//بدرود نماز، مشتمل بر سه درود (سلام) است. و البته باز همراه یاد خدا و نام او. (1)
پس نماز با نام خدا شروع مى شود و با نام خدا پایان مى گیرد و میان این سرآغاز و پایان نیز، یکسره نام خدا و یاد اوست. اگر در جمله و ذکرى از پیامبر یا خاندان او نام برده مى شود. آن نیز همراه یاد خدا و به صورت استمداد از لطف و رحمت اوست.
جمله ى اول درودى است ازنمازگزار بر پیامبر خدا و طلب رحمتى از خدا بر آن بنده ى برگزیده:
السلام علیک ایها النبى و رحمة الله و برکاته؛ درود بر تو اى پیامبر، و رحمت خدا و برکات او بر تو باد.
پیامبر، بنیانگذار اسلام، یعنى سلسله جنبان تلاش و حرکتى است که اکنون نمازگزار خویشتن را دست به کار آن مى بیند. غریو توحید را او برکشید که با طنین آن جهانى را زیر و رو کرد و شالوده ى زندگى شایسته انسان را براى همیشه ى زمان ریخت. او بود که خطوط اصلى چهره ى انسان طراز اسلامى را و جامعه اى را که مى تواند پرورشگاه چنین انسانى باشد، ترسیم کرد. و اکنون نمازگزار، همان شعار را با نماز خود و با درسها و رهنمودهاى ضمنى آن در زندگى و در فضاى زمان خود منعکس مى کند و گامى به سوى آن جامعه ى برین و تکوین آن انسان والا برمى دارد. پس بى مورد نیست اگر در پایان این عمل، پیامبر و پیشواى خود را که وى را بدین راه افکنده و در آن راهبرش بوده است، به سلامى یاد کند و با این زبان، حضور خود را در کنار او و در راه او اعلام نماید.
در جمله ى دوم، نمازگزار بر خود، بر همسنگرانش و بر همه ى بندگان شایسته ى خدا درود مى فرستد.
السلام علینا و على عبادالله الصالحین؛ درود بر ما و بر بندگان شایسته ى خدا.
و بدین گونه، یاد بندگان شایسته ى خدا را در ذهن خود بیدار مى سازد و وجود و حضور آنان را مایه ى دلگرمى خود مى دارد.
در دنیایى که مظاهر گناه؛ پستیها و زشتیها، دنائتها و ددمنشیها، ستمها و ستم پذیریها، آلودگیها و ناپاکیها همه جا را فرا گرفته و همه کس را در خود فرو برده است، در محیطى که به چشم انسان هوشمند و هوشیار همه چیز خبر از افلاس و ورشکستگى انسانیت مى دهد و زرق و برقها در نظر رنگ و جلایى ساختگى بر روى ابتذالها و فرسودگیها مى نماید. در جهانى که داعیه هاى حق طلبى و دادگرى نمى تواند فضاحت خودخواهیها و جاه طلبیها را بپوشاند و جاى خالى على و حسین و صادق (علیهم السلام) را با هیاهوى عوام فریب معاویه و یزید و منصور پنهان بدارد، و مختصر در روزگارى که اخلاف شایسته ى شیطان جاى مردان صالح خدا را گرفته اند آیا مى توان به نیکى و صلاح، به چشم یک واقعیت نگریست و بودن آن را انتظار داشت؟ آیا مى توان جز گناه و آلودگى، جز ناکامى و حق کشى انتظار دیگرى از آدمیزادگان داشت؟ باید اعتراف کرد که اگر هم بتوان، به آسانى نمى توان.
سلام بر بندگان شایسته ى خدا، در چنین شرایطى، به مدد دل افسرده و نومید مى شتابد. گویى سروشى است که در دل تاریکیها خبر از حضور روشنى و سپیدى مى دهد. نمازگزار را به وجود یاران و همسنگرانى نوید مى بخشد. به او مى گوید: تنها نیستى. در دل این کویر خشک، جوانه اى ثمر بخش و دیر پاى مى توان یافت. همچنان که در همیشه ى تاریخ، اجتماعات منحرف و تباه، زادگاه اراده هاى نیرومند و انسانهاى برجسته اى بوده است که در نهایت بانیان جهان نو و شالوده ریزان زندگى نوینى گشته اند. اکنون نیز طبق سنت خدا در تاریخ، همان نیروهاى نور و نیکى آفرین در بطن این جهان تاریک و پلید به تلاش و کوشش اند. آرى صالحان، آنان که به گونه اى شایسته و سزاوار خدا را عبودیت مى کنند و فرمان مى برند، در صف رویاروى طاغوتیان ایستاده اند.
که هستند این بندگان شایسته و کجایند؟ و آیا نباید از آنان درس آموخت و با آنان گام برداشت؟ چرا. هنگامى که نمازگزار خود را در کنار این شایستگان قرار مى دهد و بر خود و بر آنان در یک جمله درود مى فرستد (سلام بر ما و بر بندگان شایسته ى خدا)، پرتویى از غرور و سربلندى و اطمینان بر دل او فرو مى تابد. مى کوشد به راستى در ردیف و در کنار آنان قرار گیرد و از این که نتواند پا به پاى آنان گام بردارد، احساس شرم مى کند و این به او تعهد و تکلیفى تازه مى بخشد.
بندگان شایسته چگونه اند و شایستگى به چیست؟ شایستگى تنها به نماز خواندن نیست. شایسته آن است که از عهده ى تکالیف سنگین الهى برآید و چنان عمل کند که نام بنده ى خدا بر او ناساز و نامتناسب نباشد، درست مثل دانش آموز شایسته در یک کلاس درس.
و سرانجام در سومین جمله، نمازگزار خطاب به همین بندگان شایسته (خطاب به فرشتگان (2)
یا خطاب به نمازگزاران) مى گوید:
السلام علیکم و رحمة الله و برکاته: سلام بر شما و رحمت و برکات خدا بر شما.
و بدین گونه بار دیگر، صلاح و شایستگى (یا فرشته خویى یا پیوند با دیگر نمازگزاران) رابه یاد مى آورد و مخاطبان گرامى خود را به دعاى خیر، یاد مى کند و نماز را به پایان مى برد. (3)
در پایان نماز سلام می گوییم: سلام به بندگان شایسته ى خدا، به فرشتگان الهى و به هر کس که شایسته ى سلام باشد. سلام هاى نماز ما، پیوندى است با رسول خدا و مؤمنان راستین، پیمانى است با پاکى ها و راستى ها و پاکان و صادقان.
پیوند با رسول الله و دودمان پاک او را همواره تکرار مى کنیم، حتى در تشهد نماز، دین بدون ارتباط با اهلبیت، ناقص است و نماز بدون درود بر آنان، باطل مى باشد. این اهمیت پذیرى رهبرى صحیح را مى رساند. شهادت ما به رسالت حضرت محمد صلى الله علیه و آله و درود فرستادن بر امامان از اهلبیت او، بیعتى با خط صحیح رهبرى در مسیر خدا و قرآن است.
حضرت رسول، سلام ما را مى شنود و پاسخ مى دهد، هر چند ما آن را درک نکنیم، و چه موهبتى بالاتر از این، که ما به برترین انسان عالم، یعنى حضرت محمد صلى الله علیه و آله سلام دهیم، و او سلام ما را جواب دهد!
سلام نماز ما، اظهار ادب به پیشگاه آن حضرت و قدردانى از زحماتى است که براى هدایت ما کشیده است. (4)
سلام ما به رسول خدا، نشانه ى ادب و احترام و حق گزارى ماست. سلام به معناى سلامتى، خیر، برکت و امنیت است و یکى از نام هاى خداوند در قرآن است: «السَّلامُ، الْمُؤْمِن » (5)
بهترین سلام، آن است که همراه با رحمت و برکت از سوى خدا باشد. و در نماز، سلام ما به پیامبر چنین است:
«السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا النَّبِیُّ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُه»
سلام ما به پیامبر به پاس رنج و زحماتى است که بر خود همواره کرد، پاسدارى از رسالتى است که به انجام رساند، و گرامى داشتن پیوندى است که میان خدا و ما برقرار کرد. «السَّلَامُ عَلَیْنَا وَ عَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِینَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ.»
سلام بر ما و بر بندگان شایسته ى خدا. سلام بر همه ى شما خوبان عالم، فرشتگان جهان بالا و مؤمنان راستین.
سلام، تحیت بهشتیان است. (6)
خدا نیز به آنان سلام مى دهد: «سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ » (7)
و فرشتگان نیز به رستگاران در قیامت سلام مى دهند: » سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ» (8)
با این سلام که نمازگزار به مؤمنان و بندگان صالح مى دهد، خود را در جمع شایستگان مى بیند و احساس تنهایى نمى کند و به دریاى پاکى و لیاقت وارستگان متصل مى شود.
با سلام، نماز پایان مى پذیرد. و وقت رسمى این دیدار معنوى تمام مى شود. ولى… آیا باید با فراغت از نماز، فوراً برخاست و رفت؟ (9)
شهید دستغیب در بیان لزوم متوجه مخاطب بودن در سلام نماز می نویسد:
پس از فراغت از تشهد، نفس خود را به حضور حضرت سید المرسلین صلى الله علیه و آله حاضر نماید و پیغمبر گرامى را مخاطب قرار داده بگوید: «السلام علیک ایها النبى و رحمة الله و برکاته».
و سپس در قلب خود آن حضرت را با سایر پیغمبران و امامان هادى علیهم السلام حاضر نماید و بگوید:
«السلام علینا و على عباد الله الصالحین».
و پس از آن ملائکه ى موکل بر اعمال و عقاید خود را در نیتش به انبیا و امامان اضافه نماید و اگر در جماعت است، اگر امام است، مأمومین را و اگر مأموم است، امام را قصد نماید و بگوید:
«السلام علیکم و رحمة الله و برکاته». (10)
سیماى سلام
سلام، نامى از نام هاى خداست.
سلام، تحیت اهل بهشت به یکدیگر است.
سلام، تحیت فرشتگان به هنگام ورود به بهشت است.
سلام، پیام پروردگار رحیم است.
سلام، پذیرایى شب قدر است.
سلام، اولین حق هر مسلمان بر دیگرى است.
سلام، کلید شروع هر کلام و نوشته اى است.
سلام، امان نامه از هر گونه ترس و شرى است.
سلام، ساده ترین عمل نیک است.
سلام، نشانه تواضع و فروتنى است.
سلام، عامل محبت و الفت است.
سلام، اظهار صلح و مسالمت است.
سلام، اولین تحفه و هدیه دو انسان است.
سلام، آرزوى سلامتى براى بندگان خداست.
سلام، دعوت به صلح جهانى است.
سلام، امید دهنده و نشاط آور است.
سلام، برطرف کننده ى کدورتهاى گذشته است.
سلام، اعلام حضور و اجازه براى ورود است.
سلام، بهترین کلام به هنگام ورود و خروج است.
سلام، کلامى است در زبان سبک، اما در میزان سنگین.
سلام، راهگشاى مصلحان براى اصلاح جامعه است.
سلام، کلامى است که مخاطبش مردگان و زندگانند.
سلام، عامل تعظیم و تکریم است.
سلام، سبب جلب رضاى خدا و غضب شیطان است.
سلام، وسیله ادخال سرور در قلوب است.
سلام، کفاره ى گناهان و رشد دهنده حسنات است.
سلام، پیام آور انس و دوستى است.
سلام، عامل تکبرزدایى و خودخواهى است.
سلام، ادب الهى است.
سلام، استقبال از هر خیر و خوبى است.
سلام، کمالى که ترک آن نشانه ى بخل، تکبر، انزوا، قهر و قطع رحم است.
سلام، ابر رحمتى است که بر سر مردم مى افکنیم و لذا مى گوییم: «السلام علیکم» نه «السلام لکم».
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى فرمود: من تا آخر عمر سلام کردن بر کودکان را ترک نمى کنم. (11)
گرچه سلام کردن مستحب است و پاسخ آن واجب، اما پاداش کسى که ابتدا سلام کند دهها برابر جواب دهنده است.
در روایات مى خوانیم سواره بر پیاده، ایستاده بر نشسته و وارد بر حاضرین مجلس سلام کند. (12)
و قرآن مى فرماید: هر گاه مورد تحیت قرار گرفتید، پاسخى گرم تر بدهید: (إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها) (13)
سلام، ایمنى از بلاى دنیا و عذاب آخرت
حضرت صادق علیه السلام مى فرماید:
«معناى سلام در عقب نماز، ایمنى است؛ یعنى کسى که امر حق تعالى و سنت پیغمبرش را ادا نماید در حالى که براى خدا خاضع است و از او ترسناک، پس براى اوست امان از بلاى دنیا و ایمنى از عذاب آخرت.
و «سلام» نامى از نامهاى خداوند تبارک و تعالى مى باشد که میان خلق خود به ودیعت نهاده تا معنا و محتوى آن را در داد و ستدها، امانتدارى ها در روابط با یکدیگر و براى تأیید و تصدیق معاشرت ها و صحت آمیزش با یکدیگر به کار برند.» (14)
در انتهای حدیث دستور مى فرماید مسلمان باید نفسش از ظلمات معاصى و اخلاق ذمیمه که بدترین آنها دوستى دنیا و مال و جاه آن مى باشد، به سلامت باشد و مردمان همگى از اذیتش در امان باشند و گرنه مسلمان واقعى نخواهد بود. (15)
زمانى که نمازگزار با سلام و درود خود مى خواهد نمازش را به پایان برساند، در این مرحله نیز اسرار عجیبى نهفته است که با آگاهى از آن نمازگزار مى داند که سلامى را که مى دهد به چه مفهومى است.
مولاى بزرگوار، امام صادق علیه السلام مى فرمایند:
«پس سلام دادن نشانه بیرون آمدن از حال نماز و حلال گشتن سخن و ایمنى از انجام عملى است که نمازش را باطل مى کند.و سلام نامى از اسماء خداى عزوجل مى باشد و آن سلامى است که نمازگزار به دو فرشته خدا، که موکل او هستند مى دهد.» (16)
در سلام نماز حالت عرفانى خاصى وجود دارد که اگر نمازگزار، سلام خود را با حالت خضوع و حضور قلبى خطاب به پیامبر بزرگوار صلى الله علیه و آله و سلم و بندگان صالح خدا و ملائک موکل اعمال خود، ادا کرده باشد، لطفى از جانب خداوند متعال و فرشتگان موکل متوجه او خواهد گردید.
مولاى بزرگوار، امام حسن عسگرى علیه السلام مى فرمایند:
«پس زمانى که بنده نمازش را سلام داد، خداوند و ملائکه بر او سلام و درود مى فرستند.» (17)
سعادتى بالاتر از این نمى تواند باشد که نماز بنده اى مورد قبول درگاه حضرت احدیت قرار گیرد و خداوند متعال و ملائک، در پایان نمازش بر او درود بفرستند.
چنین حالت عرفانى را اگر بنده نمازگزار متوجه باشد و بداند که در پیشگاه چه مقامى قرار گرفته است، سر از پا نخواهد شناخت و از حالت ذوق و مسرت در خود نخواهد گنجید.
براى رسیدن به چنین سعادت و موهبت والایى، نمازگزار باید تلاش نماید که روز به روز نمازش با کیفیتى که بر اساس دستورات ائمه معصومین علیهماالسلام مى باشد، مطابقت بکند. در چنین حالتى است که نمازگزار متوجه خواهد شد که سزاوار چنین موهبتى مى باشد.
مناسب ترین الگویى که یک نمازگزار مى تواند از آن پیروى کند، نمازى است که توسط ائمه معصومین علیهماالسلام ارائه گردیده است. چنین نمازى مى تواند مورد قبول حضرت بارى تعالى قرار گیرد زیرا که بر اساس فرمان او اجرا مى گردد.
نمونه اى از یک نماز مورد قبول، که توسط مولاى بزرگوار، امام صادق علیه السلام بیان گردیده است مى تواند راهنماى نمازگزار باشد:
از حماد بن عیسى روایت شده است که گفت:
روزى مولاى بزرگوار، امام صادق علیه السلام به من فرمودند:
اى حماد آیا نمازگزاردن مى دانى؟
گفتم: اى سرورم، من کتاب حریز را که درباره نماز نوشته است از حفظ مى دانم!
امام بزرگوار علیه السلام فرمودند: مهم نیست. برخیز و نماز بخوان تا ببینم.
در برابر آن حضرت برخاستم و در حالیکه رو به قبله بودم تکبیرة الاحرام گفتم و نمازم را آغاز کردم و رکوع و سجود بجاى آوردم. پس از آنکه آن حضرت نماز مرا ملاحظه کردند فرمودند:
اى حماد تو نماز خواندن نمى دانى. چقدر زشت است براى شخصى که شصت یا هفتاد سال از سن او بگذرد و در عین حال یک نماز را با رعایت همه آداب و شرایط آن به جا نیاورده یا نتواند به جاى آورد.
حماد گوید: از این سخن بسیار شرمنده شدم، عرض کردم فدایت گردم، حال شما نماز را به من بیاموزید.
امام بزرگوار علیه السلام برخاستند و روى به قبله ایستادند و قامت خود را راست کرده و دستهاى خود را به طور کامل آویختند تا بر رانهاى خویش قرار گرفت و بعد انگشتان دست را بهم چسبانیدند و دو پاى خود را نزدیک به هم گذاشتند تا به اندازه سه انگشت باز میان دو پا فاصله بود. آنگاه انگشتان پاهایش را به طور کامل متوجه قبله ساختند و پاها را از جهت قبله به چپ و راست منحرف نکردند و این کارا را با حالت خضوع و خشوع و تضرع انجام مى دادند.
سپس گفتند «الله اکبر» و «سوره حمد» را با ترتیل (به طور شمرده و با تأمل) خواندند و به همین ترتیب «قل هو الله احد» را خواندند آنگاه در حالیکه هنوز ایستاده بودند به اندازه یک نفس کشیدن صبر کردند. (قیام متصل به رکوع) و بعد گفتند: «الله اکبر» و همچنان ایستاده بودند.
سپس به رکوع رفتند و دستها را چنان بر زانو گذاشتند که گودى دو کف دست برجستگى زانوها را پر کرد و انگشتان گشوده بود و زانوها را با فشارى که بر آن وارد مى ساخت به عقب مى راند تا پشت آن حضرت صاف و مسطح شد، چندانکه اگر قطره آب یا روغنى بر پشت آن حضرت مى ریختند از جاى خود حرکت نمى کرد اما به خاطر اینکه پشت آن حضرت صاف و هموار بوده گردن خود را راست نموده و چشمها را خوابانیده و سپس سه بار با ترتیل و شمرده گفتند: «سبحان ربى العظیم و بحمده»
و بعد ایستادند و چون کاملا به حالت راست و صاف قرار گرفتند فرمودند: «سمع الله لمن حمده»آنگاه در حالیکه ایستاده بودند، دستهاى خود را تا نزدیک صورت بلند کرده و همزمان با این حرکت گفتند: «الله اکبر» و بعد به سجده رفتند و دستهایشان را در مقابل زانوانشان بر زمین گذاشتند و سه بار گفتند: «سبحان ربى الاعلى و بحمده» و سجده را چنان به جاى آوردند که هیچ عضوى از اعضاى خود را بر عضو دیگرى تکیه نداده بودند. و هنگام سجده هشت استخوان (عضو بدن) را تکیه گاه ساخته یا این هشت موضع را بر زمین نهاده بودند: پیشانى، دو کف دست با دو کاسه زانو، سر انگشتان بزرگ دو پا و بینى. هفت موضع اول فرض و واجب است و بینى بر خاک نهادن سنت است و به این عمل که بینى را بر خاک بمالند ارغام گویند و مستحب است.سپس آن حضرت سر از سجده برداشتند و وقتى راست نشستند گفتند: «الله اکبر»آنگاه بر جانب چپ خود نشستند، به این نحو که پشت پاى راست خویش را در روى کف پاى چپ قرار دادند و در این حال گفتند «استغفر الله ربى و اتوب الیه» و در همان حال که نشسته بودند گفتند: «الله اکبر» و به سجده دوم رفتند و همان افعال و اقوالى را که در سجده اول انجام دادند مجددا بجاى آوردندو در رکوع و سجود از هیچ جزیى یا عضوى از بدنش براى تکیه دادن یا نگهداشتن عضوى دیگر کمک نگرفتند بلکه آرنجها و بازوان خود را از دو طرف شانه گشوده و به حالتى همچون دو بال گشوده از هم، بالاتر از زمین نگه داشته و بر زمین نگذاشته بودند.
به این ترتیب آن حضرت دو رکعت نماز خواندند و بعد فرمودند:
اى حماد «اینگونه نماز بخوان و به هنگام نماز به این طرف و آن طرف نگاه مکن و (از جهت قبله) روى نگردان و با انگشتان و دستهایت بازى مکن و آنها را بى جهت حرکت مده و آب دهان به چپ و راست خود و یا بر جلو خود مینداز.» (18)
این روایت بسیار جالب، روش عملى برگزارى یک نماز را به طرز بسیار ساده اى که همگان بتوانند آن را عملى سازند، بیان مى دارد و نیز مؤید تمام روایاتى است که در زمینه اجراى یک نماز صحیح و با خشوع بیان گردید.
روایات ارائه شده الگوهاى بسیار مناسبى هستند که یک نمازگزار مى تواند با پیروى از آنها و با مراجعه به رساله هاى آیات عظام، نمازهاى خویش را به طریق صحیح و آگاهانه و عارفانه انجام دهد. زیرا نمازى صحیح است و مورد قبول خداوند متعال مى باشد که بر اساس دستوراتى که ائمه معصومین علیهم السلام از سوى خداى تعالى دریافت داشته اند و به ما ارائه داده اند، اجرا گردد. به طور یقین اجراى هر نمازى جز از این طریق، موجب بطلان نماز خواهد بود. (19)
شهید ثانی در باب آداب سلام نماز می نویسد:
چون از تشهد فارغ گشتى، خود را در حضور پیامبر گرامى و فرشتگان مقرب حاضر کن و بگو:
السلام علیک ایها النبى و رحمة الله و برکاته، السلام علینا و على عباد الله الصالحین.»
سپس پیامبر صلى الله علیه و آله و دیگر پیامبران و امامان علیهم السلام و فرشتگان که حساب اعمال ترا نگاه مى دارند، در دل حاضر نما و بگو: «السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.»
و چنان نباشد که زبان به خطاب بگشایى و مخاطب در ذهنت حاضر نباشد که در این صورت از بیهوده کاران و بازیگران خواهى بود. و چگونه خطاب شنیده شود وقتى که مخاطبى نباشد. اگر فضل خداوند و رحمت همه گیر و مهربانى کامل او در پذیرفتن نمازى که به واسطه بى توجهى ما از اصل و حقیقت خویش دور گشته است، نبود، چه مى کردى؟ گرچه ممکن است هم اکنون نیز پذیرفته نشده باشد و از اوج قرب و وصول به درگاه الهى فروافتاده باشد.
اگر پیش نماز عده اى هستى، در سلام نمازت علاوه بر آنان که گفتیم نمازگزارانى را نیز که به تو اقتدا کرده اند، در نظر گیر و آنان نیز باید در سلام نمازشان ترا منظور داشته باشند. پس چون همین گونه که دانستى عمل نمودى وظیفه ى سلام نماز را ادا کرده باشى و فزونى اکرام الهى را سزاوار گشته اى.
و اصل کلمه سلام مشترک بین همین درود مخصوص و نامى مقدس از نامهاى خداوند متعال است و معناى اول روشن است و معناى دوم در حقیقت امانى براى مردم از خداوند متعال است تا این که براى کسى که حدود الهى را به پا دارد سلامتى و امنیت از عذاب الهى باشد.
پس اگر بخواهى که سلام را در جاى حقیقى آن قرار داده و به معناى آن عمل کنى باید پرهیزگار باشى و دین و دلت و خردت را سالم نگاهدارى و به تاریکى هاى گناه آلوده نکنى، و دیگر آن که فرشتگان نگاهبانت را سالم نگاه دارى، به طورى که آنان را به بدى عمل، آزرده خاطر و ملول و متوحش نسازى، سپس مواظب باش که دوست و دشمنت نیز از تو به سلامت باشند چرا که آن شخصى که نزدیکانش از او به راحتى و امنیت نباشند، مسلما آن افرادى که دورتر هستند از آزار آن شخص در امان نخواهند بود. پس چنین شخصى را نه سلامى و نه اسلامى و نه تسلیم بودنى در برابر خداوند است. و در سلام کردن خویش دروغگوست، اگر چه سلام را در میان مردمان آشکار کند. (20)
آداب سلام در کلام امام خمینی و مرحوم ملکی تبریزی
بدان که عبد سالک چون از مقام سجود، که سر او «فنا» است، به خود آمد و حالت صحو و هشیارى براى او دست داد و از حال غیبت از خلق به حال حضور رجوع کرد، سلام دهد به موجودات، سلام کسى که از سفر و غیبت مراجعت نموده. پس در اول رجوع از سفر، سلام به نبى اکرم دهد؛ زیرا که پس از رجوع از وحدت به کثرت، اول حقیقت تجلى حقیقت ولایت است «نحن الاولون السابقون».
و پس از آن، به اعیان دیگر موجودات به طریق تفصیل و جمع توجه کند.
و کسى که در نماز، غایب از خلق نبوده و مسافر الى الله نشده، براى او سلام حقیقت ندارد و جز لقلقه ى لسان نیست. پس، ادب قلبى سلام به ادب جمیع صلوة است؛ و اگر در این نماز، که حقیقت معراج است، عروجى حاصل نشده و از بیت نفس خارج نشده، سلام براى او نیست. و نیز در این سفر اگر سلامت از تصرفات شیطان و نفس اماره بود، و در تمام این معراج حقیقى قلب را علتى نبود، سلام او حقیقت دارد و الا لا سلام له.
