جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

سر سجود

زمان مطالعه: 11 دقیقه

و آن نزد اهل سر، سر تمام صلوة و تمام سر صلوة است و آخرین منزل قرب و منتهى النهایه‏ى وصول است؛ بلکه آن را از مقامات و منازل نباید شمرد. و از براى اصحاب آن، حال و وقتى است که جمیع اشارات از آن منقطع است

**سر الصلوة، ص: 100@

و همه‏ى السن از آن گنگ است و تمام بیانات از مقام آن کوتاه است و هر کس اشاره‏اى به آن کند از آن بى‏خبر است و «آن را که خبر شد خبرى بازنیامد».(1) و آنچه در این مقام ذکر شده یا مى‏شود از ارباب احتجاب، بلکه خود از اسباب حجاب است.

قال العارف المحقق الانصارى: و اما التوحید الثالث فهو توحید اختصه الله لنفسه و استحقه بقدره. و الاح منه لائحاً الى اسرار طائفة من صفوته، و اخر سهم من نعته و اعجزهم عن بثه؛ و الذى یشار به الیه على السن المشیرین انه اسقاط الحدث و اثبات القدم على ان هذا الرمز فى ذلک التوحید علة لا یصح ذلک التوحید الا باسقاطه. الى ان قال: فان ذلک التوحید یزیده العبارة خفاء و الصفة نفوراً و البسط صعوبة. الى ان قال:

ما وحد الواحد من واحد

اذ کل من وحده جاحد

توحید من ینطق عن نعته‏

عاریة ابطلها الواحد

توحیده ایاه توحیده‏

و نعت من ینعته لاحد(2).

پس سر سجود را، که اشاره به آخرین مراتب توحید است و منتهى شود در مرتبه‏ى تحقق به مقام لامقامى، که اشاره‏ى به آن در مسلک اهل معرفت کلمه‏ى

**سر الصلوة، ص: 101@

شریفه‏ى «او ادنى» است، کشف نتوان کرد. و آنچه ما در این مقام اشاره‏اى به آن مى‏کنیم، از وراء هفتاد هزار حجاب از نور و هفتاد هزار حجاب از ظلمت است که به قلب ما بازماندگان از طریق اهل حق و حقیقت یکى از آنها کشف نشده. و با این حال سستى و افسردگى و فتور و مردگى که اکنون در آن واقعیم، امید خیرى هم نیست؛ مگر حق تعالى از خزائن کریمانه‏ى خود بذل رحمتى فرماید و بسط عنایتى نماید و نفخه‏ى حیاتى به قلوب مرده‏ى ما دمد و بارقه‏ى ملکوتیه‏اى به دل افسرده‏ى ما بخشد، تا در بقیه‏ى عمر جبران ایام گذشته کنیم و از بعض اسرار نماز اهل نیاز برخوردار شویم.

بالجمله، سجده نزد اهل معرفت و اصحاب قلوب، چشم فروبستن از غیر و رخت بربستن از جمیع کثرات – حتى کثرت اسماء و صفات – و فناى در حضرت ذات است. و در این مقام نه از سمات عبودیت خبرى است و نه از سلطان ربوبیت در قلوب اولیاء اثرى؛ و حق تعالى خود در وجود عبد قائم به امر است: فهو سمعه و بصره بل لا سمع و لا بصر و لا سماع و لا بصیرة، و الى ذلک المقام تنقطع الاشارة.(3).

و از براى آن، به حسب احوال علماء بالله مقامات و مراتبى است که به طریق کلى و اجمال:

یکى، مقام ادراک این مقام است علما و فکراً، به طریق تفکر و قدم برهان و علم. و این مرتبه‏ى اصحاب حجاب اعظم است که علماء و حکماء هستند.

دوم، مقام ایمان، و کمال آن اطمینان است. و این مقام مؤمنین و ارباب یقین است.

سوم، مقام اهل شهود و اصحاب قلوب است که به نور مشاهده، فناى مطلق را مشاهده کنند و حضرت توحید تام در قلب آنها تجلى کند.

