اکنون که نماز مىخوانم… حصار هوا را برچیده ام، از پرچین خودخواهى رهیده ام، سیم خاردار وَهم را، با سیم چین وعده هاى صدق تو بریده ام. لقمه ى رفتار مهربانى ات را به گلو برده ام. کبوتر امیدم را در بام بلند نماز، به پرواز درآورده ام. در سایه سار بلند رأفتت، به زمزمه نشسته ام. به جست وجوى پناهگاه، اعتماد به تو را یافته ام. الهى! نمازم کهنه جامه ى به هم پیچیده اى ست که بر سرم مىکوبند. در مقابل شیرینى عسل گفت و گو با تو، کهنه گیاه کوچک و تلخى بیش نیستم. امّا گُل را که تو آفریده اى و به او آموخته اى که با همه ى زیبایى، خار را در جوار خود بپذیرد و با او همزیستى کند. مولاى من! تو خود مظهر پذیرشى، کوتاه نظرى به این خارستان، کافى است تا به من رخصت نمازخواندن دهد و در جرگه ى گفت و گو کنندگانت در آوَرَد؛ من هنوز در مرتبه ى نازِله ى نمازم.
گویند مسلمانم و نمازگزار، امّا مىدانم اگر تو مشقم دهى و به خدمتت بپسندى ام، مىتوانم معطوف به مناجات تو گردم.
اکنون نماز مىخوانم و در آرامش با تو، به سر مىبرم. فاخته سان، داد «کوکو»
**روایت مهر، ص: 45@
سر مىدهم. نمىبینمت، امّا صداى «انّى اَنَا ربّک فاخلع نعلیک»(1) تو در گوشم زمزمه مىکند.
… خیل عظیم سپاهیان روح، آن گاه که مارش زیباى اذان به صدا در مىآید، خبردارِ نبرد با دیو نفس مىشوند و باید در کلاس آموزش دفاعى، آموزش ببینند.
در سرماى طاقت فرساى روح، تقارن مهیب شیرخوبى ها با لطافت نگاه روح پاک و نجواى خداگونه ى اذان، زیباست.
موازنه ى ترکیب بیدارى و صلوة صبح باید انجام گیرد و صفاى دل با محلول شدن نجواى نماز با آن، به تعادل برسد.
باید نیاز و نماز، کاملاً محلول شوند؛ عشق به نهایت برسد، تا «بیدلى در همه احوال، خدا با او…» باشد و او را به سر منزل مقصود برساند.
همه جا، نشان از اوست، ولى چشم بینایى کو؟ همه چیز، اوست، که نامش «هو» ست، و من بیدلى که او را نمىبیند و از دورادور، داد «خدایا» مىزند، (مدهوشى که به نماز مىایستد و نماز بىنمازى مىخواند؛ لوحه اى که بر وجود کلمات نماز را، حک مىکند و سیلاب گناه، فرسایش آن را تسریع مىنماید.
من که واژه ى نمازم به «ریا» آلوده است و از افق پاکى به زیر افتاده ام؛ من که فرش فرش سجّاده ام، زرد گناه است و پاییزى مدام، آن را احاطه کرده، آرزویم این است آن گاه که نماز مىخوانم آسمان همراه با نمازم روایت «الصّلوة عمود الدّین (2)» را پر تلاوت کند و سرمایه ى زیستنم را، باران لطیف مهر قرار دهد.
**روایت مهر، ص: 46@
1) قرآن کریم.
2) پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم).