جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

تغییر قبله و علل آن (2)

زمان مطالعه: 15 دقیقه

سیقول السفهاء من الناس ما ولیهم عن قبلتهم التى کانوا علیها. قل لله المشرق و المغرب، یهدى من یشاء الى صراط مستقیم(1).

بزودى مردم نابخرد خواهند گفت چه چیز سبب شد که مسلمانان از قبله‏اى که داشتند رو گردانند. بگو، مشرق و مغرب از آن خداست. هر که را بخواهد به راه راست هدایت مى‏کند.

و کذلک جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهداء على الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا(2).

ما شما را جامعه و گروهى نمونه و در حد وسط قرار دادیم تا شما گواه بر مردم، و پیغمبر گواه بر شما باشد.

و ما جعلنا القبلة التى کنت علیها الا لنعلم من یتبع الرسول

**سرود یکتاپرستى، ص: 58@

ممن ینقلب على عقبیه(3).

قبله‏اى که قبلا داشتى بدان جهت مقرر کرده بودیم تا آنها را که پیرو بى‏چون و چراى پیغمبرند، از آنها که با یک حادثه عقبگرد مى‏کنند بازشناسیم.

و ان کانت لکبیرة الا على الذین هدى الله(3).

و این امر سنگین بود؛ جز بر مردمى که خدا هدایتشان کرده بود.

و ما کان الله لیضیع ایمانکم، ان الله بالناس لرؤف رحیم(2).

و خدا چنان نبود که ایمانتان را به هدر برد؛ و خدا به مردم مهربان است.

دو آیه‏اى که تلاوت شد مشتمل بر قسمتى بود که باید امشب درباره‏ى آن بحث کنیم. درباره‏ى بقیه‏ى موضوعات، شب گذشته بحث کردیم. آیه‏ى دیگرى نیز هست که باید امشب آن را مورد بحث قرار بدهیم. (آیه‏ى 148 سوره‏ى بقره):

و لکل وجهة هو مولیها فاستبقوا الخیرات اینما تکونوا یأت بکم الله جمیعا ان الله على کل شى‏ء قدیر

هر گروهى جهت و جهت‏گیریى دارند که بدان سوى مى‏گردند؛ بنابراین، در مسابقه در راه نیکى‏ها شریک شوید. هر جا باشید خدا همه‏ى شما را یکجا مى‏آورد و خدا بر همه چیز تواناست.

در جلسه‏ى قبل آنچه را از استاد تاریخى در زمینه‏ى قبله در میان مسلمان‏ها به دست آمده بود عرض کردم. خلاصه مطلب این شد که پیغمبر اکرم – صلى الله علیه و آله و سلم – از هنگام ورود به مدینه تا چند ماه (این

**سرود یکتاپرستى، ص: 59@

چند ماه در اسناد تاریخى از هفت تا نوزده ماه نقل شده) به سوى بیت‏المقدس نماز مى‏گزارد. آیا قبل از آن، در دوران مکه به کدام سو نماز مى‏گزارد و مسلمان‏ها در مکه چه مى‏کردند؟ ظاهر بسیارى از اسناد تاریخى این است که از آغاز بعثت که نماز مقرر شد تا موقع هجرت، در مکه نیز مسلمانان به سوى بیت‏المقدس نماز مى‏گزاردند. ولى در برخى از اسناد چیزى برخلاف این به چشم مى‏خورد؛ اگر چه در اکثر اسناد موضوع به شکل اول نقل شده است. این مسأله چندان مهم نیست؛ به هر حال در یک دوره‏اى قبله‏ى مسلمان‏ها بیت‏المقدس شد و این براى اعراب مسلمان سنگین و سخت بود؛ براى اینکه آنها قبلا عادت داشتند به کعبه احترام بگذارند و به کعبه به عنوان کانون بنگرند، اما اکنون که اسلام آمده، با اینکه به کعبه احترام مى‏گذارد و کعبه را به رسمیت مى‏شناسد، و با اینکه آن را کانونى که به دست ابراهیم و اسماعیل براى یکتاپرستى ساخته شده مى‏شناسد، با این حال مى‏گوید قبله‏تان بیت‏المقدس باشد. این امر در آغاز براى مسلمان‏ها سنگین بود؛ ولى سیاستى صحیح در یک نهضت اصیل این قانون را ایجاب مى‏کرد. این سیاست صحیح عبارت بود از اینکه اعراب اگر تا قبل از اسلام به کعبه احترام مى‏گذاشتند به این خاطر بود که آن را بتخانه‏اى بزرگ مى‏دانستند؛ حال اگر اسلام بخواهد بگوید به همین بتخانه بزرگ متوجه باشید اما این کار شما به حساب بت‏ها نیست، بلکه به حساب خانه خداست – آن هم در موقعى که کعبه هنوز بتخانه است و هنوز همه‏ى بتها آنجاست و هنوز مشرکان هم به آن سو نماز مى‏گزارند و به آن سو مى‏ایستند – در این صورت جدا شدن صف یکتاپرستان مسلمان از نظر انعکاس خارجى و از نظر تأثیر درونى در روح خود آنها، آن طور که باید و شاید تأمین نشده است. در حالى که بیت‏المقدس به هر حال قبله‏ى گروهى از مردم است که به خدا معتقد

