//[سوره اخلاص ]
خبر است از مصطفى علیه السّلام که او گفت هر که سورة الاخلاص برخواند او را ده هزار غرفه بود در بهشت.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ: بگو یا محمد او است خداى یکى است به خدایى.
اللَّهُ الصَّمَدُ: خداى آن مهتر است که همه خلق نیاز بدو بردارند. صمد را ده تفسیر کرده اند: ابن عباس گوید الصمد الکامل بجمیع صفاته. و گفته اند الصمد السیّد. و گفته اند الصمد الذى یصمد الیه فى الحوایج. و گفته اند الصمد الذى لا جوف له. و گفته اند الصمد الذى لا یأکل و لا یشرب. و گفته اند الصمد الذى لیس کمثله شی ء. و گفته اند الصمد الذى لا تأخذه سنة و لا نوم. و گفته اند المستغنى من جمیع الوجوه. و گفته اند الصمد الذى لا یتداخله الآفات. عکرمه گوید اگر خداى تعالى تفسیر صمد نکردى مفسران را در آن سخن بودى و لکن او خود تفسیر صمد بکرد که گفت:
لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ: نزاد و نزادند او را هرگز و نبود و نباشد او را همتا هیچ کس. این سورة را سورة الاخلاص گویند از بهر چهار وجه را: یکى آن را که خالص در توحید و صفات خدا است، دیگر از بهر آن را که اخلاص توحید بود و تفرید و این سورة تفرید و توحید خداى است، سدیگر از بهر آن را که این سورة را مخلصان خوانند از دل،
چهارم از بهر آن را که خواندن این سورة خلاص آرد از دوزخ. در شان نزول این سورة دو قول است مفسّران را: گروهى گفتند این در آن آمد که کافران مکه گفتند: یا محمد انسب لنا ربّک، ما را بگوى تا خداى تو از چیست از سنگ و چوب است یا از آهن و روى است یا از زر و سیم است زیرا که ما خداى آن را دانیم که یکى از اینها بود. مصطفى گفت:
خداى من نه این است و نه چنین است بل که خداى هفت آسمان و زمین است. ایشان گفتند: اى عجبا ما را سیصد و شصت خداى است در جوف کعبه نهاده خدایى ایشان از کنار حرم فراتر نشود، یک خداى تواند بود که خداى هفت آسمان و زمین بود إِنَّ هذا لَشَیْ ءٌ عُجابٌ. رسول گفت: بلى خدایى که از چوب تراشند یا به خایسک کوبند عجب نبود که خدایى او از کنار حرم زاستر نشود خدا او است که یک خداى است این سورة فرو آمد. و گفته اند این سورة در شان عامر بن الطفیل آمد و اربد بن قیس و ایشان دو مبارز بودند نامدار عرب، بهم بسگالیدند که محمد را هلاک کنند، عامر اربد را گفت «من محمد را به سخن مشغول مى دارم تو از پس در آى وى را ضربتى زن». عامر نگاه مى داشت تا رسول از نماز مى آمد پیش وى باز آمد گفت «یا محمد گر من در دین تو آیم مرا چه دهى؟» گفت «سپه سالارى». گفت «من خود سپه سالار همه عرب ام، به از این خواهم». گفت «چه خواهى؟». گفت «لک المدر ولى الوبر» گفت «شهرها ترا و بیابانها مرا». گفت آن به خداى است آن را دهد که خواهد». عامر گفت «مرا ولى عهد خویش کن از پس مرگ» گفت «آن به خداى است آن را دهد که خواهد». عامر گفت «انسب لى ربّک».
این سورة فرو آمد، جبرئیل این را بر مصطفى مى خواند در آن میان عامر به اربد اشارت کرد که: ده. اربد از پس درآمد قصد کرد تا تیغ از نیام برکشد هر چند کوشید تیغ از نیام برنیامد و گویند تیغ بکشید و باز برد تا
بزند، مصطفى علیه السّلام چنان که از پیش بدیدى از پس بدیدى گفت «اللّهم اکفنى شرّ اربد». صاعقه درآمد، در اربد افتاد بر جاى بسوخت.
عامر آن بدید از هول آن بجست و خویشتن را در سراى سلولیه او کند- و او زنى بود بدنام- در ساعت مغنده اى از گردن عامر برآمد چنان که از گردن اشتر برآید. عامر گفت أغدّة کغدّة البعیر و موت فی بیت السلولیه بیرون آمد و بر اسب نشست و نیزه بر گوش اسب راست کرد و در بطحاء مکه جولان مى کرد و مى گفت: این ربّ محمد لا قتله. فریشته اى بیامد وى را سیلى بزد و نگوسار از اسب درگردانید، هلاک شد الى نار اللَّه و سقره. (1)
1) تفسیر سور آبادى، ابوبکر عتیق بن محمد سور آبادى، ج4، ص2896- 2898، فرهنگ نشر نو، چاپ: اول، تهران، 1380 ش.