چهارم، مقام اصحاب تحقق و کمل اولیاء است که متحقق به مقام

**سر الصلوة، ص: 102@

وحدت صرف شوند و کثرت «قاب قوسین» از میان برخیزد و به هویت ذاتیه با جمیع شئونات آن، مستهلک در عین جمع و متلاشى در نور قدم و مضمحل در احدیت و فانى در غیب هویت شوند. پس، محو مطلق دست دهد و صعق کلى حاصل آید و فناى تام رخ دهد و غشوه‏ى تمام عارض شود و غبار عبودیت از میان برخیزد.

و شخص سالک اگر وعاء قلبش تنگ باشد و مقام قابلیتش، که به حسب تجلى به فیض اقدس در حضرت علمیه عطا شده، ناقص باشد، در همان غشوه و محو کلى ازلاً و ابداً باقى ماند و به حال صحو برنگردد؛ و شاید ان اولیائى تحت قبابى لا یعرفهم غیرى اشاره به این طایفه‏ى از اهل الله باشد.ولى اگر قلبش وسیع باشد و مورد تجلى فیض اقدس شده باشد، در این حالت محو باقى نماند و از این غشوه به تجلیات لطفیه افاقه حاصل کند و حالت تمکین و طمأنینه براى او دست دهد و به حالت صحو بعد المحو برگردد؛ و در این مقام، حق را به جمیع شئون ظاهره و باطنه و لطفیه و قهریه مشاهده کند؛ و در عین وقوع در بحر غیر متناهى وحدت، از تجلى به کسوه‏ى کثرت فانى نباشد؛ و در عین وقوع در حضرت کثرت، به هیچ وجه حجاب بین او و حضرت احدیت نباشد: نه خلق حجاب حق است براى او، مثل ما محجوبین و محرومین، و نه حق حجاب خلق است، مثل واصلین به فناى ربوبیت و فانین در حضرت احدیت.

و در این مقام اسنى، سلوک سالک را به هیچ وجه اثرى نباشد و قدم عبودیت بکلى منقطع است. و از این جهت «عارف معنوى» اشاره‏اى به این دو مقام فرموده آنجا که گوید:

از عبادت مى‏توان الله شد

نى توان موسى کلیم الله شد

در مصرع اول، اشاره به مقام اهل سلوک و اصحاب وصول فرموده، که قدم عبودیت را در آن مدخلیت است. و در مصرع دوم، اشاره به حالت صحو بعد المحو نموده که از افق عبودیت به کلى خارج است. و در لسان بعض اهل

**سر الصلوة، ص: 103@

معرفت(4) اشاره‏ى به این تجلى فیض اقدس است که مى‏گوید: همه از آخر مى‏ترسند و من از اول مى‏ترسم. و در احادیث شریفه اشارت به این مقام بسیار است. و این از اسرار بزرگ «قدر» است که اصحاب آن را از کشف آن لب فرو بسته‏اند و اجازه‏ى اظهار نداده‏اند.

بالجمله، اصحاب صحو بعد المحو را حجابى از غیب و شهادت نباشد و وجود خود آنها وجود حقانى باشد و عالم را به وجود حقانى مشاهده کنند و ما رأیت شیئاً الا و رأیت الله قبله و بعده و معه فرمایند. تجلیات ذاتیه و اسمائیه و افعالیه، هیچ یک، آنها را از دیگرى محجوب نکند، بلکه در تجلیات افعالیه تجلیات ذاتیه و صفاتیه را نیز مشاهده کنند؛ چنانچه در تجلیات ذاتیه تجلیات افعالیه و صفاتیه، و در صفاتیه آن دو دیگر را شهود کنند. و اشاره به بعض آنچه ذکر کردیم فرموده در حدیث صلوة معراج آنجا که فرماید پس از تمامیت رکوع و بیان اسرار آن:

فقال: ارفع رأسک. فرفعت رأسى؛ فنظرت الى شى‏ء ذهب منه عقلى؛ فاستقبلت الأرض بوجهى و یدى فألهمت ان قلت: «سبحان ربى الاعلى و بحمده» لعلو ما رأیت. فقلتها سبعاً، فرجعت الى نفسى. کلما قلت واحدة منها، تجلى عنى الغشى. فقعدت فصار السجود فیه «سبحان ربى الاعلى و بحمده». و صارت القعدة بین السجدتین استراحة من الغشى و علو ما رأیت. فألهمنى ربى، عز و جل، و طالبتنى نفسى ان ارفع رأسى؛ فرفعت فنظرت الى ذلک العلو فغشى على، فخررت لوجهى و استقبلت الارض بوجهى و یدى و قلت: «سبحان ربى الاعلى و بحمده». فقلتها سبعاً؛ ثم رفعت رأسى فقعدت قبل القیام لأثنى النظر فى العلو. فمن اجل ذلک صارت سجدتین و رکعة. و من اجل ذلک صار القعود قبل القیام قعدة خفیفة… الخ.(5).

**سر الصلوة، ص: 104@

سبحان الله! چه اسرارى در این حدیث شریف مودوع است که زبان قلم را یاراى تقریر آن نیست و دست آمال بیان از آن کوتاه است. این نور عظمت که آن سرور در رکوع مشاهده فرمود و از خود بیخود شد، و آن چیزى که آن جناب پس از منزل رکوع مشاهده فرمود – که حتى از آن به عظمت هم تعبیر نفرموده – آیا از اسماء ذاتیه بوده، یا تجلى بى‏پرده‏ى اسماء بوده؟ و آیا تکرار نظر در علو براى تمکین بوده یا سر دیگرى داشته؟ و آیا الهام حق تعالى در حال غشوه و صعق آن سرور با چه اسمى بوده که نتیجه‏ى آن، تسبیح و توصیف به علو که اولین اسماء ذاتیه است که حق براى خود اتخاذ فرموده، و تحمید، که از لوازم تجلى به کثرت است، بوده؟ و الله العالم.

وصل: عن مصباح الشریعة، قال الصادق علیه‏السلام: ما خسرو الله من اتى بحقیقة السجود و لو کان فى العمر مرة واحدة. و ما افلح من خلا بربه فى مثل ذلک الحال تشبیها بمخادع نفسه غافلاً لاهیا عما اعده الله للساجدین من انس العاجل و راحة الاجل. و لا بعد عن الله ابداً من احسن تقربه فى السجود. و لا قرب الیه ابداً من اساء ادبه و ضیع حرمته بتعلق قلبه بسواه فى حال سجوده. فاسجد سجود متواضع لله تعالى ذلیل، علم انه خلق من تراب یطأه الخلق. و انه اتخذک من نطفة یستقذرها کل احد؛ و کون و لم یکن. و قد جعل الله معنى السجود سبب التقرب الیه بالقلب و السر و الروح فمن قرب منه بعد من غیره؛ الا ترى فى الظاهر انه لا یستوى حال السجود الا بالتوارى عن جمیع الأشیاء و الأحتجاب عن کل ما تراه

**سر الصلوة، ص: 105@

العیون؟ کذلک امر الباطن. فمن کان قلبه متعلقا فى صلوته بشى‏ء دون الله تعالى، فهو قریب من ذلک الشى‏ء بعید عن حقیقة ما اراد الله منه فى صلوته. قال الله عزوجل: «ما جعل الله لرجل من قلبین فى جوفه، و قال رسول الله (ص): قال الله تعالى: لا اطلع على قلب عبد فاعلم فیه حب الأخلاص لطاعتى لوجهى و ابتغاء مرضاتى، الا لولیت تقویمه و سیاسته. و من اشتغل بغیرى فهو من المستهزئین بنفسه؛ و مکتوب اسمه فى دیوان الخاسرین.(6).

در این حدیث شریف تأمل کن و نماز اهل الله را چون نماز ما مپندار. حقیقت خلوت با حق ترک غیر است، حتى نفس که از بزرگترین اغیار و ضخیمترین حجب است. و انسان مادامى که به خود مشغول است از حق غافل است، چه جاى آنکه با حق خلوت کند.