آرى، سلام بر نبى صلى الله علیه و آله و سلم بنابراین، سلام با حقیقت است؛ زیرا که او در این سفر معراجى و در این سیر الى الله صعودا و نزولا متصف به سلامت است و در تمام سیر از تصرفات غیر حق عارى و برى است. (21)
سلام در کلام اهل معرفت
نکته شایان ذکرى که نباید از آن غفلت کرد این است که سلام جدى تنها در ملاقات تازه روى مى دهد. بنابراین، کسى که همراه و هم سخن شخصى باشد، به او سلام نمى کند، برخلاف انسان غایبى که به حضور مى رسد و به طور جدى سلام مى کند، و چون [نماز معراج مؤمن است] و نمازگزار به معراج سیر داده شده، و در نماز با پروردگار خود مشغول مناجات بوده و از زمین و اهل آن، بلکه از ما سوى الله غایب شده است، وقتى مناجاتش پایان مى گیرد و اجازه ى هبوط به زمین و محشور شدن با اهل آن مى یابد، گویا تازه وارد مى شود و تازه با دیگران ملاقات مى کند، از این رو سلام جدى از او صادر مى شود. اما نمازگزارى که از نمازش غفلت دارد و در زمین و اهل آن به سیر فکرى مشغول است، از آنان غایب نبوده تا ملاقات تازه صورت بگیرد و صحیح باشد که به آنان سلام کند.
از این رو برخى از کسانى که گرداگرد معرفت طواف مى کنند (عرفا) سخنى بدین معنا دارد: چگونه نمازگزار – که قرآن درباره ى او (ویل) گفته چون از نمازش غافل است – از سلام نماز خود شرم نمى کند؟ وى مى گوید:
بدان که سلام از نمازگزار صحیح نیست جز این که با پروردگار خویش در حال مناجات بوده و از همه ى آنچه غیر خداست بریده باشد… و چون بخواهد از آن حال مناجات به حالت مشاهده ى این جهان و اجتماع منتقل شود، مانند انسان تازه وارد بر آنان سلام مى کند؛ زیرا در نمازش نزد خداوند حضور داشته و از مردم غایب بوده است، پس اگر نمازگزار همیشه در حال نماز نیز در این جهان و اجتماع بوده [و به آنان بیندیشد] چگونه مى تواند بر آنان سلام کند؟ چرا چنین نمازگزارى شرم نمى کند، چون با سلام نمازش چنین وانمود مى کند که نزد خدا بود، و هم اکنون به مردم و اجتماع رسیده و بر آنان سلام مى کند! بنابراین، سلام عارف در نماز براى منتقل شدن وى از حال نماز به حال دیگر است؛ از این رو دو سلام مى گوید، یک سلام به کسى که از پیش او انتقال یافته و یک سلام به کسى که بر او وارد مى شود. مگر این که در نمازش نزد خدا باشد که در این صورت، بر کسى که از نزد او منتقل شده سلام نمى دهد؛ زیرا خداوند، خود «سلام» است، پس بر او سلام نمى دهد.(22)
احکام سلام
بعد از تشهد رکعت آخر نماز، مستحب است در حالى که نشسته و بدن آرام است بگوید:
«السلام علیک أیها النبى و رحمة الله و برکاته». و این جمله جزو سلام هاى نماز نیست بلکه از توابع تشهد و مستحب مى باشد؛ ولى بنابر احتیاط مستحب ترک نشود. و سلام واجب یکى از دو صیغه است:
1. «السلام علینا و على عباد الله الصالحین».
2.«السلام علیکم و رحمة الله و برکاته» که کلمات «و رحمة الله و برکاته» بنابر احتیاط مستحب گفته مى شود که اگر سلام اول (السلام علینا) را بگوید بنابر احتیاط واجب باید بعد از آن سلام آخر را نیز بگوید و اما اگر سلام آخر را انتخاب کند کفایت مى کند. (23)
شرایط صحت
شکل عبادت
عبادتى صحیح است که به همان شکل و شیوه و صورت معین از سوى خدا و مکتب انجام گیرد، نه روى سلیقه هاى شخصى یا روشهاى منحرف از دستور دین.
رسول خدا صلى الله علیه و آله مى فرماید: «لَا قَوْلَ وَ لَا عَمَلَ وَ لَا نِیَّةَ إِلَّا بِإِصَابَةِ السُّنَّة؛ (24)
ارزشى براى گفته ها و عملها و نیت ها نیست، مگر آن که طبق دستور و سنت انجام گیرد.»
پس شکل عبادت را هم باید از اولیاء دین آموخت.
حضرت ابراهیم علیه السلام از خداوند درخواست مى کند که نحوه ى صحیح عبادت را به ما نشان بده «و أرِنا مَناسِکَنا» (25)
در اینکه نماز را کجا باید شکسته یا تمام، آهسته یا بلند خواند، تعداد رکعت ها و امثال آن، باید متعبد بود. در غیر اینصورت، ارزشى نخواهد داشت. مثل آنکه اگر بگویند: در صد قدمى شما گنجى نهفته است، مى توانید آن را تصاحب کنید. اگر شما 98 قدمى یا 102 قدمى را حفر کنید، به گنجى نمى رسید و رنج بیهوده برده اید.
یا اگر بخواهید با کسى یا شهرستانى تماس تلفنى بگیرید، با یک شماره کم یا زیاد، شخص دیگر جواب مى دهد یا شهر دیگرى را مى گیرید. پس در عبادات هم دقیقا باید به همان صورتى انجام داد که دستور داده اند. مانند دندانه هاى یک کلید که اگر اندکى ریز یا درشت شود، دیگر قفل را باز نمى کند.
امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه ى 189 بقره «و أتوا البُیوت مِن أبوابِها» از در خانه ها وارد شوید، نه از بیراهه، فرمود:
مقصود آن است که هر کارى را از راهش وارد شده و انجام دهید و طبق دستور عمل کنید. (26)
عدم رعایت شرایط لازم برای نماز
شرایط لازم براى لباس، مکان و بدن نمازگزار در کتب توضیح المسائل قید شده است. (27)
واجبات رکنی و غیر رکنی
بعضى از واجبات نماز، رکن است؛ یعنى اگر انسان آنها را بجا نیاورد، یا در نماز اضافه کند، عمداً باشد یا سهواً، نماز باطل است. و بعضى دیگر رکن نیست؛ یعنى اگر عمداً کم یا زیاد شود، نماز باطل می شود و چنانچه اشتباهاً (سهواً) کم یا زیاد گردد، نماز باطل نمى شود. (28)
توجه به وقت نماز و قبله
براى انجام نماز باید رو به قبله و آن هم در زمان و وقت معینى (در بعضى از نمازها) اداى وظیفه نمود. (29)
طهارت ظاهرى از شرایط صحت نماز است
منظور از طهارت ظاهری آن طهارتى است که در رساله هاى عملیه آمده است، همان طهارت ظاهرى (بدن و لباس) است که در روایت نیز آمده. «لا صلوة الا بطهور.»
اگر بدن و لباسمان در نماز پاک باشد، نمازمان از جهت فقهى صحیح است.
طهارت که از مقدمات نماز است، نمازگزار مواظب حدث و خبث خواهد بود و بهداشت ظاهرى خود را حفظ خواهد کرد و آن چه برخلاف موازین شرعى است از آن اجتناب خواهد کرد.
براى انجام یک وضو و تیمم صحیح و کامل عوامل و شرایطى در نظر گرفته شده که در کتب رساله هاى عَمَلیّه مراجع عظام قید شده است. (30)
شرایط وجوبى در حال نماز
ترتیب
واجب است افعال و اذکار نماز را به ترتیب به عمل آورد به این که مقدم نماید تکبیرة الاحرام را بر قرائت، و قرائت را بر رکوع، و رکوع را بر سجود و هم چنین تا آخر نماز، و اگر عمدا بر خلاف ترتیب عمل کند؛ یعنى مؤخر را مقدم بدارد. آنچه را مقدم داشته چون در جاى خود نیست باطل و موجب بطلان نماز نیز مى گردد، زیرا زمانى که او را در جاى خود اعاده مى کند موجب زیادى عمدى در نماز مى شود که خود آن، نماز را باطل مى نماید و اما اگر سهوا خلاف ترتیب عمل کند صورى دارد که در زیر بیان مى شود: (31)
رکنى را بر رکن دیگر مقدم داشته است: نماز باطل است مثل این که سجدتین را بر رکوع مقدم بدارد.
رکنى را بر غیر رکن مقدم داشته است: نمازش صحیح است مثل این که رکوع را بر قرائت مقدم داشته یا آن که تشهد را بر سجدتین مقدم بدارد که پس از انجام سجدتین باید دوباره تشهد را بخواند.
غیر رکنى را بر غیر رکن مقدم داشته است: اگر به وظیفه اش رفتار کند نمازش صحیح است. مثل این که سوره را بر حمد مقدم بدارد که باید پس از خواندن حمد دوباره سوره را بخواند. (32)
موالات (33)
انسان باید افعال و اذکار نماز را با موالات؛ یعنى پشت سر هم انجام دهد و اگر موالات را رعایت نکند صورت هایى دارد که در زیر بیان مى گردد:
عدم موالات در افعال:
الف: به صورتى که اسم نماز بر آن صادق نباشد: نماز باطل است چه عمدى باشد و چه سهوى
ب: به صورتى که فقط موالات عرفى نداشته است: 1.عمدى است: بنابر احتیاط واجب باطل است 2. سهوى است: صحیح است.
عدم موالات در اذکار:
الف: به صورتى که اسم نماز بر آن صادق نباشد: باطل است.
ب: به صورتى که اسم ذکر بر آن صادق نباشد: باطل است.
ج: به صورتى که فقط موالات عرفى نداشته باشد: 1. عمدى است: باطل است، 2. سهوى است: صحیح است. ولى آن اذکارى که موالاتش به هم خورده اگر امکان دارد باید دوباره بخواند.
مسأله: طول دادن رکوع و سجود و خواندن سوره هاى بزرگ، موالات را به هم نمى زند. (34)
مسأله: اگر نمازگزار در حال نماز نام مقدس پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم را بشنود، مستحب است صلوات بفرستد و یا اگر کسى به او سلام کرد واجب است [با شرایطش]، جواب بدهد. و این کارها ضررى به موالات ندارد. (35)
شرایط قبولی
شرایط قبولى عبادات
عبادات، غیر از شرایط صحت، شرایط «قبول» و «کمال» هم دارد. یعنى آنچه که مراعاتش، انسان را به قرب خدا و رشد معنوى مى رساند و در فرد و جمع، تأثیر مى گذارد. گاهى عبادت، صحیح است، ولى رشدآور نیست، مثل دارویى که شفابخش نیست.
گاهى عبادت، از کیفر مى رهاند ولى ما را محبوب خدا نمى سازد.
در آیات و روایات، شرایطى براى قبولى اعمال و عبادات بیان شده که نمونه هایى از آنها از این قرار است.
1- شرط اعتقادى
2- شرط سیاسى
3- شرط اخلاقى
4- شرط اقتصادى
5- شرط اجتماعى
6- شرط بهداشتى و…
قبل از توضیح این موارد، تأکید مى شود که انسان باید به مسئله قبولى عبادت عنایت خاصى داشته باشد تا از تلاش معنوى اش بهره ى بیشتر ببرد.
على علیه السلام مى فرماید:
«کُونُوا عَلَى قَبُولِ الْعَمَلِ أَشَدَّ عِنَایَةً مِنْکُمْ عَلَى الْعَمَل ؛ (36)
به قبولى عمل، بیش از اصل عمل توجه داشته باشید.»
انسان ممکن است براى پذیرش در جایى، هم کارت ورود بگیرد، هم طبق مقررات ظاهرى عمل کند، ولى در مصاحبه به دلائلى مانند فساد اخلاق یا سوء سابقه یا… رد شود. عبادات هم ممکن است از نظر مقررات الهى، درست انجام گیرد، ولى به دلایلى مورد قبول خدا نشود. مگر نه این است که گاهى
کارهاى صحیحى از طرف افراد غیرمسئول انجام مى گیرد ولى بجاى تشکر، از آنان انتقاد هم مى شود؟! پس شرط قبولى کار، چیزى دیگر است. اینک به بیان یکی از این شرایط یعنی ایمان می پردازیم:
شرط اعتقادى: ایمان به خدا
نداشتن ایمان، مایه ى تباهى اعمال است: «وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ » (37)
کسانى مساجد خدا را آباد مى کنند که ایمان به خدا و معاد داشته باشند: «إِنَّما یَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ» (38)
و عمل صالح از زن و مرد «مؤمن» است که موجب زندگى پاک مى شود:
«مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً» (39)
کسى که خدا را قبول ندارد، براى او هم کارى نمى کند تا انتظار پاداش داشته باشد. قرآن کریم، اعمال کافران را همچون خاکسترى مى داند که در یک روز طوفانى در برابر باد قرار گیرد. که چیزى از آن باقى نمى ماند. (40)
شرط سیاسى برای قبولی عمل: ولایت
ولایت و رهبرى صحیح و آسمانى، همه ى بندگان خدا و بندگى ها و نماز و حج و جهاد و.. را در مسیر الهى قرار مى دهد و به آنها جهت شایسته مى بخشد. مثل ایران امروز که با برخوردارى از ولایت فقیه، راه رو به رشدى را مى پیماید. در مقابل، کشورهاى اسلامى دیگر، با آنکه نماز و روزه و… دارند ولى به خاطر انحراف در خط سیاسى و رهبرى، در ذلت اند.
رهبرى جامعه، همانند راننده در یک ماشین است. اگر همه ى سرنشینان، شیک و مرتب و مؤدب باشند ولى راننده مست باشد یا جاده منحرف باشد، سقوط در پیش است. ولى اگر راننده، سالم و باتجربه باشد، هر چند مسافران، کهنه پوش و نامرتب باشند، این سفر به مقصد مى رسد.
در حدیث از امام باقر علیه السلام است:
«دَانَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِعِبَادَةٍ یُجْهِدُ فِیهَا نَفْسَهُ وَ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ فَسَعْیُهُ غَیْرُ مَقْبُول؛ (41)
کسى که به خدا ایمان دارد و عبادت هاى طاقت فرسا هم انجام مى دهد ولى امام لایقى از طرف خدا ندارد، تلاشش بى فایده است.»
اگر رهبر آسمانى بود، پرستش خدا به طاغوت پرستى کشیده نمى شد و قوانین آسمانى تبدیل به خرافات نمى گردید و نمازهاى جمعه، با همه ى شکوهش، به نفع طاغوت ها نمى انجامید و حج، این مظهر قدرت و عزت اسلام و مسلمین، چنین بى اثر یا به سود حکام دور از اسلام تبدیل نمى شد.
در حدیث مى خوانیم: » ِ فَمَنْ لَمْ یَتَوَلَّنَا لَمْ یَرْفَعِ اللَّهُ لَهُ عَمَلًا؛ (42)
هر کس ولایت و رهبرى ما را نپذیرد، خدا هم اعمال او را قبول نمى کند.»
حضرت على علیه السلام فرمود: ما «باب الله» هستیم و راه خدا از طریق ما معرفى و شناخته مى شود. (43)
پس شرط قبولى عبادات، ولایت است. ولى همراهش باید تقوا هم باشد. امام باقر علیه السلام مى فرماید: «وَ مَا تُنَالُ وَلَایَتُنَا إِلَّا بِالْعَمَلِ وَ الْوَرَعِ؛ (44)
در خط رهبرى ما نیست، مگر آنانکه اهل عمل و تقوا باشد.» (45)
شرط اخلاقى برای قبولی عمل: تقوا
داستان فرزندان آدم در قرآن آمده است. هر دو قربانى کردند. قربانى یکى پذیرفته شد و دیگرى نه. خدا مى فرماید:
«إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِین ؛ (46)
خدا تنها از اهل تقوا مى پذیرد.»
نقل کرده اند شخصى هنگام عبور از بازار، قرص نان سرقت کرد و دو انار از مغازه اى دیگر. سپس آن انار و نان را به فقیر داد. به او گفتند: این چه کارى است؟ گفت: خداوند هر گناه را یک کیفر ولى ثواب را ده برابر پاداش مى دهد. من با آن دو نان و دو انار، چهار گناه کردم ولى به فقیر که دادم، چهل ثواب بردم. چهار گناه از چهل ثواب که کم شود، سى و شش ثواب باقى مى ماند. به او گفتند: پاداش ده برابر، براى کسى است که کارش براساس تقوا باشد. انفاق از مال غصبى پاداش ندارد. مگر نخوانده اى که: «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِین…»! (47)
شرط اقتصادى برای قبولی عمل: اداى حق مردم
رسیدگى به نیازمندان و اداى حقوق محرومان به درجه اى از اهمیت است که گاهى قبولى عبادت بستگى به آن دارد. پرداختن زکات، یا داشتن درآمد مشروع، از این نمونه هاست.
امام رضا علیه السلام مى فرماید:
«فَمَنْ صَلَّى وَ لَمْ یُزَکِّ لَمْ تُقْبَلْ مِنْهُ صَلَاتُهُ؛ (48)
هر کس نماز بخواند ولى زکات (و مالیات اسلامى) نپردازد، نمازش قبول نمى شود.»
در حدیث دیگرى على علیه السلام به کمیل مى فرماید:
هر گاه غذاى تو از راه حلال و درآمد صحیح نباشد، خداوند، تسبیح گفتن و شکر کردن تو را قبول نمى کند. (49)
شرط اجتماعى برای قبولی عمل: خیرخواهى نسبت به دیگران
حفظ پیوندهاى اجتماعى و اخوت میان مسلمانان و روابط شایسته و نیکو میان پیروان اسلام، اهمیت بسیارى دارد. از این رو، هر سخن و عملى که به گسستن پیوندها و به هم زدن روابط خوب منجر شود نارواست، «غیبت»، «سوء ظن»، «بدخواهى»، «قطع رابطه»، «بدخلقى» و… از اوصاف و اعمالى هستند که موجب قبول نشدن عبادت مى شوند.
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
«مَنِ اغْتَابَ مُسْلِماً أَوْ مُسْلِمَةً لَمْ یَقْبَلِ اللَّهُ تَعَالَى صَلَاتَهُ وَ لَا صِیَامَهُ أَرْبَعِینَ یَوْماً وَ لَیْلَةً إِلَّا أَنْ یَغْفِرَ لَهُ صَاحِبُهُ؛ (50)
کسى که غیبت زن و مرد مسلمانى را بکند، تا چهل روز نماز و روزه اش را خدا نمى پذیرد، مگر آنکه آن شخص، او را ببخشد.»
و نیز، آن حضرت فرمود:
«یَا أَبَا ذَرٍّ! إِیَّاکَ وَ هِجْرَانَ أَخِیکَ فَإِنَّ الْعَمَلَ لَا یُتَقَبَّلُ مَعَ الْهِجْرَان؛ (51)
اى ابوذر! از دورى و قطع رابطه با برادر دینى بپرهیز، چرا که عمل اینگونه اشخاص پذیرفته نیست.»
و امام صادق علیه السلام مى فرماید:
«وَ لَا یَقْبَلُ اللَّهُ مِنْ مُؤْمِنٍ عَمَلًا وَ هُوَ مُضْمِرٌ عَلَى أَخِیهِ الْمُؤْمِنِ سُوءاً؛ (52)
هر مؤمنى که نسبت به برادر دینى اش، نیت بدى داشته باشد، خداوند عمل او را قبول نمى کند.»
و امام صادق علیه السلام مى فرماید:
«سُوءُ الْخُلُقِ یُفْسِدُ الْعَمَلَ کَمَا یُفْسِدُ الْخَلُّ الْعَسَل ؛ (53)
بداخلاقى با مردم، چنان عمل را فاسد مى کند، که سرکه، عسل را.»
نتیجه آنکه بدگویى از دیگران، نیت سوء درباره ى مردم، ترک دوستى، غیبت و امثال آن که باعث سست شدن پیوندهاى اجتماعى مسلمانان مى شود، از موانع قبول شدن عبادات به حساب آمده است. و نمازگزار و اهل عبادت، باید روابط دینى مستحکمى با بندگان خدا داشته باشد، تا پرستش هایش شایستگى قبولى را دارا باشند. (54)
شرط خانوادگى برای قبولی عمل: خوشرفتارى
آئین مقدس و متعالى اسلام، میان عبادت و سیاست و اخلاق و اجتماع، پیوندى منسجم ایجاد کرده است. در امور خانوادگى هم رعایت احترام و حقوق متقابل زن و شوهر را چنان مهم دانسته که بى توجهى به آن گاهى باعث قبول نشدن عبادات مى گردد. و قطع پیوندهاى زمینى، به قطع پیوند آسمانى مى انجامد.
در این زمینه پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله فرموده است: «من کان له امرئة توذیه لم یقبل الله صلاتها و لا حسنة من عملها… و على الرجل مثل ذلک»
وَ مَنْ کَانَ لَهُ امْرَأَةٌ تُؤْذِیهِ لَمْ یَقْبَلِ اللَّهُ صَلَاتَهَا وَ لَا حَسَنَةً مِنْ … وَ عَلَى الرَّجُلِ مِثْلُ ذَلِک ؛ (55)
هر کس زن بد رفتار و اذیت کننده اى داشته باشد، خداوند نماز و کارهاى نیک آن زن را نمى پذیرد. (مرد نیز همچنین است.)
نه تنها بد رفتارى زن با شوهر یا برعکس، این اثر را دارد، حتى نگاه خشم آگین به پدر و مادر هم مانع قبول عبادت است.
امام صادق علیه السلام فرمود:
«مَنْ نَظَرَ إِلَى أَبَوَیْهِ نَظَرَ مَاقِتٍ وَ هُمَا ظَالِمَانِ لَهُ لَمْ یَقْبَلِ اللَّهُ لَهُ صَلَاةً؛ (56)
نماز فرزندانى که با خشم به پدر و مادر خود نگاه مى کنند قبول نمى شود. گرچه والدین، نسبت به آنان کوتاهى و ظلمى کرده باشند.»
آرى… وقتى ما از نردبان نماز، به معراج مى رویم که پایه هاى آن، روى زمین محکمى باشد. ولى اگر روى یخ لغزنده یا زمین سست قرار داده شود، بالا رفتن را مشکل یا غیرممکن مى سازد. کمال معنوى در سایه ى عبادات، آن هم با حسن رفتار و روابط شایسته ى اجتماعى حاصل مى شود. مسائل دیگرى هم در روایات بیان شده که مانع قبولى اعمال است، مانند شراب خوردن و غیر آن. البته نباید تصور شود که حال که خدا قبول نمى کند، پس نماز نخواند و روزه نگیرد و… بلکه اینگونه روایات، نشان دهنده ى ضعف عمل و کم ارزشى آن به خاطر رفتار و خصلت هاى ناشایست عبادت کننده است. (57)
شرایط کمال
دشواری عمل
امورى است که جزء شرایط کمال عبادت است.
این شرایط، نشان دهنده ى ارزش والاتر و محتواى بهتر و تأثیر بیشتر عبادات است. یکی از این شرایط، دشوارتر بودن آن عمل است:
مشکل تر بودن عمل نزدیکتر بودن به کمال
انجام کارها و عبادات آسان، از همه کس برمى آید، ولى عباداتى که دشوارتر است و همت و اراده و رنج بیشترى لازم دارد، با ارزش تر و به کمال نزدیک تر است. قرآن، از کسانى که در دوران سختى، پیامبر خدا را یارى و پیروى کردند ستایش مى کند. (58)
امام مجتبى علیه السلام با آنکه مرکب سوارى داشت، ولى پیاده به سفر حج مى رفت تا پاداش بیشترى داشته باشد.
قرآن، از نماز شب خوانانى تمجید مى کند که خود را از بستر نرم و گرم جدا کرده به نیایش و نماز مى پردازند. (59)
امام على علیه السلام فرموده است:
«أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ مَا أَکْرَهْتَ نَفْسَکَ عَلَیْه ؛ (60)
برترین کارها آن است که خود را بر انجام آن وادار کنى.»
قرآن (سوره مبارکه نساء، آیه ى 95)، پاداش و مقام مجاهدان بزرگ و سخت کوش را برتر دانسته و مى فرماید:
«فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ عَلَى الْقاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً.» (61)
مهم تر بودن عمل
در انجام کارها، رعایت «اهم و مهم»، نشان عقل و عاقبت اندیشى و مصلحت شناسى است و اسلام، در کارها به آنچه که لازم تر و مفیدتر و مهم تر است تشویق مى کند، چه در آموختن، چه در عبادت، چه در انفاق.
پیامبر اسلام فرموده است:
«لَا صَدَقَةَ وَ ذُو رَحِمٍ مُحْتَاج ؛ (62)
با وجود بستگان نیازمند، انفاق و کمک به دیگران بى ارزش است.»
و امام على علیه السلام مى فرماید:
«لَا قُرْبَةَ بِالنَّوَافِلِ إِذَا أَضَرَّتْ بِالْفَرَائِضِ؛ (63)
هر گاه نمازهاى مستحب، به نمازهاى واجب ضرر برساند، آنگونه عبادت، موجب قرب به خدا نخواهد بود.» (64)
عملی که اثرش پایدارتر باشد
برکت، آثار فراوان و فواید ماندگار یک عمل و انسان است. کارى و عبادتى صفت کمال دارد که آثار آن زودگذر و ناپایدار نباشد.
على علیه السلام مى فرماید: «رُبَّ یَسِیرٍ أَنْمَى مِنْ کَثِیرٍ؛ (65)
چه بسا کارهاى کم و ناچیز، که از کارهاى بسیار رشد و نمو بیشترى دارد.»
برخى از تألیفات و اقدامات شایسته و مراکز خدماتى به اندازه اى خیر و برکت و آثار وجودى دارد که بسیارى از آثار و نوشته ها و اعمال، فاقد آن است.
پس برکت نیز یکى از شرایط کمال عبادات است. (66)
در خط پیامبر بودن
کمال عبادات و اعمال، آن است که در مسیر و خط سنت و سیره ى پیامبر و اولیاء دین باشد، نه براساس تشریفات یا سنت هاى موروثى از نیاکان یا محیط و خواسته ى مردم. عبادت، هر چه به روش معصومین علیهم السلام نزدیک تر باشد ارزشمندتر است. (67)
عملی که سبقت داشته باشد
در عبادات و کارهاى نیک، سابقه ارزش دارد و پیشتازى به این گونه امور، ملاک کمال است. قرآن، به طور مکرر، فرمان «سارعوا» و «سابقوا» دارد. در جایى مىفرماید:
«لا یَسْتَوِی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا وَ کُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى؛ (68)
مسلمانانى که پیش از فتح مکه، انفاق و جهاد کردند، پاداش بیشترى دارند از آنان که پس از فتح مکه انفاق و مبارزه کردند. گرچه خداوند به هر دو گروه، وعدهى پاداش داده است.»
پس سبقت در کارهاى شایسته (انفاق و جهاد) از ملاکهاى کمال است.
