الهى! آرزو مىکنم، آن گاه که نماز مىخوانم در مرحله اى باشم که تبلور «الى ربّها ناظرة (1)» در وجودم نمایان گردد و چشمه سار جاودان مهر، در زانوى رکوعم به جوشش درآید.
معبودا! در قنوت نمازم، از تو ظرفیت نوشیدن از چشمه ى عبادتت را خواهانم. گفتنى ها دارم، امّا گرماى غیبت، فرصت گفت و گو را از من گرفته است.
خدایا! مىخواهم آن گاه که نماز مىخوانم، صوفى وار به حلقه ى وصال تو، چنگ زنم، از «تا» ى «تصوّف» توبه بیاموزم و بر درگاه تو، پیشانى پشیمانى بسایم. از «صاد» تصوّف، صهباى ناب بنده نوازى ات را ودیعت مىگیرم. از «واو» آن، وفا به عهدى را که شکستم، خواهانم و از «فاى» آن، فناى فى اللّه را مىطلبم، تا در راه وصل تو، فانى شوم. دگرگون گردم و مقام پاک عبودّیت تو نصیبم گردد. مگر نه این است که مقام عبودّیت انسان، او را به «خلیفةاللّهى» مىرساند؟
مىخواهم آن گاه که نماز مىخوانم، محمّد (صلى الله علیه وآله وسلم) نیز همراه با من دیگر بار
**روایت مهر، ص: 62@
در «حراى» عشق، نجوا کند. در قاف، سیمرغ به بیکران بنگرد و پَرى طلب کند، تا بدان سوى بپرد. مىخواهم آن گاه که نماز مىخوانم، عشقم همنواى قنارى شود و همراه با او بسراید؛ اختران به سوى سجّاده مناجاتم بیایند و آن ها نیز نماز بخوانند.
… در تسبیحات اربعه ى نمازم، سیماى حضور را به تماشا نشسته ام. بر سر بازار عاشقى، ترک شیرینى فروشى، عسل مىفروشد. در پَرچین دنیا، زیبایى به روى یار، لبخند مىزند و نرگس، به تدریج از کنار چشمه، غیب مىشود. نیلوفران سرخ، نداى «سبحان اللّه» سر داده اند و بلبل بر سر گلدسته هاى سَرو، سرود نماز مىخواند. دل من نیز لبریز عشق، در هجر و فراق مىسوزد. به دنبال چشمه ى آبى مىگردد تا غسل طهارت کند و به دروازه ى «الحمد اللّه» راه یابد. در شهر «الحمد اللّه»، گم گشته اى هستم در مه؛ بیدلى در پایگاه ریا و سینه سرخى در کویر خارآلود دل. مىروم تا از خیابان هاى ستایش بگذرم، امّا ندایى سرزنشم مىکند:
«از دست و زبان که برآید
کز عهده ى شکرش به درآید؟»
و من خود، شرمگین این بىهمتّىام. در نمازم آن گاه که «لااله الاّاللّه» مىگویم، هواى طاعتم در فضاى خلوصم مىپیچد و کوران گناه، راه بر آن مىبندد. دلم مىخواهد در برکه ى گِل آلود شهادتم، ماهى رضایت او به شنا درآید و در کوه طور، متجلّى گردد. مىخواهم آن گاه که «اللّه اکبر» را مىسرایم، جویبار جارى مهر آن عظیم، در وجودم جریان یابد و من پاى نیازم را در چشمه ى او بشویم.
**روایت مهر، ص: 63@
1) قرآن کریم.