سیقول السفهاء من الناس ما ولیهم عن قبلتهم التى کانوا علیها. قل لله المشرق و المغرب، یهدى من یشاء الى صراط مستقیم(1).
بزودى مردم نابخرد خواهند گفت چه چیز سبب شد که مسلمانان از قبلهاى که داشتند رو گردانند. بگو، مشرق و مغرب از آن خداست. هر که را بخواهد به راه راست هدایت مىکند.
و کذلک جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهداء على الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا(2).
ما شما را جامعه و گروهى نمونه و در حد وسط قرار دادیم تا شما گواه بر مردم، و پیغمبر گواه بر شما باشد.
و ما جعلنا القبلة التى کنت علیها الا لنعلم من یتبع الرسول
**سرود یکتاپرستى، ص: 58@
ممن ینقلب على عقبیه(3).
قبلهاى که قبلا داشتى بدان جهت مقرر کرده بودیم تا آنها را که پیرو بىچون و چراى پیغمبرند، از آنها که با یک حادثه عقبگرد مىکنند بازشناسیم.
و ان کانت لکبیرة الا على الذین هدى الله(3).
و این امر سنگین بود؛ جز بر مردمى که خدا هدایتشان کرده بود.
و ما کان الله لیضیع ایمانکم، ان الله بالناس لرؤف رحیم(2).
و خدا چنان نبود که ایمانتان را به هدر برد؛ و خدا به مردم مهربان است.
دو آیهاى که تلاوت شد مشتمل بر قسمتى بود که باید امشب دربارهى آن بحث کنیم. دربارهى بقیهى موضوعات، شب گذشته بحث کردیم. آیهى دیگرى نیز هست که باید امشب آن را مورد بحث قرار بدهیم. (آیهى 148 سورهى بقره):
و لکل وجهة هو مولیها فاستبقوا الخیرات اینما تکونوا یأت بکم الله جمیعا ان الله على کل شىء قدیر
هر گروهى جهت و جهتگیریى دارند که بدان سوى مىگردند؛ بنابراین، در مسابقه در راه نیکىها شریک شوید. هر جا باشید خدا همهى شما را یکجا مىآورد و خدا بر همه چیز تواناست.
در جلسهى قبل آنچه را از استاد تاریخى در زمینهى قبله در میان مسلمانها به دست آمده بود عرض کردم. خلاصه مطلب این شد که پیغمبر اکرم – صلى الله علیه و آله و سلم – از هنگام ورود به مدینه تا چند ماه (این
**سرود یکتاپرستى، ص: 59@
چند ماه در اسناد تاریخى از هفت تا نوزده ماه نقل شده) به سوى بیتالمقدس نماز مىگزارد. آیا قبل از آن، در دوران مکه به کدام سو نماز مىگزارد و مسلمانها در مکه چه مىکردند؟ ظاهر بسیارى از اسناد تاریخى این است که از آغاز بعثت که نماز مقرر شد تا موقع هجرت، در مکه نیز مسلمانان به سوى بیتالمقدس نماز مىگزاردند. ولى در برخى از اسناد چیزى برخلاف این به چشم مىخورد؛ اگر چه در اکثر اسناد موضوع به شکل اول نقل شده است. این مسأله چندان مهم نیست؛ به هر حال در یک دورهاى قبلهى مسلمانها بیتالمقدس شد و این براى اعراب مسلمان سنگین و سخت بود؛ براى اینکه آنها قبلا عادت داشتند به کعبه احترام بگذارند و به کعبه به عنوان کانون بنگرند، اما اکنون که اسلام آمده، با اینکه به کعبه احترام مىگذارد و کعبه را به رسمیت مىشناسد، و با اینکه آن را کانونى که به دست ابراهیم و اسماعیل براى یکتاپرستى ساخته شده مىشناسد، با این حال مىگوید قبلهتان بیتالمقدس باشد. این امر در آغاز براى مسلمانها سنگین بود؛ ولى سیاستى صحیح در یک نهضت اصیل این قانون را ایجاب مىکرد. این سیاست صحیح عبارت بود از اینکه اعراب اگر تا قبل از اسلام به کعبه احترام مىگذاشتند به این خاطر بود که آن را بتخانهاى بزرگ مىدانستند؛ حال اگر اسلام بخواهد