**سرود یکتاپرستى، ص: 60@

هستند. اگر به مسلمان‏ها گفته شود به جاى اینکه رو به کعبه بایستید و بدانجا احترام بگذارید به سوى بیت‏المقدس بایستید، آن جهت اصیل مورد نظر در نهضت یکتاپرستى اسلام در آن دوره از زمان بهتر تأمین شده است. پس در این دوره، مشخص کردن جهت نهضت با تغییر دادن جهت نمازگزاردن بدین ترتیب تأمین مى‏شود که قانونى مقرر شود تا مسلمانان به سوى بیت‏المقدس به نماز بایستند.

این دور از تاریخ نهضت سپرى مى‏شود. نهضت مراحلى را طى مى‏کند و به مدینه مى‏آید. در آنجا کسانى که نخستین درگیرى محلى را با مسلمان‏ها پیدا مى‏کنند یهود هستند. آهنگ این درگیرى چنین است که شما عرب‏ها هم بالاخره به دین ما درآمده‏اید؛ پیغمبرى هم دارید که مروج آیین ماست؛ پس با هم یکى هستیم. نهضت جدید مى‏خواهد به یهود بگوید بله، ما طرفدار آیین یهود هستیم و با یهود در یک صف هستیم؛ با مسیحیان در یک صف هستیم؛ ما با پیروان همه‏ى پیغمبران خدا در یک صف هستیم؛ اما با یهودیت و مسیحیت پاک؛ با یهودیتى که پیرو موسى – علیه‏السلام – باشد، نه یهودى که خود موسى از او دل خون دارد؛ با مسیحى که پیرو پیغمبر بزرگ خدا مسیح باشد، نه با مسیحى که مسیح – علیه‏السلام – از او بیزار است. باید مطلب اینجا مشخص شود. در این دوره از نهضت، بازگشت به اینکه کعبه قبله‏ى مسلمان‏ها باشد این نظر را تأمین مى‏کند تا به یهود و مسیحیان بفهماند و اعلام کند درست است که نهضت اسلام مصدقا لمن بین یدیه من الکتاب(4) (تورات و انجیل و دیگر کتابهاى آسمانى) است، درست است که مسلمان به همه‏ى پیغمبران خدا مؤمن و معتقد است و احترام

**سرود یکتاپرستى، ص: 61@

مى‏گذارد، اما به پیروان راستین پیغمبران خدا – و شما پیروان نیمه‏کاره، یا احیانا ریاکار و فریبکار و دروغگو و دروغین این پیغمبران هستید. شما فقط نامى از یهودیت و مسیحیت دارید. براى جدا کردن صف در این مرحله از نهضت، قانون مقرر مى‏کند که مسلمان‏ها در این موقع و از این لحظه به بعد به سوى کعبه به نماز بایستند.

در این زمینه لازم بود که چند مطلب روشن شود. آنها را به اجمال بازگو مى‏کنم. یکى اینکه قرآن اعلام مى‏کند که قبله، چه این طرف و چه آن طرف، عبارت است از یک شعار. شعار هرگز نمى‏تواند اصل یک نهضت باشد. نهضت باید محتوایى اصیل داشته باشد. شعار فقط براى این است که آن محتواى اصیل را در یک جمله، براى مشخص کردن این گروه از گروه‏هاى دیگر، درآورد – و لذا به آن شعار مى‏گوییم؛ یعنى نشانه. بنابراین، محتواى اسلام یکتاپرستى و خداپرستى است. خدایى که اینجا و آنجا ندارد؛ شرق و غرب ندارد. و لذا در آغاز مى‏گوید: قل لله المشرق و المغرب؛ بگو مشرق و مغرب از آن خداست و فرقى ندارد. در جاى دیگر مى‏گوید:

اینما تولوا فثم وجه الله(5) به هر سو رو کنید در جهت خدا قرار دارید.