و اگر در یک سجده، در جمیع ایام عمر، خلوت حقیقى حاصل شد،

**سر الصلوة، ص: 106@

جبران خسارات بقیه‏ى عمر مى‏شود و عنایت حق از او دستگیرى مى‏کند و از دائره‏ى دعوت شیطان خارج مى‏شود. و اگر در حال سجده، که اظهار ترک غیریت و رفض انانیت است قلب مشغول به غیر باشد، در زمره‏ى منافقان و اهل خدعه منسلک گردد. پناه مى‏برم به خداى تعالى از مکرهاى نفس و شیطان و از خسران و خذلان و رسوایى در محضر ربوبیت.

و آنچه براى ساجدین کرامت شده حلاوت انس با محبوب است در دنیا، که براى اهلش از دنیا و آنچه در آن است بهتر است؛ و کشف حجابها و بذل الطاف خاصه است در آخرت که قرة العین اولیا است.

اکنون که ما بیچارگان و متحیران وادى ضلالت و سرمستان از جام غفلت و خودپرستى از نماز اهل معرفت و سجود اصحاب قلوب محرومیم، خوب است حالت قصور و تقصیر خود و مذلت و خوارى خویش را در نظر داشته باشیم و به حال حرمان خود متأسف و به کیفیت احتجاب خود متلهف باشیم و به حق تعالى از این خسران و تسلط نفس و شیطان پناه بریم؛ شاید حالت اضطرارى دست دهد و آن ذات مقدس مضطرین را اجابت فرماید: امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء(7) پس با حال پریشان و اضطراب و قلب افسرده و پژمان سر به خاک مذلت، که اصل خلقت ما است، نهیم، و یاد از نشئات ذل و مسکنت خود کنیم و با لسان حال از حق تعالى که ولى نعم است، جبران نقائص را طلب کنیم و عرض کنیم: بارالها، ما را در حجاب‏هاى ظلمانى عالم طبیعت و شرکهاى بزرگ هواپرستى و خودخواهى واقعیم، و شیطان در رگ و پوست و خون ما تصرف دارد و سر تا پاى ما در تحت سلطنت شیطان است، و ما از دست این دشمن قوى جز به پناه به ذات مقدس تو چاره‏اى نداریم، تو خود از ما دستگیرى کن و قلوب ما را به خود متوجه فرما. خداوندا، توجه ما به غیر تو از روى استهزاء نیست؛ ما چه هستیم و که هستیم که در محضر قدس ملک الملوک على الاطلاق استکبار و استهزاء کنیم؛ ولى قصور ذاتى و نقص ما قلوب محجوب ما را از تو مصروف داشته؛ و اگر

**سر الصلوة، ص: 107@

عصمت و پناه تو نباشد، ما در شقاوت خود تا ازل باقى هستیم و راه نجاتى نداریم. بارالها، ما چه هستیم! داود نبى (ع) عرض کرد که اگر عصمت تو نباشد، عصیان تو را خواهم کرد!

وصل: در حدیث است که: لما نزل قوله سبحانه: «سبح اسم ربک الاعلى» قال رسول الله صلى الله علیه و آله: اجعلوها فى سجودکم.(8) و در حدیث کافى است که: «اول اسمى را که حق تعالى براى خود اتخاذ فرمود «العلى» و «العظیم» بود.» و شاید این، علو ذاتى، که در حضرت اسماء ذاتیه در مقام احدیت پیش خلص اهل معرفت است، باشد. و تسبیح در این مقام عبارت است از تنزیه حق از کثرات اسمائیه. و مقام ربوبیت عبارت است از ربوبیت به فیض اقدس که شیخ کبیر اشاره‏ى به آن نموده آنجا که فرماید: و القابل من فیضه الاقدس.(9).

