جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

تفسیر احسن الحدیث

زمان مطالعه: 10 دقیقه

//سوره اخلاص

در مکه نازل شده و چهار آیه است

نظرى به سوره مبارکه

1- در مقدمه تفسیر گفته ایم: سوره اخلاص بیست و دومین سوره است که بعد از سوره «ناس» در مکه نازل گردید. در ترتیب فعلى قرآن مجید سوره صد و دوازدهم است.

2- آن را سوره اخلاص و سوره توحید و سوره حمد نامیده اند ولى در روایات شیعه و اهل سنت قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ گفته شده است.

در مجمع البیان فرموده: در حدیث آمده که او (ظاهرا حضرت رسول صلّى اللَّه علیه و آله) سوره کافرون و قل هو اللَّه احد را، مقشقشتان مى فرمود، این تسمیه براى آن بود که این دو سوره، انسان را از شرک و نفاق کنار مى کنند «تقشقش المریض» آن وقت گویند که مریض از مرض شفا یابد. مقدارى از روایات در فضیلت سوره در نکته ها خواهد آمد.

3- عدد آیات آن در قرائت مکى و شامى پنج و در قرائت دیگران چهار آیه است زیرا قارئان مکى و شامى «لم یلد» را به تنهایى یک آیه شمرده اند.

نظرى به شأن نزول

ناگفته نماند: مسئله خداشناسى یک امر فطرى است، انسان از اول که چشم باز کرده به وجود خدا پى برده است، زیرا معماى هستى بدون اعتقاد به وجود آفریننده قابل توجیه نیست، النهایه در مسئله تصور خدا و اینکه او چگونه موجودى است به اشتباه افتاده و او را مانند خود تصور کرده و صفات انسان را در یک بعد بسیار بزرگى در وجود خدا پیاده کرده است.

قرآن کریم از مشرکان نقل مى کند که از روى نافهمى براى خدا شریکان قرار داده و براى او پسران و دختران تراشیدند. وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکاءَ الْجِنَّ وَ خَلَقَهُمْ وَ خَرَقُوا لَهُ بَنِینَ وَ بَناتٍ بِغَیْرِ عِلْمٍ … انعام/ 100 و در جاى دیگر فرموده: کفار از روى افتراء گفتند که خداوند فرزند زائیده است: أَلا إِنَّهُمْ مِنْ إِفْکِهِمْ لَیَقُولُونَ وَلَدَ اللَّهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ صافات/ 152.

ملائکه را دختران خدا دانستند وَ جَعَلُوا الْمَلائِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً زخرف/ 19 و در جواب آنها فرموده: أَمْ لَهُ الْبَناتُ وَ لَکُمُ الْبَنُونَ طور/ 39، یهود عزیر و نصارى مسیح را فرزند خدا دانستند: وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ … توبه/ 30.

تورات فعلى خدا را مانند انسان نشان مى دهد که با حضرت یعقوب کشتى گرفت و عنقریب بود که در دست یعقوب مغلوب شود (سفر پیدایش باب 32 آیه 24) و در جاى دیگر نعوذ باللّه خدا با چند نفر فرشته زیر درختى مى نشیند و ابراهیم علیه السّلام آب مى ریزد، خدا با ملائکه دست خود را شسته و مشغول طعام خوردن مى شود (سفر پیدایش باب 18 آیه 1).

کلیسا در تعلیمات خود، خدا را موجودى معرفى کرد که میان دو ابروى او هفتاد هزار فرسخ راه است، مسئله «اتخاذ ولد» در بسیارى از آیات قرآن مطرح و ردّ شده است، قرآن مجید در این باره چنان سرسختى نشان مى دهد که ما فوق تصور است و مى گوید: تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً مریم/ 90 زیرا که وجود فرزند، عبارت اخراى نفى وجود خداست. سوره مبارکه اخلاص در مقام مبارزه با همه این افکار و نظائر آنهاست و مى گوید: خدا هست ولى او را به هیچ چیز نمى توان تشبیه کرد و مانند هیچ یک از موجودات نیست، و هیچ یک از موجودات مانند او نیست او بى همتاست، بى نیاز است، نزائیده، زائیده نشده، لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ.

