جعلنا القبلة التى کانت علیها الا لنعلم من یتبع الرسول ممن ینقلب على عقبیة و ان کانت لکبیرة الا على الذین هدى الله
همان قانون قبلى هم بر دوش مسلمانها خیلى سنگین بود، مگر براى آنها که مشمول هدایت الهى بودند. اکنون نیز همین طور است. یک مسألهى فرعى هم در عصر پیغمبر پیش مىآمد که سؤال شده بود، یا ممکن بود سؤال شود. در ضمن یک آیه به این پرسش پاسخ داده شده است. پرسش این است که اى رسول خدا، تکلیف نمازهاى قبلى چه مىشود؟ ما سالها رو به بیتالمقدس نماز مىخواندیم. تکلیف آنها چه مىشود؟ پاسخ قرآن این است که آن نمازها را براساس ایمان به وحى پیغمبر و تسلیم در برابر قانون خدا خوانده بودید؛ آنها جایز و مجزى و کافى است: و ما کان الله لیضیع ایمانکم؛ و خدا ایمان شما را ضایع و تباه نکرد. این معنایى است که گروهى از مفسران، بلکه اکثر آنان براى این قسمت از آیه گفتهاند. ان الله بالناس لرؤف رحیم؛ خدا نسبت به مردم مهربان است.
معنى دیگرى که به نظر من براى این قسمت از آیه مناسبتر است و بسیارى از مفسرین نیز گفتهاند این است که مىخواهد بفرماید همان طور که شما آن روز ایمان به خرج دادید و از تغییر قبله از مسجد به سوى بیتالمقدس تزلزل و سستى در دلتان راه نیافت و در تبعیتتان از پیغمبر رخنه پیدا نشد، خداوند به پاداش آن استقامت، شما را مجددا به همان قبلهى دلخواه و مناسبتان بازمىگرداند. خدا از همان اول قرار نبود این ایمان شما را
**سرود یکتاپرستى، ص: 53@
بدون پاداش بگذارد -: و ما کان الله لیضیع ایمانکم. من فکر مىکنم این معنى دوم با سیاق آیه از اول تا آخر سازگارتر است و تأییدکنندهى این است که تغییر قبله، یا ایجاد قبلهى جدید و بازگشت به سوى کعبه، نوعى پاداش براى ایمان خالص نیز هست. این پاداش از نوع پاداشهاى دلخوشکن نیست.
مسلمانان باید زبده شوند تا زبده نشوند قدرت این را نخواهند داشت که ستون و گروه قدرتمند کاملا مستقلى در دنیاى خود باشند – امروز نیز چنین است. مادام که مسلمانان، زبده، آبدیده و از شک درآمده نشدهاند نمىتوانند قبلهاى مستقل داشته باشند. این بحث اجتماعى مهمى است که انشاءالله باید در فرصت مناسبى راجع به آن بیشتر صحبت کنیم. حرکتکنندهاى که دائما مىتوان برایش وسوسه ایجاد کرد به درد اینکه انسان با او به راههاى پرنشیب و فراز برود نمىخورد. همراهى باید، از شکها درآمده و آبدیده شده که دچار تزلزل نشود. این راه، راهى بس دشوار است. در راه دشوار همان دشوارى براى ایجاد شک کافى است. آدم هشیار با کسى که معرفت و آگاهىاش او را براى شکپذیرى آماده مىکند همراه نمىشود و به راههاى پرنشیب و فراز قدم نمىگذارد. پیغمبر اکرم – صلوات الله و سلامه علیه – رهبرى است هشیار. او باید در دورانى ممتد پیروانى آبدیده پیدا کند. آن وقت که گروه مسلمانها از شکها درآمدند، مىتوان قبلهى مستقلى به آنها داد. بنابراین، این قصه تاریخ شخصى نیست. قصهى چیزى است که در آن مرحله از نهضت مىشد به مسلمانان گفت – و لذا جالب است: ما کان الله لیضیع ایمانکم. قصه مصالحه و داد و ستد نیست. ایمان در برابر شکها، پایدار ماندن، دل به شک ندادن – چون اصلا معنى ایمان این است. ایمان یعنى شک به دل انسان راه نیابد؛ امن در برابر شکوک. منطقهى امن – قلب
**سرود یکتاپرستى، ص: 54@
مؤمن و هشیارى او در برابر شکها و شکزایىها و شکسازىهاست.
مىخواستم در این جلسه حدیثى را نیز ذکر کنم، اما چون وقتگیر است و اکنون مىخواهم به سؤالات پاسخ دهم آن را در جلسهى بعد خواهم خواند. در رابطه با آیهى و کذلک جعلناکم امة وسطا نیز بحث مفصلى لازم است که آن را نیز در هفتهى آینده مطرح مىکنم.
امیدوارم تا حدودى توانسته باشیم از این قسمت از آیات قرآن کریم، پندآموزى و نتیجهگیرى بهترى کرده باشیم؛ به خصوص در رابطه با آیهى و لکل وجهة هو مولیها فاستبقوا الخیرات، که آن را نیز به جلسه آینده موکول مىکنم. و الحمدلله، و صلى الله على سیدنا محمد و آله الطاهرین.
**سرود یکتاپرستى، ص: 57@
1) سوره بقره، آیه 142.
2) سوره بقره، آیه 143.
3) ادامه آیه 143 سوره بقره.
4) سوره بقره، آیه 144.
5) ادامه آیه 144 سوره بقره.
6) سوره بقره، آیه 145.
7) ادامه آیه 145 سوره بقره.
8) سوره بقره، آیه 146.
9) ادامه آیه 146 سوره بقره.
10) سوره بقره، آیه 147.
11) سوره بقره، آیه 148.
12) سوره بقره، آیه 149.
13) سوره بقره، آیه 150.
14) سوره بقره، آیه 151.
15) سوره بقره، آیه 152.
16) در آن زمان، یعنى سال دوم یا سوم هجرت، کعبه هنوز بتخانه و مکه نیز در دست بتپرستان بود.
17) سوره بقره، آیه 115.
18) revoir – review.
19) سورهى آلعمران، آیهى 96.