دوم اینکه، اگر مطلب این طور است، پس چرا قبله تغییر داده شد؟ آیات بعد توضیح مى‏دهد: براى اینکه دیگر یهود چنین ادعا نکنند که نهضت اسلام چیزى جز دنباله‏روى راه ما نیست – چیزى که حتى هنوز هم برخى از مستشرقین مى‏گویند. در توضیح این جهت دوم بود که وعده کردم امشب بحث مختصرى بکنم.

امروز نقش قبله براى مسلمانان جهان این است که هر مسلمانى در

**سرود یکتاپرستى، ص: 62@

هر گوشه‏ى دنیا هنگام نماز به سوى کعبه به نماز مى‏ایستد. اگر میان نمازگزاران دنیا و میان کعبه خطى رسم کنند، این خطها نمایشگر نوعى مرکزیت جهانى و وابستگى تک‏تک مسلمانان به این مرکزیت جهانى است. آنچه مى‏تواند براى نهضت اسلام و مسلمان‏ها شعار قرار گیرد، عبارت است از آن نوع به هم پیوستگى متمرکز بر محور اسلام، و تسلیم حکم خدا و آیین خدا بودن. مرکزیت او با توحید است و نبوت و تسلیم آنچه وحى و نبوت از جانب خدا براى رهبرى انسان‏ها آورده است. چنین به هم پیوستگى متمرکزى بر محور ایمان و عقیده و تسلیم در برابر عقیده بودن شعار واقعى اسلام است. بنابراین، اگر بخواهیم شعار بودن قبله‏ى واحد را با زبان روز براى مسلمانان بیان و تعبیر بکنیم، باید بگوییم مردمى که ایدئولوژى واحدى آنها را به هم پیوسته و این ایدئولوژى بر زندگى آنان تسلط کامل دارد، تشکیل‏دهنده‏ى جامعه‏ى جهانى اسلام هستند. اما اگر ما همه به سوى کعبه به نماز بایستیم در حالى که دل‏ها، جان‏ها، زندگى‏ها، مصلحت‏ها و سرنوشت‏هایمان از هم جدا است، آیا باز هم چنین قبله‏ى واحدى مى‏تواند شعار اسلام باشد؟ هرگز!

بدین جهت، تأکیدى که در تعلیم و تربیت مسلمان در هر گوشه‏ى جهان همواره باید به کار رود این است: اى مسلمان! لازمه‏ى لاینفک مسلمان بودن تو این است که خود را در سرنوشت همه‏ى مسلمانان جهان سهیم و شریک، و حتى یکى بدانى؛ تو بدان اندازه پیرو واقعى اسلام هستى که زندگى‏ات نمایشگر این به هم پیوستگى در سرنوشت با مسلمانان دیگر جهان باشد. کسانى که به هر عنوان مى‏کوشند این به هم پیوستگى در سرنوشت را متزلزل کنند منحرفین از جاده‏ى اسلامند، هر چند به سوى کعبه به نماز بایستند.

