جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

تفسیر عاملی (2)

زمان مطالعه: 5 دقیقه

//[سوره الإخلاص (112): آیات 1 تا 4]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (1) اللَّهُ الصَّمَدُ(2) لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ (3) وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ(4)

معنى لغات: «الصَّمَدُ» بزرگ شخصى که مرجع است و جز او کسى نتواند کار مردم را انجام دهد. چیزى تو پر که میان آن تهى نباشد. آن که پیوسته است، آن که بلند مرتبه است، از اسماء الحسنى است.

جهت نزول: طبرى: 1- مشرکین از پیغمبر پرسیدند: خداى تو از چه تبار است؟ این سوره به جواب آنها نازل شد 2- یهود گفتند: جهان را خدا آفریده پس خدا را که آفریده است؟ این سوره به جواب آنها آمد.

ترجمه: اى محمّد بگو:

1 او [که من مى پرستم ] خداى یکتا است

2 خدائى که بزرگى و برترى باو رسد و سر انجام آن باو بود [و او است پایان آن ]

3 نه او را زاده اند و نه او بزاید

4 و نه هیچ همتا بود او را.

سخن مفسّرین: مجمع: این سوره توحید، اخلاص، الصّمد، قل هو اللّه، و نسبة الرّبّ نامیده شده است. و اختلاف است که به مدینه نازل شده است یا به مکّه. و شماره ى آیات آن چهار است و قاریهاى مکّه و شام پنج آیه دانسته اند که لم یلد را آخر آیه دانسته اند.

فخر: بیست اسم براى این سوره یاد کرده است.

«قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» 1 طبرى: بگو: پروردگارى که از من مى پرسند خدائى است که بندگى همه چیز براى او است و عبادت شایسته نیست جز براى او. و جهت رفع احد کلمه ى اللّه است که مبتدا است و این خبر آن. و نیز گفته اند خبر است براى هو که از جمله فهمیده مى شود و این چنان است که پرسند: کى است آنکه مى پرستى؟ گوید او خدا است. پرسند او چگونه بود؟

گوید: «هو احد».

مجمع: احد یعنى یکى که مانند ندارد و نه شریک و در هر کار و وجود و صفت و قدم یکى است که انبازش نباشد. و فرق احد با واحد این است که واحد جزء اعداد است و نصف و اثنین دارد ولى احد قابل تقسیم و افزایش نیست و از امام باقر (ع) است: کلمه ى «هُوَ» اسمى است که به کنایه اشاره به غایت است چون «ها» براى تنبیه است و واو اشاره به غایت از حواسّ انسانى همانگونه که «هذا» براى تنبیه و اشاره به حاضر در حواسّ آدمى است و چون کافران میگفتند

«هذه آلهتنا» و اشاره به حاضر محسوس مى کردند، دستور رسید که آن حضرت در برابرشان اشاره به غایت از حواسّ آدمى کند. و عموم قاریها «أَحَدٌ» با تنوین خوانده اند و ابو عمرو بى تنوین مى خواند و وقف مى کرد و به اللّه آغاز مى کرد و گاهى احد اللّه مى خواند که دال را به لام وصل مى کرد.

ابو الفتوح: در قرائت عبد اللّه مسعود است «قل هو اللّه الواحد» و در معنى تفاوت ندارد. و احد، در اصل وحد بوده است مشتقّ از واحدة، و عرب و او را بدل به همزه مى کند. و بعضى گفتند: احد بلیغ تر از واحد است. و بعضى گفتند: واحد اسم است و احد صفت و بعضى دیگر گفتند: واحد در اثبات گفته مى شود، و احد در نفى مثل ما جاءنی احد و جاءنی واحد من القوم.

کشف: گفته اند: احد یعنى اوّل چون او اوّل همه و جلو از همه است، و بعضى گفته اند: یعنى یگانه در پدید کردن نبوده و نمودار کردن پوشیده، و او نوشته:

بر چهره ى خوب تو فشاندیم ثنا

جان و دل و دیده هر سه کردیم فدا

در هر چه کنى ز دل بدادیم رضا

حکمى که کنى دگر بجان است روا

اى دور ز چشم با دلم یکجائى

پیدا بدلى ز چشم ناپیدائى

فخر: ابن مسعود و ابىّ بن کعب مى خوانده اند «هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» بدون قل و از پیغمبر (ص) نقل شده است که به این گونه قرائت مى فرمود «الله احد» که قل و هو بزبان نمى آورده است.

«اللَّهُ الصَّمَدُ» 2 طبرى: در معنى صمد اختلاف است: 1- تو- خالى نیست و خوردن و نوشیدن ندارد. 2- آنکه از او چیزى بیرون نمى شود.

3- آنکه در سیادت و آقائى به آخرین پایه است. 4- آنکه همیشه هست و نابودى ندارد.

