جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

در محضر خدا (تمثیلى براى درک حضور خدا)

زمان مطالعه: 4 دقیقه

استاد چندین بار پرسید: همه درس را فهمیدند؟

همه فهمیده بودند. با مثال‏هاى بى‏نظیر و جالبى که استاد مى‏زد حتى بچه‏هاى متوسط کلاس هم حس مى‏کردند فیلسوف شده‏اند؛ اما استاد دست بردار نبود. براى آخرین بار پرسید: هیچ نقطه‏ى ابهامى نمانده است؟

ناگهان دست دانشجویى بالا رفت.

استاد: شما ابهام دارید؟

دانشجو سر تکان داد. استاد پرسید: ابهام شما چیست؟

دانشجو در حالى که دستش را مشت کرده بود گفت: هیچ کس نمى‏تواند بگوید من در این دست چه چیزى پنهان کرده‏ام جز خودم. شما چگونه مى‏گویید خدا از همه جا و همه چیز خبر دارد، حتى از دل‏ها، فکرها و خواب‏ها و خیال‏هاى ما؟

چگونه باور کنیم که او حتى از خاطرات تلخ و شیرین ما خبر دارد؟ چگونه بپذیریم که او هم قصه نانموده داند و هم نامه‏ى نانوشته خواند؟!

استاد: همین؟

– بله استاد؛ همین.

**سفر به چشمه‏ى نماز، ص: 30@

استاد: بفرمایید این جا!

دانشجو از صندلى بیرون آمد و پشت به تابلو و رو به دانشجویان ایستاد.

استاد: چشم‏هایت را ببند و از این لحظه هر چه مى‏گویم به فرمان من باش.

– مردى را در ذهن خود تصور کن.

دانشجو چشم‏ها را بست و مردى را در ذهن خود تصور کرد.

– مرد را در وسط یک شهر بزرگ قرار بده.

– قرار دادم.

– مرد ذهن تو از این لحظه کارهایش را آغاز مى‏کند. راه مى‏رود، سخن مى‏گوید، مى‏خورد، مى‏خوابد، بیدار مى‏شود. او اراده مى‏کند، به دانشگاه مى‏آید و براى آینده‏اش برنامه‏ریزى مى‏کند. او اراده و انتخاب دارد و داراى آرزوهاى بلند است. حالا چشم‏هایت را باز کن و به سؤال‏هایم پاسخ بده:

1. آیا مى‏توانى توضیح دهى که آدم ذهن تو به کجاها رفته، چه چیزهایى دیده، چه غذاهایى خورده، با چه کسانى حرف زده، با آن‏ها چه گفته و از آن‏ها چه شنیده است؟

2. آیا مى‏توانى فکرهایش را بخوانى و بگویى شب‏ها پیش از خوابیدن درباره‏ى چه مسائلى فکر مى‏کند؟

دانشجو پس از هر سؤالى مى‏گفت: بله مى‏توانم؛ اما استاد هیچ حرفى را بدون دلیل نمى‏پذیرفت.

– چگونه و به چه دلیل؟

– به دلیل آن که من آفریدگار آن انسان ذهنى خودم هستم.

– چگونه؟

– من هر لحظه به تمام فکرها، آرزوها، رؤیاها، خواب‏ها و خیال‏هاى او

**سفر به چشمه‏ى نماز، ص: 31@

آگاهى دارم، او و همه‏ى وابستگى‏هایش در ظرف ذهن من حاضر است.

استاد نفسى از روى رضایت کشید، نگاهى به چهره‏ى تشنه‏ى دانشجویان انداخت و گفت: پس به نتیجه‏ى مطلوب رسیدیم و فهمیدیم که علم حضورى خداوند چگونه است؛ یعنى آن که همه‏ى پدیده‏هاى هستى نزد خداوند حاضرند. همان طور که ما به خواب‏ها، خیال‏ها، خاطره‏هاى دور و نزدیک و تلخ و شیرین ذهنمان آگاهى داریم او نیز در همه‏ى پدیده‏هایى که آفریده است حضور دارد. قرآن مى‏گوید: «هر جا که باشید او با شماست»(1) و على علیه‏السلام مى‏فرماید: «او با هر پدیده‏اى است، اما نه آن گونه که با او یکى باشد و غیر هر پدیده‏اى است نه آن که از او جدا باشد.»(2).