در حدیثى مىخوانیم، على علیهالسلام فرمود:
«لَا یَتِمُّ الْمَعْرُوفُ إِلَّا بِثَلَاثِ خِصَالٍ تَعْجِیلِهِ وَ تَصْغِیرِهِ وَ سَتْرِه؛ (69)
کار خیر، زمانى ارزش بیشتر دارد که هم زودتر انجام بگیرد، هم انجام دهنده آن را کوچک پندارد (و به آن مغرور نشود) و هم پنهانى و دور از تظاهر انجام گیرد.»
از این رو، بهترین نماز، نماز اول وقت است و هر چه از اول وقت دورتر شود، فضیلتش کمتر مىشود. در اذان که شعار رسمى ماست، مىگوییم: «حىَّ علَى الصَّلاة، حىَّ علَى الفَلاح، حىَّ علَى خَیرِ العَمل». به سوى نماز و رستگارى و بهترین کارها بشتاب…! (70)
عملی که در شرایط دشوار انجام شود
کار نیک و عبادتى که در شرایط سلطه ى ستم و طاغوت ها انجام گیرد، چون فداکارى بیشترى مى خواهد و تأثیر فراوان تر دارد، ارزشمندتر است. آنجا که فشارهاى محیط بیرون و غرائز درون، دست بدست مى دهد تا مانع عبادت و عبودیت شود، غلبه بر این فشارها و پرستش خدا، ارزش و کمال است.
قرآن در ستایش از مؤمنان راستین مى گوید:
«وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِم ؛ (71)
در راه خدا از ملامت هیچ ملامتگرى هراس ندارند.»
در جاى دیگر مى فرماید:
«الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَدا إِلَّا اللَّهَ؛ (72)
آنان، پیام هاى الهى را مى رسانند و از او مى ترسند و از احدى جز خداوند نمى ترسند.»
آرى… آنانکه در محیط فاسد و سلطه ى ظالم، خود و دین خود را حفظ مى کنند (مانند همسر فرعون) از مقام بالاترى برخوردارند. (73)
عملی که نشاط داشته باشد
بى نشاطى در عبادت، نشانه اى از نفاق است.
قرآن منافقان را چنین توصیف مى کند که وقتى به نماز مى ایستند، نشاط ندارند. (74)
در مقابل، نشاط بندگى، ارزش است و نیز تداوم عبادت، کمال آفرین است.
در احادیث، اعمال اندکى که پیوسته و مستمر باشد، بهتر از عبادت زیاد ولى همراه با تنبلى و ملالت و رها کردن به شمار آمده است. قرآن وعده ى پاداش ها و بهره مندى هاى زیاد در علم و فکر و… به کسانى داده که در طریقت اسلام، پایدار باشند: «وَ أَلَّوِ اسْتَقَامُواْ عَلىَ الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْنَاهُم مَّاءً غَدَقًا.» (75)
نشاط براى عبادت
عبادت، ابراز بندگى در پیشگاه معبود است.
این نیایش و پرستش، هر چه عاشقانه تر و خاشعانه تر باشد و هر چه با آمادگى روحى بیشتر انجام گیرد، هم سازنده تر است، هم بنده را به خدا نزدیک تر مى کند. از این رو، بهترین اوقات و حالات را باید براى آن اختصاص داد و در اولویت بندى اوقات براى کارها، ناب ترین و بانشاط ترین فرصتها را مخصوص بندگى خدا قرار داد.
امام على علیه السلام مى فرماید:
میان خود و خدایت، بهترین وقتها و سرشارترین بخشها را براى عبادت خود قرار بده، هر چند که اگر نیت خوب و شایسته باشد، همه ى آنها براى خداست: «وَ اجْعَلْ لِنَفْسِکَ فِیمَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ اللَّهِ [تَعَالَى ] أَفْضَلَ تِلْکَ الْمَوَاقِیتِ …» (76)
و این، برنامه ریزى دقیق براى عبادت را مى طلبد.
دل، گاهى آمادگى دارد، گاهى بى رغبت است. عبادتها هم گاهى واجب است، گاهى مستحب. اگر آمادگى روحى و نشاط بندگى باشد، مى توان علاوه بر واجبات، به نافله ها هم پرداخت. ولى اگر دل، حالت «اقبال» و آمادگى ندارد، باید به همان قدر واجب بسنده کرد، وگرنه دل زدگى ایجاد مى کند. توصیه ى حضرت در این باره چنین است:
«إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً فَإِذَا أَقْبَلَتْ فَاحْمِلُوهَا عَلَى النَّوَافِلِ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ فَاقْتَصِرُوا بِهَا عَلَى الْفَرَائِض .» (77)
دلها حالت اقبال و ادبار دارد. هر گاه دلها اقبال داشت و مشتاق عبادت بود، آنها را به نوافل وادارید و اگر حالت ادبار و رویگردانى داشت، به همان واجبات اکتفا کنید.
نباید عبادت را به خود تحمیل کرد، چون از خاصیت مى افتد. عبادت تحمیلى چه بر خود، چه بر دیگران، موجب دل زدگى و بیزارى و گریز مى شود. آن امام در جاهاى دیگر هم بر این حقیقت توصیه فرموده که اگر «نوافل»، به «فرایض» ضرر بزند، آن نافله ها را رها کنید، (78)
و اساسا چنین کارهاى مستحبى موجب قرب به خدا نمى شود. (79)
انجام عبادتهاى مستحب آنجا توصیه شده که به واجبات لطمه نزند و بى رغبتى ایجاد نکند. شوق بندگى و علاقه به عبادت، هم آن را سازنده مى کند، هم ضامن تداوم و استمرار آن مى شود.
این به آن معنى نیست که اگر میل به عبادت نداشتیم، کلا از پرستش چشم بپوشیم و رابطه را با معبود قطع کنیم، بلکه باید این زمینه ى روحى و بستر مناسب را فراهم کرد و نفس را آماده ساخت و بر سر شوق آورد. تعبیر حضرت على علیه السلام این است که در این زمینه به خودت نیرنگ بزن، یعنى با نقشه ها و برنامه هایى زمینه ى مناسب را به تدریج فراهم آور. مثلا به خودت خطاب کن که لازم نیست زیاد قرآن بخوانى یا فلان عبادت را انجام دهى، بلکه فقط روزى یک صفحه قرآن یا دو رکعت نماز مستحبى بخوان، تا نفس تو نهراسد، نگریزد، احساس دشوارى نکند و به تدریج بتوانى او را به عبادتهاى فراتر از واجب مأنوس سازى و اشتیاقش را بیفزایى.
کلام حضرت چنین است:
«در عبادت با خود خدعه کن، با خودت مدارا کن، نفس خود را به زور وادار به عبادت مکن، نرمش نشان بده و نشاط آن را ملاحظه کن، مگر آنکه عبادت واجب باشد که از انجام آن چاره اى نیست و از اداى آن نمى توان شانه خالى کرد و آن را سست گرفت.» (80)
همان گونه که در حرکات ورزشى، نباید بیش از حد توان و آمادگى جسمى، به خود فشار آورد، وگرنه ورزش به جاى رشد دادن به عضلات، سبب فرسودگى مى شود، در عبادت هم باید میل و آمادگى و کشش را رعایت کرد و با تمرین و ممارست بر آن افزود و میل به عبادت را بیشتر ساخت، تا تضمین و پشتوانه اى براى ادامه باشد.
مهم آن است که یک مسلمان، به «عبادت خدا» اهتمام ورزد و به عنوان یک برنامه ى تربیتى و تهذیبى، آن را در برنامه هاى روزانه اش بگنجاند و وقت مناسبى به آن اختصاص دهد و این انس با خدا و پرستش روزانه را وسیله ى اعتلاى روح و قرب به خدا و دورى از وسوسه هاى شیطان و آفات اخلاقى قرار دهد. اگر این «خلأ معنوى» با عبادت پر نشود، شیطان در پى نفوذ به قلمرو فکر و زندگى انسان مى افتد.
امام على علیه السلام در برنامه ریزى عبادى و روزانه این توصیه را مى فرماید:
«لِلْمُؤْمِنِ ثَلَاثُ سَاعَاتٍ فَسَاعَةٌ یُنَاجِی فِیهَا رَبَّهُ وَ سَاعَةٌ یَرُمُّ مَعَاشَهُ وَ سَاعَةٌ یُخَلِّی بَیْنَ نَفْسِهِ وَ بَیْنَ لَذَّتِهَا فِیمَا یَحِلُّ وَ یَجْمُلُ؛ (81)
مؤمن را سه ساعت است: ساعتى که در آن با پروردگارش خلوت و مناجات مى کند، ساعتى که به کار معاش و تأمین زندگى مى پردازد و ساعتى که به لذت حلال و نیکو [و تفریحات سالم] مى پردازد.»
اختصاص دادن اوقات ویژه و مخصوص براى عبادت، تأمین کننده ى نیاز روحى انسان و صفابخش زندگى است، پس در برنامه ریزى روزانه باید جایگاه مناسب و وقت بانشاط به آن داده شود. در سیره ى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نیز نقل شده که در ساعات حضور در خانه، اوقات خود را به سه قسمت تقسیم مى کرد، یک قسمت مخصوص خداوند بود. (82)
چنین شیوه اى نشانه ى اهمیت دادن به «ارتباط با خدا» از سوى یک «بنده» به شمار مى رود. در سیره ى اولیاى الهى و ائمه ى معصومین علیهم السلام هم اهتمام به عبادت و برنامه هاى پرستش و نیایش و تهجد و داشتن خلوتهاى باصفا با خداوند، در ساعات خاصى از شبانه روز وجود دارد. (83)
نشاط و بهجت در سیر و سلوک
و دیگر از آداب قلبیه ى نماز و سایر عبادات که موجب نتایج نیکویى است، بلکه باعث فتح بعضى از ابواب و کشف بعضى از اسرار عبادت است، آن است که سالک، جدیت کند که عبادت را از روى نشاط و بهجت قلب و فرح و انبساط خاطر به جا آورد و از کسالت و ادبار نفس در وقت عبادت، احتراز شدید کند. پس وقتى را که براى عبادت انتخاب مى کند وقتى باشد که نفس را به عبادت اقبال است و داراى نشاط و تازگى است و خستگى و فتور ندارد؛ زیرا که اگر نفس را در اوقات کسالت و خستگى وادار به عبادت کند ممکن است آثار بدى به آن مترتب شود که از جمله ى آنها آن است که انسان از عبادت منضجر شود و تکلف و تعسف آن زیاد گردد و کم کم باعث تنفر طباع نفوس شود.
و این علاوه بر آن که ممکن است انسان را به کلى از ذکر حق منصرف کند و روح را از مقام عبودیت که منشأ همه ى سعادات است برنجاند، از چنین عبادتى نورانیت قلبیه حاصل نگردد و باطن نفس از آن منفعل نگردد و صورت عبودیت، صورت باطن قلب نشود.
[باید] عبادات از روى نشاط و بهجت به جا آورده شود و از تکلف و تعسف و کسالت به کلى احتراز شود تا حال محبت و عشق به ذکر حق و مقام عبودیت رخ دهد و انس و تمکن حاصل آید. و انس به حق و ذکر او از اعظم مهماتى است که اهل معرفت را به آن عنایت شدید است و اصحاب سیر و سلوک براى آن تنافس (84)
کنند. چنانچه اطبا را عقیده آن است که اگر غذا را از روى سرور و بهجت میل کنند زودتر هضم شود، همین طور طب روحانى اقتضا مى کند که اگر انسان غذاهاى روحانى را از روى بهجت و اشتیاق تناول کند و از کسالت و تکلف احتراز کند، آثار آن در قلب زودتر واقع شود و باطن قلب با آن زودتر تصفیه شود. (85)
امام صادق علیه السلام فرمودند:
«لَا تُکَرِّهُوا إِلى أَنْفُسِکُمُ الْعِبَادَة؛ (86)
خود را به اکراه به عبادت وادار مسازید.»
قال رسول الله صلى الله علیه و آله:
«یَا عَلِیُّ إِنَّ هَذَا الدِّینَ مَتِینٌ فَأَوْغِلْ فِیهِ بِرِفْقٍ وَ لَا تُبَغِّضْ إِلَى نَفْسِکَ عِبَادَةَ رَبِّک؛ (87)
اى على! این دین متین و استوار است؛ با رفق و مدارا در آن گام نه و پرستش پروردگارت را مبغوض خود مکن.»
و در حدیث است از حضرت عسکرى علیه السلام:
«إِذَا نَشِطَتِ الْقُلُوبُ فَأَوْدِعُوهَا وَ إِذَا نَفَرَتْ فَوَدِّعُوهَا؛ (88)
هنگامى که قلوب نشاط و بهجت دارند به آنها امانت بسپارید؛ و وقتى که گریزان اند آنها را واگذارید.»
عبادت خود را بزرگ نشمارید
انسانهاى مغرور، عبادت خود را بزرگ و مهم مى بینند و از این راه، دچار تباهى اعمال مى شوند. شرط کمال عبادت آن است که عابد، عباداتش را زیاد نبیند و مغرور نشود.
امام سجاد در دعاى «مکارم الاخلاق» از خداوند چنین مى طلبد:
«وَ عَبِّدْنِی لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عِبَادَتِی بِالْعُجْب ؛ خدایا به من توفیق عبادت بده و عبادتم را با «عجب» تباه مساز.»
احادیث بسیارى به این مضمون است که انسان عبادات و کارهاى نیک خود را بزرگ نشمارد. خداوند در قرآن، از عبادت و تسبیح بسیار فرشتگان و ذکر دائمى آنان یاد مى کند. (89)
شاید به این جهت که بندگان روى زمین، مغرور چند رکعت نماز و عبادت خود نشوند. (90)
عبادت همراه با بصیرت
آگاهى عمیق و بصیرت و اندیشه در دین، رمز ارزشمندى کارها و عبادات است و بدون آن عمل، فاقد ارزش لازم است.
امام على علیه السلام مى فرماید:
«أَلَا لَاخَیْرَ فِی عِبَادَةٍ لَیْسَ فِیهَا تَفَکُّر؛ (91)
عبادت بدون بصیرت و فکر، بى ارزش است.»
یقین
در حدیث دیگرى تعبیر «یقین» آمده است:
«إِنَّ الْعَمَلَ الدَّائِمَ الْقَلِیلَ عَلَى الْیَقِینِ أَفْضَلُ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْعَمَلِ الْکَثِیرِ عَلَى غَیْرِ یَقِینٍ؛ (92)
عمل اندک ولى همیشگى براساس «یقین»، برتر است نزد خداوند، از کار بسیار بدون یقین و بصیرت.» (93)
معرفت
معرفت خدا انفع المعارف است؛ چون خداوند متعال کمال مطلق است و تمام خوبى ها و زیباییها را به نحو اتم و اکمل داراست فلذا شناخت خدا، شناخت تمام کمالات و خوبیها و زیباییهاست و انسان به این دلیل آفریده شده است که آن معرفت را بدست آورد و خدا را بشناسد و به اسرار و اهداف خلقت پى ببرد و بداند که خلقت هر مخلوقى براساس یک حکمت است. به عبارت دیگر، انسان صیاد معرفت است، خداى متعال تمام اسباب کسب علم و معرفت را به او عطا کرده و دستور داده است که باید دنبال کسب معرفت باشد، فلذا خواب عالم بهتر از عبادت عابد است و تفکر یک ساعت عالم بهتر از عبادت شصت سال عابد است.
عبادت عالم نیز چون همراه معرفت و شناخت انجام مى گیرد از فضیلت بیشترى برخوردار خواهد بود.
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم مى فرماید:
«رکعتان من عالم افضل من سبعین رکعته من غیر عالم؛ (94)
دو رکعت نماز عالم افضل از هفتاد رکعت غیر عالم است.»
و فرمود:
«رکعة من عالم بالله خیر من الف رکعة من متجاهل بالله؛ (94)
یک رکعت کسى که به خدا معرفت دارد بهتر از هزار رکعت کسى است که به خدا جاهل است.»
پس یکى از چیزهایى که نماز انسان را بافضیلت مى کند و ارزش مى دهد، معرفت انسان است؛ و هر کس معرفت بیشتر دارد، نماز بافضیلت ترى اقامه مى کند. چرا که مى داند در مقابل چه کسى ایستاده و چه مى گوید و چه تکالیف بزرگى به دوش دارد. و آنگاه خوف و خشیت خدا و ابهت و عظمت الهى سراسر وجودش را فرامى گیرد. وقتى «الحمدلله» مى گوید، با تمام وجود خدا را ثنا مى کند و هنگامى که «ایاک نعبد و ایاک نستعین» مى گوید، حقیقتا خدا را مى پرستد و از او کمک مى خواهد. این چنین نماز از ارزش بالایى برخوردار است. (95)
شناخت، مقدمه عبادت
حضرت رضا علیه السلام در جایى فرموده اند:
«أَوَّلُ عِبَادَةِ اللَّهِ مَعْرِفَتُهُ وَ أَصْلُ مَعْرِفَتِهِ تَوْحِیدُه ؛(96)
نخستین گام در عبادت حقیقى، شناخت خداوند است و اساس شناخت خدا، به یگانگى خواندن اوست.»
بر هر نمازگزارى لازم است که پیش از هر چیز، بنیان هاى معرفتى و شناختى خود را محکم و استوار سازد و با بینش و آگاهى فراوان، در وادى عبادت و طاعت گام نهد.
ابوعلى دقاق گفته است: «به صفاى عبادت نتوان رسید الا به چهار چیز: اول معرفت خداى، دوم معرفت نفس، سوم معرفت موت، چهارم معرفت مابعد الموت»(97)
عزیزى درباره ى این آیه مى گوید: «در نزد خدا آمده ایم و بازگشت ما نیز به سوى او است، اما براى چه آمده ایم؟ براى عبادت و خداشناسى؛ ولى چرا خداوند «لیعبدون» گفت و «و لیعرفون» نفرمود؟ براى این که بفهماند که طریق خداشناسى منحصر است به بندگى و عبادت؛ زیرا که آدمى به هر کس که نزدیک تر شد، شناسایى اش از او بیشتر مى شود و شناسایى هر کس نسبت به خداوند به اندازه ى قرب او به خدا است و این است که در همه ى عبادات نیت و قربت شرط است».(98)
پس مى توان گفت که شناخت خدا و عبادت او لازم و ملزوم یکدیگر است؛ شناخت بدون عبادت، شناخت نیست و عبادت بدون شناخت، عبادت نیست. (99)
از حدیث فوق این نیز برداشت می شود که رتبه ى نماز، متأخر از معرفت و شناخت است و زمانى که انسان شناخت دقیق و صحیحى نسبت به آفریدگار جهان پیدا کرد، نماز مقبول و عارفانه اى به جاى خواهد آورد. در این صورت نماز او، نه «عبادة التجار» خواهد بود و نه «عبادة العبید»؛ بلکه نمازش، «عبادة الاحرار» خواهد گردید همانطور که امام علی می فرماید: «إِلَهِی مَا عَبَدْتُکَ خَوْفاً مِنْ عِقَابِکَ وَ لَا طَمَعاً فِی ثَوَابِکَ وَ لَکِنْ وَجَدْتُکَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُکَ؛ (100)
پروردگارا! من تو را از ترس جهنم یا به طمع بهشت عبادت نمى کنم؛ بلکه تو را مستحق و سزاوار پرستش یافتم.»
چشمه ى حق الیقین باشد نماز
اعتلاى مؤمنین باشد نماز
آتش عشق است در جان ها نماز
ضامن اجراى پیمان ها نماز
در تأیید فرمایش حضرت رضا علیه السلام درباره ى نماز، روایت زیبایى از حضرت صادق علیه السلام نقل شده است. معاویة بن وهب از امام صادق علیه السلام سؤال کرد: بهترین عملى که بندگان را به خدا نزدیک مى کند و خدا آن را دوست مى دارد، چیست؟ آن حضرت فرمود: «مَا أَعْلَمُ شَیْئاً بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ أَفْضَلَ مِنْ هَذِهِ الصَّلَاةِ أَ لَا تَرَى أَنَّ الْعَبْدَ الصَّالِحَ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ ع- قَالَ وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا؛ (101)
بعد از معرفت خدا، چیزى را بهتر از نماز سراغ ندارم، آیا ندیدى که بنده ى صالح خدا، عیسى بن مریم علیه السلام گفت: خدا، مرا تا زنده هستم به نماز و زکات سفارش کرده است.» (99)
آگاهى در عبادت
جاهل متنسک
«دوازده هزار نفر که از کثرت عبادت پیشانیهایشان پینه بسته است، دستها را از بس روى زمینهاى خشک و سوزان زمین گذاشته اند و در مقابل حق به خاک افتاده اند همچون پاهاى شتر سفت شده است، پیراهنهاى کهنه و مندرسى به تن کرده اند اما مردمى مصمم و قاطع.»
خوارج به احکام اسلامى و ظواهر اسلام سخت پایبند بودند، دست به آنچه خود آن را گناه مى دانستند نمى زدند، آنها از خود معیارها داشتند و با آن معیارها خلافى را مرتکب نمى گشتند على علیه السلام روحیه اینها را همینطور توصیف مى کند. مى فرماید:
«جُفَاةٌ طَغَامٌ وَ عَبِیدٌ أَقْزَامٌ جُمِعُوا مِنْ کُلِّ أَوْبٍ وَ تُلُقِّطُوا مِنْ کُلِّ شَوْبٍ مِمَّنْ یَنْبَغِی أَنْ یُفَقَّهَ وَ یُؤَدَّبَ وَ یُعَلَّمَ وَ یُدَرَّبَ وَ یُوَلَّى عَلَیْهِ وَ یُؤْخَذَ عَلَى یَدَیْهِ لَیْسُوا مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ وَ لَا مِنَ الَّذِینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِیمانَ؛ (102)
مردمى خشن، فاقد اندیشه عالى و احساسات لطیف، مردمى پست، برده صفت، اوباش که از هر گوشه اى جمع شده اند و از هر ناحیه اى فراهم آمده اند. اینها کسانى هستندکه باید اول تعلیمات ببینند، آداب اسلامى به آنها تعلیم داده شود، در فرهنگ و ثقافت اسلامى خبرویت پیدا کنند. باید بر اینها قیم حکوت کند و مچ دستشان گرفته شود نه اینکه آزاد بگردند و شمشیرها را در دست نگهدارند و راجع به ماهیت اسلام اظهار نظر کنند. اینها نه از مهاجرینند که از خانه هاى خود بخاطر اسلام مهاجرت کردند و نه از انصار که مهاجرین را در جوار خود پذیرفتند.»
پیدایش طبقه جاهل مسلک مقدس مآب که خوارج جزئى از آن ها بودند براى اسلام گران تمام شد. گذشته از خوارج که با همه عیبها از فضیلت، شجاعت و فداکارى بهره مند بودند، عده اى دیگر از این تیپ متنسک بوجود آمد که این هنر را هم نداشت، اینها اسلام را بسوى رهبانیت و انزوا کشاندند، بازار تظاهر و ریا را رائج کردند. این ها چون آن هنر را نداشتند که شمشیر پولادین بر روى صاحبان قدرت بکشند شمشیر زبان را بر روى صاحبان فضیلت «ابن ملجم» یکى از آن نه نفر زهّاد و خشک مقدس هاست که مى روند در مکه و آن پیمان معروف را عبد الرحمن ابن ملجم على علیه السلام را مى کشد، آنوقت ببینید چقدر برایش کف مى زنند. یکى از این «خارجى» ها یک رباعى دارد. مى گوید:
یا ضربة مِن تقىٍّ ما ارادَ بِها
اِلّا لِیبلغَ مِن ذِى الْعرشِ رضواناً
مرحبا به ضربت آن مرد پرهیزکار. (کى؟) ابن ملجم. (آن مرد پرهیزکارى که جز رضاى خدا چیزى را در نظر نداشت)!
(103)
امیرالمؤمنین علیه السلام مى فرماید:
«کَمْ مِنْ قَائِمٍ لَیْسَ لَهُ مِنْ قِیَامِهِ إِلَّا السَّهَرُ وَ الْعَنَاءُ؛ (104)
چه بسیار نمازخوان و عبادت کننده اى که از عبادتش جز بیدارى و خستگى بهره اى نمى برد!»
عبادتى که از روى یقین باشد و نمازى که با بصیرت و شناخت همراه باشد، هم سازنده است، هم تضمینى براى تداوم دارد. حضرت على علیه السلام، خواب انسانهاى اهل یقین را برتر از نماز اهل شک مى داند (105)
این نشان مى دهد که عنصر یقین در دل نمازگزار، روح بخش عبادت است و نماز همراه با شک و تردید در چرایى این عبادت، همچون خوره اى آن را نابود مى سازد. نمازگزار، اگر به اندازه ى توجه به آداب ظاهرى نماز و پاک بودن لباس و صحیح بودن وضو و حمد و سوره، بلکه بیشتر از آن به روح نماز و حقیقت این عبادت و آداب باطنى آن توجه نداشته باشد، باخته است، چون از نمازش بهره ى کافى نمى برد، بلکه گاهى کاملا بى بهره مى ماند.
روح نماز، «ذکر» و «یاد» است، یاد خدا و نعمتهایش، یاد خود و نیازهایش.
قرآن مى فرماید: «وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی ؛ (106)
نماز را براى یاد کردن من برپا دار.»
خاصیت بازدارندگى نماز از گناه و منکرات، در همین یاد خداست، وگرنه اگر نام خدا و تسبیح و حمد او بر زبان باشد، اما دل نمازگزار بى توجه به خدا باشد، چه سودى دارد؟
در نهج البلاغه است:
«إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ الذِّکْرَ جِلاءً لِلْقُلُوبِ؛ (107)
خداوند سبحان، ذکر را براى جلا و روشنى و صیقلى شدن دلها قرار داده است.»
نماز هم که ذکر خدا است، باید صفا بخش جان و جلادهنده ى دل باشد. نمازخوانى و تیره دلى با هم ناسازگار است.