در این روزها به نام نامى بضعةالرسول، فاطمه‏ى زهرا – سلام الله علیها –

**سرود یکتاپرستى، ص: 63@

در میان ما مجالس سوگوارى و یادبود و تذکر تشکیل مى‏شود. در این مجالس باید قبل از هر چیز، به دوستداران زهرا – سلام الله علیها – این نکته یادآورى شود که مگر نه این است که این بانوى بزرگوار از روش و سیره و رفتار عده‏اى از صحابه پیغمبر دلى افسرده و پرخون داشت؟ مگر نه این است که این دخت بزرگوار پیغمبر از این مقدمان صحابه‏ى پدر بزرگوارش ناراحت بود و ناراضى از دنیا رفت؟ ولى مگر نه این است که وقتى به شوهر بزرگوارش على گله کرد و گفت: «اینچنین بر من ستم مى‏رود و تو اقدام نمى‏کنى؟!»، در همان هنگام صداى اذان بلال بلند شد که گفت: «الله اکبر، اشهد ان لا اله الا الله، و اشهد ان محمدا رسول الله» (صلى الله علیه و آله و سلم). شوى بزرگوارش به او فرمود، فاطمه جان! کدامیک را مقدم مى‏دارى: جلوگیرى از ستم بر خود، یا حفظ این اذان؟ گفت، حفظ این اذان. گفت پس اعلام کنم که اگر قرار است این اذان حفظ شود باید شکیبا و بردبار باشیم. یعنى چه؟ یعنى فقط بر سر مناره‏ها اذان بگویند؟ آیا نظر مولى – علیه‏السلام – و همسر بزرگوارش دخت بزرگوار پیغمبر، این قدر پایین بود که مسلمان‏ها اذان بگویند اما هیچ چیز آنها با پیروى از رسول خدا هماهنگ نباشد؟ یعنى على – علیه‏السلام – و فاطمه فقط دلشان مى‏خواست اسم محمد رسول‏الله بر سر مناره‏ها باشد؟ هرگز! این کلمات على و خود فاطمه و این کلمات پیغمبر است: اگر قرار باشد از همه چیز فقط اسم آن بماند، از اسم بى‏مسما کارى ساخته نیست. این همان است که قرآن با او مبارزه کرد: و قالوا کونوا هودا او نصارى تهتدوا.(6) این همان است که یهود و نصارا در عصر پیغمبر مى‏گفتند که هر کس یهودى یا مسیحى باشد در راه خداست. اسلام اعلام کرد

**سرود یکتاپرستى، ص: 64@

هرگز این طور نیست. و قالوا لن یدخل الجنة الا من کان هودا او نصارى؛(7) گفتند هیچ کس قدم به بهشت نمى‏گذارد، مگر یهودى یا مسیحى باشد. قرآن پاسخ مى‏دهد هرگز این طور نیست؛ هرگز! بلى من اسلم وجهه لله و هو محسن(8)، آنکس که تسلیم خدا و باایمان باشد و به آنچه ایمان اقتضا مى‏کند عمل کند بهشتى است و به بهشت مى‏رود؛ خواه نامش یهودى باشد، خواه مسیحى، خواه مسلمان.

آنچه قرآن و سنت و عترت بر آن در تمام دوران تکیه کرده این است که قرار نبوده فقط اسم بماند؛ قرار بود مسما بماند. بنابراین، آنچه مولى على – علیه‏السلام – مى‏خواست و به زهرا – سلام الله علیها – فرمود زهرا جان، اگر قرار باشد قدمى در راه دفع ستم از تو بردارم از بین خواهد رفت، فقط اذان گفتن نبود، بلکه ماندن امتى به نام امت اسلام بود.

آن زهرا که ما امروز به یاد او – سلام الله علیها – جلسه‏ى تذکر تشکیل مى‏دهیم تا به آستان مقدس حضرتش اداى احترام و ارادت و اخلاص کنیم کدام زهرا است؟ زهرایى است که در زمان زندگى‏اش همه چیز را تحمل مى‏کرد تا مبادا وحدت تضامنى و وحدت سرنوشت امت اسلامى و به هم پیوستگى اجتماعى، عملى و سیاسى آن آسیب ببیند. آیا امروز مى‏شود و جایز است که ما به عنوان اظهار اخلاص به چنین بانویى از وحدت سرنوشت اسلامى چشم بپوشیم، و بگوییم و بکنیم آنچه به این وحدت آسیب مى‏رساند؟ هرگز! همین جاست که بینش اسلامى ما و دوستانمان، و بینش تشیع ما و دوستانمان، از بینش دیگران جدا مى‏شود – ما بر این جدایى سخت پافشار هستیم.

