جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خواب دیدن شیخ عبد الحسین

زمان مطالعه: 2 دقیقه

باز از خواب دیدن آقاى شیخ عبدالحسین حویزاوى حضرت بقیة الله خوب معلوم مى‏شود لطف و مرحمت آن بزرگوار را نسبت به شیعیانش و متعقب شدن خوابش به معجزه، خبر داد ما را عالم ربانى میرزا هادى خراسانى بجستانى از شیخ فاضل نبیل شیخ عبدالحسین حویزاوى که گفت: در بیست و پنج سال قبل تقریباً رئیس بلدیه نجف اشرف مردى بود میرزا احمد نام که کاروانسراى مصلى متعلق به او است و از پول او ساختند. مرد متدین خوبى بود و جبراً به او ریاست بلدیه را داده بودند. شبى در عالم خواب دیدم محلى را که دو تخت گذاشته بودند و در وسط سجاده فرش شده بود و حضرت بقیة الله تعالى ناموس دهر و ولى عصر روى سجاده تشریف دارند و همان مرد متدین رئیس بلدیه نزد آن حضرت علیه‏السلام

**زاد المتقین‏ یا معراج المومنین، ص: 212@

حاضر است. حضرت به او تغیر فرمودند: چرا داخل امر حکومتى شدى و اسم خود را در زمره آنها محسوب داشتى؟ و در بین، فرمایشى فرمودند که او نفهمید. من خواستم به او بفهمانم. گفتم: حضرت مى‏فرمایند: و لا ترکنوا الى الذین ظلموا فتمسکم النار. حضرت روى مبارک به من نمودند و فرمودند: پس تو چرا مدح آنها مى‏کنى؟ من عرض کردم: تقیه مى‏کنم. حضرت دست مبارک بر دهان گوهر نشان گرفته تبسم کنان سه مرتبه فرمودند: تقیه، تقیه، تقیه به عنوان رد و انکار بر من. یعنى چنین نیست و از روى خوف و تقیه نیست. دو مرتبه حضرت متوجه رئیس بلدیه شدند و فرمودند: هفت روز بیشتر از عمر تو باقى نمانده است فردا برو مهر حکومتى را رد کن. شیخ عبدالحسین مى‏گوید: صبح از خانه بیرون آمدم در فکر خواب بودم. شنیدم بعضى به بعض دیگر مى‏گویند: خبر دارى چه شده؟ رئیس بلدیه رفت پیش حکومت استعفا داد و کلیدها را تسلیم کرد. من تعجب کردم. روز بعد مریض شد و حالش سخت شد. گفتم بروم ببینم. چون وارد شدم در خانه‏اش دیدم حالش خوب نیست و از هوش رفته است. نزد او نشستم چون

**زاد المتقین‏ یا معراج المومنین، ص: 213@

هوش آمد و چشمش به من افتاد گفت: ها یا شیخ عبدالحسین انت جینت حاضر، یعنى تو دو شب قبل حاضر بودى نزد بقیة الله علیه‏السلام که چنین و چنان فرمودند و من پنج روز دیگر از عمرم باقى مانده و بس، و دست مرا گرفته بود با کمال ضعف و زارى.من خواستم او را تسلیت و دلدارى بدهم.گفتم:انشاالله خوب مى‏شوى دل بد مکن.گفت: چه مى‏گویى؟ مطلب از همان قرار است. اهل مجلس و حضار احدى نفهمید که ما چه مى‏گوییم. خیال کردند سابقه داریم که چندى قبل جائى بوده‏ایم و واقعه‏اى واقع شده است. بهر حال مرضش خورده خورده زیاد شد تا سر وعده از دنیا رفت.

تمام این خواب و بیدارى معجزه است از آن حضرت علیه‏السلام و مرحمت و مهربانى نسبت به شیعیانشان که خبر فرمودند به میرزا احمد از عمرت هفت روز بیش باقى نمانده تا کارهایش را درست کند و شیخ عبدالحسین را آگاهش فرمود به اشتباهش.