آرى فقط این خدا مى تواند عقلا قابل قبول باشد نه آنى که دیگران گفته اند در اول سوره حدید (1) روایتى نقل شد که خدا مى دانست، در آینده اقوام عمیق و کنجکاوى خواهند آمد، لذا در معرفى خود سوره توحید و اول سوره حدید را فرستاد. در شأن نزول این سوره از امام صادق صلوات اللَّه علیه نقل شده: یهود از حضرت رسول صلّى اللَّه علیه و آله خواستند که پروردگارش را براى آنها توصیف کند، آن حضرت سه روز جواب نداد، این سوره نازل گردید (2) در نقل دیگرى آمده که مشرکان چنین سؤالى از آن حضرت کردند. روایت اول مؤید مدنى بودن سوره است.

سورة الاخلاص مکّیة و هى أربع آیات نزلت بعد سورة النّاس

[سوره الإخلاص (112): آیات 1 تا 4]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (1) اللَّهُ الصَّمَدُ (2) لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ (3) وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ (4)

به نام خداى رحمن رحیم

1- بگو: خدا بى همتاست

2- خدا مقصود و ملجاء است

3- نزائیده و زائیده نشده است

4- کسى و چیزى همتاى او نیست

کلمه ها

احد: بى همتا. باید دانست: احد گاهى در وحدت عددى استعمال مى شود در اینصورت اسم است مانند إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ:

بقره/ 180 و مانند وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ و گاهى در وحدت وصفى بکار مى رود، در اینصورت وصف است به معنى بى همتا و و بى مانند و فقط بذات بارى اطلاق مى شود در آیات قرآن آن گاه که منظور آن بود که دوگانگى را از خدا نفى کند لفظ «واحد» بکار رفته است نظیر: وَ قالَ اللَّهُ لا تَتَّخِذُوا إِلهَیْنِ اثْنَیْنِ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ نحل/ 51.

اللَّه: درباره لفظ جلاله اللَّه در تفسیر سوره فاتحة الکتاب سخن گفته ایم.

صمد: مقصود کسى که همه در حوائج خود به او روى مى آورند و او را قصد مى کنند لازمه این معنا، بى نیازى است و شاید بدین جهت صمد را «بى نیاز» گفته اند. صمد (بر وزن عقل) در لغت به معنى قصد است «صمده صمدا: قصده» و نیز به معنى اعتماد آید گویند «صمد هذا الامر: اعتمده» در نهج البلاغه در خطبه هاى شصت و چهار و صد و بیست و پنج و صد و هشتاد و چهار، این کلمه به معنى قصد آمده است على هذا صمد در آیه به معنى «مقصود و مصمود الیه» است.

کفوا: (بر وزن عنق): مثل، همتا، نظیر.

شرحها

در این سوره مى خوانیم: خدا بى همتاست، همه به او محتاجند و او را قصد مى کنند یَسْئَلُهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، وصف زائیدن و زادن در او نیست، هیچ کس و هیچ چیز در ذات و افعال و صفات، مانند و نظیر او نمى باشد، این است توحید قرآنى و این است توحید خالص. به نظر مى آید: اللَّهُ الصَّمَدُ. لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ. وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ همه بیان و توضیح «احد» در صدر سوره اند.

1- قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ هو ضمیر شأن است، اهمیت جمله بعدى را مى فهماند، معنى آیه چنین مى شود: بگو حق این است که خدا بى همتاست، بى همتاست در ذات، بى همتاست در صفات بى همتاست در افعال، بى همتاست در همه چیز.

ناگفته نماند: درباره خداوند سبحان به پنج توحید که درجات توحید هستند عقیده داریم که در نکته ها خواهد آمد.

