جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

دیگر هرگز

زمان مطالعه: 2 دقیقه

ان هذا الدین لمتین.

پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: این دین (اسلام)، سنگین و با متانت است.(1).

سپیده، دمیده بود و صبح، چهره مى گشود. گنجشکان از آشیان هاى خود به فضاى باز و شفاف شهر بال مى گشودند. آفتاب از پشت شاخه هاى نخل ها نمایان مى شد.

لباس‏هایم را به تن پوشاندم، ردایم را بر گرفته و آرام آرام از کوچه پس ‍ کوچه هاى شهر به راه افتادم. آفتاب همه جا فراگستر شده بود که به آنجا رسیدم.

دیگر قلبم بیشتر مى تپید، لب‏هایم خشکیده بود، و چشمانم از حدقه بیرون مى آمد.

«نکند دق الباب کنم و در بزنم و مرا به حضور خود نپذیرد.»

در که باز شد قلبم فرو ریخت، نگاهم را زیر انداختم و به همه‏ی اهل مجلس سلام کردم.

**احکام راه سبز، ص: 142@

امام صادق (علیه السلام) با تبسم مرا به حضور پذیرفت.

در بین حاضران در مجلس نشستم. دلم شور مى زد، مى دانستم گناه‏کارم. چه شب ها و روزهایى که به لهو و لعب و بیهودگى و هرزگى عمرم را تباه کرده بودم؛ از موسیقى حرام اجتناب نمى کردم و به خوانندگان و نوازندگان بى بند و بار گوش فرا مى دادم.

زیر چشم به چهره‏ی تابناک جانشین پیامبر مى نگریستم،

چهره اش چنان مى نمود که از کارهاى من باخبر است.

و سر انجام لب‏هایش چون صدف گشوده شد و مرواریدهاى رخشان کلامش ‍را به جمعیت نثار کرد.

«خوانندگى و نوازندگى!

از این کارها خود را دور نگه دارید!

از گفتار باطل بپرهیزید!»

و این سخنان را تکرار کرد و تکرار کرد.

کم کم فهمیدم قلب مرا هدف گرفته است و گویى به من مى گوید:

محمد بن عمرو! با شما هستم!

مجلس بر من تنگ آمد، آرزو کردم: «اى کاش زمین دهان باز مى کرد و مرا فرو مى برد، چرا قلب و روانم را به گناه و حرام آلودم!»(2).


1) سیره ی نبوی، شهید مطهری، ص 212.

2) وسائل الشیعه، جلد 6، حدیث 24، ص 230.