نماز، روى آوردن به آستان خداست. اگر چهره به سوى قبله باشد، اما دل نمازخوان پشت به قبله، باز هم نمازى بى روح و اسکلتى بى جان خواهد بود. به قول مولوى:
اگر نه روى دل اندر برابرت دارم
من این نماز، حساب نماز نشمارم
مرا غرض ز نماز آن بود که پنهانى
حدیث درد فراق تو، با تو بگزارم
وگرنه این چه نمازى بود که من با تو
نشسته روى به محراب و دل به بازارم
از این نماز ریایى چنان خجل شده ام
که در برابر رویت نظر نمى آرم
نماز، مایه ى قرب به خداست. به فرموده ى آن حضرت:
«الصَّلَاةُ قُرْبَانُ کُلِّ تَقِیٍّ.» (108)
و در سخنى دیگر، نماز و زکات را، که یکى برنامه اى عبادى و در ارتباط با خداست، و دیگرى تکلیفى اقتصادى و در رابطه با مردم نیازمند، هر دو را موجب تقرب مسلمانان به خدا برشمرده است، (109)
اما اگر نماز، نتواند ما را به خدا نزدیک کند و صفات خدایى در ما پدید آورد، نشان آن است که به روح و جوهره ى این عبادت سازنده دست نیافته ایم.
نماز، انسان را با خدا مرتبط مى سازد، معرفت خدایى را مى افزاید، روح را باصفا، جان را لطیف، هواى نفس و غرور را سرکوب و دل را براى صحبت با محبوب، مأنوس مى سازد و ابلیس را از چرخیدن بر گرد انسان و وسوسه کردن او دور و مأیوس مى کند. این است راز بازداشتن نماز از فحشا و منکر که در قرآن و احادیث آمده است و اگر جز این باشد، گم کردن جهت است، هر چند به ظاهر رو به قبله باشیم.
غفلت نگر که پشت به محراب کرده ایم
در کشورى که قبله نما موج مى زند. (110)
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرموده است: از نماز، آن قسمتى مورد قبول است که انسان براساس تعقل و آگاهى بخواند. (111)
در حدیث دیگر است:
«الْمُتَعَبِّدُ عَلَى غَیْرِ فِقْهٍ کَحِمَارِ الطَّاحُونَةِ یَدُورُ وَ لَا یَبْرَحُ؛ (112)
عابدى که از روى فهم و درک عبادت نکند، همچون الاغ آسیاب حرکت مى کند ولى در جا مى زند و پیش نمى رود.»
نماز آگاهانه آن است که انسان بداند چه مى کند، چه مى گوید، با که صحبت مى کند، حضور قلب و توجه به خدا داشته باشد.
قرآن مى فرماید: «لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکارى حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ ؛ (113)
در حال مستى سراغ نماز نروید، تا بدانید که چه مى گویید.
امام صادق علیه السلام مى فرماید:
هر که دو رکعت نماز بخواند و بداند با که سخن مى گوید و چه مى گوید، گناهانش بخشیده مى شود. (114)
معرفت نماز
نکته ى دیگر آن که دلیل عمده ى عدم توجه انسان در نماز، به معرفت و شناخت او باز مى گردد. در حقیقت، ما خداوند را درست نشناخته ایم و توجه نداریم که با چه کسى سخن مى گوییم. ممکن است شخصى به دلیل عدم شناخت، به یک عالم توهین کند، اما مردم دیگر، چنین برخوردى نداشته باشند. بنابراین، هر اندازه شخص به کسى معرفت داشته باشد، به همان اندازه برخوردش با او، شایسته تر و مناسب تر خواهد بود. ما که در واقع، خداوند را نمى شناسیم، باید به دنبال شناخت او باشیم.
تمام هستى و نعمت هاى ما، از آن اوست. سلامتى، همسر، فرزند، دارایى، اکسیژنى که تنفس مى کنیم، حکومت صالح، دوستان خوب، مسجد، دین، امام و… همه از الطاف خداوند به انسان هاست. آیا اگر دو رکعت نماز مى خوانیم، نباید در آن دقت داشته باشیم؟ اگر معرفت ما قوى باشد، به این مسأله به طور جدى عمل مى کنیم.
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در مقابل خداوند متعال به نماز ایستاده بود که تیر از پاى مبارکش درآوردند. هر گاه انسان به چیزى حقیقتا دل بدهد، از چیزهاى دیگر فارغ مى شود و تا زمانى که مشغول آن است، از اتفاقات اطراف خود غافل خواهد بود.
قرآن شریف رباخواران را مانند کسانى مى داند که در اثر تماس شیطان با آن ها دیوانه شده اند: «الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا لا یَقُومُونَ- إِلَّا کَما یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَس.» (115)
گویا حالت دیوانگى در مقابل پول به آن ها دست داده است. انسان هاى رباخوار زمانى که مشغول شمردن پول هستند، با تمام وجود آن را مى شمرند. ارزش انسان به اندازه ى چیزى است که به آن دل بسته است. کسى که عاشق امام حسین علیه السلام است، به همان اندازه هم ارزش دارد. بنابراین، باید دقت کنیم که عاشق چه چیزى و چه کسى هستیم. (116)
کج روى در کسب معارف
بسیارى از افراد چون مقامات امامان را به خوبى نمى شناسند و درک درستى از آن ندارد، سعى مى کنند به گونه اى مقام ائمه علیهم السلام را تفسیر کنند تا به گفته ى خودشان مردم بتوانند درک کنند. عجیب تر آن که به دیگران هم توصیه مى کنند که مقام امامان را همان گونه که هستند، توضیح ندهید، بلکه اندکى پایین تر بیاورید تا مردم بفهمند! باید به آن ها گفت که چرا سعى نمى کنید مردم را بالاتر بیاورید تا مقام امامان را بهتر درک کنند؟
گذشته از این مطلب، گاهى بیان برخى از مطالب که معانى بلندى دارند، براى افرادى که در آن مرتبه قرار ندارند، قابل تحمل نیست؛ براى مثال در مورد جناب سلمان فارسى رحمه الله چنین نقل شده است: یک بار که ابوذر به منزل سلمان وارد شد، دید سلمان پاهاى خود را زیر دیگ گذارده و دیگ بدون آتش در حال جوشیدن است و دستش را هم وارد دیگ کرده و مشغول هم زدن غذاست. ابوذر سریع از خانه خارج شد و خود را به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله رسانید و با حیرت و تعجب گفت که چنین چیزى را از سلمان دیده ام. پیامبر صلى الله علیه و آله، سلمان را خواست و فرمود: سلمان، این کار را نکن! نباید کارى که دیگران تحمل ندارد، در حضور آنان انجام دهى.
برخى از بزرگان درباره ى مکاشفات و تحلیل علمى قضایایى که دیده و شنیده اند، خاموش مى مانند و لب فرو مى بندند. نه این که براى مردم ارزشى قائل نباشند، بلکه به این دلیل که به راستى لقمه ى بزرگى براى عوام مردم است، از این رو، برخى از مکاشفات را نمى توان درک کرد. چه ضرورتى است که انسان بندگان خدا را به درد سر بیندازد؟ پس اگر مى گوییم نمى توان مطالبى را بیان کرد، نه از آن روست که دشمنى و بخل مى ورزیم، بلکه به سبب کم ظرفیت بودن افراد است.
بیاییم اندکى معرفت کسب کنیم و براى شروع نیز سعى نماییم به آن چه یقین داریم عمل کنیم. بسیارى از مسلمات مانند حرمت دروغ، تهمت، توهین، مردم آزارى و… براى ما روشن است، اما به راستى چه قدر به آن ها پاى بندیم؟ (117)
آرامش تن
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمودند:
«مِن تَمام الصَّلاةِ سُکون الأطراف؛(118)
از کمالات نماز، ساکن بودن اندام بدن است.»
هر کس از شما که به نماز مى ایستد، اندام خود را ساکن سازد و مانند یهودیان کج نگردد که ساکن بودن اندام از کمالات نماز است. (119)
عقبة بن عمرو گفت: آیا آنگونه که دیدم پیامبر نماز مى خواند، برایتان نماز نگزارم؟
گفتیم: چرا، پس برخاست و نماز گزارد.
هنگام رکوع، کف دستانش را بر زانوان و انگشتانش را در پشت زانوها نهاد و بازوهایش را از زیر بغل دور ساخت تا تمام بدنش آرام گرفت. سپس سر برداشت و ایستاد تا تنش آرام گرفت. سپس سجده کرد و بازوهایش را از زیر بغل دور ساخت تا اینکه بدنش آرام گرفت. سپس سرش را بلند کرد و نشست تا بدنش آرام گرفت و چهار رکعت اینگونه خواند. سپس گفت: پیامبر خدا صلى الله علیه و آله را دیدم اینگونه نماز مى خواند و همینگونه هم براى ما نماز مى گزارد. (120)
عبادت باید مداوم باشد
رهرو آن نیست که گه تند و گهى خسته رود
رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود
دوام و پشتکار در هر کارى پسندیده است، در عبادت هم چنین است. از نظر اسلام، عبادت کوچک و کم، ولى پیوسته، ارزشمندتر از عمل نیک بزرگ ولى بى دوام است.
قرآن مى فرماید:
«فَاعْبُدْهُ وَ اصْطَبِرْ لِعِبادَتِهِ؛ (121)
خدا را بپرست، و در راه عبادت او صبور و شکیبا باش.»
از رسول خدا صلى الله علیه و آله نقل شده که:
«آفَةُ الْعِبَادَةِ الْفَتْرَة؛ (122)
آفت عبادت، سستى و گاهى انجام دادن و گاهی ترک است.»
و در احادیث بسیارى این مضمون آمده است که:
«إِنَّ احب الْأَعْمَالِ الى الله تعالى أَدْوَمُهَا وَ إِنْ قَل ؛ (123)
نزد خداوند، محبوب ترین کارها، آن است که بیشتر دوام یابد، هر چند اندک باشد!»
سفارش شده که: هر کارى را شروع کردید، حداقل تا یکسال ادامه دهید. پس تداوم داشتن عبادت و روحیه ى پرستش در انسان، مهم است. نه آنکه گاهى تب عبادت و دعا و مسجد انسان را بگیرد، و مدتى هم به کلى این امور را رها کند و بیگانه با عبادت شود. (124)
عبادت خالصانه
خداوند، مشترى عملهاى خالص و عبادتهاى ناب و پیراسته از ریب و ریا و خودنمایى و مردم فریبى است. ارزش عبادت هم به همان «خلوص» و دورى از ریا و تظاهر است.
اینکه کسى براى جلب توجه دیگران و براى اینکه او را آدم خوب و باخدا به شمار آورند عبادت کند، ریا و به اصطلاح روایات «شرک در عبادت» است. چنین عبادتهایى نه انسان را به خدا نزدیک مى کند، نه در قیامت شایسته ى پاداش الهى است، بلکه گناهى مورد مؤاخذه است.
در نهج البلاغه مى خوانیم:
«لَا یَنْفَعُ عَبْداً وَ إِنْ أَجْهَدَ نَفْسَهُ وَ أَخْلَصَ فِعْلَهُ أَنْ یَخْرُجَ مِنَ الدُّنْیَا لَاقِیاً رَبَّهُ بِخَصْلَةٍ مِنْ هَذِهِ الْخِصَالِ لَمْ یَتُبْ مِنْهَا أَنْ یُشْرِکَ بِاللَّهِ فِیمَا افْتَرَضَ عَلَیْهِ مِنْ عِبَادَتِهِ…» (125)
اگر انسان یکى از صفات ناپسند را داشته بدون توبه خدا را ملاقات کند، هر چند خود را به زحمت اندازد، یا عملش را خالص گرداند، برایش فایده اى نخواهد داشت و از جمله آن صفات ناپسند این است که شریکى براى خداوند در عبادات واجب برگزیند.»
عبادت ریایى، پوچ و بى مغز است و نزد خداوند، قدر و قیمتى ندارد تا انسان به خاطر آن چشمداشت پاداش و بهشت داشته باشد.
آنان که عبادتشان در نهان به گونه اى است و در برابر چشم مردم به گونه ى دیگر، دچار این آفت و آسیب اخلاقى اند و از پرستش ریایى بهره اى نمى برند.
امیرالمؤمنین علیه السلام مى فرماید:
«مَنْ لَمْ یَخْتَلِفْ سِرُّهُ وَ عَلَانِیَتُهُ وَ فِعْلُهُ وَ مَقَالَتُهُ فَقَدْ أَدَّى الْأَمَانَةَ وَ أَخْلَصَ الْعِبَادَةَ؛ (126)
کسى که پنهان و آشکارش و کردار و گفتارش یکسان باشد، امانت الهى را ادا کرده و در بندگى و پرستش، راه اخلاص پیموده است.
اخلاص در عبادت، از کسى برمى آید که هم در همه جا خدا را حاضر و ناظر ببیند، هم چشمداشت پاداش تنها از خدا داشته باشد. هر که خداشناس تر و عارف تر باشد، عبادت و بندگى اش هم خالصانه تر خواهد بود. تفاوت ظاهر و باطن و پنهان و آشکار اعمال انسان، نشانه ى دورى از اخلاص است. حضرت امیر علیه السلام حتى به مأمور گردآورى زکات نیز دستور مى دهد که خلوص را برنامه ى اصلى خود قرار دهد و از عبادتهاى ظاهرى و براى مردم بپرهیزد:
«أَمَرَهُ أَلَّا یَعْمَلَ بِشَیْ ءٍ مِنْ طَاعَةِ اللَّهِ فِیمَا ظَهَرَ فَیُخَالِفَ إِلَى غَیْرِهِ فِیمَا أَسَرَّ؛ (127)
به او دستور داد که آشکارا، طاعت خدا را به گونه اى انجام ندهد که در پنهانى به نحوى دیگر مخالف آن عمل مى کند.»
به تعبیر حافظ شیرازى:
«چون به خلوت مى روند آن کار دیگر مى کنند.»
اگر پرستش خدا، مایه ى صفاى باطن و تقرب به خداست، عبادتهاى ریایى سبب تیره دلى و دورى از معبود مى شود و به نام طاعت، انسان در دام معصیت مى افتد. چه نیکو گفته است سعدى شیرازى:
«عابد که نه از بهر خدا گوشه نشیند
بیچاره در آیینه ى تاریک، چه بیند؟» (128)
در کلمات امام، اخلاص در عمل و عبادت بسیار مهم شمرده شده و «تصفیه ى عمل»، سخت تر از اصل عمل به شمار آمده است، چرا که پیراستن عبادت از انگیزه هاى غیر خدایى که از آن به «اخلاص» یاد مى شود، بسى دشوار است و کار شیطان آن است که با آمیختن نیت عبادت کننده به ریا، کار او را تباه سازد و از اجر معنوى محروم گرداند.
(129)
گوهر خلوص، به عبادت ها ارزش و اعتبار مى بخشد و عبادتى که خالص براى خدا نباشد و ریا، نفاق و شهرت طلبى و عوام فریبى باشد، فاقد ارزش است و نزد خداوند هم پذیرفته نیست.
قرآن مى فرماید: «و لا یُشرِک بِعبادةِ ربّهِ أحداً؛ (130)
(هر که به خدا و قیامت ایمان دارد) کسى را در عبادت، شریک خدا نسازد.»
امام رضا علیه السلام فرمود:
«مَنْ شَهَرَ نَفْسَهُ بِالْعِبَادَةِ فَاتَّهِمُوهُ عَلَى دِینِهِ؛ (131)
هر کس با طرح عبادت خویش در جامعه، خود را مشهور مى کند، نسبت به دین او بدبین باشید.»
چنین کسانى از دین، دامى براى فریب مردم مى سازند. عبادت بى اخلاص، همچون جسم بى جان و پیکر بى روح است. و به تعبیر قرآن ؛، مردم فرمان نیافته اند مگر آنکه با دینى خالص خدا را بپرستند: «وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّین». (132) (133)
اخلاص در نماز
اخلاص یعنى انسان عمل و کارى که مى کند فقط خدا را در نظر بگیرد و غیر آن را در انجام اعمال شریک نسازد. اخلاص یعنى اینکه انسان عمل را به قصد امتثال دستور خدا و جلب رضایت او انجام دهد. در تمام عبادات اخلاص و قصد تقرب به خداى عالم شرط است و هیچ عبادتى بدون اخلاص صحیح نیست ولکن اخلاص نیز مانند خود عبادت داراى مراتب است. اخلاص مانند نور شدت و ضعف دارد و هر عبادتى به اندازه اخلاص ارزش دارد و هر چقدر اخلاص بیشتر باشد عبادت نیز باارزشتر خواهد بود. نماز نیز یکى از عبادات بلکه از اهم عبادات است و در صحت و مقبولیت آن اخلاص و قصد تقرب شرط است. در مورد نماز نیز مى شود گفت که ارزش و قیمت نماز به اندازه وجود اخلاص است. پیامبر اسلام در این مورد مى فرماید:
«صلاة الرّجل تطوّعا حیث لا یراه النّاس تعدل صلاته على أعین النّاس خمسا و عشرین؛ (134)
نماز با میل و با رغبت درونى اگر در جایى خوانده شود که مردم نبینند بیست و پنج برابر نمازى است که در جلوى چشم مردم خوانده شود.»
البته مراد این نیست که نماز ریایى نیز صحیح است بلکه مراد این است نمازى که براى خدا خوانده مى شود ولى مردم آن را مى بینند ارزش کمترى از نمازى که دور از چشم مردم خوانده مى شود، دارد. لازم به توضیح است که اگر اقامه نماز در بین مردم موجب تشویق مردم به نماز و مستلزم تعظیم شعائر الهى گردد روشن است که نماز در ملأ عام بهتر است. همچنین نماز جماعت که با مردم خوانده مى شود فضیلتش به مراتب از نماز افرادى که در خلوت خوانده مى شود بیشتر است. لکن مراد این است که در خلوت، حضور قلب و اخلاص ممکن است براى نمازگزار بیشتر حاصل شود و همین امر نماز را پر فضیلت مى کند. در هر حال نماز جزء عبادات است صحت و فضیلتش به اخلاص و مقدار آن وابسته است.
«إِنَّ صَلاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیایَ وَ مَماتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ؛ (135)
بگو همانا نماز و تمام عبادت و زندگى و مرگ من همه براى خداوند پروردگار جهانیان است.» (136)
اخلاص در عبادت چیست؟
اخلاص به معنى خالص کردن، ویژه کردن، ارادت صادق داشتن است. براساس این معنى، مخلص کسى است، که طاعات و عبادات خود را از هرگونه آلودگى و آمیختگى به غیر خدا خالص کرده، انگیزه اى جز تقرب به درگاه خدا ندارد. از این رو، فقط به او دل مى بندد و تعریف و تکذیب دیگران، در نظرش یکسان است و هدف از عبادت، جلب رضایت خالق است نه کس دیگر. (137)
حضرت على علیه السلام در این باره فرمود:
«الْعِبَادَةُ الْخَالِصَةُ أَنْ لَا یَرْجُوَ الرَّجُلُ إِلَّا رَبَّهُ وَ لَا یَخَافَ إِلَّا ذَنْبَهُ؛ (138)
یعنى عبادت خالص آن است که مرد جز به پروردگارش امیدوار نبوده و جز از گناه خویش نهراسد.»
امام صادق علیه السلام فرمود:
«لَا یَصِیرُ الْعَبْدُ عَبْداً خَالِصاً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَتَّى یَصِیرَ الْمَدْحُ وَ الذَّمُّ عِنْدَهُ سَوَاءً؛ (139)
یعنى «انسان، بنده خالص خداى بزرگ نمى شود تا اینکه تعریف و تکذیب (دیگران) در نظرش یکسان باشد.»
ارزش و اهمیت اخلاص
اخلاص، معیار ارزش عبادت، مقامى از مقامات مقربان الهى و هدف دین است. هر کس آن را یافت، موهبتى الهى نصیبش گشته که به وسیله آن به مقامات بزرگى خواهد رسید. چرا چنین نباشد، در حالى که خداوند متعال، بندگانش را به آن امر کرده، مى فرماید:
«فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُون ؛ (140)
خدا را بخوانید، در حالى که تنها براى او در دین اخلاص مى ورزید، اگر چه کافران را ناخوش آید.»
در سخنان پیشوایان معصوم علیهم السلام، تعابیر گوناگونى، از قبیل بهترین عبادت، ثمره عبادت، غایت دین، عبادت مقربان الهى و مانند آن درباره فضیلت اخلاص آمده است. در اهمیت اخلاص همین بس که شرط قبولى عمل است و اگر در عملى موجود نباشد، بى هدف و بى نتیجه خواهد بود. از این رو، على علیه السلام فرمود:
«مَنْ لَمْ یَصْحَبِ الْإِخْلَاصُ عَمَلَهُ لَمْ یُقْبَل ؛ (141)
عمل هر کس که با اخلاص همراه نباشد، قبول نمى شود.»
در خطبه شعبانیه مى خوانیم:
«فَاسْأَلُوا اللَّهَ رَبَّکُمْ بِنِیَّاتٍ صَادِقَةٍ وَ قُلُوبٍ طَاهِرَةٍ؛ (142)
با انگیزه و نیت صادقانه و دلى پاک و روحى وارسته از خدا مسئلت کنید.»
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مى فرماید:
«مَنْ أَصْعَدَ إِلَى اللَّهِ خَالِصَ عِبَادَتِهِ أَهْبَطَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ أَفْضَلَ مَصْلَحَتِهِ؛ (143)
کسى که عبادت هاى خالصانه خود را به سوى خدا فرستد، پروردگار بزرگ، برترین مصلحت او را به سویش فرو خواهد فرستاد.»
اخلاص
اما «هدف»: کسب رضاى الهى و انجام وظیفه، باید هدف انسان در عبادت باشد. از این رو، عبادتى که از روى ریا، یا کسب وجهه و خوشایند مردم باشد یا انسان انتظار ستایش از غیر خدا داشته باشد، شرک است. البته اگر هدف، خدا باشد و مردم متوجه کار خالصانه ى انسان شوند، اشکال ندارد. (144)
ریا در عبادت، علاوه بر آنکه حرام است، موجب بطلان آن نیز مى باشد. باید کوشید تا نیت خالص عبادت، به انگیزه هاى غیرخدایى آمیخته نشود.
درباره ى اخلاص در عمل امام صادق علیه السلام فرموده است:
«الْعَمَلُ الْخَالِصُ الَّذِی لَا تُرِیدُ أَنْ یَحْمَدَکَ عَلَیْهِ أَحَدٌ إِلَّا اللَّه؛ (145)
عمل خالص، آن است که از احدى، به جز خداوند، انتظار مدح و ستایش نداشته باشى.»
در آثار اخلاص، از رسول خدا صلى الله علیه و آله روایت است که:
«مَا أَخْلَصَ عَبْدٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً إِلَّا جَرَتْ یَنَابِیعُ الْحِکْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِه ؛ (146)
بنده اى نیست که چهل روز تمام، کارهاى خود را خالصانه براى خدا انجام دهد، مگر آنکه چشمه هاى حکمت و خرد، از روح و جانش بر زبانش جارى مى شود.
اخلاص، دانشگاهى است که در مدت چهل روز، فارغ التحصیلانى حکیم و فرزانه، تحویل مى دهد. (147)
امام صادق مى فرماید:
الْإِبْقَاءُ عَلَى الْعَمَلِ حَتَّى یَخْلُصَ أَشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ وَ الْعَمَلُ الْخَالِصُ الَّذِی لَا تُرِیدُ أَنْ یَحْمَدَکَ عَلَیْهِ أَحَدٌ إِلَّا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ؛ (145)
عمل را تا به پایان خالص نگاهداشتن سختتر از خود عمل است و عمل خالص، عملى است که در انجامش، جز از خدا از احدى انتظار و سپاس نداشته باشد.»
مراتب اخلاص
«خالص کردن و پاکیزه نمودن عمل از غیر خدا مراتبى دارد. هر چه درجه اخلاص بیشتر باشد، عمل ارزش بیشترى نزد خدا پیدا مى کند، به هدف و مقصد نزدیکتر شده و شخص را زودتر به کمال مطلوب خود مى رساند و هر چه درجه اخلاص کمتر باشد، به همان اندازه از ارزش عمل کاسته شده و شخص از کمال مطلوب باز مى ماند و از این رهگذر درجات مؤمنان در نزد خدا متفاوت خواهد بود، چنانکه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:
«بِالْإِخْلَاص تَتَفَاضَلُ مَرَاتِبُ الْمُؤْمِنِین ؛ (148)
درجات مؤمنان به وسیله اخلاص برترى مى یابد.»
راههاى کسب اخلاص
همان گونه که ذکر شد، اخلاص، پاکیزه کردن عمل از هرگونه آلودگى به غیر خداست و انسان مخلص، در انجام عمل محرکى غیر از خداوند ندارد، فقط قصد تقرب به خداست که او را به کار وامى دارد و بس. این حالت، مقام بسیار بزرگى است و کسى مى تواند، به آن برسد که غرق در محبت خدا باشد، به حدى که در دلش براى محبتهاى دنیایى، جایى نبوده و اگر از خوراک، پوشاک، مسکن و سایر امور مادى استفاده مى کند، به خاطر لذت بردن از آنها نباشد، بلکه به خاطر آن باشد که نیروى بیشترى براى عبادت خدا، به دست آورد. (149)
در سخنان پیشوایان معصوم علیهم السلام، راههایى براى رسیدن به اخلاص بیان شده که به اختصار ذکر مى کنیم:
الف – قطع طمع از غیر خدا
امام باقر علیه السلام در این باره مى فرماید: «بنده، پرستشگر واقعى خدا نمى شود، مگر آنکه از همه مخلوقات بریده و به او بپیوندد، آن گاه خداوند مى فرماید: این عمل خالص براى من است و به کرمش آن را مى پذیرد.
ب – افزودن بر علم و یقین
على علیه السلام در این باره فرمود:
» ثَمَرَةُ الْعِلْمِ إِخْلَاصُ الْعَمَلِ؛ (150)
اخلاص عمل، ثمره و میوه علم است.»
یعنى هر چه آگاهى انسان از حقایق هستى بیشتر شود و به عظمت خالق و ناچیزى خود علم پیدا کند، اخلاص او بیشتر مى شود. و نیز فرمود: «إِخْلَاصُ الْعَمَلِ مِنْ قُوَّةِ الْیَقِینِ وَ صَلَاحِ النِّیَّة؛ (151)
یعنى «اخلاص عمل از قوت یقین است.»
ج – کم کردن آرزوها
امیرمؤمنان در این زمینه فرمود:
«قَلِّلِ الْآمَالَ تَخْلُصْ لَکَ الْأَعْمَال؛ (141)
آرزوها را کم کن، تا اعمالت خالص گردد.»
د – پرهیز از گناه و هواى نفس
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: » تَمَامُ الْإِخْلَاصِ تَجَنُّبُ الْمَعَاصِی » (152)
دورى کردن از کارهاى حرام کمال اخلاص است.»