**سرود یکتاپرستى، ص: 65@

ما مى‏گوییم شیعه‏ى على – علیه‏السلام – کسى است که دنباله‏رو على باشد؛ نه کسى که «على على» بگوید اما عملش متخلف از على باشد. ما مى‏گوییم «شیعه‏ى زهرا». زهرا امام نیست تا من بگویم شیعه؛ اما او پیرو مخلص امام است و وقتى انسان دنباله‏رو کسى باشد که پیرو مخلص امام است، باز هم دنباله‏رو امام است. دوستداران و محبان فاطمه – سلام الله علیها – کسانى هستند که آنچه را فاطمه به خاطر آن خون دل خورد تا از دنیا رفت فداى «زهرا زهرا» گفتن نکند. گمان نمى‏کنم «زهرا زهرا» گفتنى که فقط براى این باشد که بنشینیم در غم زهرا بگرییم، سوگوار باشیم، اما با عملمان قلب زهرا را جریحه‏دار کنیم، در هیچ قاموسى و در هیچ جامعه‏اى بتواند دوستى زهرا باشد – مگر اینکه ما زهرا را بد شناخته باشیم؛ مگر آنکه ما خیال کنیم شخصیت بزرگ زهرا – سلام الله علیها – شخصیتى است که دوست دارد مرید داشته باشد؛ دوست دارد میلیون‏ها نفر به او احترام بگذارند؛ هر چند قیمت این ارادتمندى و احترام‏گذارى از بین بردن چیزى باشد که همان زهرا به خاطر آن خون دل خورد. آیا ما چنین تصویرى از این بانوى بزرگوار داریم؟ و آیا اگر کسى چنین تصویرى از این بانوى بزرگوار ترسیم بکند قدر زهرا را شناخته؟

برادران و خواهران عزیز! هوشیار و بیدار باشید! در احترامتان به پیغمبر و اهل بیت یادتان نرود به پیغمبر و اهل بیتى احترام مى‏گذارید که مظهر بى‏هوایى هستند. امیرالمومنین بى‏هوی، حسین بى‏هوی، امام صادق بى‏هوی، امام کاظم بى‏هوی، زهراى بى‏هوی. اگر اینها قرار است بى‏هوی باشند، یعنى خودپرست و خودخواه نباشند، یعنى اصلا به خود نیندیشند، بلکه به آن بیندیشند که خدا رسالتش را بر دوش آنها گذاشته، آن وقت دیگر در برابر آنها ایستادن و مخلصیم و چاکریم گفتن با این معنا درست

**سرود یکتاپرستى، ص: 66@

درمى‏آید؟ مخلصیم و چاکریم گفتنى که به هدف اینها اخلال کند؛ این را مى‏شود گفت مقبول؟ مى‏شود گفت این بانوى بزرگوار از چنین مخلص و چاکر گفتنى خوشحال مى‏شود؟ پس باید در تمام این فرصت‏هاى سالانه، اظهار اخلاص ما به این بانوى بزرگ و اظهار ارادت ما به دخت بزرگوار پیغمبر، اظهار علاقه‏ى ما به اهل بیت مکرم پیغمبر، اظهار علاقه‏ى ما به راه و روش آنها باشد؛ اظهار علاقه‏ى ما به هدف آنها باشد. آنها را به عنوان انسان‏هاى مشخص مورد علاقه قرار ندهیم؛ آنها را به عنوان انسان‏هاى نمونه‏ى ممتاز اسلام مورد علاقه قرار بدهیم. با چنین سیمایى از آنها قدردانى کنیم. با چنین سیمایى مدح و مرثیه براى آنها بگوییم.

مثالى مى‏زنم تا مطلب خوب روشن شود. پدرى پسرى دارد و پسرش در راه خدا، در جنگ در رکاب پیغمبر خدا کشته مى‏شود، یا آسیب مى‏بیند، رنج مى‏بیند، شکنجه مى‏بیند و با صدها شکنجه کشته مى‏شود. اگر این پدر جلسه‏ى عزادارى، و فاتحه و ختم براى بچه‏اش گذاشت و در این جلسه‏ى ختم شروع کرد گفت آى پسرم، قربان آن کاکل زرینت بروم که از دستم رفت؛ قربان آن قد و قامتت بروم که از دستم رفت؛ آیا این پدر براى پسر مجاهدش جلسه‏ى ختم گذاشته یا براى عزیز دردانه‏اى که قد و قامت دارد؟ کدام یک؟ و اگر آن پدر در آن جلسه ختم آمد و گفت: پسرجان، افسوس مى‏خورم از دستم رفتى، چون پسرى مجاهد بودى و از دستم رفتى؛ افتخار مى‏کنم که در راه خدا کشته شدى؛ آرزو مى‏کنم من هم با تو کشته مى‏شدم. اگر سخنرانى جلسه‏ى ختم این پسر از دست رفته با چنین جمله‏هایى برگزار شد آن وقت پدر جلسه‏ى ختم چه کسى را گرفته؟ جلسه‏ى ختم پسر مجاهدش را.