2- اللَّهُ الصَّمَدُ آیه اول در زمینه توصیف ذات بود، این آیه در توصیف فعل است، صمد و محل رجوع بودن در حوائج از صفات افعال است، خدا آفریننده همه موجودات است و همه او را قصد کرده و نیازمند او هستند، على هذا مقصود و مورد حاجت همه اوست از این مى فهمیم که الف و لام «الصمد» براى حصر است چنان که در المیزان فرموده است معنى آیه چنین مى شود: اللَّه فقط اوست مقصود و مورد حاجات که همه از او مى خواهند و به او روى مى آورند.

صمد را مقصود، خداى دائم که همیشه بوده و خواهد بود، سرپرست مطاع که بالاتر از او امر و نهى کننده اى نیست و امثال آن معنى کرده اند که بعضى از آنها در نکته ها خواهد آمد.

3- لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ جمله «لم یلد» مى شود نفى تشبیه باشد در مقابل نصارى که مى گفتند الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ یا در مقابل مشرکان که مى گفتند: خدا فرزند زائیده است:

أَلا إِنَّهُمْ مِنْ إِفْکِهِمْ لَیَقُولُونَ وَلَدَ اللَّهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ صافات/ 151، و شاید منظور آن باشد که هیچ چیز بطور اشتقاق و مجزا شدن از خدا، به وجود نیامده است بلکه خدا همه را با اراده و مشیت خود آفریده است المیزان وجه دوم را اختیار کرده که قول نصارى و هر قول دیگر در این جمله نفى شده است.

«لم یولد» حاکى از قدم ذات، و واجب الوجود بودن خداست، خدایى که از چیز دیگرى به وجود نیامده است بلکه هستى را از ذات خود دارد، به نظر مى آید: لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ هر دو روى هم مراد هستند یعنى موجودى در این دو

وصف، فقط منحصر به بارى تعالى است، گرچه «لم یولد» نیز چنین است، به هر حال، خدا از این جهت نیز بى همتاست.

4- وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ ظاهرا «یکن» منسلخ از زمان است نظیر کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا مریم/ 290 «احد» نکره در سیاق نفى، مفید عموم است، آن شامل انسان غیر انسان مى باشد، معنى آیه چنین مى شود: هیچ کس و هیچ چیز مانند خدا نیست، نظیر لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ این هم شکل دیگرى از بى همتایى است، تأخر «احد» ظاهرا براى حفظ اواخر آیات است.

نکته ها

درجات توحید: در رابطه با قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ باید دانست: درباره خداوند سبحان به چهار نوع توحید عقیده داریم که درجات توحید نامیده مى شوند.

اول: توحید ذات. یعنى خدا بى همتا و بى مانند است مانند قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ و آیات بعدى که همه حکایت از بى مانندى خدا دارند و نظیر آیات لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ شورى/ 11، نفى ثانى داشتن نیز از توحید ذات است نظیر لا تَتَّخِذُوا إِلهَیْنِ اثْنَیْنِ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ نحل/ 51 و نظیر وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَیْراً لَکُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ نساء/ 171.

دوّم: توحید صفات. یعنى صفات حق تعالى عین ذات اوست، میان ذات و صفات حق دوگانگى وجود ندارند، بر خلاف انسان که صفاتش عارض بر ذات او است، نظیر علم، که قبلا وجود نداشت، بعدا عالم شد، على هذا یا بگو: اللَّه و یا بگو:

علم مطلق، یا قدرت مطلق، هر سه یکى است.

توحید صفاتى نفى هر گونه کثرت و ترکب در خود ذات است و همچنین خدایا حیات مطلق هر دو یکى است.

ناگفته نماند: صفات افعال مانند خالق بودن و رازق بودن به صفات ذات یعنى علم و قدرت بر مى گردد.

