در کتاب انوار النعمانیه از حالات شیخ احمد اردبیلى
نقل فرموده است. از جمله زهد و ورع این بزرگوار این بود که در سال گرانى، طعامى را که در خانه داشت با فقرا قسمت مىکرد و زیاده از یک نفر فقیر براى عیال خود نمىگذاشت. اتفاقاً در یک سال گرانى همین کار را کرد و زوجهاش بر او ایراد کرد و گفت: در مثل چنین سالى اولاد خودت را محتاج به گدائى کردى. چون این را شنید از خانه بیرون رفت و به مسجد کوفه آمد براى اعتکاف که در مسجد مىمانند براى عبادت و روزه. پس روز سوم مردى چند حیوان بار کرده بود از گندم پاک و آرد نیکو، آورد در خانه و گفت: اینها را صاحب خانه فرستاده و خود او در مسجد کوفه اعتکاف نموده است. شیخ بعد از سه روز آمد عیال او گفت: آرد و گندم که با اعرابى فرستاده بودى خوب آرد و گندمى بود. شیخ احمد فهمید که آن روزى، از جانب خداوند عالم بوده است پس شکر خدا را به جا آورد.
از جمله زهدهاى مقدس اردبیلى این بود هر وقت از منزل بیرون مىرفت عمامه بزرگى بر سر مىگذاشت که اگر کسى از او عمامه طلب مىکرد یا زنى مقنعه مىخواست مىداد
**زاد المتقین یا معراج المومنین، ص: 225@
و گاهى بدون عمامه به منزل بر مىگشت یا کمى بر سر داشت.
از تقواى آن بزرگوار وقتى حیوانى کرایه مىکرد براى رفتن به زیارت کاظمین و سامره، وقت برگشتن مؤمنین چند کاغذ به او مىدادند که بیاورد براى حاجت مؤمنین قبول مىکرد ولیکن سوار نمىشد. پرسیدند: چرا سوار نمىشوید؟ مىفرمود: من به صاحب حیوان نگفتم و اذن نگرفتم براى بار کردن این کاغذها.
در این اواخر مرحوم شیخ احمد رحمة الله علیه الاغى داشت. هر وقت به زیارت عسگریین و کاظمین و کربلا مشرف مىشد نصف راه را سوار مىشد و نصف راه را پیاده مىرفت و هر جا که الاغ میل مىکرد به علف خوردن او را مانع نمىشده تا آن که شاه عباس مسجد عظیم در اصفهان را بنا نمود. به تایید علماى اصفهان شیخ احمد مذکور را معین کرده پس شاه عباس شیخ بهایى را با جمعى از علما فرستاد تا مقدس اردبیلى را بیاورند. ایشان راضى نمىشد بعد از مذاکرات زیاد راضى شد. پس حرکت کردند. الاغ مقدس در راه کندى مىکرد. شیخ بهایى گفت: الاغ را تند بران. شیخ احمد فرمود:
**زاد المتقین یا معراج المومنین، ص: 226@
الاغ را نباید بزنند بلکه او را باید به حال خود بگذارند و قدرى که راه رفتند مقدس اردبیلى از الاغ پیاده شد گفتند: چرا؟ فرمود: مراعات این حیوان را باید کرد و او را نباید زد تا قدرى علف بخورد. شیخ بهائى تازیانهاى به الاغ زد. مقدس اردبیلى ناراحت شد و فرمود: شما که علما عجم هستید در مقابل من که صاحب الاغم، الاغ مرا مىزنى و عصیان خدا را مىنمایى، چگونه باشد حال اعیان و اشراف مردمان؟ پس از همانجا برگشت به نجف.