بگوید به همین بتخانه بزرگ متوجه باشید اما این کار شما به حساب بتها نیست، بلکه به حساب خانه خداست – آن هم در موقعى که کعبه هنوز بتخانه است و هنوز همهى بتها آنجاست و هنوز مشرکان هم به آن سو نماز مىگزارند و به آن سو مىایستند – در این صورت جدا شدن صف یکتاپرستان مسلمان از نظر انعکاس خارجى و از نظر تأثیر درونى در روح خود آنها، آن طور که باید و شاید تأمین نشده است. در حالى که بیتالمقدس به هر حال قبلهى گروهى از مردم است که به خدا معتقد
**سرود یکتاپرستى، ص: 60@
هستند. اگر به مسلمانها گفته شود به جاى اینکه رو به کعبه بایستید و بدانجا احترام بگذارید به سوى بیتالمقدس بایستید، آن جهت اصیل مورد نظر در نهضت یکتاپرستى اسلام در آن دوره از زمان بهتر تأمین شده است. پس در این دوره، مشخص کردن جهت نهضت با تغییر دادن جهت نمازگزاردن بدین ترتیب تأمین مىشود که قانونى مقرر شود تا مسلمانان به سوى بیتالمقدس به نماز بایستند.
این دور از تاریخ نهضت سپرى مىشود. نهضت مراحلى را طى مىکند و به مدینه مىآید. در آنجا کسانى که نخستین درگیرى محلى را با مسلمانها پیدا مىکنند یهود هستند. آهنگ این درگیرى چنین است که شما عربها هم بالاخره به دین ما درآمدهاید؛ پیغمبرى هم دارید که مروج آیین ماست؛ پس با هم یکى هستیم. نهضت جدید مىخواهد به یهود بگوید بله، ما طرفدار آیین یهود هستیم و با یهود در یک صف هستیم؛ با مسیحیان در یک صف هستیم؛ ما با پیروان همهى پیغمبران خدا در یک صف هستیم؛ اما با یهودیت و مسیحیت پاک؛ با یهودیتى که پیرو موسى – علیهالسلام – باشد، نه یهودى که خود موسى از او دل خون دارد؛ با مسیحى که پیرو پیغمبر بزرگ خدا مسیح باشد، نه با مسیحى که مسیح – علیهالسلام – از او بیزار است. باید مطلب اینجا مشخص شود. در این دوره از نهضت، بازگشت به اینکه کعبه قبلهى مسلمانها باشد این نظر را تأمین مىکند تا به یهود و مسیحیان بفهماند و اعلام کند درست است که نهضت اسلام مصدقا لمن بین یدیه من الکتاب(4) (تورات و انجیل و دیگر کتابهاى آسمانى) است، درست است که مسلمان به همهى پیغمبران خدا مؤمن و معتقد است و احترام
**سرود یکتاپرستى، ص: 61@
مىگذارد، اما به پیروان راستین پیغمبران خدا – و شما پیروان نیمهکاره، یا احیانا ریاکار و فریبکار و دروغگو و دروغین این پیغمبران هستید. شما فقط نامى از یهودیت و مسیحیت دارید. براى جدا کردن صف در این مرحله از نهضت، قانون مقرر مىکند که مسلمانها در این موقع و از این لحظه به بعد به سوى کعبه به نماز بایستند.
در این زمینه لازم بود که چند مطلب روشن شود. آنها را به اجمال بازگو مىکنم. یکى اینکه قرآن اعلام مىکند که قبله، چه این طرف و چه آن طرف، عبارت است از یک شعار. شعار هرگز نمىتواند اصل یک نهضت باشد. نهضت باید محتوایى اصیل داشته باشد. شعار فقط براى این است که آن محتواى اصیل را در یک جمله، براى مشخص کردن این گروه از گروههاى دیگر، درآورد – و لذا به آن شعار مىگوییم؛ یعنى نشانه. بنابراین، محتواى اسلام یکتاپرستى و خداپرستى است. خدایى که اینجا و آنجا ندارد؛ شرق و غرب ندارد. و لذا در آغاز مىگوید: قل لله المشرق و المغرب؛ بگو مشرق و مغرب از آن خداست و فرقى ندارد. در جاى دیگر مىگوید:
اینما تولوا فثم وجه الله(5) به هر سو رو کنید در جهت خدا قرار دارید.