با توضیحات و مثال بى‏نظیر استاد بسیارى از دانشجویان تازه فهمیدند که درس را به خوبى نفهمیده‏اند. استاد آن گاه رو به همه‏ى دانشجویان کرد و گفت: حالا فهمیدید که علم حضورى خداوند را چگونه به زیبایى مى‏توان فهمید.

رابطه‏ى خدا با آفریده‏هایش این گونه است. در حقیقت همه‏ى هستى؛ آسمان، خورشید، زمین، ماه و مهتاب و ستارگان و انسان‏ها همه به منزله‏ى خاطراتى در ظرف علم خداوند هستند.

آن گاه که شما سر بر بالش نرم خواب مى‏گذارید و به خواب شیرین فرومى‏روید او با شماست، حتى لحظه‏هایى که به شهر رؤیایى خواب‏ها سفر مى‏کنید و خواب‏هاى شگفت‏انگیز مى‏بینید او حتى از آنچه در خواب دیده‏اید آگاهى دارد. حتى خواب‏هایى که نیمه شب‏ها دیده‏اید، اما بامدادن از یاد برده‏اید مى‏داند. قرآن کریم مى‏فرماید:

**سفر به چشمه‏ى نماز، ص: 32@

آیا کسى که (همه چیز را) آفریده و ریزبین و آگاه است (به آفریده‏هایش) آگاهى ندارد(3).

عزیزان من! اگر به علم بى‏انتهاى او بیندیشید، زندگى شما معنا و مفهوم تازه‏اى مى‏یابد، زیرا که مى‏دانید که همواره قدرت برترى وجود دارد که همه‏ى کارهاى خوب و بد شما را مى‏بیند. در این صورت زندگى براى شما دلپذیر مى‏شود، و با عشق و شوق فراوان کارهاى زندگى را دنبال مى‏کنید، درس مى‏خوانید، و با عشق به او در برابرش مى‏ایستید و با او نیایش مى‏کنید و همراهى و حضورش را درمى‏یابید. آن گاه عبادت و نیایش، شیرین‏ترین لحظه‏هاى زندگى شما خواهد بود، زیرا مى‏دانید که او حتى نغمه‏هاى دل‏انگیز ستایش شما را در نماز مى‏شنود(4).

عزیزان! درس امروز را با خاطره‏اى شگفت‏انگیز از علم خداوند به پایان ببریم: روزى داوود پیامبر علیه السلام در محراب عبادت به نماز ایستاده بود، همان لحظه کرم قرمز رنگ کوچکى از کنارش گذشت. کرم خود را تا سجده‏گاه داوود رساند. داوود نگاهى از سر تحقیر به کرم انداخت و با خود گفت: این کرم ناچیز براى چه آفریده شده است؟ خداوند به کرم فرمان داد که سخن بگوید.

کرم به سخن آمد و گفت: اى داوود! آیا تا به حال صداى خزیدن من یا جاى حرکت مرا بر سنگ‏ها حس کرده‏اى؟

داوود گفت: هرگز.

کرم گفت: اما خداوند حتى صداى حرکت من و همهمه‏ى نفس مرا مى‏شنود

**سفر به چشمه‏ى نماز، ص: 33@

و جاى خزیدن مرا بر سنگ مى‏بیند. کوتاه بیا داوود!(5).


1) (هو معکم أینما کنتم) (حدید (57) آیه‏ى 4).

2) «مع کل شى‏ء لا بمقارنة و غیر کل شى‏ء لا بمزایلة» (نهج‏البلاغه (صبحى صالح) خطبه‏ى 1، ص 40).

3) (ألا یعلم من خلق و هو اللطیف الخبیر) (ملک (67) آیه‏ى 14).

4) «سمع الله لمن حمده» (الکافى، ج 2، ص 503).

5) عن أبى‏جعفر علیه‏السلام قال: سمعته یقول: «ان داود النبى علیه‏السلام کان ذات یوم فى محرابه اذ مرت به دودة حمراء صغیرة تدب حتى انتهت الى موضع سجوده، فنظر الیها داود و حدث فى نفسه لم خلقت هذه الدودة؟ فأوحى الله الیها تکلمى! فقالت له: یا داود: هل سمعت حسى أو استبنت على الصفا أثرى؟ فقال لها داود: لا. قالت: فان الله یسمع دبیبى و نفسى و حسى، و یرى أثر مشیى، فاخفض من صوتک» (بحارالانوار، ج 90، ص 312).