(153)
آثار اخلاص
اخلاص، آثار ارزنده اى در سعادت انسان دارد که برخى از آنها به شرح زیر است:
الف – تقرب به خدا
حضرت على علیه السلام در این باره فرمود:«تقرب العبد الى الله سبحانه باخلاص نیته» (154)
یعنى «نزدیک شدن بنده به خداى سبحان به سبب خالص کردن نیت اوست.»
ب – امدادهاى الهى
اثر دیگر رعایت اخلاص، یارى، پشتیبانى و امدادهاى الهى در زندگى فرد مخلص است. حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام فرمود: «من اصعد الى الله خالص عبادته، احبط الله الیه افضل مصلحته» (155)
یعنى «کسى که عبادت خالصانه اش را به سوى خدا بالا بفرستد، خداوند بهترین مصلحتش را به سوى او فروخواهد فرستاد».
ج – بصیرت و حکمت
از دیگر آثار رعایت اخلاص، اعطاى روشن بینى، بصیرت، حکمت و معیار شناسایى حق و باطل از جانب خدا به فرد مخلص است، به گونه اى که این اثر در تمام برخوردهاى او به روشنى دیده مى شود. چنانچه رسول خدا فرمود:
«ما أخلص عبد لله عزوجل أربعین صباحا الا جرت ینابیع الحکمه من قلبه على لسانه» (156)
یعنى «هیچ بنده اى براى خدا چهل روز اخلاص نورزید، مگر اینکه چشمه هاى حکمت از قلب او، بر زبانش جارى گردید.»
همچنین حضرت على علیه السلام فرمود: «عند تحقیق الاخلاص تستنیر البصایر» یعنى «هنگام محقق شدن اخلاص، دیدگاهها نورانى مى شوند».
د – پیروزى و موفقیت
موفقیت در کارها، یکى دیگر از آثار اخلاص است. على علیه السلام در این باره فرمود: «فى اخلاص النیات نجاح الامور» (154)
یعنى «موفقیت در کارها، به خالص کردن نیتهاست».
ه – هیبت و شوکت
انسان مخلص بر اثر رعایت اخلاص، چنان هیبتى به دست مى آورد که حتى همه جنبندگان، حیوانات وحشى و پرندگان نیز از هیبت و شوکت او مى هراسند، چنانچه امام صادق در این باره فرمود: «ان المؤمن لیخشع له کل شى ء و یهابه کل شى ء ثم قال: اذا کان مخلصا لله أخاف الله منه کل شى ء حتى هو ام الأرض و سباعها و طیر السماء» (157)
یعنى «همانا همه چیز براى مؤمن خشوع مى کند و او را بزرگ و باشکوه مى دارد. سپس فرمود: هرگاه مؤمن، مخلص خدا شد خداوند همه چیز را از او مى ترساند حتى جنبندگان و درندگان زمین و پرندگان آسمان را».
خداى تعالى در حدیث قدسى فرمود: «الاخلاص سر من أسرارى استودعته قلب
من أحببت من عبادى» (155)
یعنى «اخلاص، سرى از اسرار من است که در دل بندگان محبوب خویش به امانت نهاده ام».
(158)
نشانه هاى اخلاص
از کجا مى توان فهمید که عبادت مان خالصانه است؟ نشانه هاى اخلاص چند چیز است:
1 – عدم توقع از دیگران
اگر کار براى خداست، انسان مخلص، چشم داشت تشکر و قدردانى از غیر خدا ندارد. اگر قدرشناسى و ناسپاسى هم دید، باز در عمل خویش ثابت قدم و استوار است. این نشانه آن است که براى خدا کار مى کند.
سوره «هل اتى» در شأن حضرت على علیه السلام و حضرت فاطمه علیهاالسلام و امام حسن و امام حسین علیهم السلام نازل شد، که سه روز روزه نذرى گرفته بودند، و در هر سه روز، افطار خود را به مسکین و یتیم و اسیر دادند و با آب، افطار کردند. سخن این خانواده با اخلاص، چنین بود (انما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزآء و لا شکورا) (159)
یعنى «ما شما را به خاطر خدا طعام دادیم، و از شما پاداش و تشکرى نمى خواهیم».
گاه کسى بدون چشم داشت مالى، خدمتى انجام مى دهد ولى در باطن دوست دارد این را همه مردم بدانند و اذعان کنند که بى مزد و رایگان کار مى کند و این با اخلاص سازگار نیست. اگر کسى از این ناراحت شود که ذکر خیرى از دیگران به میان مى آید و از او نه، در واقع در اخلاص نیت او خلل وارد مى شود.
(160)
2. توجه به تکلیف، نه عنوان مخلصان، بنده تکلیف اند، نه اسیر عنوان!
چه بسا کارهاى لازم که بر زمین مانده، و کسى سراغش نمى رود، تنها به این جهت که عنوان مهم و معتبرى همراه ندارد.
اخلاص را از آنجا مى توان شناخت که انسان تکلیفش را – هر چه باشد – انجام دهد و کارهاى بزرگ و کوچک، با عنوان و بى عنوان، داراى نمود و آوازه یا گمنام و ناشناخته، برایش یکسان باشد. اگر جز این باشد، رگه هایى از ناخالصى در نیتش وجود دارد.
(161)
3. پشیمان نشدن
انسان مخلص، از کار نیکى که کرده، پشیمان نمى شود. چون نزد خدا پاداشش محفوظ است و به وظیفه هم هر چه بوده عمل کرده است. پس پشیمانى چرا؟ اگر به قصد قربت، به دیدار کسى یا به مجلس ختم رفتید، اما آنان متوجه حضور شما نشدند و تشکر نکردند، پشیمانى ندارد. اگر در این شرایط از رفتن پشیمان شدید، پاى اخلاصتان مى لنگد.
(161)
4. عدم تأثیر استقبال یا بى اعتنایى
این هم نشان دیگرى از اخلاص است. این نباشد که چون کارتان مورد ستایش و استقبال قرار مى گیرد، تشویق به انجام آن شوید، و این نباشد که چون کارتان با بى اعتنایى و بى مهرى مردم روبرو شود سست شوید. اگر کار براى خداست نباید تشویق و استقبال یا بى اعتنایى و عدم قبول مردم در انسان مخلص مؤثر واقع شود.
امیرالمؤمنین علیه السلام در این زمینه، ضابطه و ملاک جالبى به دست ما داده است. مى فرماید: «للمرایى ثلاث علامات: یکسل اذا کان وحده ینشط اذا کان فى الناس
و یزید فى العمل اذا کان أثنى و ینقص اذا ذم» (162)
یعنى «ریاکار، سه علامت دارد: اول آنکه وقتى تنهاست، با کسالت و بى حالى عمل مى کند. دوم آنکه در حضور مردم، نشاط مى ورزد. سوم آنکه اگر تعریفش کنند، مى افزاید و اگر ملامتش کنند، مى کاهد.
(163)
5. یگانگى ظاهر و باطن
از نشانه هاى دیگر خلوص، همگونى ظاهر و باطن است. عملش در ظاهر با نیتش در باطن یکسان باشد. گندم نماى جو فروش نباشد، و همان باد که نشان مى دهد، «بود» و «نمود» ش یکى باشد.
مراتب اخلاص
مرتبه ى اول: یکى از مراتب آن، تصفیه ى عمل است – عمل قلبى یا قالبى – از شائبه ى رضاى مخلوق و جلب قلوب آنها، چه براى مَحمِدَت یا براى منفعت یا براى غیر آن. و در مقابل این، اتیان عمل است ریائا. و این ریاء فقهى، و از همه ى مراتب ریا پست تر و صاحب آن از همه مرائى ها بى ارزش تر و خسیس تر است.
مرتبه ى دوم: تصفیه ى عمل است از حصول مقصودهاى دنیوى و مآرب زائله ى فانیه، گر چه داعى آن باشد که خداى تعالى به واسطه ى این عمل عنایت کند؛ مثل، خواندن نماز شب براى توسعه ى روزى، و اتیان (164)
صلوة اول ماه مثلا براى سلامت از آفات آن ماه، و دادن صدقات براى سلامتى، و دیگر مقصدهاى دنیوى… گر چه پیش اهل معرفت این نماز را به هیچ وجه ارزشى نیست و مثل سایر کسب هاى مشروعه است، بلکه شاید از آن نیز کمتر باشد.
مرتبه ى سوم: تصفیه ى آن است از رسیدن به جنات جسمانیه و حور و قصور و امثال آن از لذات جسمانیه. و مقابل آن، عبادت اجیران است؛ چنانچه در روایات شریفه است. و این نیز در نظر اهل الله چون سایر کسب ها است، الا آن که عمل این کاسب اجرتش بیشتر و بالاتر است، در صورتى که قیام به امر کند و از مفسدات صوریه عمل را تخلیص کند.
مرتبه ى چهارم: آن است که عمل را تصفیه کند از خوف عقاب و عذاب ها[ى] جسمانى موعود. و مقابل آن، عبادت عبید است؛ چنانچه در روایات است. (165)
و این عبادت نیز در نظر اصحاب قلوب قیمتى ندارد و از نطاق عبودیت خارج است. و در نظر اهل معرفت فرق نکند که انسان عملى را بکند از خوف حدود و تعزیرات در دنیا، یا خوف عقاب و عذاب آخرتى، یا براى رسیدن به زن هاى دنیائى، یا براى رسیدن به زن هاى بهشتى، در این که هیچ یک براى خدا نیست…
مرتبه ى پنجم: تصفیه ى عمل است از رسیدن به سعادات عقلیه و لذات روحانیه ى دائمه ى ازلیه ى ابدیه و منسلک شدن در سلک کروبیین و منخرط شدن در جرگه ى عقول قادسه و ملائکه ى مقربین. و در مقابل آن، عمل نمودن براى این مقصد است… ولى در مسلک اهل الله این مرتبه نیز از نقصان سلوک، و سالک آن نیز کاسب و از اجیران به شمار مى رود، گر چه در متجر و مکسب با سایرین فرق ها دارد.
و در ازاء این مرتبه که مرتبه ى ششم است تصفیه ى آن [عمل] است از خوف عدم وصول به این لذات و حرمان از این سعادات. و در مقابل، عمل براى این مرتبه از خوف است. و این نیز گر چه مرتبه ى عالیه اى است و از حد اشتهاى امثال نویسنده خارج است، ولى در نظر اهل الله این نیز عبادت عبید است و عبادت معلل است.
مرتبه ى هفتم: تصفیه ى آن است از وصول به لذات جمال الهى و رسیدن به بهجت هاى انوار سبحات غیرمتناهى که عبارت از جنت لقاء است. و این مرتبه، یعنى جنت لقاء از مهمات مقاصد اهل معرفت و اصحاب قلوب است و دست آمال نوع از آن کوتاه است، و اوحدى (166)
از اهل معرفت به سعادت این شرف مشرفند، و اهل حب و جذبه از کمل اهل الله و اصفیاء الله هستند؛ و لکن این کمال، مرتبه ى کمل اهل الله نیست، بلکه از مقامات معمولى سرشار آنها است.
و این که در ادعیه، مثل مناجات شعبانیه، حضرت امیرالمؤمنین و اولاد طاهرینش این مرتبه را خواسته یا اشاره به داشتن آن نموده [اند]، نه آن که مقامات آن منحصر به همین مرتبه است؛ چنانچه مرتبه ى هشتم که در ازاء این مرتبه است و آن عبارت است از تصفیه ى عمل از خوف فراق نیز از کمال مقامات کمل نیست، و این که جناب امیرالمؤمنین «کیف أصبر على فراقک» (167)
گوید از مقامات معمولى سرشار او و مثل او است.
بالجمله، تصفیه ى عمل از این دو مرتبه نیز در نزد اهل الله لازم است، و عمل با آن معلل و از حظوظ نفسانیه خارج نیست؛ و این کمال خلوص است. و پس از این، مراتب دیگرى است که از حدود خلوص خارج و در تحت میزان توحید و تجرید و ولایت است.
(168)
در بیان اخلاص و مراتب آن
یکى از مراتب اخلاص این است که انسان عمل خود را از نیت هاى مباح پاک گرداند اگر چه آن قصد منظور اصلى او نباشد، و به تبع عبادت براى او حاصل شود؛ مثل آنچه که از بعضى از ساکنین نجف اشرف نقل شده است که مى گفت: در ایام عاشورا در شهر مقدس کربلاء مجالس عزاء براى امام حسین علیه السلام برپا مى شد، و من در نفسم اشتیاق خاصى به یکى از این مجالس احساس مى کردم، ولکن علت این اشتیاق برایم روشن نبود ولى مى دانستم که این اشتیاق بدون علت نیست به تفکر فرورفتم ولى به چیزى دست نیافتم که علت این میل نفسانى باشد بعد از تأمل بیشتر دریافتم که ترجیح این مجلس از همه جهات خالص نبوده، و هواى نفس در آن دخیل بوده است.
به هر حال اخلاص داراى مراتبى است که تحصیل آن جز براى افرادى میسر است که خداوند به فضل خود آن ها را هدایت فرموده و به آن ها حکمت عطا فرموده، و آن حکمت را مایه نور و شفاى قلبش قرار داده، و او را به مکر نفس مکاره اش و بر منافذ شیطان شرور بینا گردانیده و با لشکریان خود او را یارى و استوار نموده، تا این که عملش از همه آفت ها خالص گردد. (169)
و اخلاص خدمت را سه گواه است: نادیدن خلق در پرستیدن حق، و رعایت سنت در کار حق، و یافت حلاوت بر خدمت حق. (و ما امروا إلا لیعبدوا الله مخلصین له الدین).
و اخلاص معرفت را سه گواه است: بیمى از گناه بازدارنده، و امیدى بر طاعت دارنده، و مهرى حکم را گذارنده، أنا أخلصناهم بخالصة.
بالاترین درجه اخلاص خالص نمودن عمل است از شائبه هر میل و رغبتى حتى رغبت هاى اخروى، و آنچه که سبب این امر است محبت الهى است و این که بدانى اوست که شایسته عبادت است، و از این رو در روایات آمده است که حقیقت اخلاص آن است که بگوئى پروردگار من الله است، و بدان ثابت قدم باشى، و کار را فقط براى او انجام دهى بدون این که دوست بدارى بر آن عمل ستایشت کنند. (170)
از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت شد که فرمود: «طوبى لمن أخلص لله العبادة و الدعاء و لم یشغل قلبه بما ترى عیناه و لم ینس ذکر الله بما یسمع اذناه» (171)
«خوشا به حال کسى که عبادت و دعایش را براى خداوند خالص گرداند و قلبش به آنچه دیدگانش مشاهده مى کند، مشغول نگردد، و با آنچه گوشش مى شنود از یاد خدا غافل نگردد.»
بهترین سخن در این زمینه همان است که در مصباح الشریعة از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود: اخلاص همه فضایل اعمال را جمع مى کند. اخلاص امرى است که کلیدش قبول الهى و رضاء او است، پس کسى که خداوند اعمال او را بپذیرد و از او راضى گردد، او مخلص است، اگر چه عملش کم باشد. و کسى که عملش مورد قبول واقع نگردد، او مخلص نیست اگر چه عملش بسیار باشد، و نمونه آن آدم و ابلیس است. و علامت قبولى اعمال استقامت و پایدارى و گذشتن از هر آنچه دوست مى دارد، مى باشد. به علاوه این که در هر حرکت و سکونى با معرفت همراه باشد. شخص مخلص روح و هستى اش را در راستى و درستى آنچه مى داند، و آنچه انجام مى دهد و در درستى انجام دهنده عمل و نفس عمل، فنا مى کند؛ زیرا اگر به این امر دست یافت به همه چیز دست یافته، و اگر این را از دست داد همه چیز را از دست داده است، و این همان پالایش نمودن معانى سلبیه و تنزیهیه در توحید است (زیرا کمال توحید نفى صفات زائد از ذات است)
فرمود: اهل عمل همگى در هلاک اند مگر اهل عبادت، و اهل عبادت نیز همگى در هلاک اند مگر اهل علم و اهل علم نیز در هلاکند مگر اهل صدق، و اهل صدق نیز در هلاکند مگر اهل اخلاص، و اهل اخلاص نیز در هلاکند مگر اهل تقوى، و اهل تقوى نیز در هلاکند مگر اهل یقین، و به درستى که اهل یقین نیز در معرض خطر بزرگى هستند.
خداوند متعال به پیامبرش فرمود: به عبادت پروردگارت بپرداز تا تو را به یقین برساند. پایین ترین درجه اخلاص این است که عبد نهایت تلاشش را بکند، در عین حال براى عمل خود قدر و ارزشى قائل نباشد که به واسطه آن پاداشى دریافت کند؛ زیرا مى داند که اگر خداوند متعال حق عبودیت را از او طلب کند، در اداى آن عاجز خواهد بود. و پایین ترین مقام مخلصین در دنیا پاک بودن از همه گناهان، و پایین ترین مقام مخلصین در آخرت خلاصى از آتش جهنم و رسیدن به بهشت است.» (172)
ظاهرا مراد امام علیه السلام از «کلیدش قبول، و امضایش خشنودى است» این است که راهى براى خلاصى از شرک خفى نیست مگر به عنایت خاص الهى بر بنده، و آن این است که اعمال این بنده اى که به این مقام بلند رسیده مورد قبول خداوند واقع شود، و چشمان او را به مکر نفس و منافذ شیطان با حقایق علم بینا گرداند، و او را در رهایى از این امور توفیق عنایت کند، تا این که عملش خالص گردد. و این اساس کار است اگر چه اعمال او کم باشد، و عملى که خالص نباشد ارزشى ندارد اگر چه بسیار باشد.
چنان که در روایتى در تفسیر آیه کریمه: (لیبلوکم أیکم أحسن عملا) (173)
«تا شما را بیازماید که کدامیک از شما در کردار خود نیکوتر هستید.» معناى آیه بسیارى عمل نیست بلکه نیکوترین عمل مراد است (174)
و مراد از این گفتار که فرمود: «علامت قبول» آن است که معلوم شود که چه کسى مورد قبول و رضایت الهى واقع شده و از مخلصین قرارش داده تا کسى مغرور نگردد که عملش مورد قبول و رضایت قرار گرفته است. و علامت اخلاص را وجود استقامت قرار داد، و این همان مطلبى است که امام علیه السلام در روایت دیگرى در بیان حقیقت اخلاص بیان فرمود: که حقیقت اخلاص آن است که بگویى پروردگار من الله است، سپس در این راه استقامت نمایى هم چنانکه به آن مأمورى، و عملت را براى خدا انجام دهى بدون آن که دوست داشته باشى که براى آن عمل ستایشت کنند. (170)
لذا امام علیه السلام استقامت را اختصاص به جایى داده که از هر آنچه دوست مى دارد در راه محبوب چشم بپوشد و در هر حرکت و سکونى با بصیرت، عمل نماید؛ زیرا سالک الى الله اگر در قلبش مراد و مقصودى غیر از رسیدن به قرب الهى باشد، اخلاص او کامل نیست. پس چاره اى ندارد که این معنى را در حرکاتش لحاظ کند و این معناى این جمله است که در راه محبوب از هر آنچه دوست مى دارد فروگذار نکند و اگر معرفت به جهت رضایت الهى در حرکات و سکنات خود نداشت این مقدار نیز کافى نخواهد بود؛ زیرا ممکن است نیت او جز رسیدن به قرب الهى نباشد ولى به جهت رضایت خداوند نسبت به اعمالش جاهل باشد که در این صورت عملش عمل عابد جاهل است، پس تحصیل علم و معرفت نیز لازم است.
کسى که مى خواهد به درجه اخلاص نائل شود نیازمند کوشش فراوان است، تا معرفت خود به حرکات و سکنات خود را ارزیابى کند، و راه آن خالص نمودن عمل است از بدعت ها، و دورى جستن از اعمالى که مرضى پروردگارش نیست، و ارزیابى نفس و عمل خود و آنچه از عمل نصیب انسان مى شود، و یا این که اعمالش را از تباهى و فساد بعد از انجام آن نگه دارد و این نیاز به کوشش فراوان و صبرى عظیم دارد تا در این راه، اعمال طاقت فرسا در تحصیل علم سودمند، و مشقت تذکیه نفس را تحمل نماید؛ زیرا زمینه مکر و غرور در اعمال وسعتى بیش از آسمان و زمین دارد، و گمان ندارم که کسى بتواند از این دام ها برهد مگر کسى که خداوند به لطفش به او عصمت داده است. و لذا مى بینى که مردم عملشان مانند اعمال مقربان است ولى بهره اى از آن عمل نمى برند، و علت آن جز آفت زدگى عمل چیزى نیست، و الا اگر عمل عملى درست و صحیح بود، نتیجه اش ظهور نور و معرفت در قلب بود و این نور دائما افزایش مى یافت به حدى که هر کسى آن را مشاهده مى کرد. آیا آن حدیث قدسى را نشنیده اى که خداوند متعال فرمود: «لا یزال یتقرب العبد الى بالنوافل حتى أجعله مثلى» (175)
«بنده دائما با نافله ها به من نزدیک مى شود تا این که من او را مثل خود قرار مى دهم». «و لا یزال یتقرب العبد الى بالنوافل حتى احبه و کنت سمعه الذى یسمع به» (176)
«بنده دائما با نافله ها به من نزدیک مى شود تا این که محبوب من گشته و من گوش او شوم که به آن مى شنود.» چگونه مى توان تصور کرد که نماز معراج مؤمن و زیارت پروردگار باشد در عین حال این نماز موجب ازدیاد نور و صفاء قلب و دورى از دنیا و توجه به خداوند نباشد آیا سخن معصوم علیه السلام را نشنیده اى که: «من لم تنهه الصلاة عن الفحشاء و المنکر لا یزداد فى صلاته من الله إلا بعدا» (177)
«کسى که نمازش او را از فساد و فحشاء باز ندارد، این نماز جز دورى از خدا براى او فایده اى نخواهد داشت.»
خلاصه کسانى که بیشتر وقتشان به عبادت مشغول است مانند بیشتر مردم خصوصا اهل علم که بیشتر وقتشان را به تحصیل علوم ربانى که از شریف ترین علوم است مى گذرانند، اما در قلب خود نورانیت و صفا و معرفتى احساس نمى کنند باید بدانند که عملشان فاسد و در زمره «زیان دیدگان خواهند بود آن هایى که اعمالشان در دنیا گم گشته ولى خود گمان مى کنند که از نیکوکارانند.» (178)
پس بنده باید بپرهیزد از این که در پیشگاه خداوند امورى از وى آشکار شود که خود گمان نمى کرد و بدى اعمالش نمایان گردد، و نمازش را در کفه ترازوى اعمال بدش مشاهده کند، و تلاشش در طلب علم را تلاشى در طلب جاه و مقام ببیند و باقى اعمالش را.
خلاصه این که پنجاه یا شصت سال از عمرش را در زمره ى اهل تقوى و پاکى بوده و عملش شبیه عمل اهل الله بود، و در میان مردم معروف به مقدس و اهل تقوى شمرده مى شد و در دنیا او را به عنوان مؤمن و متقى و مجاهد مى شناختند ولى در آخرت به نام ریاکار حیله گر فاسد منافق و کافر شناخته شود. از غرور و از شیطان مغرور کننده به خدا پناه مى برم.
گمان نمى کنم براى قلب سالک، بیمارى و دردى بدتر و هلاک کننده تر از غرور باشد، و نه عملى بى بهره تر و زیان بارتر از عمل مغرور. پس مائیم مصداق این مغروران که خداوند به فضل و عنایتش ما را از دام هاى آن نجات عطا کند.
چه زشت است که در آخرت در نامه اعمالمان بلکه در دفتر جانمان خود را در زمره عبادت کنندگان شیطان و دور از درگاه الهى ببینیم، و آنچه نور پنداشته بودیم را ظلمت بیابیم، و آنچه شفیع خود پنداشته بودیم از بین رفته ببینیم «انا لله و انا الیه راجعون» مصیبتى است بس بزرگ که عقوبتى سخت در پى دارد، پس واى از شرمندگى و افتضاح، و واى از زشتى اعمال و گناهانم.
بنابراین چگونه خواهد بود حال کسى که مردم را بر بدى اعمالشان سرزنش کند، و بر ترک مخالفت و معصیت الهى آن ها را موعظه کند در حالى که روز قیامت با آن ها مواجه شود آن ها بخشیده شده اند، و چهره هایشان از بشارت بهشت شادمان است، ولى چهره خود از تاریکى گناهان سیاه گشته است. به جانم قسم که مصیبتى در دنیا به پاى این مصیبت نمى رسد؛ زیرا مصیبت هاى دنیا با وعده پاداش آخرت شیرین گردد، و مصیبت دیده را تأسى به نیکان، تحمل آن مصیبت را آسان گرداند اما در مصیبت هاى آخرت گشایش و پاداشى در آن نیست، و سرمشق او کسى جز شیطان و حزب او نیست که اینان دشمنان خداوند و رانده شده و نفرین شده از درگاه اویند. به خداوند متعال و هدایتگر پناه مى برم، و از او و از همه اسماء حسنایش مسئلت مى کنم که ما را از دام هاى مختلف غرور حفظ نماید، و گناهانمان را به حسنات تبدیل فرماید؛ زیرا اوست که امیدها را برآورده و گرفتاران را رهایى مى دهد.
خلاصه این که امام علیه السلام در بیان حقیقت توحید در کلامش که فرمود: «و هو تصفیة معانى التنزیه فى التوحید» «خلوص معانى تنزیه در توحید است» اشاره دارد به این که اخلاص حاصل نمى شود مگر به خروج از همه مراتب شرک. و رسیدن به این مقام نیز ممکن نیست جز براى افرادى که به توحید در الوهیت رسیده باشد و این توحید در اعمالش و سراسر وجود و اعتقادش نمایان باشد، و در مملکت الهى مؤثرى جز خداوند متعال نبیند، و هر ضرر و منفعتى را از ناحیه او بداند. چنین کسى چگونه مى تواند عنایت و مقصودى غیر از خداوند داشته باشد؛ زیرا حرکت اختیارى انسان براى انجام هر کارى منوط به این است که براى خود در آن کار خیر و سعادتى ببیند، یا خیر و سعادتى بالفعل که معمول افراد این گونه اند، و یا خیر و سعادتى در آینده که اغلب عقلاء این گونه اند. و وقتى انسان در عالم وجود غیر خداوند مؤثرى نبیند، تنها شوق اشتیاق و ترس و خوفش از خداوند خواهد بود و شیطان بر او سلطنتى نخواهد داشت؛ زیرا نفوذ او در مساله اخلاص و شرک، از راه ایجاد شوق و ترس دنیوى است، و وقتى با توحید راه شوق ترس دنیوى اش بسته شود، شیطان ملعون طرد خواهد شد.