دوم اینکه، اگر مطلب این طور است، پس چرا قبله تغییر داده شد؟ آیات بعد توضیح مىدهد: براى اینکه دیگر یهود چنین ادعا نکنند که نهضت اسلام چیزى جز دنبالهروى راه ما نیست – چیزى که حتى هنوز هم برخى از مستشرقین مىگویند. در توضیح این جهت دوم بود که وعده کردم امشب بحث مختصرى بکنم.
امروز نقش قبله براى مسلمانان جهان این است که هر مسلمانى در
**سرود یکتاپرستى، ص: 62@
هر گوشهى دنیا هنگام نماز به سوى کعبه به نماز مىایستد. اگر میان نمازگزاران دنیا و میان کعبه خطى رسم کنند، این خطها نمایشگر نوعى مرکزیت جهانى و وابستگى تکتک مسلمانان به این مرکزیت جهانى است. آنچه مىتواند براى نهضت اسلام و مسلمانها شعار قرار گیرد، عبارت است از آن نوع به هم پیوستگى متمرکز بر محور اسلام، و تسلیم حکم خدا و آیین خدا بودن. مرکزیت او با توحید است و نبوت و تسلیم آنچه وحى و نبوت از جانب خدا براى رهبرى انسانها آورده است. چنین به هم پیوستگى متمرکزى بر محور ایمان و عقیده و تسلیم در برابر عقیده بودن شعار واقعى اسلام است. بنابراین، اگر بخواهیم شعار بودن قبلهى واحد را با زبان روز براى مسلمانان بیان و تعبیر بکنیم، باید بگوییم مردمى که ایدئولوژى واحدى آنها را به هم پیوسته و این ایدئولوژى بر زندگى آنان تسلط کامل دارد، تشکیلدهندهى جامعهى جهانى اسلام هستند. اما اگر ما همه به سوى کعبه به نماز بایستیم در حالى که دلها، جانها، زندگىها، مصلحتها و سرنوشتهایمان از هم جدا است، آیا باز هم چنین قبلهى واحدى مىتواند شعار اسلام باشد؟ هرگز!
بدین جهت، تأکیدى که در تعلیم و تربیت مسلمان در هر گوشهى جهان همواره باید به کار رود این است: اى مسلمان! لازمهى لاینفک مسلمان بودن تو این است که خود را در سرنوشت همهى مسلمانان جهان سهیم و شریک، و حتى یکى بدانى؛ تو بدان اندازه پیرو واقعى اسلام هستى که زندگىات نمایشگر این به هم پیوستگى در سرنوشت با مسلمانان دیگر جهان باشد. کسانى که به هر عنوان مىکوشند این به هم پیوستگى در سرنوشت را متزلزل کنند منحرفین از جادهى اسلامند، هر چند به سوى کعبه به نماز بایستند.
