ثابت شدن نفس در رضاى خداى تعالى به جائى مىرسد که رضاى خدا را مقدم مىدارد بر تمام خواهشهاى خودش مثل این مرد شریف عرب یکى از شیوخ عرب که رئیس قبیله و
**زاد المتقین یا معراج المومنین، ص: 222@
از اطراف بغداد بود. تصمیم مىگیرد که براى پسرش دخترى از بستگانش را خواستگارى کند و رسمشان چنین است که در یک شب عقد و عروسى را انجام مىدهند. در شب معینى دعوت مىنماید و وسائل جشن و اطعام را مفصل فراهم مىکند و از شیخ مهدى که در آن وقت مرجع تقلید عرب بوده دعوت مىکند براى عقد پس از آمدن شیخ عدهاى از جوانان مىروند عقب داماد تا او را با تشریفات رسم خودشان بیاورند به مجلس عقد. در راه هلهله کنان داماد را مىآورند و به عادت خودشان تیرهاى هوائى مىانداختند. در اثنا جوان سیدى که با آنها بود و در دستش تفنگى، تیرى خالى مىشود و بر سینه داماد مىخورد و کشته مىشود. سید فرار مىکند پس این فاجعه در مجلس عقد به پدر داماد گفته مىشود. شیخ مهدى پدر داماد را امر به صبر مىکند و مىگوید: مىدانى که رسول خدا صلى الله علیه و آله حق بزرگى بر تمام ما دارد و همه ما احتیاج به شفاعت او داریم و این جوان سید عمداً این کار را نکرده است. تیرى بدون اختیار بیرون آمده و به جوان شما خورده است. این سید را به خاطر جدش ببخش و در این مصیبت صبر
**زاد المتقین یا معراج المومنین، ص: 223@
بنما و تسلیم باش تا خداوند اجر صابرین را به تو بدهد. پدر داماد قدرى ساکت مىشود. سپس مىگوید: براى تکمیل اداء حق رسول خدا صلى الله علیه و آله بروید آن سید را بیاورید تا به جاى پسرم این دختر را براى او عقد کنید و به حجله ببرید. شیخ بر او احسنت و مرحبا مىگوید. دنبال سید مىروند و او را پیدا مىکنند. سید باور نمىکرده و خیال مىکرده به این بهانه مىخواهند او را ببرند و بکشند. پس از تأمین و اطمینانى که به او مىدهند سید مىآید و در همان شب دختر را براى او عقد مىکنند و حجله مىرود. فردا هم جنازه پسر را دفن مىکنند.
شجاعت و بزرگوارى را از این مرد شریف عرب باید یاد گرفت. شجاع کسى است که در ناگوارى و سختى قوى دل باشد جزع نکند و خود را کنترل نماید و به راستى مرگ فرزند در شب زفاف سخت است آن هم کشته شدن. این پدرى که در این وقت عقل و ایمان خود را از دست ندهد و از جاده بندگى منحرف نشود خود و فرزندش را ملک خدا بداند باید انسان از او یاد بگیرد و در مقابل او متواضع باشد.
**زاد المتقین یا معراج المومنین، ص: 224@