علامه طباطبائى در جلد پنجم روشن رئالیسم بحث «خداى هستى داراى همه کمالات هستى است» فرموده: صفاتى مانند: هستى بخش، روزى دهنده، زنده کننده، میراننده … در حقیقت صفاتى هستند نسبى نه خارجى نفسى (رجوع شود به جلد اول اصول کافی کتاب التوحید).

در خطبه اول نهج البلاغه آمده است:

«و کمال الاخلاص له نفى الصفات عنه لشهادة کل صفه انها غیر الموصوف و شهادة کل موصوف انه غیر الصفة»

منظور از نفى صفات آنست که بگوئیم: صفات خدا زائد بر ذات خدا نیست.

ناگفته نماند: در قرآن کلمه صفت یا صفات نیامده بلکه فقط «الاسماء» آمده است وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها یعنى یا بگو خدا یا بگو رحمان، این تعبیر در بیان عینیت ذات با صفات از همه رساتر است.

سوّم: توحید افعال. این سخن بدین معنى است که کائنات اعم از مادى و مجرد همه فعل خدایند «لا مؤثر فی الوجود الا اللَّه» پس ما سوى اللَّه هر چه باشد همه به صورت یک واحد (از جمله انسانها و کارهاى انسانها) مخلوق خدا و فعل خدا هستند نسبت آنها به خدا، نسبت نوشته هاست به نویسنده، نویسنده یکى است، نوشته ها و حروف و خطوط، بى شمار هستند.

خدا در کارهاى خود محتاج کسى نیست و از محلى کمک دریافت نمى کند به عبارت دیگر: خدا در کارهایش مستقل است امّا غیر خدا هیچ یک در کار خود مستقل نیستند از خدا کمک مى گیرند و از حول و قوه او، قدرت کار پیدا مى کنند «ازمة الامور طرا بیده. و الکل مستمدة من مدده»- «لا حول و لا قوة الا باللَّه» از این رو کارهاى انسانها نیز کار خدا است. چهارم: توحید عبادت. یعنى عبادت و بندگى خاص خداست سه قسمت گذشته راجع به خدا و راجع به اعتقاد است ولى چهارمى راجح به بنده و راجع به عمل است.

ناگفته نماند: کارهاى انسانها به دو بخش تقسیم مى شود، اول کارهاى عبادى که در آنها قصد قربت معتبر است مانند نماز و روزه و مانند آن.

دوّم کارهاى غیر عبادى، مانند خرید و فروش، کشتن و درو کردن، ازدواج و طلاق، و بالاخره همه کارهاى روز مره انسانى، خداوند در دین اسلام براى همه کارها اعم از عبادى و غیر عبادى احکام فرستاده است، توحید در عبادت آنست که انسان در همه کارهایش چه عبادى و چه غیر عبادى از خدا فرمان برد، به عبارت دیگر انسان فقط یک مطاع و یک معبود داشته باشد قُلْ إِنَّ صَلاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیایَ وَ مَماتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ لا شَرِیکَ لَهُ وَ بِذلِکَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ انعام/ 162. منظور از سخن پیامبران که مى گفتند: یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ ظاهرا همین بوده است نه فقط کارهاى عبادى.

فضیلت قل هو اللَّه احد: 1- منصور بن حازم از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود: هر که یک روز بر او بگذرد و در نمازهاى پنجگانه قل هو اللَّه احد را نخواند گفته مى شود: بنده خدا تو از نمازگزاران نیستى:

«عن ابى عبد اللَّه علیه السّلام قال من مضى به یوم واحد فصلى فیه بخمس صلوات و لم یقرأ فیها قل هو اللَّه احد قیل له یا عبد اللَّه لست من المصلین».