در این روزها به نام نامى بضعةالرسول، فاطمهى زهرا – سلام الله علیها –
**سرود یکتاپرستى، ص: 63@
در میان ما مجالس سوگوارى و یادبود و تذکر تشکیل مىشود. در این مجالس باید قبل از هر چیز، به دوستداران زهرا – سلام الله علیها – این نکته یادآورى شود که مگر نه این است که این بانوى بزرگوار از روش و سیره و رفتار عدهاى از صحابه پیغمبر دلى افسرده و پرخون داشت؟ مگر نه این است که این دخت بزرگوار پیغمبر از این مقدمان صحابهى پدر بزرگوارش ناراحت بود و ناراضى از دنیا رفت؟ ولى مگر نه این است که وقتى به شوهر بزرگوارش على گله کرد و گفت: «اینچنین بر من ستم مىرود و تو اقدام نمىکنى؟!»، در همان هنگام صداى اذان بلال بلند شد که گفت: «الله اکبر، اشهد ان لا اله الا الله، و اشهد ان محمدا رسول الله» (صلى الله علیه و آله و سلم). شوى بزرگوارش به او فرمود، فاطمه جان! کدامیک را مقدم مىدارى: جلوگیرى از ستم بر خود، یا حفظ این اذان؟ گفت، حفظ این اذان. گفت پس اعلام کنم که اگر قرار است این اذان حفظ شود باید شکیبا و بردبار باشیم. یعنى چه؟ یعنى فقط بر سر منارهها اذان بگویند؟ آیا نظر مولى – علیهالسلام – و همسر بزرگوارش دخت بزرگوار پیغمبر، این قدر پایین بود که مسلمانها اذان بگویند اما هیچ چیز آنها با پیروى از رسول خدا هماهنگ نباشد؟ یعنى على – علیهالسلام – و فاطمه فقط دلشان مىخواست اسم محمد رسولالله بر سر منارهها باشد؟ هرگز! این کلمات على و خود فاطمه و این کلمات پیغمبر است: اگر قرار باشد از همه چیز فقط اسم آن بماند، از اسم بىمسما کارى ساخته نیست. این همان است که قرآن با او مبارزه کرد: و قالوا کونوا هودا او نصارى تهتدوا.(6) این همان است که یهود و نصارا در عصر پیغمبر مىگفتند که هر کس یهودى یا مسیحى باشد در راه خداست. اسلام اعلام کرد
**سرود یکتاپرستى، ص: 64@
هرگز این طور نیست. و قالوا لن یدخل الجنة الا من کان هودا او نصارى؛(7) گفتند هیچ کس قدم به بهشت نمىگذارد، مگر یهودى یا مسیحى باشد. قرآن پاسخ مىدهد هرگز این طور نیست؛ هرگز! بلى من اسلم وجهه لله و هو محسن(8)، آنکس که تسلیم خدا و باایمان باشد و به آنچه ایمان اقتضا مىکند عمل کند بهشتى است و به بهشت مىرود؛ خواه نامش یهودى باشد، خواه مسیحى، خواه مسلمان.
آنچه قرآن و سنت و عترت بر آن در تمام دوران تکیه کرده این است که قرار نبوده فقط اسم بماند؛ قرار بود مسما بماند. بنابراین، آنچه مولى على – علیهالسلام – مىخواست و به زهرا – سلام الله علیها – فرمود زهرا جان، اگر قرار باشد قدمى در راه دفع ستم از تو بردارم از بین خواهد رفت، فقط اذان گفتن نبود، بلکه ماندن امتى به نام امت اسلام بود.
آن زهرا که ما امروز به یاد او – سلام الله علیها – جلسهى تذکر تشکیل مىدهیم تا به آستان مقدس حضرتش اداى احترام و ارادت و اخلاص کنیم کدام زهرا است؟ زهرایى است که در زمان زندگىاش همه چیز را تحمل مىکرد تا مبادا وحدت تضامنى و وحدت سرنوشت امت اسلامى و به هم پیوستگى اجتماعى، عملى و سیاسى آن آسیب ببیند. آیا امروز مىشود و جایز است که ما به عنوان اظهار اخلاص به چنین بانویى از وحدت سرنوشت اسلامى چشم بپوشیم، و بگوییم و بکنیم آنچه به این وحدت آسیب مىرساند؟ هرگز! همین جاست که بینش اسلامى ما و دوستانمان، و بینش تشیع ما و دوستانمان، از بینش دیگران جدا مىشود – ما بر این جدایى سخت پافشار هستیم.