آنچه بیان شد در بیان اصل اخلاص بود، اما تفصیل مراتب اخلاص از درجات معرفت ایمانى دانسته مى شود، و هر مؤمنى به حسب درجه معرفت خود اخلاصى مخصوص به خود دارد، و به درجات بالاتر از اخلاص نمى رسد مگر این که در درجات معرفت خود ترقى کند. چنان که براى بعضى از مؤمنین عبادت براى رسیدن به بهشت و جهنم منافاتى با اخلاص ندارد اما گاهى براى بعض دیگر منافى با اخلاص است؛ زیرا بعضى از اوقات افراد در عبادات خود توجهى به قصد تقرب الهى ندارند، چه رسد به توجه به بهشت و جهنم.
براى عوام مستحب است که نماز او چنان باشد که گویا این نماز آخرین نماز عمرش است، و این موجب زیادى توجه و خشوع او مى شود. (179)
به اختصار، سه مرتبه از مراتب اخلاص را ذکر مى کنیم:
الف – خالص کردن عمل، به دلیل ترس از عذاب روز قیامت، که گرچه عمل مخلصانه است، اما این نوع عبادت، عبادت بردگان است.
ب – اخلاص در عمل، براى رسیدن به بهشت و آنچه در آن است مثل حورالعین، قصرهاى بهشتى و مانند آن؛ که این گونه مخلصانه عمل کردن نیز روش اجیران است.
ج – تصفیه عمل از هر نوع شائبه اى، اعم از طمع به بهشت، ترس از جهنم، رضاى مخلوق و جلب قلوب آنها، طمع به مقاصد دنیوى و مانند آن، که فقط منظور رضایت خداست.
این مرتبه که بالاترین مراتب اخلاص مى باشد، از آن کسانى است که غرق در محبت، عظمت و جمال الهى هستند و خدا را سزاوار پرستش یافته، عبادتش مى کنند و این، عبادت آزادگان است. (180)
توجه به عزت ربوبیت و ذلت عبودیت
یکى از آداب قلبیه در عبادات و وظایف باطنیه ى سالک طریق آخرت، توجه به عز ربوبیت و ذل عبودیت است، و آن یکى از منازل مهمه ى سالک است؛ که قوت سلوک هرکس به مقدار قوت این نظر است، بلکه کمال و نقص انسانیت تابع کمال و نقص این امر است. و هر چه نظر انیت و انانیت و خودبینى و خودخواهى در انسان غالب باشد، از کمال انسانیت دور و از مقام قرب ربوبیت مهجور است.
و حجاب خودبینى و خودپرستى از جمیع حجب ضخیم تر و ظلمانى تر است، و خرق این حجاب از تمام حجب مشکل تر و خرق همه ى حجب را مقدمه است، بلکه مفتاح مفاتیح غیب و شهادت و باب الابواب عروج به کمال روحانیت، خرق این حجاب است.
تا انسان را نظر به خویشتن و کمال و جمال متوهم خود است، از جمال مطلق و کمال صرف محجوب و مهجور است؛ و اول شرط سلوک الى الله خروج از این منزل است، بلکه میزان در ریاضت حق و باطل همین است. پس هر سالک که با قدم انانیت و خودبینى و در حجاب انیت و خودخواهى طى منزل سلوک کند، ریاضتش باطل و سلوکش الى الله نیست، بلکه الى النفس است:
«مادر بتها بت نفس شما است». (181)
سالک الى الله را ضرور است که به مقام ذل خود پى برد و نصب العین او ذلت عبودیت و عزت ربوبیت باشد. و هر چه این نظر قوت گیرد، عبادت روحانى تر شود و روح عبادت قوى تر شود، تا اگر به دستگیرى حق و اولیاى کمل علیهم السلام توانست به حقیقت عبودیت و کنه آن واصل شود، از سر عبادت لمحه اى درمى یابد. (182)
خشوع
یکى از امورى که از براى سالک در جمیع عبادات، خصوصا نماز – که سرآمد همه ى عبادات است و مقام جامعیت دارد – لازم است، خشوع است. و حقیقت آن عبارت است از خضوع تام ممزوج با حب یا خوف. و آن حاصل شود از ادارک عظمت و سطوت و هیبت جمال و جلال. و تفصیل این اجمال آن است که قلوب اهل سلوک به حسب جبلت و فطرت مختلف است.
پاره اى از قلوب، عشقى و از مظاهر جمالند و به حسب فطرت متوجه به جمال محبوب هستند؛ و چون در سلوک ادراک ظل جمیل یا مشاهده ى اصل جمال کنند، عظمت مختفیه در سر جمال آنها را محو کند و از خود بى خود نماید. چون در هر جمالى جلالى مختفى و در هر جلالى جمالى مستور است پس، هیبت وعظمت و سطوت جمال، آنها را فرو گیرد و حالت خشوع در مقابل جمال محبوب براى آنها دست دهد. این حالت در اوائل امر موجب تزلزل قلب و اضطراب شود، و پس از تمکین حالت انس رخ دهد و وحشت و اضطراب حاصل از عظمت و سطوت، مبدل به انس و سکینه شود و حالت طمأنینه دست دهد؛ چنانچه حالت قلب خلیل الرحمن علیه السلام چنین بوده.
و پاره اى از قلوب، خوفى و از مظاهر جلالند. آنها همیشه ادراک عظمت و کبریا و جلال کنند و خشوع آنها خوفى باشد؛ و تجلیات اسماء قهریه و جلالیه بر قلوب آنها شود؛ چنانچه حضرت یحیى – على نبینا و آله و علیه السلام – چنین بوده. پس خشوع، گاهى ممزوج با حب است و گاهى ممزوج با خوف و وحشت است، گر چه در هر حبى وحشتى و در هر خوفى حبى است.
و مراتب خشوع به حسب مراتب ادراک عظمت و جلال و حسن و جمال است. و چون امثال ماها با این حال از نور مشاهدات محرومیم، ناچار باید در صدد تحصیل خشوع از طریق علم یا ایمان برآییم. (قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ- الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُون (. (183)
خشوع در نماز را از حدود و علائم ایمان قرار داده؛ پس هرکس در نماز خاشع نباشد، به حسب فرموده ى ذات مقدس حق از زمره ى اهل ایمان خارج است. و نمازهاى ماها که مشفوع با خشوع نیست از نقصان ایمان یا فقدان آن است. و چون اعتقاد و علم غیر از ایمان است، از این جهت این علمى که به حق و اسماء و صفات او و سایر معارف الهیه در ما پیدا مى شود غیر از ایمان است.
شیطان به شهادت ذات مقدس حق علم به مبدأ و معاد دارد، مع ذلک کافر است؛ (خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ ) (184)
گوید، پس حق تعالى و خالقیت او را مقر است؛ (انْظِرْنى الى یَوْمِ یُبْعَثُون ) (185)
گوید، پس معاد را معتقد است؛ علم به کتب و رسل و ملائکه دارد، با این وصف خداوند او را کافر خطاب کرده و از زمره ى مؤمنین خارج فرموده.
پس اهل علم و ایمان از هم ممتازند، هر اهل علمى اهل ایمان نیست. پس باید، پس از سلوک علمى خود را در سلک مؤمنین داخل کند و عظمت و جلال و بهاء و جمال حق – جلت عظمته – را به قلب برساند تا قلب خاشع شود. و الا مجرد علم، خشوع نمى آورد؛ چنانچه مى بینید در خودتان که با اعتقاد به مبدأ و معاد و اعتقاد به عظمت و جلال حق، قلب شما خاشع نیست.
سالک طریق آخرت – خصوصا با قدم معراج صلوتى – لازم است قلب خود را با نور علم و ایمان خاشع کند و این رقیقه ى الهیه و بارقه ى رحمانیه را در قلب، هر اندازه ممکن است متمکن نماید بلکه بتواند در تمام نماز حفظ این حالت را بنماید. و حالت تمکن و استقرار در اول امر گر چه براى امثال ماها قدرى صعب و مشکل است ولى با قدرى ممارست و ارتیاض قلب، امرى است بسى ممکن.
عزیزم! تحصیل کمال و زاد آخرت، طلب و جدیت مى خواهد و هر چه مطلوب بزرگ تر باشد جدیت در راه آن سزاوارتر است؛ البته معراج قرب الهى و مقام تقرب جوار رب العزة با این حال سستى و فتور و سهل انگارى دست ندهد؛ مردانه باید قیام کرد تا به مطلوب رسید.
شما که ایمان به آخرت دارید، و آن نشئه را نسبت به این نشئه طرف قیاس نمى دانید چه در جانب سعادت و کمال یا در جانب شقاوت و وبال. چه که آن نشئه عالم ابدى دائمى است که موت و فنا ناپذیر است، سعیدش در راحت و عزت و نعمت همیشه ایست آن هم راحتى که در این عالم شبیه ندارد، عزت و سلطنتى الهى که در این نشئه نظیر ندارد، نعمت هایى که در متخیله ى کسى خطور ننموده است.
و همین طور در جانب شقاوت آن که عذاب نقمت و وبالش در این عالم نظیر و مثل ندارد، و راه وصول به سعادت، اطاعت رب العزة است. و در بین اطاعات و عبادات هیچ یک به مرتبه ى این نماز که معجونى است جامع الهى که متکفل سعادت بشر است و قبولى آن موجب قبولى جمیع اعمال است نمى باشد، پس باید در طلب آن جدیت تام نمایید و از کوشش مضایقه نکنید و در راه آن تحمل مشاق نمایید، با آنکه مشقت هم ندارد. بلکه اگر چندى مواظبت کنید و انس قلبى حاصل شود، در همین عالم از مناجات با حق لذت ها مى برید که با هیچ یک از لذات این عالم طرف نسبت نیست؛ چنانچه از مطالعه ى احوال اهل مناجات با حق، این مطلب روشن شود. (186)
خشوع، آن توجه قلبى به پروردگار و داشتن حالتى است که مناسب با عظمت خداوند است.
پرستش خدا باید همراه با قلبى سرشار از احساس عظمت خدا و کوچکى و نیاز در مقابل او باشد.
این خشوع قلبى، باید سراسر وجود اهل عبادت را فرابگیرد. راه بدست آوردن آن، این است که نمازگزار، چنان عبادت کند که گویا خدا را مى بیند و لذت و کوچکى خویش را در برابر قدرت و عظمت او حس کند. (187)
در حدیث است: «اعْبُدِ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاه » (188)
خدا را چنان عبادت کن که گویا او را مى بینى.
گونه بر خاک نهادن
امام صادق علیه السلام می فرماید:
«موسى بن عمران علیه السلام هرگاه نماز مى گزارد، تا گونه ى راست و چپش را به زمین نمى چسباند، در پى کار دیگرى نمى رفت.» (189)
و نیز فرمود:
خداوند به موسى علیه السلام وحى کرد که اى موسى، آیا مى دانى از میان آفریده هایم چرا تو را به هم صحبتى ام برگزیدم؟ گفت: اى پروردگار من، به چه سبب؟ پس خداوند تبارک و تعالى به او وحى کرد که اى موسى: من درون و برون بندگانم را وارسى کردم. پس هیچکس را نیافتم که خود را براى من بیش از تو خوار سازد، اى موسى، تو هرگاه نماز مى گزارى، گونه ات را بر خاک – یا گفت: بر زمین – مى نهى. (190)
امام على علیه السلام می فرماید:
«درباره ى گفته ى خداوند: «آنان که در نمازشان فروتنند» – فرمود: منظور، فروتنى در دل است و اینکه مسلمانان را در سایه ى مهر خود بگیرى و در نماز به این سو و آن سو رو نکنى. (191)
امام صادق علیه السلام فرمود:
هنگامى که نماز را آغاز کردى، فروتن باش و به نمازت توجه کن که خداوند مى فرماید: «آنان که در نمازشان فروتنند.»(192)
درباره گفته ى خداوند متعال: (الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ؛ آنان که در نمازشان فروتن اند) – فرمود:
«الْخُشُوعُ غَضُّ الْبَصَرِ فِی الصَّلَاةِ؛(193)
فروتنى، پایین انداختن نگاه در نماز است.»
امام على علیه السلام:
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله مردى را دید که در نماز با ریشش بازى مى کند. پس فرمود:
«أَمَا إِنَّهُ لَوْ خَشَعَ قَلْبُهُ لَخَشَعَتْ جَوَارِحُه ؛ (194)
اگر دلش فروتن مى بود، اندامش نیز فروتن مى شد.»
امام باقر علیه السلام فرمودند:
نگاهت را به پایین فرو انداز و به سوى آسمان بالا مبر. باید چهره ات درست رو به سجده گاهت باشد. (195)
بینى به خاک مالیدن
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمودند:
کسى که بینیش را همچون پیشانى به خاک نرساند، نماز (کامل) ندارد. (196)
ابن عباس نقل می کند: پیامبر صلى الله علیه و آله بر مردى که نماز مى خواند، گذر کرد. او در سجده پیشانیش را بر زمین مى نهاد ولى بینیش را نه. پس پیامبر فرمود: بینیت را بر خاک بنه، تا با تو سجده کند. (197)
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمودند:
سجده بر پیشانى واجب و بر بینى مستحب است. (197)
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
«سجده بر هفت استخوان است: پیشانى، دو دست، دو زانو و دو انگشت شست پا. بینیت را نیز به گونه اى به خاک مى سایى، ولى واجب، همین هفت عضو است و اما به خاک مالیدن بینى، سنتى از پیامبر خداست.» (198)
علامه ى مجلسى می نویسد:
بدان که فقیهان شیعه بر مستحب بودن به خاک مالیدن بینى اجماع کرده اند… و به این منظور هر جزء از بینى را به خاک برسانى کافى است. (197)
نشان شکوه معنوى
قرآن در مقام بیان پرتوى از فضیلت و ویژگى انسان هاى با ایمان و آراسته ى به کمال و جمال، رکوع آگاهانه و سجده ى خاضعانه و پراخلاص، یا نماز و نیایش راستین را از ویژگى هاى آنان مى شمارد، و به برکت آن، نوید رستگارى جاودانه و نایل آمدن به بهشت زیباى خدا و نعمت هاى او را به آنان مى دهد.
قرآن در این مورد مى فرماید:
«التَّائبُونَ الْعَابِدُونَ الحْامِدُونَ السَّائحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الاَمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنکَرِ وَ الحْافِظُونَ لحِدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ؛ (199)
توبه کنندگان، پرستندگان، ستایش کنندگان، روزه داران، رکوع کنندگان، سجده کنندگان، فرمایندگان به کار نیک، نهى کنندگان از کار زشت و نگاهدارندگان حدود خدا، و مؤمنان را بشارت ده.»
با این بیان، پیام زیبا و سازنده ى آیه آن است که: از مهم ترین، ویژگى هاى فکرى و اخلاقى و رفتارى انسان هاى ایماندار و پروا پیشه و اصلاحگر، نمازى سرشار از خضوع و نیایشى لبریز از خشوع در برابر پدید آورنده ى توانا و فرزانه ى هستى و داشتن ارتباط شکوفا و عاشقانه با اوست. (200)
حقیقت خضوع
ما انسان ها بسته به این که بزرگى و کمال را به چه چیز بدانیم، وقتى کسى یا چیزى را کامل بیابیم، در مقابل آن خضوع مى کنیم. اگر کمال را به مال دنیا دانستیم، در مقابل پول دارها کرنش مى کنیم. اگر علم را کمال بدانیم، در مقابل عالم و اگر هنر را معیار کمال دانستیم، در برابر هنرمندان، خضوع مى کنیم. به راستى کمال را به چه چیز مى دانیم؟ در مقابل چه کسى کرنش مى کنیم؟ به هر حال، معیار کمال را هر چیزى هم که بدانیم، علم، مال، هنر، و… چه کسى از خدا عالم تر، غنى تر، هنرمندتر و… است؟ اگر زیبایى کمال است، زیباآفرین، کمال بیش ترى دارد. همان طور که شاعر مى گوید:
در جهان چون حسن یوسف کس ندید
حسن آن دارد که یوسف آفرید
و یا آن جا که مى گوید:
نرجس از گل ها به زیبایى سر است
لیک نرجس آفرین زیباتر است
از همین روست که تنها در مقابل خداوند باید خضوع کرد.
حضرت امام خمینى قدس سره در این باره مى فرماید:
ثناى معبود، از فطریاتى است که جمیع سلسله ى بشر بر آن مخمرند و فطرت، حکم به لزوم آن مى کند و خاضع براى کامل مطلق و جمیل مطلق و منعم مطلق و عظیم مطلق است و چون کیفیت ثناى ذات اقدس را احدى نمى تواند کشف کند، زیرا که آن فرع معرفت به ذات و صفات و کیفیت – ارتباط – غیبت به شهادت و شهادت به غیب است و این براى کسى میسور نیست جز از طریق وحى و الهام الهى، از این جهت عبادات مطلقا توقیفى است و موظف از جانب حق است و احدى از پیش خود حق ندارد تشریعى کند و عبادتى بتراشد. (201)
این که در عبادات خود سستى مى کنیم، به سبب آن است که خدا را نشناخته ایم. اگر خداوند را کامل مطلق دانستیم، راحت خواهیم شد و مى فهمیم که در مقابل چه کسى ایستاده ایم.
نکته ى دیگر در کلام حضرت امام قدس سره، بحث توقیفى بودن عبادات است و معناى آن این است که باید خود او بگوید که چگونه عبادتش کنند. بنابراین، اگر کسى بخواهد به خدا نزدیک شود، راه آن، این است و کسى در انتخاب این راه حق دخالت ندارد. (202)
امام سجاد در این مورد فرمود:
«فَأَمَّا حُقُوقُ الصَّلَاةِ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّهَا وِفَادَةٌ إِلَى اللَّهِ وَ أَنَّکَ فِیهَا قَائِمٌ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ فَإِذَا عَلِمْتَ ذَلِکَ کُنْتَ خَلِیقاً أَنْ تَقُومَ فِیهَا مَقَامَ الْعَبْدِ الذَّلِیلِ الرَّاغِبِ الرَّاهِبِ الْخَائِفِ الرَّاجِی الْمِسْکِینِ …؛ (203)
حق نماز بر تو آن است که بدانى به وسیله ى آن به ضیافت خدا مى روى، و در پیشگاه او مى ایستى؛ پس هنگامى که این را دانستى، شایسته است که بسان بنده اى فروتن و خواهان و ترسان و امیدوار و بینوا و گریان و بزرگ دارنده ى خدا، با نهایت آرامش و وقار و زیبایى در سخن و با تقاضاى آزادى از آتش دوزخ به خاطر گناهان، نمازت را با جان و دل به پا دارى و حقوق و مرزهاى آن را رعایت نمایى.»
بار دیگر به این سخن ژرف بیندیشیم، که نمازگزار باید این سان و با این وصف و حال و این خودسازى و مقدمات روحى و معنوى و درونى و اخلاقى به انجام نماز برخیزد تا حق آن را ادا نموده باشد:
1. بسان بنده اى فروتن،
2. بسان بنده اى خواهان رشد و اوج و…،
3. بسان بنده اى ترسان از کوتاهى و حق کشى،
4. بسان بنده اى امیدوار و پرنشاط،
5. بسان بنده اى بینوا و نیازمند بارگاه خدا،
6. بسان بنده اى گریان نه مغرور و غفلت زده،
7. بسان بنده اى بزرگ دارنده ى خدا نه بى توجه و ساده اندیش،
8. بسان بنده اى با نهایت آرامش و وقار،
9. بسان بنده اى در اوج زیبایى در سخن و منش،
10. و بسان بنده اى با تقاضاى آزادى از آتش دوزخ به خاطر تلاش در راه جبران و اصلاح خود و رشد هماره و اداى حقوق دیگران؛
آرى، به بیان امام سجاد باید نماز را این گونه به پاداشت و حقوق و مرزهاى آن را رعایت نمود. راستى اگر کسى نماز را این سان ببیند و با این وصف و شرایط بخواند، آن هم چندین بار در شبانه روز، آیا حقوق مردم را پایمال مى سازد؟ پس، نماز و نیایش حقیقى – که رمز ارتباط عاشقانه و خالصانه ى انسان با خداست – خود انگیزاننده ى او به پاسداشت مقررات خدا و رعایت حقوق دیگران است، و این رهاورد و فلسفه ى دیگر نماز در قرآن و روایات است. (204)
حضرت امام رضا علیه السلام در حدیثى مفصل، (205)
آداب و شرایط عرفانى نماز را به طرزى جالب و مفید بیان کرده اند و ضمن آن به تشریح اهمیت خشوع و خضوع در نماز پرداخته اند.
آن حضرت فرموده اند:
1- » فَإِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَقُومَ إِلَى الصَّلَاةِ فَلَا تَقُمْ إِلَیْهَا مُتَکَاسِلًا وَ لَا مُتَنَاعِساً وَ لَا مُسْتَعْجِلًا وَ لَا مُتَلَاهِیاً وَ لَکِنْ تَأْتِیهَا عَلَى السُّکُونِ وَ الْوَقَارِ وَ التُّؤَدَةِ؛
وقتى اراده ى نماز کردى پس با بى رغبتى و کسلى، و خواب آلودگى، عجله و شتاب و بازى و اشتغال به چیزى به نماز نایست و مشغول نماز نشو، (یعنى قبلا حال پیدا کن، و حالت نمازگزاران واقعى را به خود بگیر، سپس آماده نماز شود) و نمازى به جا آور که سکون و حضور قلب و آرامش و تأنى در او باشد.»
2- «وَ عَلَیْکَ الْخُشُوعُ وَ الْخُضُوعُ مُتَوَاضِعاً لِلَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ مُتَخَاشِعاً عَلَیْکَ الْخَشْیَةُ وَ سِیمَاءُ الْخَوْفِ رَاجِیاً خَائِفاً بِالطُّمَأْنِینَةِ عَلَى الْوَجَلِ وَ الْحَذَرِ فَقِفْ بَیْنَ یَدَیْهِ کَالْعَبْدِ الْآبِقِ الْمُذْنِبِ بَیْنَ یَدَیْ مَوْلَاهُ فَصُفَّ قَدَمَیْکَ وَ انْصِبْ نَفْسَکَ وَ لَا تَلْتَفِتْ یَمِیناً وَ شِمَالًا وَ تَحْسَبُ کَأَنَّکَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَکُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ؛
؛ بر تو باد در نماز به خشوع و خضوع و این که در پیشگاه خداوند چنان خاشع و خاضع باشى که خشیت و خوف و رجاء در تو ظهور پیدا کند، از کثرت ترس و ورعى که بر قلبت عارض شده است. سپس در این حالت مقابل پروردگارت چون بنده ى فرارى گناهکار، که در مقابل مولایش قرار گرفته، بایست، و قدم هایت را منظم کن و خود را براى اطاعت از مولایت مستعد و مهیا ساز، و به چپ و راست، توجه مکن و خدا را مثل این که تو را مى بیند به حساب آور، (آدمى در مقابل مولاى خویش حیا مى کند به غیر او توجه نماید، و عمل خلاف میل او انجام دهد)؛ زیرا اگر تو خدا را نمى بینى همانا او تو را مى بیند.»
3- «وَ لَا تَعْبَثْ بِلِحْیَتِکَ وَ لَا بِشَیْ ءٍ مِنْ جَوَارِحِکَ وَ لَا تُفَرْقِعْ أَصَابِعَکَ وَ لَا تَحُکَّ بَدَنَکَ وَ لَا تَوْلَعْ بِأَنْفِکَ وَ لَا بِثَوْبِکَ وَ لَا تُصَلِّ وَ أَنْتَ مُتَلَثِّمٌ وَ لَا یَجُوزُ لِلنِّسَاءِ الصَّلَاةُ وَ هُنَّ مُتَنَقِّبَاتٌ وَ یَکُونُ بَصَرُکَ فِی مَوْضِعِ سُجُودِکَ مَا دُمْتَ قَائِماً وَ أَظْهِرْ عَلَیْکَ الْجَزَعَ وَ الْهَلَعَ وَ الْخَوْفَ وَ ارْغَبْ مَعَ ذَلِکَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا تَتَّکِ مَرَّةً عَلَى رِجْلِکَ وَ مَرَّةً عَلَى الْأُخْرَى وَ تُصَلِّی صَلَاةَ مُوَدِّعٍ تَرَى أَنَّکَ لَا تُصَلِّی أَبَدا؛ً
با ریش و سایر اعضا و جوارحت بازى نکن، و انگشتانت را نخمان و به صدا درنیاور. و بدنت را خارش مده و با بدنت بازى مکن. و با جامه ات بازى نکن. و لثام زده نماز نخوان (چیزى بر دهنت نبسته باشى و آرواره ات براى اظهار صحیح کلمات آزاد نباشد) و براى زنان روا نیست که با نقاب و روبند نماز بخوانند و چشمت را در نماز هنگامى که ایستاده اى به موضع سجده بیفکن و در هنگام نماز از خودت جزع و هلع و ترس (حاکى از ترس از خدا و عذاب الهى باشد) ظاهر کن، و با این حالات مخصوص، نشان بده که تو راغب الى الله هستى، و به خدا عشق مى ورزى. در حال قیام گاهى به این پا و گاهى به آن پا تکیه نکن. و چون کسى که مى خواهد با نماز وداع کند، نماز بگزار طورى که دیگر موفق به اداى آن نمى گردى (نماز که موجب فلاح و رستگارى و نجات در دنیا و آخرت است).»
