درباره امام حسن مجتبى علیهالسلام آوردهاند که در نماز او را حالى فوقالعاده در مرز از خودبیگانگى بود و در شرح حال او در نماز نوشتهاند: آنگاه که به نماز مىایستاد از خود بیگانه و در جمال و جبروت الهى محو و فانى مىشد. در نماز شب او مىلرزید و تمام اندامش رعشه داشت. به هنگامى که «ایاک نعبد» مىگفت چنان بود که گویى از همه ماسوى بریده است و فقط و فقط در جهان یک منشأ و مبدأ هستى و یک وجود قابل ذکر شناخته است و یا به عبارتى دیگر چنان بود که گویى همه خوارى و ذلت و نادارى و فقر خود را عرضه مىکرد و خود را با تمام وجود محتاج عنایت او مىدانست. احتیاج و نیازمندى از کل وجود او مىبارید و راه نجات را جز با گشایش دریچه رحمتى از سوى او به خود بسته مىدید. هر شب سورهى کهف را تلاوت مىفرمود و چون به نماز سحرگاهى مىپرداخت، با هیچکس سخن نمىگفت و یاد خدا مىکرد تا آفتاب برآید.