جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

حضرت امام موسى بن جعفر

زمان مطالعه: 2 دقیقه

گویند از جلمه جلوه‏هاى طاعت حضرت امام موسى بن جعفر علیه‏السلام این بود که اول شب وارد مسجدالنبى مى‏شد و یک سجده مى‏کرد و در حال سجده زمزمه‏اى داشت که حکایت از اخلاص و ترس او مى‏نمود؛ «عظم الذنب عندى، فلیحسن العفو من عندک، یا أهل التقوى و یا أهل المغفرة»؛ گناه من بزرگ است اما عفو و بخشش تو نیکو، اى اهل تقوا و آمرزش! امام علیه‏السلام این کلمات را با حال زارى و شکستگى و گریه تکرار مى‏کرد تا وقتى که صبح مى‏شد(1) و درباره آن حضرت وارد شده که نوافل شب را مى‏خواند و تا هنگام اذان‏

**سیماى متهجدین، ص: 136@

صبح، مشغول نمازهاى مستحبى بود.(2).

شخصى درباره نیایش آن حضرت نقل مى‏کند که آن امام در آخرین رکعت از نماز شب خود با معبودش چنین نیایش مى‏کرد: «خدایا تو خود در کتابت فرموده‏اى: اهل بهشت چنان بودند که اندکى از شب را خوابیده و سحرگاهان به استغفار بر مى‏خاستند. به خدا سوگند، که خواب من طولانى و شب زنده‏دارى من کم است. اکنون این سحر است و من به طلب بخشش از گناهانم برخاسته‏ام؛ بخشش کسى که نه مالک سود و زیان خود است و نه اختیار مرگ و زندگى و نشورش را دارد.»(3).

کمال‏الدین محمد بن طلحه شافعى در حق او گفته: «اوست امام کبیر القدر عظیم‏الشأن کثیرالتهجد، مجد در اجتهاد، مشهور به عبادات، مواظب بر طاعات، مشهور به کرامات، شب را به روز مى‏آورد به سجده و قیام و روز را به آخر مى‏رساند به تصدق و صیام». در منتهى الامال آمده که «حضرت امام موسى علیه‏السلام عابدترین اهل زمان خود و افقه و از همه سخى‏تر و گرامى‏تر بود و روایت شده که شب‏ها براى نوافل شب برمى‏خاست و پیوسته نماز مى‏گذاشت تا نماز صبح. نیز آمده «… و چندان گریه مى‏کرد از خوف خدا که محاسنش از اشک چشمش تر مى‏شد…».(4).

در خبرى از مأمون نقل شده در ورود حضرت موسى بن جعفر علیه‏السلام بر هارون‏الرشید، مأمون گفته: «اذا دخل شیخ مسخد قد أنهکته العبادة کأنه شن بال قد کلم السجود وجهه و انفه»؛ یعنى وارد شد بر پدرم پیرمردى که صورتش از بیدارى شب و عبادت زرد و ورم دار شده بود و عبادت او را رنجور و لاغر کرده بود، به حدى که مانند مشک پوسیده شده بود و کثرت سجده صورت و بینى او را مجروح کرده بود…».(5).

**سیماى متهجدین، ص: 137@


1) کنزاللغة ص 766 – وفیات الاعیان ج 4 ص 293.

2) بحارالانوار ج 48 ص 107.

3) علل الشرایع ج 2 ص 53.

4) منتهى الامال ج 2 صص 339 و 340.

5) منتهى الامال ج 2 ص 341.