پس، حاصل ذکر سجود در مذاق اولیاء، تسبیح از کثرت و احدیت و توجه به ربوبیت ذاتیه که حاصل تجلى به فیض اقدس است و پناه به اسم «الاول العلى الاعلى»؛ و تحمید و تسبیح و توصیف تمام به لسان ذات در حضرت احدیت به کسر آینه و مرآت واقع شود. و طمأنینه در این مقام تمکین این حضرت است؛ چنانچه رفع رأس نیز تمکین و انس تجلیات دیگر است.

و در سجده به ارض اشاره به حال تحقیق و مقام تحقق به جمع بین ظاهر و باطن و اول و آخر است – لمن کان له قلب. و هو الذى فى السماء اله و فى الارض اله. هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن. و به سجده‏ى بر تراب تمام شد دائره‏ى کمال انسانى. و تمکین این مقام تمام کمال انسان کامل است، و آن

**سر الصلوة، ص: 108@

حقیقت معراج به جمیع اسماء و اعیان است؛ و سر صلوة حقیقى بر قلوب اصحاب قلب اینجا ظاهر شود؛ و سر ما من دابة الا هو آخذ بناصیتها، ان ربى على صراط مستقیم(10) پدیدار آید. و له الشکر فى الأول و الآخر


1) این مدعیان در طلبش بى‏خبرانند / آن را که خبر شد خبرى باز نیامد. سعدى.

2) «عارف محقق، انصارى، گفته است: اما مرتبه‏ى سوم توحید عبارت است از توحیدى که خداوند به خود اختصاص داده و متناسب با قدر خود شایسته‏ى آن گردیده و پرتوى از آن را بر باطن گروهى از برگزیدگانش تابانده و آنان را از وصف آن لال و از انتشار آن ناتوان گردانیده است، و آنچه که بر زبان اشارت کنندگان بدان اشاره مى‏شود (فقط) اسقاط حدوث و اثبات قدم است. این اشارت نیز در این مرتبه‏ى توحید خود نقص و علتى است که این مرتبه جز با حذف آن درست نیاید (و تمام نگردد).» تا اینکه گفته است: «این مرتبه از توحید با بیانات و عبارات هر چه بیشتر پوشیده و پیچیده مى‏شود و با توصیف هر چه بیشتر از فهم دور مى‏شود و با شرح و بسط سخت‏تر مى‏گردد.» تا آنجا که گفته است: «واحد را احدى توحید نکرده است / زیرا هر کس توحید او کند منکر او (آنچنانکه هست) شده است. توحید آن کس که از وصف او سخن مى‏گوید / عارى از حقیقت است که واحد تعالى آن را ابطال نموده است. توحید خود او خود را، توحید حقیقى اوست / و وصف کسى که او را وصف کند الحاد است.» منازل السائرین، «باب التوحید».

3) «پس او گوش او و چشم اوست، بلکه نه گوشى هست نه چشمى، نه شنیدنى و نه دیدنى. و به سوى این مقام راه اشاره بسته است.».

4) مراد خواجه عبدالله انصارى است.

5) «پس فرمود: ” سر بردار “. سر برداشتم، چیزى دیدم که از آن عقلم از سر رفت، و به صورت و دو دست بر زمین قرار گرفتم؛ پس الهام شده به سبب علو آنچه دیدم گفتم: ” سبحان ربى الاعلى و بحمده ” (منزه است پروردگار برتر من و سپاس او راست). این را هفت بار گفتم؛ پس به خود آمدم. هر بار که مى‏گفتم حالت غشوه از من باز مى‏شد، آنگاه نشستم. از این رو ذکر سبحان ربى الاعلى و بحمده در سجده قرار داده شد. و نشستن بین دو سجده استراحتى شد از آن غشوه و عظمت و والایى آنچه دیدم. پس پروردگارم عزوجل به من الهام فرمود و خود نیز خواستم سر بلند کنم، سر برداشتم و به آن علو و عظمت نگریستم و بیهوش شدم و برو به زمین افتادم و با صورت و دو دست رو به زمین کردم و گفتم: ” سبحان ربى الاعلى و بحمده ” این را هفت مرتبه گفتم، آنگاه سر برداشتم و پیش از ایستادن نشستم تا بار دیگر به آن علو و عظمت نظر کنم “. از این رو (در هر رکعت نماز) دو سجده و یک رکوع مقرر شد و نیز نشستن قبل از قیام، نشستى کوتاه مقرر گردید…». علل الشرائع، ج 2، ص 312، باب 1، حدیث 1.