4- «وَ اعْلَمْ أَنَّکَ بَیْنَ یَدَیِ الْجَبَّارِ وَ لَا تَعْبَثْ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْأَشْیَاءِ وَ لَا تُحَدِّثْ لِنَفْسِکَ وَ أَفْرِغْ قَلْبَکَ وَ لْیَکُنْ شُغْلُکَ فِی صَلَاتِکَ وَ أَرْسِلْ یَدَیْکَ أَلْصِقْهُمَا بِفَخِذَیْکَ فَإِذَا افْتَتَحْتَ الصَّلَاةَ فَکَبِّرْ وَ ارْفَعْ یَدَیْکَ بِحِذَاءِ أُذُنَیْکَ وَ لَا تُجَاوِزْ بِإِبْهَامَیْکَ حِذَاءَ أُذُنَیْکَ وَ لَا تَرْفَعْ یَدَیْکَ بِالدُّعَاءِ فِی الْمَکْتُوبَةِ حَتَّى تُجَاوِزَ بِهِمَا رَأْسَکَ وَ لَا بَأْسَ بِذَلِکَ فِی النَّافِلَةِ وَ الْوَتْرِ؛
بدان به راستى که تو در برابر خداوند جبار هستى بنابراین به چیزى از اشیاء به بازى مشغول مشو و حدیث نفس مکن. و قلبت را از همه چیز غیر از یاد خداوند و عبادت او فارغ کن. و باید که فقط به کار نماز بپردازى. هنگام نماز در حال قیام دست هایت را روى ران هاى پایت قرار بده. و در افتتاح نمازت تکبیر بگو و دست هایت را تا نرمه ى گوش بلند کن، به طورى که انگشت هاى ابهامت از گوش و مقابل آن تجاوز نکند. و در قنوت نماز واجب دست هایت از سر تجاوز نکند. (بلکه تا مقابل صورت بالا بگیر). اما در نماز نافله و وتر مانعى نیست که دست ها از سر هم تجاوز کند.»
5- «فَإِذَا رَکَعْتَ فَأَلْقِمْ رُکْبَتَیْکَ رَاحَتَیْکَ وَ تُفَرِّجُ بَیْنَ أَصَابِعِکَ وَ اقْبِضْ عَلَیْهِمَا وَ إِذَا رَفَعْتَ رَأْسَکَ مِنَ الرُّکُوعِ فَانْصِبْ قَائِماً حَتَّى تَرْجِعَ مَفَاصِلُکَ کُلُّهَا إِلَى الْمَکَانِ ثُمَّ اسْجُدْ وَ ضَعْ جَبِینَکَ عَلَى الْأَرْضِ وَ ارْغَمْ عَلَى رَاحَتَیْکَ وَ اضْمُمْ أَصَابِعَکَ وَ ضَعْهُمَا مُسْتَقْبِلَ الْقِبْلَةِ وَ إِذَا جَلَسْتَ فَلَا تَجْلِسْ عَلَى یَمِینِکَ وَ لَکِنِ انْصِبْ یَمِینَکَ وَ اقْعُدْ عَلَى أَلْیَتَیْکَ وَ لَا تَضَعْ یَدَیْکَ بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ لَکِنْ أَرْسِلْهُمَا إِرْسَالًا فَإِنَّ ذَلِکَ تَکْفِیرُ أَهْلِ الْکِتَابِ؛
هر گاه به رکوع رفتى، پس دست هایت را بر زانوهایت بگذار، و انگشتانت را بر زانوهایت بگذار، و انگشتانت را بگشا، و دست هایت را جمع نموده و از محاذى زانوها و پاها خارج مکن. و هنگام برخاستنت از رکوع به تمام قامت بایست تا آن که مفاصلت تماما به مکان اصلى خود برگردد، و عروق و رگ ها جابه جا شود. و سپس در سجده جبین و پیشانیت و کف دست هایت را بر زمین بگذار، و انگشتان دست هایت را هنگام سجده ببند، و به طرف قبله قرارش بده. و هر گاه نشستى، پس به قسمت راست بدن ننشین؛ بلکه طرف راست را بلند نموده و بر طرف چپ بگذار و بر الیتین خود بنشین. و دست روى دست مگذار، بلکه دست هایت را آزاد کن و مستقیم (بر ران ها) قرارش بده؛ زیرا این عمل (دست روى دست گذاشتن) عمل اهل کتاب است.»
6- «وَ لَا تَتَمَطَّى فِی صَلَاتِکَ وَ لَا تَتَجَشَّأْ وَ امْنَعْهُمَا بِجُهْدِکَ وَ طَاقَتِکَ فَإِذَا عَطَسْتَ فَقُلْ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا تَطَأْ مَوْضِعَ سُجُودِکَ وَ لَا تَتَقَدَّمْ مَرَّةً وَ لَا تَتَأَخَّرْ أُخْرَى وَ لَا تُصَلِّ وَ بِکَ شَیْ ءٌ مِنَ الْأَخْبَثَیْنِ فَإِنْ کُنْتَ فِی الصَّلَاةِ فَوَجَدْتَ غَمْزاً فَانْصَرِفْ إِلَّا أَنْ یَکُونَ شَیْئاً تَصْبِرُ عَلَیْهِ مِنْ غَیْرِ إِضْرَارٍ بِالصَّلَاة؛ در هنگام نماز خمیازه مکش، و دست و پا دراز مکن، و آروغ نزن! و هر گاه این دو فشار آوردند، با جد و جهد از خود دفع کن و تحمل نما. (البته اگر این عمل ها نمازگزار را از نماز خارج نکند نمازش را باطل نمى گرداند) ولى سلب خضوع و خشوع و حضور قلب نکن و راه مرو، و به جلو و عقب نرو و ثابت و بى حرکت باش. و در حالى که محصور ادرار و مدفوع هستى به نماز نایست. و اگر در نماز بودى، پس احساس فشار و ناراحتى از اخبثین نمودى، پس از نماز منصرف شو؛ مگر این که خفیف باشد که توان تحمل آن را، بدون زیان و ضرر به نمازت داشته باشى.»
7- «وَ أَقْبِلْ عَلَى اللَّهِ بِجَمِیعِ الْقَلْبِ وَ بِوَجْهِکَ حَتَّى یُقْبِلَ اللَّهُ عَلَیْکَ وَ أَسْبِغِ الْوُضُوءَ وَ عَفِّرْ جَبِینَکَ فِی التُّرَابِ وَ إِذَا أَقْبَلْتَ عَلَى صَلَاتِکَ أَقْبَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ بِوَجْهِهِ وَ إِذَا أَعْرَضْتَ أَعْرَضَ اللَّهُ عَنْک ؛ وقتى که به نماز ایستادى، با تمام توجه قلبى و با همه ى وجودت به خداوند روى آور تا خدا نیز به تو روى آورد. و هر گاه خواستى براى نماز وضو بگیرى، وضویى کامل بساز. و هر گاه خواستى سجده کنى پیشانى ات را بر خاک بگذار و هر گاه به نمازت روى آوردى و با توجه به سوى خدا رفتى، او نیز با همه ى رحمت و مغفرت و عنایتش به تو روى خواهد آورد. و هر گاه از خدا رو گردان شوى و اعراض کنى خداوند نیز از تو روگردان شود.» (206)
درخشان ترین موضوع در «پرونده ى اعمال انسان ها» داشتن خشوع و خضوع در عبادت ها و نیایش ها است.
بهترین و معنوى ترین حالت عارفان و عابدان، زمانى است که با حضور قلب فراوان و با خشوع و خضوع کامل، به اداى نماز و پرستش خداى متعال مى پردازند.
زیباترین نمایش هستى، زمانى است که بنده اى نماز بخواند، در حالى که قلبش لرزان، چشمانش گریان، تن و جانش خائف و ترسان، تمام توجهش به خداى سبحان، دستش از همه جا کوتاه، دلش مالامال از افسوس و آه و همواره در حسرت یک نگاه است.
البته معنا و مفهوم نماز نیز در چنین حالاتى درک مى شود و در سایه سار خشوع و خضوع است که مى توان به «معناى حقیقى نماز» دست یافت.
صاحب ارشادالقلوب درباره ى خشوع مى نویسد: معناى، خشوع خوف دائم داشتن از خدا است که ملازم قلب انسان باشد و به عبارت دیگر، خشوع آن است که هر گاه به عبادت ایستاد، تمام فکر و همت و توجهش فقط به ذات یگانه باشد.
مروى است که هر که قلبش خاشع باشد، شیطان از او دور مى شود و علامت خشوع قلب انسان این است که چشم طمع را فروبندد و علاقه مندى به دنیا را از خود قطع کند….
دیگر علامت خشوع، آن است که آدمى کمال تذلل را به خدا داشته باشد، به سجده کردن بر خاک. (207)
از نظر اسلام نماز مانند سایر عبادات داراى درجات و مراتبى است و بالاترین درجات آن، این است که نمازگزار هنگام نماز، خشوع داشته باشد. در روش امامان معصوم مى بینیم که آن بزرگواران به دلیل خشوع و ترسى که از خداوند داشته اند اندام مبارکشان در حال نماز مى لرزید.
خشوع روح نماز است
مثل نماز، مثل انسان است، همین طور که انسان روح و کالبد و اعضاء و جوارح دارد، نماز هم روح و کالبد و اعضاء و جوارح دارد. اگر رکوع و سجود و قرائت و تسبیح و تشهد و سلام را جسم و کالبد نماز بدانیم، حضور قلب و توجه درونى به حقیقت نماز و به آن کسى که با او راز و نیاز مى کنیم روح نماز است.
در این جا لازم است که نمازگزاران را براى تحصیل خشوع و خضوع و توجه بیشتر به خدا و حضور قلب در نماز و سایر عبادات به چند چیز توصیه کنیم:
1- نمازگزاران باید براى به دست آوردن آن چنان معرفتى که دنیا را در نظر انسان، کوچک و خدا را بزرگ جلوه دهد کوشش و جدیت کنند، تا هیچ کار دنیوى نتواند به هنگام نماز و راز و نیاز با خدا، آنان را به خود متوجه سازد.
2- نمازگزاران باید توجه به کارهاى پراکنده و مختلف که معمولا مانع تمرکز حواس است نکنند و آن ها را از خود دور نمایند. هر چند انسان، توفیق پیدا کند که مشغله هاى پراکنده را کم کند، به حضور قلب در نماز و عبادت هاى خود کمک کرده است.
3- انتخاب محل و مکان نماز و سایر عبادت ها نیز در این امر، اثر مهمى دارد؛ به همین دلیل، نماز خواندن در برابر اشیاء و چیزهایى که ذهن انسان را به خود مشغول مى کند مکروه است.
همچنین نماز خواندن در برابر درهاى باز و محل عبور و مرور مردم و در مقابل آینه و عکس و مانند این ها مکروه است؛ به همین دلیل، مساجد و محل عبادت مسلمانان هر قدر ساده تر و خالى ار زرق و برق و تشریفات باشد بهتر است، چرا که به حضور قلب کمک مى کند.
4- پرهیز از گناه نیز عامل مؤثرى است؛ زیرا گناه، قلب را از خدا دور مى سازد و از حضور قلب مى کاهد و دل و روان انسان را سیاه و آلوده مى کند.
5- آشنا شدن به معناى نماز و فلسفه و ذکرهاى نماز، خود عامل مؤثر دیگرى براى خشوع پیدا کردن و به نماز، روح دادن است.
6- انجام دادن مستحبات نماز و آداب آن، چه در مقدمات و چه در اصل نماز، نیز کمک مؤثرى براى پیدا کردن خشوع و خضوع در موقع خواندن نماز است. (208)
عبادت خاشعانه
وقتى «دل»، خانه ى محبت خدا شود و همه ى بیمها و امیدها متوجه آستان پروردگار باشد، پرستش خدا هم از حالتى به نام «خشوع» برخوردار مى گردد. خشوع، نوعى احساس عظمت خدا و ابراز کوچکى خود و اعتراف به ربوبیت پروردگار و توجه باطنى به آن معبود بزرگ است.
عبادت خاشعانه و باتوجه و همراه با خشیت الهى، نشانه ى معرفت والاى انسان پرستشگر است. حضرت على علیه السلام آن را از نشانه هاى اهل تقوا مى شمرد و در بیان اوصاف متقین، در کنار «قوت در دیندارى»، «خشوع در عبادت» را هم بیان مى کند. (209)
شب زنده دارى و تضرع به درگاه الهى و تلاوت قرآن با توجه خاص و دیدن بهشت و جهنم با چشم دل و درخواست رهایى از دوزخ در نیایشها، از جمله نشانه هاى بندگان خاشع و باتقواست. امام على علیه السلام در خطبه ى متقین، در ترسیم ویژگیهاى این گونه بندگان خاشع و پرهیزگار مى فرماید:
«اما شب، به عبادت مى ایستند، اجزاى قرآن را شایسته تلاوت مى کنند، دل و جان خود را با خواندن آیات قرآن محزون مى سازند و در پى درمان دردهاى خویش اند، چون به آیات شوق انگیز مى رسند به پاداشهاى الهى دل مى بندند و چون به آیه هاى هراس انگیز مى رسند، با گوش جان به آنها گوش مى دهند، گویا شیون و ناله ى دوزخیان را با گوشهایشان مى شنوند، در پیشگاه خدا به عبودیت خم مى شوند و چهره بر خاک مى سایند و با نهایت خاکسارى از خداوند رهایى از دوزخ را مى طلبند.» (210)
این گونه عبادت در پیشگاه خدا، سخن گفتن با او با «زبان فطرت» است و شستشو دادن جان در چشمه ى معنویت و همسو شدن با همه ى ذرات جهان است. بندگى خدا، انسان را از بند بندگى بندگان مى رهاند و به عزت و بى نیازى مى رساند. کسى که خاضعانه در پیشگاه معبود مى ایستد و دست نیاز به درگاهش مى گشاید و چهره بر خاک مى نهد و قامت غرور را در «محراب خشوع» درهم مى شکند و تازیانه ى کرنش بر اندام خودنمایى و خودبینى فرود مى آورد، شایستگى عبادت و عبودیت مى یابد.
انسان تا «بنده» نشود، «آزاد» نمى گردد. در آستان الهى، هر که خاضع تر و خاشع تر و بنده تر باشد، مقرب تر است، چرا که ما سراپا نیازیم و او قدرت مطلق و عزت بى انتهاست و رابطه ى ما با او نیز رابطه ى «بندگى» ما و «خداوندى» اوست.
جهان، چو معبد گسترده، آسمان «محراب»
و مهر و ماه، چو قندیل
زمین و گستره ى خاک، همچو سجاده
سحر ز چشمه ى بیدارى
دوباره خیز و وضو کن
به سوى کعبه ى توحید، عارفانه تو رو کن
بیا و آینه بگذار پیش چشمه ى جانت
درون آینه، حق را ببین و رو به جانب او کن
نواى شوق، زناى دل، عاشقانه برآور
خداى عالمیان را
زعمق جان و دل خویش، عاشقانه صدا کن
بپوش جامه ى اخلاص و در حریم خشوع
ز «خلق» و «خود» بگذر، رو به آستان «خدا» کن. (211)
خشوع، زینت اولیا
اولیاى الهى در تمام امور زندگى، به ویژه در عبادت، اسوه هاى زیباى بشریتند و به هنگام عبادت، عالیترین نمونه خشوع را دارا مى باشند.
آن مردان بزرگ فقط در مقابل خدا خاضع هستند. خداوند به حضرت موسى علیه السلام و هارون علیه السلام چنین وحى فرستاد:
«إِنَّمَا یَتَزَیَّنُ لِی أَوْلِیَائِی بِالذُّلِّ وَ الْخُشُوعِ وَ الْخَوْف؛ (212)
دوستان من، خود را با افتادگى و خشوع و ترس براى من مى آرایند.»
نماز اولیاء خدا
آرى شناخت خدا اکسیر معنویت است که هر کس به آن برسد به همه چیز خواهد رسید و هنگامى که در مقابل او ایستاد همه چیز را فراموش مى کند و دل به او مى دهد. به این خاطر نماز اولیاء خدا از حال و هواى خاصى برخوردار است.
در خصوص پیامبر اسلام، همسران آن حضرت نقل مى کنند که آن حضرت پیش ما مى نشست و با ما صحبت مى کرد، هنگامى که وقت نماز داخل مى شد براى آن حضرت حالتى رخ مى داد که گویا ما را نمى شناخت.
سید اولیاء چون شروع به وضوء گرفتن مى نمود رنگ رخسارش از خوف الهى متغیر مى شد و چون وقت نماز مى رسید متزلزل و رنگ به رنگ مى شد. به آن حضرت عرض شد چرا به این حال مى افتى؟ فرمود: «هنگام اداى امانتى رسید که خداوند آن را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کرد و همه از تحمل آن ابا کردند. در یکى از جنگ ها پیکانى به پایش اصابت کرد و از شدت درد و الم بیرون آوردنش ممکن نشد بتول عذرا حضرت زهرا علیهاالسلام فرمود: در حال نماز بیرون آورید. در حال نماز از پایش درآوردند و احساس درد نکرد.
امام حسن علیه السلام هنگامى که وضوء مى گرفت رنگش مى پرید از سبب آن مى پرسیدند مى فرمود: سزاوار نیست براى کسى که حضور ملک ذى العرش را اراده کرده است رنگش متغیر نشود. (213)
خشوع، بال عبادت
عبادت، هنگامى ارزشمند است که با توجه کامل و خشوع انجام پذیرد و گرنه، عبادت سرسرى و بدون توجه، تنها رفع تکلیف است و خاصیتى ندارد.
چنین عبادتى نشان دهنده آن است که صاحبش فاقد ایمان قوى و یقین است.
حضرت صادق علیه السلام فرمود:
«لَا إِیمَانَ إِلَّا بِعَمَلٍ وَ لَا عَمَلَ إِلَّا بِیَقِینٍ وَ لَا یَقِینَ إِلَّا بِالْخُشُوع؛
ایمانى (ایمان) نیست مگر به عمل و عملى (پذیرفته) نیست مگر به یقین و یقین وجود ندارد مگر در صورت وجود خشوع.»
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرموده اند:
نماز بر چهار بخش بنا شده است: 1 – وضوى شاداب 2 – رکوع 3 – سجده 4 – خشوع.
پرسیدند اى رسول خدا خشوع چیست؟
فرمود: فروتنى در نماز، و اینکه بنده با تمام قلبش متوجه خدا باشد. اگر او رکوع و سجود و بخشهاى نماز را کامل به جاى آورد، نمازش با درخشندگى به آسمان بالا رود و درهاى آسمان به رویش باز شود. چنین نمازى نمازگزار را دعا کند و گوید: همان گونه که مرا پاس داشتى، خدایت پاس دارد و فرشتگان نیز گویند. درود خدا بر صاحب این نماز. ولى اگر بخشهاى نماز را کامل نکند، نمازش با تیرگى بالا مى رود و درهاى آسمان به رویش بسته مى گردد، چنین نمازى به نمازگزار گوید: خدا تو را ضایع کند چنان که مرا ضایع کردى و خدا آن را به روى صاحبش مى کوبد. (214)
موانع خشوع
قرآن مجید مؤمنان را در مورد خطر خاشع نبودن دل هشدار داده، فرموده است:
«أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ ؛ (215)
آیا وقت آن نشده آنان که ایمان آورده اند، دلهایشان در مقابل ذکر خدا و معارف حقى که نازل کردیم نرم شود؟ و مانند اهل کتاب که پیش از این مى زیستند نباشند. ایشان در اثر مهلت زیاد دچار قساوت قلب شده، بیشترشان فاسق شدند.»
علامه طباطبایى در تفسیر این آیه مى نویسد:
«در این آیه شریفه عتابى است به مؤمنان به خاطر قساوتى که دلهایشان را گرفته و در مقابل ذکر خدا خاشع نمى شود خداى تعالى با این کلام خود به این حقیقت اشاره نموده که دلهاى مسلمانان مانند دلهاى اهل کتاب دچار قساوت شده و قلب قاسى از آنجا که در مقابل حق، خشوع و تأثیر و انعطاف ندارد، از زى عبودیت خارج است و در نتیجه از مناهى الهى متأثر نمى شود و با بى باکى مرتکب گناه و فسق مى شود.»
بنابراین، بزرگترین مانع ترقى دل، غافل شدن از یاد خدا، دور شدن از مکتب وحى و ارتکاب گناه است که مؤمن باید به شدت از آنها پرهیز نماید. همچنین از کارهایى که در ظاهر گناه نیست، ولى قساوت دل مى آورد یا انسان را از توجه به عبادت و حالت خشوع بازمى دارد، خوددارى کند. (216)
و در نهایت می توان گفت:
خشوع، فروتنى، تواضع و فرمان بردارى است.
خشوع، ترس و خشیت دل از خدا است.
خشوع، توجه قلبى به نماز و عبادت است.
خشوع، فروتنى و خاکسارى با تمام وجود و قوا است.
خشوع، سر تسلیم فرود آوردن عاشقانه در محضر خدا است.
خشوع، داشتن طمأنینه و آرامش درونى در نماز است.
خشوع، دل کندن از غیر خدا و دل بستن به خدا است.
خشوع، گریه و تضرع در برابر حضرت بارى تعالى است.
خشوع، ناله و استغفار از گناهان و معاصى بى شمار است.
خشوع، فریاد بندگى و بانگ دلدادگى است.
خشوع، زیربناى پرستش و کامل کننده نیایش است.
خشوع، عطر دلاویز شوریدگى و نکهت بهارانه ى شیدایى است.
خضوع نیز، آداب بندگى و عبادت است.
خضوع، تسلیم عملى و تعظیم ظاهرى است.
خضوع، رکوع و خم شدن در برابر خدا است.
خضوع، سجده و پیشانى بر خاک نهادن است.
خضوع، قیام عارفانه و کلام عاشقانه است.
خضوع، بیان درد دل و شکوه اى از فراق و هجران است.
خضوع، اعتراف به ذلت و ضعف است.
خضوع، سلام است و تشهد؛ تنزیه است و تسبیح؛ تکبیر است و تهلیل؛ تعظیم است و تسلیم و…
نماز بى خضوع و خشوع نماز و عبادت نیست و دل بى خشوع و تن بى خضوع، به هیچ نیرزد. تنها آن نیایش مورد قبول واقع مى شود که خاشعانه و خاضعانه باشد و آن نمازى بالا مى رود که خشوع و خضوع در آن رعایت گردد.
این عالم ما دیار درد است و نیاز
رنج و المش، بسى شدید است و دراز
آرامش و نفس مطمئنه گر مى خواهى
در محضر دوست، عاشقانه بگذار نماز (217)
طمأنینه
و از آداب مهمه ى قلبیه ى عبادات، خصوصا عبادات ذکریه، طمأنینه است. و آن عبارت است از آن که شخص سالک، عبادت را از روى سکونت قلب و اطمینان خاطر به جا آورد؛ زیرا که اگر عبادت را با حال اضطراب قلب و تزلزل به جا آورد، قلب از آن عبادت منفعل نشود و آثارى از عبادت در ملکوت قلب حاصل نشود و حقیقت عبادت صورت باطنیه ى قلب نگردد.
و یکى از نکات تکرار عبادات و تکثار اذکار و اوراد آن است که قلب را از آنها تأثیرى حاصل آید و انفعالى رخ دهد تا کم کم حقیقت ذکر و عبادت، تشکیل باطن ذات سالک را دهد و قلبش با روح عبادت متحد گردد. و تا قلب را اطمینان و سکونت و طمأنینه و وقار نبود، اذکار و نسک را در آن تأثیرى نیست و از حد ظاهر و ملک بدن، به ملکوت باطن نفس سرایت ننماید و حظوظ قلبى از حقیقت عبادت ادا نشود؛ و این خود از مطالب واضحه است که محتاج به بیان نیست و با اندک تأمل معلوم شود.
و اگر عبادتى چنین باشد که قلب را از آن به هیچ وجه خبرى نبود و از آن آثارى در باطن پیدا نشود، در عوالم دیگر محفوظ نماند و از نشئه ى ملک به نشئه ى ملکوت بالا نرود؛ و ممکن است در وقت شدائد مرض موت، و سکرات هولناک موت و اهوال و مصیبات پس از موت، خداى نخواسته صورت آن بکلى از صفحه ى قلب محو و نابود شود و انسان با دست خالى در پیشگاه مقدس حق برود.
مثلا اگر کسى ذکر شریف «لا اله الا الله، محمد رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم» را با سکونت قلب و اطمینان دل بگوید و قلب را به این ذکر شریف تعلیم دهد، کم کم زبان قلب گویا شود و زبان ظاهر، تابع زبان قلب شود و اول قلب ذاکر گردد و پس از آن لسان. و اشاره به این معنى فرموده، جناب صادق علیه السلام به حسب روایت مصباح الشریعه، قال: «فَاجْعَلْ قَلْبَکَ قِبْلَةً لِلِسَانِکَ لَا تُحَرِّکْهُ إِلَّا بِإِشَارَةِ الْقَلْبِ وَ مُوَافَقَةِ الْعَقْلِ وَ رِضَى الْإِیمَان.» (218)
در اول امر که زبان قلب گویا نشده، سالک راه آخرت باید آن را تعلیم دهد و با طمأنینه و سکونت، ذکر را به آن القا کند؛ همین که زبان قلب باز شد، قلب قبله ى لسان و سایر اعضاء شود، [و] با ذکر آن همه ى مملکت وجود انسانى ذاکر گردد.
و اما اگر این ذکر شریف را بى سکونت قلب و طمأنیه ى آن و با عجله و اضطراب و اختلال حواس گفت، از آن در قلب اثرى حاصل نشود و از حد زبان و گوش حیوانى ظاهرى به باطن و سمع انسانى نرسد و حقیقت آن در باطن قلب محقق نشود و صورت کمالیه ى قلب نگردد که ممکن الزوال نباشد.
پس، اگر اهوال و شدائدى دست دهد، خصوصا مثل اهوال و سکرات موت و شدائد نزع روح انسانى، به کلى آن ذکر را فراموش کند و از صفحه ى دل آن ذکر شریف محو شود، بلکه اسم حق تعالى و رسول ختمى صلى الله علیه و آله و سلم و دین شریف اسلام و کتاب مقدس الهى و ائمه ى هدى علیهم السلام و سایر معارف را که به قلب نرسانده فراموش کند و در وقت سؤال قبر جوابى نتواند دهد؛ تلقین را نیز به حال او فایده اى نباشد؛ زیرا که در خود از حقیقت ربوبیت و رسالت و دیگر معارف اثرى نمى بیند؛ و آنچه به لقلقه ى لسان گفته بود و در قلب صورت نگرفته بود از خاطرش محو شود و او را نصیبى از شهادت به ربوبیت و رسالت و دیگر معارف نخواهد بود.
در حدیث است که «کسى که قرآن را در جوانى بخواند، قرآن با گوشت و خونش مختلط شود.» (219)
و نکته ى آن، آن است که در جوانى اشتغال قلب و کدورت آن کمتر است، از این جهت قلب از آن بیشتر و زودتر متأثر شود و اثر آن نیز بیشتر باقى ماند.