**سرود یکتاپرستى، ص: 65@
ما مىگوییم شیعهى على – علیهالسلام – کسى است که دنبالهرو على باشد؛ نه کسى که «على على» بگوید اما عملش متخلف از على باشد. ما مىگوییم «شیعهى زهرا». زهرا امام نیست تا من بگویم شیعه؛ اما او پیرو مخلص امام است و وقتى انسان دنبالهرو کسى باشد که پیرو مخلص امام است، باز هم دنبالهرو امام است. دوستداران و محبان فاطمه – سلام الله علیها – کسانى هستند که آنچه را فاطمه به خاطر آن خون دل خورد تا از دنیا رفت فداى «زهرا زهرا» گفتن نکند. گمان نمىکنم «زهرا زهرا» گفتنى که فقط براى این باشد که بنشینیم در غم زهرا بگرییم، سوگوار باشیم، اما با عملمان قلب زهرا را جریحهدار کنیم، در هیچ قاموسى و در هیچ جامعهاى بتواند دوستى زهرا باشد – مگر اینکه ما زهرا را بد شناخته باشیم؛ مگر آنکه ما خیال کنیم شخصیت بزرگ زهرا – سلام الله علیها – شخصیتى است که دوست دارد مرید داشته باشد؛ دوست دارد میلیونها نفر به او احترام بگذارند؛ هر چند قیمت این ارادتمندى و احترامگذارى از بین بردن چیزى باشد که همان زهرا به خاطر آن خون دل خورد. آیا ما چنین تصویرى از این بانوى بزرگوار داریم؟ و آیا اگر کسى چنین تصویرى از این بانوى بزرگوار ترسیم بکند قدر زهرا را شناخته؟
برادران و خواهران عزیز! هوشیار و بیدار باشید! در احترامتان به پیغمبر و اهل بیت یادتان نرود به پیغمبر و اهل بیتى احترام مىگذارید که مظهر بىهوایى هستند. امیرالمومنین بىهوی، حسین بىهوی، امام صادق بىهوی، امام کاظم بىهوی، زهراى بىهوی. اگر اینها قرار است بىهوی باشند، یعنى خودپرست و خودخواه نباشند، یعنى اصلا به خود نیندیشند، بلکه به آن بیندیشند که خدا رسالتش را بر دوش آنها گذاشته، آن وقت دیگر در برابر آنها ایستادن و مخلصیم و چاکریم گفتن با این معنا درست
**سرود یکتاپرستى، ص: 66@
درمىآید؟ مخلصیم و چاکریم گفتنى که به هدف اینها اخلال کند؛ این را مىشود گفت مقبول؟ مىشود گفت این بانوى بزرگوار از چنین مخلص و چاکر گفتنى خوشحال مىشود؟ پس باید در تمام این فرصتهاى سالانه، اظهار اخلاص ما به این بانوى بزرگ و اظهار ارادت ما به دخت بزرگوار پیغمبر، اظهار علاقهى ما به اهل بیت مکرم پیغمبر، اظهار علاقهى ما به راه و روش آنها باشد؛ اظهار علاقهى ما به هدف آنها باشد. آنها را به عنوان انسانهاى مشخص مورد علاقه قرار ندهیم؛ آنها را به عنوان انسانهاى نمونهى ممتاز اسلام مورد علاقه قرار بدهیم. با چنین سیمایى از آنها قدردانى کنیم. با چنین سیمایى مدح و مرثیه براى آنها بگوییم.
مثالى مىزنم تا مطلب خوب روشن شود. پدرى پسرى دارد و پسرش در راه خدا، در جنگ در رکاب پیغمبر خدا کشته مىشود، یا آسیب مىبیند، رنج مىبیند، شکنجه مىبیند و با صدها شکنجه کشته مىشود. اگر این پدر جلسهى عزادارى، و فاتحه و ختم براى بچهاش گذاشت و در این جلسهى ختم شروع کرد گفت آى پسرم، قربان آن کاکل زرینت بروم که از دستم رفت؛ قربان آن قد و قامتت بروم که از دستم رفت؛ آیا این پدر براى پسر مجاهدش جلسهى ختم گذاشته یا براى عزیز دردانهاى که قد و قامت دارد؟ کدام یک؟ و اگر آن پدر در آن جلسه ختم آمد و گفت: پسرجان، افسوس مىخورم از دستم رفتى، چون پسرى مجاهد بودى و از دستم رفتى؛ افتخار مىکنم که در راه خدا کشته شدى؛ آرزو مىکنم من هم با تو کشته مىشدم. اگر سخنرانى جلسهى ختم این پسر از دست رفته با چنین جملههایى برگزار شد آن وقت پدر جلسهى ختم چه کسى را گرفته؟ جلسهى ختم پسر مجاهدش را.
