جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

زمزم نور

زمان مطالعه: 2 دقیقه

من شیشه ى شکسته ى غبار گرفته اى بیش نیستم، آیینگى کار من نیست. خدایا! بر مدار عشقت طواف مى‏کنم. مى‏خواهم در تندباد عواصف، شرمنده ى لرزیدن خویش نباشم و در حسرت زمزمى از نور وجودت نمانم. خدایا! مى‏خواهم هر گاه که نماز مى‏خوانم، پرنده ى وجودم آزاد گردد و در سیّاره ى عشقت طواف کند.

خدایا! آن گاه که نماز مى‏خوانم، قبله ى آمالم حضور تو در سجّاده ام خواهد بود و مى‏دانم وصول به این آرزو، براى تو هیچ محدودیتى ندارد و اگر تو بخواهى، نشان کعبه ات را در وجودم مى‏گذارى و زبانم را به گفتن «لبّیک» گویا مى‏سازى. خدایا! آن گاه که نماز مى‏خوانم، گوشم شنواى تسبیح باد در میان شاخه هاى نخل مى‏گردد و انزواى صبورانه ى على (علیه السلام) را در ذهنم مجسّم مى‏کنم. دلم مى‏خواهد نمازم آن قدر توانمند باشد که شاهد آن گردم که انسان بار دیگر مسجود ملایکه شده است. مى‏خواهم آن گاه که نماز مى‏خوانم، کشتى شکسته ى توبه ام، بر ساحل بلند سینه هاى ستبر عاشقانت، لنگر اندازد و همنوا با نجواهاى عاشقانه ى آنان خُرد شود. مى‏خواهم هنگامى که سر از سجده ى عشق

**روایت مهر، ص: 74@

برمى‏دارم، نوحه‏ى خاک در فراق پیشانى خاک خورده ى خویش را بشنوم. الهى! مى‏خواهم آن گاه که دست هاى قنوتم به تمنّاى نیاز به سویت فرا مى‏رود، گردنم باریک شود، تا در آستان تو، آسان تر بریده گردد. مى‏خواهم در نمازم، آبشار اشک هایم، قامت سبزه هاى نورسته ى عاشقى تو را آب فشانى کند و به سقایت باغ خزان دیده ى سجّاده ام، همّت گمارد. مى‏خواهم آن گاه که نماز مى‏خوانم، لحظه ى رکوعم بستر جارى عشق گردد، تا مرا از خود به تو برساند. مى‏خواهم آن گاه که نماز مى‏خوانم، پرنده ى عاشق نور وجودم، بال در قفس گل هایى بگشاید که بر کرانه ى سبز چشمه ى وصال تو رسته اند.

**روایت مهر، ص: 75@