6) «امام صادق علیه‏السلام فرمود: به خدا سوگند، آن کس که هر چند بار در تمام عمر حقیقت سجده را به جاى آورد، زیان نبرد؛ و آن کس که همانند کسى که خود را مى‏فریبد با حالت غفلت و بازیچه گرفتن آنچه خدا براى سجده کنندگان فراهم نموده است، یعنى انس (با او) در حال (دنیا) و راحت و آسایش در آینده (آخرت)، با پروردگار خود خلوت کند، رستگارنشد. و کسى که در سجده به خدا نیکو تقرب جست، از خدا دور نشد. و کسى که به خدا سوء ادب کرد و با دلبستگى به جز او در سجده حرمت او را از بین برد، به مقام قرب او نرسد. پس سجده کن (همانند) سجده‏ى کسى که در برابر خداوند تعالى متواضع و خوار است و مى‏داند که از خاکى آفریده شده که خلق بر آن پا مى‏نهند و خدا او را از نطفه‏اى که همه آن را کثیف و نجس مى‏دانند آفریده؛ و مى‏داند که نبود و (به دست آفریدگار) به وجود آمد. و همانا خداوند معناى (حقیقت) سجده را سبب نزدیکى جستن به او با قلب و باطن و جان قرار داد؛ پس کسى که به او نزدیک شود، از غیر او دور گردد. آیا نمى‏بینى که در ظاهر سجده شکل نمى‏گیرد مگر با آنکه همه چیز از نظرت پنهان گردد و هر چه دیدگان مى‏بینند از تو محجوب شود. همچنین است امر باطن. پس هر کس در نماز دلبستگى به چیزى جز خدا داشته باشد، به همان چیز نزدیک، و از حقیقت آنچه خداوند در نماز او از او خواسته دور است. خداوند عزوجل فرموده است: (خداوند براى احدى دو قلب در باطنش قرار نداده است). و رسول الله (ص) فرمود: ” خداوند تعالى فرموده است: بر قلب بنده‏اى واقف نشوم که در آن حب طاعت مخلصانه براى من و جهت کسب رضاى من بدانم (بیابم)، مگر آنکه (خود) تنظیم و تدبیر امور او را متصدى شوم. و هر کس به غیر من دل مشغول شود از آنهاست که خویشتن را به مسخره گرفته‏اند، و نامش در دفتر زیانکاران نوشته و ثبت است “.» مصباح الشریعة، باب 16. بحارالانوار، ج 82، ص 136، «کتاب الصلوة»، باب 49، حدیث 16.

7) «کیست که درمانده را زمانى که او را بخواند اجابت مى‏کند.» (نمل / 62).

8) «هنگامى که کلام الهى سبح اسم ربک الاعلى (اعلى / 1) نازل گشت، رسول الله صلى الله علیه و آله فرمود: ” آن را در سجودتان قرار دهید “.» پاورقى شماره‏ى 180.

9) این جمله از محیى‏الدین عربى است. متن سخن او در فصوص الحکم (فص آدمى) چنین است: و قد کان الحق اوجد العالم کله وجد شبح مسوى لا روح فیه، فکان کمرآة غیر مجلوة. و من شأن الحکم الالهى انه ما سوى محلا الا و لا بدان یقبل روحا الهیا عبر عنه بالنفخ فیه، و ما هو الا حصول الاستعداد من تلک الصورة المسواة لقبول الفیض التجلى الدائم الذى لم یزل و لا یزال و ما بقى الا قابل، و القابل لا یکون الا من فیضه الاقدس.

10) «هیچ جنبنده‏اى نیست جز اینکه ناصیه‏اش (زمام اختیارش) به دست خداست، به درستى که پروردگار من بر راه راست است.» (هود / 56).