محبوبا! محمّد (صلى الله علیه وآله وسلم)، ثناى عشقت را از متکلّمى شنید و در قنوت نماز، مدهوش گشت. در حراى عشق بر محمّد (صلى الله علیه وآله وسلم) فخر فروختى و خریدار نازت شد. در طورِ تجلّى شکفتى و محمّد (صلى الله علیه وآله وسلم) صد زبان به مدح تو گشود. تو در کلام نافذت گفتى: «لو انزلناهذا القرآن على جبل لرأیته خاشعاً متصدّعاً من خشیة اللّه (1)» امّا بنازم به توان رسولت. زبان زیباى قرآنت، او را به برق چشمان آهویى رمیده از دام، هدایت کرد و بر توانش افزود.
محبوب من! در محراب نماز على، گرمى نیایش بلبل روحش، گوش گل را بر هر آوایى جز چهچهه ى او بست و همه دیدند که زیبایى گفت و گو با اقاقى، اقاقیاى پَر پَر شده را، آرام کرد و تیر کُشنده ى ابلیس را از پاهاى به آبله نشسته در وصال تو، بیرون کشید. الهى! این چه درک حضورى است که به على داده اى که این جا فارغ از خود شده و کوس گواهى به یگانگى ات را سر مىدهد و در رکوع عشقش، مصداق «انمّا ولیکم اللّه و رسوله و الّذین امنوا الّذین یقیمون الصّلوة و
**روایت مهر، ص: 43@
یؤتون الزّکوة و هم راکعون (1)» را تداعى مىکند؟ اگر این حضور است، پس ما چه داریم؟ گفته اى اگر رکعتى از نمازت مقبول گردد، جایگاهى نیکو مىیابى. مىبینم که بلبل شوریده ى وجودم، هر قنوت را به عشق قنوتى با حضور تو به پایان مىبرد. امید دارد دیگر بار جریان زلال حضور تو، در نهر خشکیده ى دیدگانش روان گردد و بالاخره یک روز صبح، گوش گل نیز اختصاص به نواى یاربّ قنوت او یابد و گلبرگ هاى لطیف نیلوفر آبى، مأواى معاشقه ى او با یار گردند.
اى خداى خوب من! خود خوب مىدانى چه اعجوبه اى آفریده اى. مخلوقى چون من اگر عمرى نوح گونه نیز بیابد و به نماز بگذراند، به اندازه ى رکعتى عشق در طوافى میان عاشقان تو نخواهد شد. اى منتهاى آمال عارفان! مگذار وجودم در گلستان عشق، پژمرده گردد و دست هاى قنوتم، بىبال بر زمین افتد. مگذار خارهاى گناه، گلبرگ هاى نازک مناجاتم را بخلند و پایم را در نیمه راه رسیدن به تو، مجروح سازند. مرا دریاب.
**روایت مهر، ص: 44@
1) قرآن کریم.