حالا ما مجالس جشن و سوگوارى براى اشخاصى با این نامها مىگیریم؛ اشخاصى که پیکر آنها و شخص آنها مورد علاقه ما هستند –
**سرود یکتاپرستى، ص: 67@
صرفنظر از مسلک، راه و روش آنها. آیا آنها چنین محبت و قدردانى و چنین سوگوارى و مرثیهاى از ما خواستهاند؟ یا این مجالس برگزار مىشود تا مدح ما و مرثیهى ما در زمینهى شخصیتهاى برجستهاى باشد که نمونههاى ممتاز و عملى اسلام هستند؟ اگر این است، همه چیز باید تغییر کند. باید برنامهى مجالس یادبود عوض شود.
توصیهام به دوستان عزیزم این است که در این عوض کردنها دچار عقبگرد نشوند. بکوشند و به کوشش ادامه دهند تا در برابر هر آواى مخالفى با روشنبینى مقاومت کنند. اگر غیر از این باشد، آنچه در طى این سى سال اخیر به همت گروهى از تلاشگران در راه اسلام واقعى رشتهاید پنبه خواهد شد. ما به این مجالس به عنوان مجالس یادبود چهرههاى درخشندهى عالم اسلام که زندگى هر یک از آنها در تمام نشیب و فرازهایش مىتواند براى ما و همهى انسانها الگو باشد مىنگریم. برنامهها باید در این جهت تنظیم بشود. اتفاقا آیه بعد که آن شب وعده دادم دربارهاش توضیح بدهم حتى نسبت به خود مسلمانها نیز همین را مىگوید. به مسلمانها مىگوید اگر قبلهى شما را اول بار از قبلهى مشرکین، و در نوبت دوم از قبلهى یهود و نصارا جدا کردیم، بدین جهت بود که: و کذلک جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهداء على الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا؛ ما اصلا از خود شما جامعهى مسلمانان خواستیم که یک امت برجستهى ممتاز باشید. امتى که بتواند براى همه مردم جهان الگو و نمونه باشد، همچنان که پیغمبر براى شما الگو و نمونه است. این تعبیر دربارهى هدف نهضت اسلام عجیب است. نهضت اسلام اول بار پیغمبرى را که ساخته و پرداختهى اراده و تربیت خدا است به عنوان الگوى پیروانش معین مىکند و بعد مىخواهد تکتک این مسلمانها براى مردم دیگر الگو و نمونه باشند تا اسلام از این راه گسترش یابد.
**سرود یکتاپرستى، ص: 68@
در این چند سالى که من در جامعه مسیحیت زندگى مىکردم، چند بار حوادثى پیش آمد که بسیار خوشحال شدم و چند بار حوادثى پیش آمد که بسیار متأسف شدم. آن زمانهایى که خوشحال مىشدم این بود: مسیحى، جوان یا غیر جوان، مراجعه مىکرد (یا با نامه، یا حضورى، یا با تلفن) که فلانى، من علاقهمند شدهام دربارهى اسلام مطالعه کنم و ببینم اسلام چیست. سؤال من این بود که انگیزهى شما براى این مطالعه چیست؟ پاسخ برخى از آنها این بود که جوان مسلمانى در خانهى ما اتاقى گرفته و یک سال است در خانه ما زندگى مىکند؛ رفتار این جوان مسلمان ما را به اسلام علاقهمند کرده است؛ لذا مىخواهیم ببینیم آن چه مکتبى است که این جوان را ساخته؟ این پاسخها به من نشاط مىداد. در چند نوبت دیگر هم بسیار ناراحت شدم.