حالا ما مجالس جشن و سوگوارى براى اشخاصى با این نام‏ها مى‏گیریم؛ اشخاصى که پیکر آنها و شخص آنها مورد علاقه ما هستند –

**سرود یکتاپرستى، ص: 67@

صرفنظر از مسلک، راه و روش آنها. آیا آنها چنین محبت و قدردانى و چنین سوگوارى و مرثیه‏اى از ما خواسته‏اند؟ یا این مجالس برگزار مى‏شود تا مدح ما و مرثیه‏ى ما در زمینه‏ى شخصیت‏هاى برجسته‏اى باشد که نمونه‏هاى ممتاز و عملى اسلام هستند؟ اگر این است، همه چیز باید تغییر کند. باید برنامه‏ى مجالس یادبود عوض شود.

توصیه‏ام به دوستان عزیزم این است که در این عوض کردن‏ها دچار عقبگرد نشوند. بکوشند و به کوشش ادامه دهند تا در برابر هر آواى مخالفى با روشن‏بینى مقاومت کنند. اگر غیر از این باشد، آنچه در طى این سى سال اخیر به همت گروهى از تلاشگران در راه اسلام واقعى رشته‏اید پنبه خواهد شد. ما به این مجالس به عنوان مجالس یادبود چهره‏هاى درخشنده‏ى عالم اسلام که زندگى هر یک از آنها در تمام نشیب و فرازهایش مى‏تواند براى ما و همه‏ى انسان‏ها الگو باشد مى‏نگریم. برنامه‏ها باید در این جهت تنظیم بشود. اتفاقا آیه بعد که آن شب وعده دادم درباره‏اش توضیح بدهم حتى نسبت به خود مسلمان‏ها نیز همین را مى‏گوید. به مسلمان‏ها مى‏گوید اگر قبله‏ى شما را اول بار از قبله‏ى مشرکین، و در نوبت دوم از قبله‏ى یهود و نصارا جدا کردیم، بدین جهت بود که: و کذلک جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهداء على الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا؛ ما اصلا از خود شما جامعه‏ى مسلمانان خواستیم که یک امت برجسته‏ى ممتاز باشید. امتى که بتواند براى همه مردم جهان الگو و نمونه باشد، همچنان که پیغمبر براى شما الگو و نمونه است. این تعبیر درباره‏ى هدف نهضت اسلام عجیب است. نهضت اسلام اول بار پیغمبرى را که ساخته و پرداخته‏ى اراده و تربیت خدا است به عنوان الگوى پیروانش معین مى‏کند و بعد مى‏خواهد تک‏تک این مسلمان‏ها براى مردم دیگر الگو و نمونه باشند تا اسلام از این راه گسترش یابد.

**سرود یکتاپرستى، ص: 68@

در این چند سالى که من در جامعه مسیحیت زندگى مى‏کردم، چند بار حوادثى پیش آمد که بسیار خوشحال شدم و چند بار حوادثى پیش آمد که بسیار متأسف شدم. آن زمان‏هایى که خوشحال مى‏شدم این بود: مسیحى، جوان یا غیر جوان، مراجعه مى‏کرد (یا با نامه، یا حضورى، یا با تلفن) که فلانى، من علاقه‏مند شده‏ام درباره‏ى اسلام مطالعه کنم و ببینم اسلام چیست. سؤال من این بود که انگیزه‏ى شما براى این مطالعه چیست؟ پاسخ برخى از آنها این بود که جوان مسلمانى در خانه‏ى ما اتاقى گرفته و یک سال است در خانه ما زندگى مى‏کند؛ رفتار این جوان مسلمان ما را به اسلام علاقه‏مند کرده است؛ لذا مى‏خواهیم ببینیم آن چه مکتبى است که این جوان را ساخته؟ این پاسخ‏ها به من نشاط مى‏داد. در چند نوبت دیگر هم بسیار ناراحت شدم.

