اسلام کوشیده است تا روابط دختران و پسران را به گونهاى تنظیم کند که احتمال بروز هر گونه آلودگى و تباهى از میان برداشته شود.
روح حاکم بر روابط پسران و دختران باید روح پاکى و عفاف باشد. جوامعى که روابط دختران و پسران را تا اندازهاى آزاد گذاشتهاند تجربه ی تلخى را متحمّل گشتهاند و به اشتباه خود اعتراف دارند.
دین مترقّى اسلام مىگوید: قلب با نگاههاى آلوده، برخوردهاى ناسالم و غیرعفیفانه کم کم تاریک مىگردد، یاد خدا از قلب بیرون مىرود، جاذبه ی نیرومند تمایلات جنسى بر آدمى غالب مىشود، و چه بسا جوان دچار بلاى خانمانسوز عشق و محبّت نابجا گردد.
مفضّل مىگوید: ازامام صادق علیه السلام درباره ی عشق نابجا پرسیدم فرمود:
«قلبهایى هستند که از یاد خدا خالى مىشوند، خدا نیز (عشق) و محبّت غیر خود را به آنان مىچشاند.»(1).
و اگر کسى به این بلاى خانمانسوز دچار شد باید با عفّت و پرهیز و خود نگهدارى خود را نجات دهد.
پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم فرمود:
«برگزیدگان امّت من کسانى هستند که چون به بلایى دچار شوند عفّت مىورزند پرسیدند: آن کدامین بلاست؟
فرمود: عشق (نابجا).»(2).
دستورات و احکام اسلامى در زمینه ی روابط دختران و پسران همه، حکیمانه و عادلانه است، اسلام نمىخواهد بىجهت براى کسى محدودیّتى قائل شود و او را در تنگناهاى اجتماعى قرار دهد.
همه ی این احکام که به ظاهر محدود کننده هستند جهت حفظ آبرو و
**راه سبز، ص: 151@
احترام انسان هستند.
البتّه اسلام در کنار این احکام، با جدیّت فراوان، دختران و پسران را به ازدواج ترغیب و تشویق کرده است. اسلام مىخواهد دختران و پسران در بحبوحه ی جوانى و نشاط، اساس زندگى آینده خود را پىریزى کنند و با گرمى و طراوت به زندگى ادامه دهند.
متأسّفانه بهانهگیرىها، سختگیرىها، چشم و هم چشمىها، و تجمّلات، جوانان ما را تهدید مىکند.
با بالا رفتن سنّ ازدواج و پدید آمدن بحران جوانى، جامعه نیز دچار مشکلات فراوانى مىگردد که گاه غیرقابل تصوّر و تحمّل است.
چاره ی کار در دست ما و خانوادههاى ماست. بیاییم تصمیم جدّى بگیریم که هرگاه جوانى متدیّن، خوش اخلاق و با ایمان به خواستگارى ما آمد و مورد پسند قلبى ما بود او را بپذیریم و به بهانه ی ادامه ی تحصیل و یا چیزهاى دیگر خود را به بحران آزاردهنده جوانى سوق ندهیم.
در همه ی کارها و به ویژه در امر مقدّس ازدواج به خدا توکّل کنیم و از توهّمهاى بیجا بپرهیزیم.
**راه سبز، ص: 153@
1) بحارالانوار / جلد 73 / صفحه 158.
2) کنزالعمّال / جلد 3 / صفحه 779.