مردى آلمانى که حدود بیست و چند سال است مسلمان شده، به حکم وظیفه اسلامى به یک کارگر ترک اهل ترکیه که مسلمان بود محبت مىورزیده و به چند تن از جوانان مسلمان که به عنوان دانشجو به آنجا آمده بودند محبت مىکند و با آنها آمد و شد پیدا مىکند. این مرد که مىکوشید اسلام را ترویج کند البته خود نقایصى داشت و در خودش عیبهایى وجود داشت. نمىخواهم بگویم مسلمان نمونهاى بود، ولى به هر حال کوششهایى در راه اسلام داشت. این مرد پس از بیست و چند سال مسلمانى، در یک دور یکساله دو ضربت سهمگین از ناحیهى این کارگر و آن جوانان دانشجوى مسلمان بر زندگىاش وارد شد. یکى از آن جوانهاى دانشجوى مسلمان با همسر او رابطهى نامشروع پیدا مىکند و او را تحریک مىکند که با داشتن یک فرزند از شوهرش طلاق بگیرد. در طى آن طلاق که بر طبق قوانین آنجا مستلزم هزینههاى بسیار است و مرد باید تقریبا از
**سرود یکتاپرستى، ص: 69@
زندگىاش بگذرد تا با چنین شرایطى بتواند زن را طلاق بدهد، این مرد حتى ناچار مىشود خانه دو اتاقهاى را که براى زندگىاش درست کرده رها کند و در سن چهل و چند سالگى، تنها، به خانهى پدرش برود و مهمان خانهى پدرش باشد.
قبل از آن ایام یادم مىآید یک روز یکشنبه آن مرد آلمانى به من تلفن کرد و گفت فلانى، شما پنجاه مارک پول در خانه دارى؟ گفتم امروز که روز یکشنبه است؛ پنجاه مارک را براى چه مىخواهى؟ گفت واقعیت این است که یکى از برادرهاى مسلمان ما که ترک و کارگر است تلفن کرده، از من استمداد کرده و گفته من براى زندگى امروزم پول ندارم؛ من چون در خانه پول نداشتم گفتم از شما قرض بگیرم و به او بدهم تا مشکل او را حل بکنم و فردا به شما برگردانم. گفتم بله آقا. با دوچرخهاش چند کیلومتر طى کرد تا به خانهى ما رسید و پول را گرفت. از خانهى ما تا محل آن کارگر ترک چیزى حدود ده – یازده کیلومتر مسافت بود. او این مسافت را با دوچرخه رفت تا پنجاه مارک را به آن آقاى کارگر بدهد. اما پاداش محبتهاى خود را به آن کارگر به نحو دیگرى گرفت. پس از چندى بین این کارگر و همسرش دعواهاى مکررى پیش مىآمد – اینکه منشأ این نزاعها چه بود داستان مفصلى دارد. این آقا مىکوشید بین اینها را اصلاح دهد. یکى دو نوبت این خانم سخت مریض شد و او کوشید که خانم را به بیمارستان ببرد. یک روز که میان آن کارگر و همسرش دعوا مىشود باز به او تلفن مىکنند. او براى اصلاح آنها به خانهشان مىرود. موقعى که وارد خانه مىشود این کارگر یک کارد آشپزخانه برمىدارد و به او حمله مىکند و مىگوید یا باید به من هزار و پانصد مارک (یا بیشتر) پول بدهى – چون من قرض و بدهى دارم و دارم دیوانه مىشوم – یا الان تو را اینجا مىکشم. این بیچاره براى اینکه جان خود
**سرود یکتاپرستى، ص: 70@
را نجات بدهد چون پول همراه خود نداشته مىگوید چک مىنویسم. چک را همان جا به مبلغ هزار و پانصد مارک مىنویسد و به او مىدهد – در حالى که موجودى خودش در حسابش هزار و پانصد مارک نبود. فرداى آن روز به من تلفن زد و داستان را گفت. گفت که من چک را به تاریخ یک روز عقبتر نوشتم؛ اگر به بانک برسد (همان بانکى که خودش کارمند آن بود) و موجودى نداشته باشم شغلم را از دست مىدهم. فورا به او گفتم بیا هر چه کسرى دارى بگیر و به حسابت بگذار؛ این مشکل را حل کن تا ببینیم مشکلات بعدى چه جور حل مىشود.
