اگر انسان قدرى متذکر احوالات خویش گردد و معاصى الهى را کمتر مرتکب شود، آنچنان رقت قلبى به دست مىآورد که با آن مىتواند از سر حد ناسوت گذشته، به عالم ملک و ملکوت پاى بگذارد. چون آنچه ما را در این عالم خاکى گرفتار نموده و از رسیدن به مواهب والاتر الهى بازداشته، فرو رفتن در اقیانوس عصیان و تباهى است که بشر گاهى نهایت تلاش و کوشش را براى رهایى از این غرقاب انجام مىدهد و تا خود را به ساحل امنیت مىافکند دیو مرگ او را به کام خود فرو مىکشد. لذا باید راه رسیدن به کیمیاى
**سیماى متهجدین، ص: 19@
محبت را بیابد تا بلکه از رهگذر زندگى خود بهرهاى به دست آورد.
و اما چگونه مىتوان به محبت الهى رسید؟ به نظر این حقیر چندین راه مىتوان در نظر گرفت که به حب الهى منتهى مىگردد. از آن جمله:
الف: مداومت بر یاد خدا و پرداختن به اذکار که در نزد تمام عرفا و سالکان طریق الى الله امرى معمول و کاملا ضرورى قلمداد شده است. اکثر بزرگان معتقدند در اثر مداومت بر ذکر زبانى مىتوان به یک آرامش قلبى دست یافت و در واقع ذکر از زبان به دل منتقل مىشود. چنانچه اگر موقعیت عصیان و گناه پیش آید با در نظر گرفتن خداوند و با درک حضور وى، از گناه چشم مىپوشد و خود را در محضر الهى مىبیند. در روایت آمده است: «عالم محضر خداست، در محضر خدا معصیت نکنید»
ب: مواظبت بر طاعات و عبادات به صورتى که جز خدا منظورى و مقصودى در نظر گرفته نشود. و این که بعضى مىگویند «انسان با عبادت و طاعت به جایى نمىرسد و تنها باید به انجام واجبات و ترک محرمات اکتفا نماید» غلط محض است. از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نقل شده که فرمود: «خداى عزوجل فرمود: بندهى من وسیلهى تقربى نزد من ندارد که نزد من از آنچه بر او واجب کردهام محبوبتر باشد. به تحقیق که بندهى من به وسیلهى نوافل و مستحبات به من آنقدر نزدیک مىشود تا آن که او را دوست مىدارم و چون او را دوست داشتم من گوش او مىشوم که با آن مىشنود و چشم او مىشوم که با آن مىبیند و زبان او مىشوم که با آن سخن مىگوید و دست او مىشوم که با آن حمله مىکند. اگر مرا بخواند اجابتش کنم و اگر از من چیزى سؤال کند به او عطا مىکنم.»(1).
ج: تفکر در مخلوقات الهى و اندیشیدن به اهداف خلقت؛ چنانچه در سوره مبارکه
**سیماى متهجدین، ص: 20@
اعلى، پس از آن که خداوند متعال، مخلوقات بزرگ خویش را برمىشمارد، مىفرماید: «فذکر ان نفعت الذکرى، سیذکر من یخشى، و یتجنبها الاشقى»(2) یعنى «اى رسول خدا! خلق را اگر سودمند افتد متذکر ساز، البته هر کس خداترس باشد به این تذکر پند مىگیرد و هر که شقى و بدبخت است از پند و موعظهى الهى اجتناب مىورزد.»
د: خالى کردن دل از غیر خدا؛ که این مرحله اصلىترین و مهمترین مرتبهى حصول محبت الهى است. دلیل این امر آن است که سرشت آدمى به گونهاى طراحى شده است که هرگاه به چیزى انس گرفت و به آن دلبستگى پیدا کرد، از پرداختن به سایر امور باز مىماند. لذا این که مىگویند (دو محبت در یک دل جاى نمىگیرد) بىجهت نیست. خداوند عظیمالشان به کلیمش موسى بن عمران علیهالسلام وحى نمود: «اى پسر عمران! دروغ مىگوید آن که مدعى محبت من است ولى وقتى شب او را فرا رسد مىخوابد، آیا مگر هر عاشقى خلوت با معشوقش را دوست ندارد؟ هان اى پسر عمران! این منم که بر دوستانم مطلعم، چون شب آنان را فرا گیرد چشم دلشان را دگرگون مىسازم و عقوبتم را در مقابل دیدگانشان مجسم مىسازم. بدان گونه که از راه شهود و رویارویى با من به مخاطبه مىپردازند و حضورا با من به گفتگو مىنشینند. اى پسر عمران! قلبى خاشع و تنى متواضع و اشکى ریزان بر من اختصاص بده. در ظلمت شب مرا بخوان که مرا نزدیک و اجابتکننده خواهى یافت.»(3).
1) کافى ج 2 ص 352 ح 7.
2) آیات 9 تا 11 سوره اعلى.
3) امالى صدوق صص 214 و 215.