جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

سر استعاذه

زمان مطالعه: 2 دقیقه

و حقیقت آن، پناه بردن از شیطان و تصرفات آن و مظاهر آن است به

**سر الصلوة، ص: 84@

مقام اسم الله الجامع که رب انسان کامل است. پس، مادامى که سالک در لباس کثرت است و خود را متصرف در امور مى‏داند، در تحت تصرف شیطان است و قرائت او به لسان انانیت که لسان فصیح شیطان است واقع است و آنچه به لسان جارى کند. اسم الله نخواهد بود. و چون خارج شد از این کثرت و خود را متصرف ندید و جلوه‏ى فعل حق را در مظاهر خلقیه مشاهده نمود، به اول مرتبه‏ى استعاذه‏ى اهل سلوک نائل شده؛ و این استعاذه‏ى قیام و قرائت است، زیرا که هر دو، مقام توحید فعلى است:

اما قیام، چنانچه ذکر شد، تذکر مقام قیومیت حق است؛ و براى اهل ولایت تحقق به آن است و تدلى به مقام مشیت است.

و اما قرائت، پس تذکر اسم الله، که مقام مشیت مطلقه است و قصر جمیع محامد به حق و تذکر مقام رحمانیت و رحیمیت و مالکیت، و اتیان به صیغه‏ى جمع در «نعبد» و «نستعین» و تذکر مقام «هدایت به صراط مستقیم غیر مایل به افراط و تفریط» تمام مناسب با توحید افعال است؛ چنانچه نزد اهلش واضح است.

و چون خارج شد از کثرت صفتى و جمیع صفات و اسماء را مضمحل دید و حکم به فناء کرد، در مرتبه‏ى ثانیه از استعاذه واقع شود که آن، استعاذه‏ى رکوع و ذکر آن است؛ زیرا که رکوع و ذکر آن، اشاره به مقام توحید صفات است؛ چنانچه در سر آن بیاید، انشاءالله.

و چون غبار کثرت را از دار تحقق پاک نمود و حجب نورانیه و ظلمانیه را برچید و به مقام توحید ذاتى و فناى کلى نائل شد، استعاذه‏ى حقیقیه براى او حاصل آید. و این استعاذه سجود است و ذکر آن، زیرا که آن – چنانچه بیاید – اشاره به مقام توحید ذاتى است. و تواند اشاره به مقامات ثلثه بود آنچه از حضرت رسول صلى الله علیه و آله منقول است که در سجود گفت: اعوذ بعفوک من عقابک، و اعوذ برضاک من سخطک، و اعوذ بک منک.(1) و آنچه در

**سر الصلوة، ص: 85@

این مقام ذکر شد – که قیام و قرائت اشاره به مقام توحید فعلى است – منافات ندارد با آنچه در فصل سوم از مقدمه در سر جملى نماز ذکر کردیم – که ایاک نعبد رجوع عبد است به حق به فناى کلى مطلق – زیرا که از براى هر یک از قرائت و رکوع و سجود مقاماتى است که به حسب هر مقام، اشاره به مقامى از توحیدات ثلثه مى‏تواند بود؛ ولى هر یک از اینها به مقامى انسب است.

پس، قیام به مقام توحید افعال انسب است؛ گرچه توحید ذات و صفت را نیز در باطن دارد. و این نظیر کلامى است که اهل معارف گویند راجع به تقسیمات اسماء افعال و صفات و ذات، با آنکه هر اسمى را اسم جامع دانند؛ پس اسم فعل را آن اسمى دانند که تجلى فعلى در آن ظاهر باشد و تجلى صفتى و ذاتى در باطن او باشد، و همین طور در اسم صفتى و ذاتى.


1) «از کیفر تو به عفوت و از خشم تو به رضایت و از تو به خودت پناه مى‏برم.» عوالى اللئالى، ج 4، ص 114. بحارالانوار، ج 95، ص 417، «کتاب اعمال السنین…»، باب 111.