2- ابو بکر حضرمى از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده: هر که به خدا و روز قیامت ایمان دارد خواندن قل هو اللَّه احد را بعد از نماز واجب ترک نکند هر که آن را بخواند خدا خیر دنیا و آخرت را براى او جمع کند، او پدر و مادرش و فرزندانش را بیامرزد

«عن ابى عبد اللَّه علیه السّلام قال: من کان یؤمن باللّه و الیوم الاخر فلا یدع ان یقرأ فی دبر الفریضة بقل هو اللَّه اجد فانه ان قرأها جمع اللَّه له خیر الدنیا و الاخرة و غفر له و لوالدیه و ما ولد».

3- عمرو بن یزید گوید: امام صادق علیه السّلام فرمود: هر که به وقت خارج شدن از منزلش ده بار قل هو اللَّه احد را بخواند، پیوسته در حفظ خدا خواهد بود تا به منزلش بر گردد.

«قال ابو عبد اللَّه علیه السّلام من قرء قل هو اللَّه احد حین یخرج من منزله عشر مرات لم یزل فی حفظ اللَّه عز و جل حتى یرجع الى منزله».

4- «عن ابى عبد اللَّه علیه السّلام قال: من قرء قل هو اللَّه احد مرة واحدة فکانما قرء ثلث القرآن و ثلث التوراة و ثلث الانجیل و ثلث الزبور».

5- رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله سریه اى را به جنگ فرستاد، فرمانده آنها على علیه السّلام بود، چون بر گشتند حضرت از آنها از على علیه السّلام پرسید، گفتند: همه خوبیها را داشت ولى در همه نمازها که با ما خواند قل هو اللَّه احد را مى خواند. حضرت فرمود: یا على چرا چنین کردى؟ گفت: قل هو اللَّه احد را دوست دارم. حضرت فرمود: آن را دوست داشتى تا خدا تو را دوست داشت.

6- «و قال الصادق علیه السّلام من قراها و اهداها للموتى کان فیها ثواب ما فی جمیع القرآن …»

این چند روایت از تفسیر برهان نقل گردید، به جز حدیث اول و پنجم که از مجمع البیان آورده ایم.

ناگفته نماند روایت در این باره زیاد است خواهان تفصیل بیشتر به کتابهاى دیگر مراجعه فرمایند.

تأویل الصمد: کلینى رحمه اللَّه در کافى «باب تأویل الصمد» از داود بن قاسم جعفرى نقل کرد که به حضرت جواد صلوات اللَّه علیه گفتم:

«ما الصمد؟ قال: السید المصمود الیه فی القلیل و الکثیر»

این روایت مطابق معناى لغوى «الصمد» مى باشد.

طبرسى رحمه اللَّه از امام سجاد صلوات اللَّه علیه نقل کرده:

«قال الصمد الذى قد انتهى سودده و الصمد الدائم الذی لم یزل و لا یزال و الصمد الذى لا جوف له و الصمد الذى لا یأکل و لا یشرب و الصمد الذى لا ینام»

این روایت راجع به معناى لازم «الصمد» است یعنى خداى ازلى و ابدى، خداى بى خلل، خداى بى نیاز این روایت در توحید صدوق رحمه اللَّه/ 90 نیز نقل شده است و نیز در آن کتاب نقل شده:

«قال الباقر علیه السّلام الصمد السید المطاع الذى لیس فوقه آمر و ناه».

روز بیست و یکم رمضان هزار و چهار صد و سه مطابق 12/ 4/ 1362 روز شهادت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه، تفسیر سوره اخلاص خاتمه یافت.

و الحمد للَّه و هو خیر ختام(3)


1) کافى کتاب توحید باب النسبة حدیث 2.

2) «عن ابى عبد اللَّه (ع) قال: ان الیهود سئل رسول اللَّه (ص) فقالوا انسب لنا ربک فلبث ثلاثا لا یجیبهم ثم نزلت قل هو اللَّه احد … الى آخرها» کافى کتاب التوحید باب النسبة حدیث اول.

3) تفسیر احسن الحدیث، سید على اکبر قرشى، ج12، ص400- 410، بنیاد بعثت، چاپ: سوم، تهران، 1377 ش.