مردى آلمانى که حدود بیست و چند سال است مسلمان شده، به حکم وظیفه اسلامى به یک کارگر ترک اهل ترکیه که مسلمان بود محبت مى‏ورزیده و به چند تن از جوانان مسلمان که به عنوان دانشجو به آنجا آمده بودند محبت مى‏کند و با آنها آمد و شد پیدا مى‏کند. این مرد که مى‏کوشید اسلام را ترویج کند البته خود نقایصى داشت و در خودش عیب‏هایى وجود داشت. نمى‏خواهم بگویم مسلمان نمونه‏اى بود، ولى به هر حال کوشش‏هایى در راه اسلام داشت. این مرد پس از بیست و چند سال مسلمانى، در یک دور یکساله دو ضربت سهمگین از ناحیه‏ى این کارگر و آن جوانان دانشجوى مسلمان بر زندگى‏اش وارد شد. یکى از آن جوان‏هاى دانشجوى مسلمان با همسر او رابطه‏ى نامشروع پیدا مى‏کند و او را تحریک مى‏کند که با داشتن یک فرزند از شوهرش طلاق بگیرد. در طى آن طلاق که بر طبق قوانین آنجا مستلزم هزینه‏هاى بسیار است و مرد باید تقریبا از

**سرود یکتاپرستى، ص: 69@

زندگى‏اش بگذرد تا با چنین شرایطى بتواند زن را طلاق بدهد، این مرد حتى ناچار مى‏شود خانه دو اتاقه‏اى را که براى زندگى‏اش درست کرده رها کند و در سن چهل و چند سالگى، تنها، به خانه‏ى پدرش برود و مهمان خانه‏ى پدرش باشد.

قبل از آن ایام یادم مى‏آید یک روز یکشنبه آن مرد آلمانى به من تلفن کرد و گفت فلانى، شما پنجاه مارک پول در خانه دارى؟ گفتم امروز که روز یکشنبه است؛ پنجاه مارک را براى چه مى‏خواهى؟ گفت واقعیت این است که یکى از برادرهاى مسلمان ما که ترک و کارگر است تلفن کرده، از من استمداد کرده و گفته من براى زندگى امروزم پول ندارم؛ من چون در خانه پول نداشتم گفتم از شما قرض بگیرم و به او بدهم تا مشکل او را حل بکنم و فردا به شما برگردانم. گفتم بله آقا. با دوچرخه‏اش چند کیلومتر طى کرد تا به خانه‏ى ما رسید و پول را گرفت. از خانه‏ى ما تا محل آن کارگر ترک چیزى حدود ده – یازده کیلومتر مسافت بود. او این مسافت را با دوچرخه رفت تا پنجاه مارک را به آن آقاى کارگر بدهد. اما پاداش محبت‏هاى خود را به آن کارگر به نحو دیگرى گرفت. پس از چندى بین این کارگر و همسرش دعواهاى مکررى پیش مى‏آمد – اینکه منشأ این نزاع‏ها چه بود داستان مفصلى دارد. این آقا مى‏کوشید بین اینها را اصلاح دهد. یکى دو نوبت این خانم سخت مریض شد و او کوشید که خانم را به بیمارستان ببرد. یک روز که میان آن کارگر و همسرش دعوا مى‏شود باز به او تلفن مى‏کنند. او براى اصلاح آنها به خانه‏شان مى‏رود. موقعى که وارد خانه مى‏شود این کارگر یک کارد آشپزخانه برمى‏دارد و به او حمله مى‏کند و مى‏گوید یا باید به من هزار و پانصد مارک (یا بیشتر) پول بدهى – چون من قرض و بدهى دارم و دارم دیوانه مى‏شوم – یا الان تو را اینجا مى‏کشم. این بیچاره براى اینکه جان خود

**سرود یکتاپرستى، ص: 70@

را نجات بدهد چون پول همراه خود نداشته مى‏گوید چک مى‏نویسم. چک را همان جا به مبلغ هزار و پانصد مارک مى‏نویسد و به او مى‏دهد – در حالى که موجودى خودش در حسابش هزار و پانصد مارک نبود. فرداى آن روز به من تلفن زد و داستان را گفت. گفت که من چک را به تاریخ یک روز عقب‏تر نوشتم؛ اگر به بانک برسد (همان بانکى که خودش کارمند آن بود) و موجودى نداشته باشم شغلم را از دست مى‏دهم. فورا به او گفتم بیا هر چه کسرى دارى بگیر و به حسابت بگذار؛ این مشکل را حل کن تا ببینیم مشکلات بعدى چه جور حل مى‏شود.