مجمع: امام صادق از امام باقر علیهما السلام نقل فرموده است: مردم بصره به حضرت سیّد الشهداء نوشتند: معنى صمد چى است؟ در جواب پس از بسم اللّه مرقوم فرمود در قرآن گفتگو نکنید و ندانسته سخن نگوئید که شنیدم جدّم پیغمبر فرمود: آنکه ندانسته در قرآن سخن بگوید جاى نشستن او آکنده ز آتش شود. و خداوند کلمه ى صمد را تفسیر کرده است و گفته است «لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ- الخ».

کشف: جعفر گفت: صمد آن کس است که مخلوق جز نام و صفت او چیزى از او ندانند، و او گفته است: الصّمد پنج حرف است: 1- الف نشانه ى احدیّت است 2- لام نشانه ى الهیّت اوست و این دو حرف در نوشتن نمودارند.

و در زبان فشرده پس مى رساند که احدیّت و الوهیّت پنهان است که بر مردم نمودار نمى شود، و چون در کتابت دیده مى شود. مى رساند که در دلهاى عارفین پدیدار است 3- صاد نشانه ى صدق او است که همه چیز از او صدق است.

4- میم نشانه ى ملک است که مالک حقیقى او است 5- دال نشانه ى دوام و ازلیّت و ابدیّت است.

چشمى دارم همه پر از صورت دوست

با دیده مرا خوش است تا دوست در اوست

از دیده و دوست فرق کردن نه نکوست

یا او است بجاى دیده یا دیده خود اوست

در مجمع: این تفصیل در معنى صمد را از امام صادق (ع) نقل کرده است:

مردمى از فلسطین وارد بر پدرم امام باقر (ع) شدند و از معنى صمد پرسیدند آن حضرت این جواب مفصّل را فرمود. و شاید مقصود کشف الأسرار از کلمه جعفر امام صادق علیه السّلام باشد.

نیشابورى: از امام صادق (ع) نقل است: صمد یعنى آنکه چیره است و کس بر او چیره نشود.

حسینى نوشته: در عین المعانى از امام علیّ بن موسى (ع) نقل کرده اند که صمد آن است که عقلها از اطّلاع کیفیّت او ناامید باشند.

بیت:

کمالش روى هر اندیشه بر بست

خرد را پشت از این اندیشه بشکست

عبده: چون رسالت پیغمبر براى سه اصل است: 1- یکتا شناسى و توحید کامل 2- احکام و وظائف 3- حالات پس از مرگ. و چون این سوره توحید و اوّل وظیفه ى پیغمبر را نشان مى دهد پس نیاز نیست که مردم به آن حضرت بگویند: خدا را توصیف کن و این سوره نازل شود بلکه دستور بآن حضرت است که با این جمله ها مردم را به توحید آشنا کن و اوّل کار پیغمبرى خود را به این سوره پایه گذارى کن و چون معنى صمد آن کس است که نیازمندیها وابسته به او است پس با جلو آوردن کلمه ى اللّه مى رساند که بجز خداوند کس انجام نیازمندى نکند و میانجى، کارى انجام نمى دهد ولى بت پرستان و بسیارى دینداران بر خلاف این آیه از غیر خدا انجام نیاز خود خواهند اگرچه از گور بزرگان و پیشوایان شان باشد.

«کُفُواً أَحَدٌ» 4 مجمع: مشهور با ضمّ فاء و همزه ى آخر خوانده اند کفوءا و با سکون فاء «کفوأ» و نیز با ضمّ فاء و فتحه واو آخر بجاى همزه «کُفُواً» خوانده اند و روایت است که در آخر هر آیتى از این سوره پیغمبر وقف مى کرد. و فضیل بن- یسار گفت: امام باقر (ع) بمن دستور فرمود: پس از تمام کردن این سوره در قرائت سه مرتبه بگویم: «کذلک اللّه ربّی».

فخر: با کاف مکسور و سکون فاء قرائت شده است. و از ابو عبیده است:

کفو و کف ء و کفاء به یک معنى است.

سخن ما: اگرچه نقل کردیم اختلاف نزول این سوره را در مکّه یا مدینه ولى ظاهر این سوره مى رساند که به مکّه نازل شده است چون بهر جا که پیغمبر به مردم مى فرموده است «قولوا لا اله الّا اللّه تفلحوا» باید آن اللّه که یاد کرده معرّفى کند تا بتوانند بپذیرند که جز او الهى نیست و این مقتضى است که نزول سوره در دوران اوّل بعثت باشد که دعوت با معرّفى باشد و با این احتمال باید نظم دعوت پیغمبر را چنین تجزیه کنیم: آن اللّه که شما بزبان مى آورید و در سوگند خود و دگر جا مى گوئید یکى است صمد است نه زاده نه زاید و نه برابر دارد پس بگوئید: جز او خدائى نیست تا رستگار شوید. (1)


1) تفسیر عاملى، ابراهیم عاملى، تحقیق: على اکبر غفارى، ج8، ص696- 700، انتشارات صدوق، تهران، 1360 ش.