وقایعى از این قبیل که رفتار یک مسلمان مایهى آبروریزى اسلام است در آنجا بسى ما را متأثر مىکرد. اصلا اسلام آنچه خواسته این است که ما شما را جامعهاى معتدل، یعنى در راه راست زندگى، ساختیم و پرداختیم تا براى مردم جهان الگو و نمونه باشید – همان طور که پیغمبر براى شما الگو و نمونه است. از این الگو و نمونه در زبان قرآن با تعبیر شهید و گواه نام برده شده است. در آیات دیگر قرآن مىگوید روز قیامت ما وقتى مىخواهیم در آن محکمهى بزرگ الهى به اعمال مردم برسیم، نمونهها و الگوها شاهد خواهند بود. شاهد براى این است که اگر کسى گفت خدایا، آخر این راه راست زندگى که گفته بودى عملى نبود؛ آن وقت گفته شود که ببین، او نمونهى عملى است. اگر گفتند خدایا، ما از آن راه راستى که تو گفتى خبر نشدیم؛ این نمونه مىگوید ببینید، ما هم براى شما گفتیم و هم در برابر چشمان شما عمل کردیم؛ باز هم خبر نشدید؟ براى اینکه در آن دادگاه بزرگ الهى باز کسى با این بهانهها خودسرى نکند، الگوها، پیغمبران و تربیتشدگان خاص نمونهى آنها، شهدا و گواهان آن دادگاه هستند. این است که از این الگوها تعبیر به شهدا شده و پیغمبر، شهید بر خود این شهدا خواهد بود: و کذلک
**سرود یکتاپرستى، ص: 71@
جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهداء على الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا.
بنابراین، باید امت نمونه مشخص باشد. این است که از نظر قبله هم یک بار شما را از مشرکان مشخص کردیم و بار دیگر از مؤمنان منحرف؛ یعنى یهود منحرف و مسیحى منحرف. چون آن که مىتواند نمونه باشد کیست؟ مؤمن متقى، مؤمنى که در راه وسط باشد، مؤمنى که در راه راست باشد؛ اوست که مىتواند نمونه باشد. پس جدا کردن قبله، براى همهى شما مطلبى مفهوم باشد و هیچ گونه ابهام و تزلزلى در شما ایجاد نکند. اسلام براى اینکه مسأله قبله را کاملا قطعى کرده باشد، در این آیه مىگوید: اى مسلمانها! مبادا خیال کنید به صرف جدا شدن قبله مطلب تمام شد. و لکل وجهة هو مولیها؛ هر گروهى باز براى خودش قبلهاى دارد که به آن سو نماز مىگزارد. اساس، «فاستبقوا الخیرات» است؛ در راه نیکىها مسابقه دارید. در این مسابقه اول شوید.
أینما تکونوا یأت بکم الله جمیعا، ان الله على کل شىء قدیر(9).
هر جا باشید خدا همهى شما را مىآورد تا معلوم بشود در این مسابقهى در راه خیرات چه کسى برنده است.
خوشبختانه مجموع آیات قبله هنگام جمعآورى قرآن در یک جا قرار گرفته است. ملاحظه کنید که چگونه تعلیم پاک اسلام در مورد یک حادثه این طور همهجانبه است. تغییر قبله را توجیه مىکند، هدف را
**سرود یکتاپرستى، ص: 72@
مشخص مىکند، اساس را در نهضت اسلام مشخص مىکند و مانع از این مىشود که کسى خیال کند قبله اساس مطلب است و شعار را (که نشانه و علامت است) با اساس (که محتوا است) اشتباه کند. از این امر جلوگیرى مىکند که کسى محتوا را رها کند و فقط به شعار و علامت بچسبد. یک جا همهى مسائل را با این صراحت، و در عین حال با همین اختصار، طرح مىکند. این همه توضیح من براى این است که ما در عصر پیغمبر نیستیم. من با این توضیحات مىخواهم شما را در جو زمان پیغمبر قرار دهم؛ و الا همین جملهها براى همهى ما نیز کافى بود.
والحمد لله، و صلى الله على سیدنا محمد و آله الطاهرین.
**سرود یکتاپرستى، ص: 75@
1) سوره بقره، آیه 142.
2) سوره بقره، آیه 143.
3) ادامه آیه 143 سوره بقره.
4) سورهى مائده، آیه 48.
5) سوره بقره، آیه 115.
6) سوره بقره، آیه 135.
7) سوره بقره، آیه 111.
8) سوره بقره، آیه 112.
9) سوره بقره، آیه 148.