وقایعى از این قبیل که رفتار یک مسلمان مایه‏ى آبروریزى اسلام است در آنجا بسى ما را متأثر مى‏کرد. اصلا اسلام آنچه خواسته این است که ما شما را جامعه‏اى معتدل، یعنى در راه راست زندگى، ساختیم و پرداختیم تا براى مردم جهان الگو و نمونه باشید – همان طور که پیغمبر براى شما الگو و نمونه است. از این الگو و نمونه در زبان قرآن با تعبیر شهید و گواه نام برده شده است. در آیات دیگر قرآن مى‏گوید روز قیامت ما وقتى مى‏خواهیم در آن محکمه‏ى بزرگ الهى به اعمال مردم برسیم، نمونه‏ها و الگوها شاهد خواهند بود. شاهد براى این است که اگر کسى گفت خدایا، آخر این راه راست زندگى که گفته بودى عملى نبود؛ آن وقت گفته شود که ببین، او نمونه‏ى عملى است. اگر گفتند خدایا، ما از آن راه راستى که تو گفتى خبر نشدیم؛ این نمونه مى‏گوید ببینید، ما هم براى شما گفتیم و هم در برابر چشمان شما عمل کردیم؛ باز هم خبر نشدید؟ براى اینکه در آن دادگاه بزرگ الهى باز کسى با این بهانه‏ها خودسرى نکند، الگوها، پیغمبران و تربیت‏شدگان خاص نمونه‏ى آنها، شهدا و گواهان آن دادگاه هستند. این است که از این الگوها تعبیر به شهدا شده و پیغمبر، شهید بر خود این شهدا خواهد بود: و کذلک

**سرود یکتاپرستى، ص: 71@

جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهداء على الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا.

بنابراین، باید امت نمونه مشخص باشد. این است که از نظر قبله هم یک بار شما را از مشرکان مشخص کردیم و بار دیگر از مؤمنان منحرف؛ یعنى یهود منحرف و مسیحى منحرف. چون آن که مى‏تواند نمونه باشد کیست؟ مؤمن متقى، مؤمنى که در راه وسط باشد، مؤمنى که در راه راست باشد؛ اوست که مى‏تواند نمونه باشد. پس جدا کردن قبله، براى همه‏ى شما مطلبى مفهوم باشد و هیچ گونه ابهام و تزلزلى در شما ایجاد نکند. اسلام براى اینکه مسأله قبله را کاملا قطعى کرده باشد، در این آیه مى‏گوید: اى مسلمان‏ها! مبادا خیال کنید به صرف جدا شدن قبله مطلب تمام شد. و لکل وجهة هو مولیها؛ هر گروهى باز براى خودش قبله‏اى دارد که به آن سو نماز مى‏گزارد. اساس، «فاستبقوا الخیرات» است؛ در راه نیکى‏ها مسابقه دارید. در این مسابقه اول شوید.

أینما تکونوا یأت بکم الله جمیعا، ان الله على کل شى‏ء قدیر(9).

هر جا باشید خدا همه‏ى شما را مى‏آورد تا معلوم بشود در این مسابقه‏ى در راه خیرات چه کسى برنده است.

خوشبختانه مجموع آیات قبله هنگام جمع‏آورى قرآن در یک جا قرار گرفته است. ملاحظه کنید که چگونه تعلیم پاک اسلام در مورد یک حادثه این طور همه‏جانبه است. تغییر قبله را توجیه مى‏کند، هدف را

**سرود یکتاپرستى، ص: 72@

مشخص مى‏کند، اساس را در نهضت اسلام مشخص مى‏کند و مانع از این مى‏شود که کسى خیال کند قبله اساس مطلب است و شعار را (که نشانه و علامت است) با اساس (که محتوا است) اشتباه کند. از این امر جلوگیرى مى‏کند که کسى محتوا را رها کند و فقط به شعار و علامت بچسبد. یک جا همه‏ى مسائل را با این صراحت، و در عین حال با همین اختصار، طرح مى‏کند. این همه توضیح من براى این است که ما در عصر پیغمبر نیستیم. من با این توضیحات مى‏خواهم شما را در جو زمان پیغمبر قرار دهم؛ و الا همین جمله‏ها براى همه‏ى ما نیز کافى بود.

والحمد لله، و صلى الله على سیدنا محمد و آله الطاهرین.

**سرود یکتاپرستى، ص: 75@


1) سوره بقره، آیه 142.

2) سوره بقره، آیه 143.

3) ادامه آیه 143 سوره بقره.

4) سوره‏ى مائده، آیه 48.

5) سوره بقره، آیه 115.

6) سوره بقره، آیه 135.

7) سوره بقره، آیه 111.

8) سوره بقره، آیه 112.

9) سوره بقره، آیه 148.