و در حدیث شریف است که «هیچ چیز پیش خداى تعالى محبوب تر نیست از عملى که مداومت بر آن شود، گر چه عمل کم باشد». (220)
و شاید نکته ى بزرگ آن، آن باشد که عمل، صورت باطنیه قلب شود؛ چنانچه ذکر شد. (221)
محافظت عبادت از تصرف شیطان
یکى از مهمات آداب قلبیه ى نماز و سایر عبادات که از امهات آداب قلبیه است و قیام به آن از عظائم امور و مشکلات دقایق است، محافظت آن است از تصرفات شیطانى، و شاید آیه ى شریفه که فرماید در وصف مؤمنین: «الَّذِینَ هُمْ عَلى صَلَواتِهِمْ یُحافِظُونَ » (222)
اشاره به جمیع مراتب حفظ باشد که یکى از آن مراتب، بلکه اهم مراتب آن، حفظ از تصرف شیطان است.
و خلوص از تصرف شیطان، که مقدمه ى اخلاص است، به حقیقت حاصل نشود مگر آن که سالک در سلوکش خدا خواه شود و خودخواهى و خودپرستى را، که منشأ تمام مفاسد و ام الامراض باطن است، زیر پا نهد. (223)
مراعات
از این احادیث و احادیث دیگر استفاده ى ادب دیگر شود که آن نیز از مهمات باب ریاضت است. و آن عبارت از مراعات است. و آن چنان است که سالک در هر مرتبه که هست، چه در ریاضات و مجاهدات علمیه یا نفسانیه یا عملیه، مراعات حال خود را بکند و با رفق و مدارا با نفس رفتار نماید و زاید بر طاقت و حالت خود تحمیل آن نکند؛ خصوصا براى جوان ها و تازه کارها این مطلب از مهمات است که ممکن است اگر جوان ها با رفق و مدارا با نفس رفتار نکنند و حظوظ طبیعت را به اندازه ى احتیاج آن از طرق محلله ادا نکنند، گرفتار خطر عظیمى شوند که جبران آن را نتوانند کرد؛ و آن خطر، آن است که گاه نفس به واسطه ى سخت گیرى فوق العاده و عنان گیرى بى اندازه، عنان گسیخته شود و زمام اختیار را از دست بگیرد و اقتضائات طبیعت که متراکم شده، و آتش تیز شهوت که در تحت فشار بى اندازه ى ریاضت واقع شود، ناچار محترق شود و مملکت را بسوزاند. و اگر خداى نخواسته سالکى عنان گسیخته شود یا زاهدى بى اختیار شود، چنان در پرتگاه افتد که روى نجات را هرگز نبیند و به طریق سعادت و رستگارى هیچ گاه عود نکند.
پس، سالک چون طبیب حاذقى باید نبض خود را در ایام سلوک بگیرد و از روى اقتضائات احوال و ایام سلوک با نفس رفتار کند؛ و در ایام اشتعال شهوت که غرور جوانى است طبیعت را به کلى منع از حظوظش ننماید، و با طرق مشروعه آتش شهوت را فرو نشاند که فرو نشاندن شهوت به طریق امر الهى، اعانت کامل در سلوک راه حق کند.
پس، نکاح و زواج کند که از سنن بزرگ الهى است که علاوه بر آن که مبدأ بقاء نوع انسانى است، در سلوک راه آخرت نیز مدخلیت به سزا دارد. و از این جهت رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمودند: «کسى که تزویج کند، نصف دینش را احراز نموده». (224)
و در حدیث دیگر است که «کسى که دوست دارد ملاقات کند خدا را پاک و پاکیزه، ملاقات کند او را با زوجه». (225)
و از رسول اکرم نیز منقول است که «اکثر اهل آتش عزبها هستند.» (226)
و در حدیث است که حضرت امیرمؤمنان فرمودند: «جماعتى از اصحاب بر خود حرام کردند زنها را و افطار در روز و خواب در شب را. ام سلمه خبر داد به حضرت رسول اکرم؛ آن سرور تشریف آوردند نزد آن ها فرمودند: «آیا شما اعراض مى کنید از زنها؟ همانا من نزد زنها مى روم و روز تناول مى کنم و شب خواب مى روم، و کسى که از سنت من اعراض کند از من نیست و خداى تعالى فرو فرستاد:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ. وَ کُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ حَلالًا طَیِّباً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ » (227)
بالجمله، بر سالک راه آخرت مراعات احوال ادبار و اقبال نفس لازم است؛ و چنانچه از حظوظ نباید مطلقا جلوگیرى کند – که منشأ مفاسد عظیم است – نباید در سلوک از جهت عبادات و ریاضات عملیه به نفس سخت گیرى کند و آن را در تحت فشار قرار دهد؛ خصوصا در ایام جوانى و ابتداء سلوک که آن نیز منشأ انضجار و تنفر نفس شود و گاه شود که انسان را از ذکر حق منصرف کند.
و در احادیث شریفه اشاره به این معنى بسیار است، چنانچه در کافى شریف است که حضرت صادق علیه السلام فرمودند: «من در ایام جوانى جدیت و اجتهاد در عبادت نمودم، پدرم به من فرمود: اى فرزند! کمتر از این عمل کن؛ زیرا که خداى عزوجل وقتى که دوست داشته باشد بنده اى را، راضى شود از او به کم.» (228)
و قریب به این مضمون در حدیث دیگر است. (229)
و نیز در روایت کافى است که حضرت ابى جعفر از حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم حدیث کند که فرمود: «همانا این دین محکم است؛ داخل آن شوید با رفق و مدارا، و عبادت خدا را مبغوض بندگان خدا نکنید تا مثل سوار مفرطى باشید که نه سفر را قطع مى کند و نه پشت به مرکوب خود باقى مى گذارد.» (230)
و در حدیث دیگر است که «عبادت پروردگار را مبغوض نفس خود مکن.» (231)
منبع: آداب باطنى و اسرار معنوى نماز، گزیده اى از کتاب آداب الصلوة امام خمینى و اسرار الصلوة ملکى تبریزى، ص26-28
تفهیم
یکى از آداب قلبیه ى عبادات، خصوصا عبادات ذکریه، تفهیم است. و آن چنان است که انسان، قلب خود را در ابتداء امر چون طفلى پندارد که زبان باز نکرده و آن را مى خواهد تعلیم دهد؛ پس، هر یک از اذکار و اوراد و حقایق اسرار عبادات را با کمال دقت و سعى به آن تعلیم دهد و در هر مرتبه اى از کمال هست، آن حقیقتى را که ادراک نموده به قلب بفهماند.
پس اگر، اهل فهم معانى قرآن و اذکار نیست و از اسرار عبادات بى بهره است، همان معناى اجمالى را که قرآن کلام خدا است و اذکار، یادآورى حق است و عبادات، اطاعت و فرمانبردارى پروردگار است تعلیم قلب کند و به قلب همین معانى اجمالیه را بفهماند.
و اگر اهل فهم معانى صوریه ى قرآن و اذکار است، همان معانى صوریه را، از قبیل وعد و وعید و امر و نهى، و از علم مبدأ و معاد به آن مقدار که ادراک نموده به قلب تعلیم دهد. و اگر کشف حقیقتى از حقایق معارف یا سرى از اسرار عبادات براى او شده، همان را با کمال سعى و کوشش به قلب تعلیم کند و آن را تفهیم نماید. و نتیجه ى این تفهیم آن است که پس از مدتى مواظبت، زبان قلب گشوده شود و قلب ذاکر و متذکر گردد.
در اول امر، قلب متعلم بود و زبان، معلم و به ذکر زبان قلب، ذاکر مى شد و قلب تابع زبان بود، و پس از گشوده شدن زبان قلب عکس گردد: قلب ذاکر گردد و زبان به ذکر آن ذکر گوید و به تبع آن حرکت کند. بلکه گاه شود که در خواب نیز انسان به تبع ذکر قلبى ذکر لسانى گوید؛ زیرا که ذکر قلبى مختص به حال بیدارى نیست و اگر قلب متذکر شود زبان که تابع آن شده ذکر گوید و از ملکوت قلب به ظاهر سرایت نماید: «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى شاکِلَتِه .» (232)
بالجمله، در اول امر باید انسان این ادب، یعنى تفهیم را ملحوظ دارد تا زبان قلب که مطلوب حقیقى است گشوده گردد. و علامت آن که زبان قلب گشوده شده آن است که تعب ذکر و زحمت آن مرتفع شود و نشاط و فرح رخ دهد و خستگى و رنج زایل گردد؛ چنانچه اگر کسى طفلى را که زبان باز ننموده بخواهد تعلیم دهد، تا طفل زبان باز ننموده معلم خسته و ملول شود؛ همین که طفل زبان گشود و آن کلمه را تعلیم او مى کرد ادا کرد، خستگى معلم رفع شود و معلم به تبع طفل کلمه را ادا کند بى رنج و تعب.
قلب نیز در ابتداء امر طفلى است زبان نگشوده که آن را باید تعلیم داد و اذکار و اوراد را باید به زبان آن گذاشت، و پس از باز شدن زبان آن انسان تابع آن گردد و رنج و تعب تعلیم و خستگى ذکر مرتفع گردد. و این ادب براى کسانى که مبتدى هستند خیلى لازم است.
و باید دانست که یکى از نکات تکرار اذکار و ادعیه و دوام ذکر و عبادت همین است که زبان قلب گشوده و قلب ذاکر و داعى و عابد گردد، و تا این ادب ملحوظ نشود زبان قلب گشوده نشود. (233)
حضور قلب
از امام هشتم پرسیدند ادب نماز چیست؟ حضرت فرمود:
«حُضُورُ الْقَلْبِ وَ إِفْرَاغُ الْجَوَارِحِ وَ ذُلُّ الْمُقَامِ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ یَجْعَلُ الْجَنَّةَ عَنْ یَمِینِهِ وَ النَّارَ یَرَاهَا عَنْ یَسَارِهِ وَ الصِّرَاطَ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ اللَّهَ أَمَامَه ؛ (234)
ادب نماز این است که نماز را با حضور قلب و فراغت اعضا و جوارح از هر کارى، به جاى آورى و با ذلت در مقابل خداوند بایستى و بهشت را در طرف راست خود ببینى و آتش را در طرف چپ و صراط را پیش رو و خداوند را در مقابل.»
اما عرفا در کتاب های مربوط به اسرار معنوی نماز (235)
در مورد حضور قلب در نماز می نویسند:
یکى از اسرار عبادات و فوائد مهمه، که همه مقدمه ى آن است، آن است که جمیع مملکت باطن و ظاهر، مسخر در تحت اراده ى الله و متحرک به تحریک الله شود، و قواى ملکوتیه و ملکیه ى نفس از جنود الله شوند و همگى نسبت به حق تعالى سمت ملائکة الله را پیدا کنند. و این خود یکى از مراتب نازله ى فناى قوا و ارادات است در اراده ى حق.
و کم کم نتایج بزرگ بر این مترتب شود و انسان طبیعى الهى گردد و نفس، ارتیاض به عبادت الله پیدا کند و جنود ابلیس یکسره شکست خورده منقرض شوند و قلب و قواى آن تسلیم حق شوند و اسلام به بعض مراتب باطنه در آن بروز کند.
و نتیجه ى این تسلیم اراده به حق، در دار آخرت آن شود که حق تعالى اراده ى او را در عوالم غیب نافذ فرماید و او را مثل اعلاى خود قرار دهد، و چنانچه خود ذات مقدس هر چه را بخواهد ایجاد کند، به مجرد اراده موجود شود، اراده ى این بنده را هم آن طور قرار دهد؛ چنانچه بعضى از اهل معرفت روایت نمودند از رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم راجع به اهل بهشت که ملکى مى آید پیش آنها؛ پس از آن که اذن ورود مى طلبد وارد مى شود و نامه اى از جناب ربوبیت به آنها مى دهد، بعد از آن از خداى تعالى به آنها سلام ابلاغ نماید. و در آن نامه است براى هر انسانى که مخاطب به آن است:
«من الحى القیوم الذى لا یموت الى الحى القیوم الذى لا یموت. اما بعد، فانى اقول للشى ء کن فیکون، و قد جعلتک تقول للشى ء کن فیکون. فقال صلى الله علیه و آله و سلم: فلا یقول احد من اهل الجنة للشى ء کن إلا و یکون». (236)
و این سلطنت الهیه ایست که به بنده دهند از براى ترک اراده ى خود و ترک سلطنت هواهاى نفسانیه و اطاعت ابلیس و جنود او. و هیچ یک از این نتایج که ذکر شد حاصل نمى شود مگر با حضور قلب کامل. و اگر قلب در وقت عبادت غافل و ساهى باشد، عبادت او حقیقت پیدا نکند و شبهه لهو و بازى است. و البته چنین عبادتى را در نفس به هیچ وجه تأثیرى نیست و عبادت از صورت و ظاهر به باطن و ملکوت بالا نرود – چنانچه به این معنى در اخبار اشاره شده – و قواى نفس با چنین عبادتى تسلیم نفس نشوند و سلطنت نفس بر آنها بروز نکند. و همین طور قواى ظاهره و باطنه تسلیم اراده ى الله نگردد و مملکت در تحت کبریاى حق منقهر نشود، چنانچه پر واضح است.
و از این جهت است که مى بینید در ما پس از چهل – پنجاه سال عبادت اثرى حاصل نشده، بلکه روز به روز بر ظلمت قلب و تعصى قوا افزوده مى شود و آن به آن اشتیاق ما به طبیعت و اطاعت ما از هواهاى نفسانیه و وسواس شیطانیه افزون گردد. اینها نیست جز آن که عبادات ما بى مغز و شرایط باطنه و آداب قلبیه ى آن به عمل نمى آید.
ذکر چند حدیث راجع به حضور قلب
از حضرت رسول ختمى صلى الله علیه و آله روایت است که «عبادت کن خداى تعالى را چنانچه گویا او را مى بینى؛ و اگر تو او را نمى بینى او تو را مى بیند.» (237)
از این حدیث شریف استفاده ى دو مرتبه از مراتب حضور قلب مى شود:
یکى آنکه سالک مشاهد جمال جمیل و مستغرق تجلیات حضرت محبوب باشد، به طورى که جمیع مسامع قلب از دیگر موجودات بسته شده و چشم بصیرت به جمال پاک ذى الجلال گشوده گردیده و جز او چیزى مشاهده نکند. بالجله، مشغول حاضر باشد و از حضور و محضر نیز غافل باشد.
و مرتبه ى دیگر که نازل تر از این مقام است، آن است که خود را حاضر محضر ببیند و ادب حضور و محضر را ملحوظ دارد.
جناب رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرماید: «اگر مى توانى از اهل مقام اول باشى عبادت خدا را آن طور به جا آور، و الا از این معنا غافل مباش که تو در محضر ربوبیتى.»
و البته محضر حق را ادبى است که غفلت از آن از مقام عبودیت دور است. و اشاره به این فرموده است در حدیثى که جناب ابوحمزه ى ثمالى رضى الله عنه نقل مى کند، مى گوید: «دیدم حضرت على بن الحسین سلام الله علیهما را که نماز مى خواند. عباى آن حضرت از دوشش افتاد، آن را راست و تسویه نفرمود تا آن که از نماز فارغ شد. سؤال کردم از سببش، فرمود: «واى بر تو، آیا مى دانى در خدمت چه کسی بودم؟» (238)
و نیز از حضرت رسول صلى الله علیه و آله منقول است که «دو نفر از امت من به نماز مى ایستند، در صورتى که رکوع و سجودشان یکى است و حال آن که میان نماز آنها مثل ما بین زمین و آسمان [فاصله] است.» (239)
و فرمودند: «آیا نمى ترسد کسى که صورت خود را در نماز بر مى گرداند صورت او چون روى حمار شود.» (240)
و فرمودند: «کسى که دو رکعت نماز به جا آورد و در آن به چیزى از دنیا متوجه نشود، خداى تعالى گناهان او را مى آمرزد.» (241)
و فرمودند: «بعضى از نمازها قبول مى شود نصفش یا ثلثش یا ربعش یا خمسش – تا عشرش. و بعضى از نمازها چون جامه ى کهنه پیچیده مى شود و به روى صاحبش زده مى شود. و از نماز تو مال تو نیست مگر آن که به قلبت اقبال به آن کنى.» (242)
و حضرت باقر علیه السلام فرمودند: رسول خدا فرمود: «وقتى بنده ى مؤمن به نماز بایستد خداى تعالى نظر به سوى او کند – یا فرمودند خداى تعالى اقبال به او کند – حتى [تا] منصرف شود. و رحمت از بالاى سرش سایه بر او افکند و ملائکه فرو گیرند اطراف و جوانب او را تا افق آسمان، و خداى تعالى ملکى را موکل او کند که بایستد بالاى سر او و بگوید: اى نمازگزار! اگر بدانى کى نظر مى کند به سوى تو با کى [چه کسى] مناجات مى کنى، توجه به جایى نمى کنى و از موضعت جدا نمى شوى هرگز.» (243)
و از حضرت صادق علیه السلام منقول است که «جمع نمى شود اشتیاق و خوف در دلى مگر آن که بهشت بر او واجب شود. پس وقتى نماز مى خوانى، اقبال کن به قلب خود به خداى عزوجل؛ زیرا که نیست بنده ى مؤمنى که اقبال کند به قلبش به خداى تعالى در نماز و دعا مگر آن که قلوب مؤمنین را خداى تعالى به او اقبال دهد و با دوستى آنها او را تأیید کند [و] او را به بهشت برد.» (244)
و از حضرت باقر و صادق علیهماالسلام مروى است که فرمودند: «نیست از براى تو از نمازت مگر آنچه را که اقبال قلب داشته باشى در آن؛ پس، اگر به غلط به جا آورد تمام آن را یا غفلت از آداب آن کند، پیچیده شود آن و به روى صاحبش زده شود.» (245)
و از حضرت باقر العلوم علیه السلام روایت شده که «همانا بالا مى رود از نماز بنده از براى او نصف یا ثلث یا ربع یا خمسش؛ پس، بالا نمى رود براى او مگر آنچه را اقبال به قلب نموده است بر آن. و ما مأمور شدیم به نافله تا تتمیم شود نقص فرایض به آن.» (246)
و از جناب صادق علیه السلام مروى است که فرمود: «وقتى احرام بستى در نماز، اقبال کن بر آن؛ زیرا که وقتى اقبال نمودى خداوند به تو اقبال فرماید و اگر اعراض نمایى خداوند از تو اعراض کند. پس گاهى بالا نمى رود از نماز مگر ثلث یا ربع یا سدس آن، به آن قدر که نمازگزار اقبال به نماز نموده و خداوند عطا نمى فرماید به غافل چیزى.» (247)
و از رسول خدا صلى الله علیه و آله روایت است که به ابى ذر فرمودند: «دو رکعت متوسط با فکر بهتر است از ایستادن یک شب در صورتى که قلب غافل باشد.» (248)
احادیث در این باره بسیار است و براى اصحاب اعتبار و قلوب بیدار این قدر کفایت کند.
دعوت به تحصیل حضور قلب
اى عزیز! اگر ایمان به آنچه ذکر شد که گفته ى انبیاء علیهم السلام است آوردى و خود را براى تحصیل سعادت و سفر آخرت مهیا نمودى و لازم دانستى حضور قلب را که کلید گنج سعادت است تحصیل کنى، راه تحصیل آن، آن است که اولا رفع موانع حضور قلب را نمایى و خارهاى طریق را از سر راه سلوک ریشه کن کنى و پس از آن اقدام به خود آن کنى.
اما مانع حضور قلب در عبادات، تشتت خاطر و کثرت واردات قلبیه است. و این گاهى از امور خارجه و طرق حواس ظاهره حاصل مى شود؛ مثل آنکه گوش انسان در حال عبادت چیزى بشنود و خاطر به آن متعلق شده مبدأ تخیلات و تفکرات باطنیه گردد، و واهمه و متصرفه در آن تصرف نموده از شاخه اى به شاخه اى پرواز کند؛ یا چشم انسان چیزى ببیند و منشأ تشتت خاطر و تصرف متصرفه گردد؛ یا سایر حواس انسان چیزى ادراک کند و از آن انتقالات خیالیه حاصل شود.
و گاهى تشتت خاطر و مانع از حضور قلب، از امور باطنه است. و آن به طریق کلى دو منشأ بزرگ دارد که عمده ى امور به آن دو منشأ برگردد؛
یکى هرزه گردى و فرار بودن خود طایر خیال است؛ زیرا که خیال قوه اى است بسیار فرار که دائما از شاخه اى به شاخه اى آویزد و از کنگره اى به کنگره اى پرواز کند؛ و این مربوطه به حب دنیا و توجه به امور دنیه و مال و منال دنیوى نیست، بلکه فرار بودن خیال خود مصیبتى است که تارک دنیا نیز به آن مبتلا است. و تحصیل سکونت خاطر و طمأنینه ى نفس و وقوف خیال از امور مهمه ایست که به اصلاح آن علاج قطعى حاصل شود، و پس از این به آن اشاره مى کنیم.
منشأ دیگر، حب دنیا و تعلق خاطر به حیثیات دنیوى است که رأس خطیئات و ام الأمراض باطنه است که خار طریق اهل سلوک و سرچشمه مصیبات است؛ و تا دل متعلق به آن و منغمر در حب آن است، راه اصلاح قلوب منسد (249)
و در جمله ى سعادات به روى انسان بسته است. (235)
دواى هرزه گردى خیال
بدان که هر یک از قواى ظاهره و باطنه ى نفس، قابل تربیت و تعلیم است با ارتیاض مخصوص. مثلا، چشم انسان قادر نیست که به یک نقطه ى معینه یا در نور شدید، مثل نور عین شمس مدتى طولانى نگاه کند بدون بهم خوردن پلک هاى آن؛ ولى اگر انسان چشم را تربیت کند، چنانچه بعضى از اصحاب ریاضات باطله براى مقاصدى عمل مى کنند، ممکن است چند ساعت متمادى در قرص آفتاب نظر را بدوزد، بدون آن که چشم بهم خورد یا خستگى پیدا کند. و همین طور به نقطه ى معینى نظر را بدوزد چندین ساعت بدون حرکت؛ و همین طور سایر قوا حتى حبس نفس که – على المحکى – در اصحاب ریاضات باطله کسانى هستند که حبس نفس خود کنند مدت هاى زائد بر متعارف نوع.
و از قوایى که قابل تربیت است قوه ى خیال و قوه ى واهمه است که قبل از تربیت، این قوا چون طایرى سخت فرار و بى اندازه متحرک از شاخه اى به شاخه اى و از چیزى به چیزى هستند، به طورى که انسان اگر یک دقیقه حساب آنها را نگه دارد مى بیند که چندین انتقال متسلسل با تناسبات بسیار ضعیف ناهنجار پیدا نموده؛ حتى بسیارى گمان مى کنند که حفظ طایر خیال و رام نمودن آن از حیز امکان خارج و ملحق به محالات عادیه است؛ ولى این طور نیست و با ریاضت و تربیت و صرف وقت، آن را مى توان رام نمود و طایر خیال را مى توان به دست آورد، به طورى که در تحت اختیار و اراده حرکت کند که هر وقت بخواهد آن را در مقصدى یا مطلبى حبس کند که چند ساعت در همان مقصد حبس شود.
و طریق عمده ى رام نمودن آن، عمل نمودن به خلاف است. و آن چنان است که انسان در وقت نماز خود را مهیا کند که حفظ خیال در نماز کند و آن را حبس در عمل نماید و به مجرد این که بخواهد از چنگ انسان فرار کند آن را استرجاع نماید؛ و در هر یک از حرکات و سکنات و اذکار و اعمال نماز ملتفت حال آن باشد و از حال آن تفتیش نماید و نگذارد سر خود باشد. و این در اول امر کارى صعب به نظر مى آید، ولى پس از مدتى عمل و دقت و علاج حتما رام مى شود و ارتیاض پیدا مى کند.
شما متوقع نباشید که در اول امر بتوانید در تمام نماز، حفظ طایر خیال کنید؛ البته این امرى است نشدنى و محال و شاید آنها که مدعى استحاله شدند این توقع را داشتند؛ ولى این امر باید با کمال تدریج و تأنى و صبر و توانى انجام بگیرد.
ممکن است در ابتداى امر در عشر نماز یا کمتر آن حبس خیال شده، حضور قلب حاصل شود؛ و کم کم انسان اگر در فکر باشد و خود را محتاج به آن ببیند، نتیجه ى بیشتر حاصل کند و اندک اندک غلبه بر شیطان وهم و طایر خیال پیدا کند که در بیشتر نماز زمام اختیار آنها را در دست گیرد.
و هیچ گاه نباید انسان مأیوس شود، که یأس سرچشمه ى همه ى سستى ها و ناتوانى ها است و برق امید، انسان را به کمال سعادت خویش مى رساند. ولى عمده در این باب، حس احتیاج است که آن در ما کمتر است.
قلب ما باور نکرده که سرمایه سعادت عالم آخرت و وسیله ى زندگانى روزگارهاى
غیرمتناهى نماز است. ما نماز را سربار زندگانى خود مى شماریم و تحمیل و تکلیف مى دانیم. حب به شى ء از ادراک نتایج آن پیدا مى شود؛ ما که حب به دنیا داریم براى آن است که نتیجه ى آن را دریافتیم و قلب به آن ایمان دارد و لهذا در کسب آن محتاج به دعوت خواهى و وعظ و اتعاظ نمى باشیم.
اگر ایمان به حیات آخرت پیدا کنیم و حس احتیاج به زندگانى آنجا نماییم و عبادات و خصوصا نماز را سرمایه تعیش آن عالم و سرچشمه ى سعادت آن نشئه بدانیم، البته در تحصیل آن کوشش مى نماییم، و در این سعى و کوشش زحمت و رنج و تکلف در خود نمى یابیم، بلکه با کمال اشتیاق و شوق، دنبال تحصیل آن مى رویم و شرایط حصول و قبول آن را با جان و دل تحصیل مى کنیم. (250)
حضور قلب اجمالى و تفصیلى
حضرت امام قدس سره مى فرماید:
بعد از آن که معلوم شد باب عبادات، باب ثنا خوانى معبود است، بدان که حضور قلب، چنان چه اشاره شد، به دو قسمت عمده تقسیم مى شود: یکى حضور قلب در عبادت و دوم حضور قلب در معبود. (251)
طرح حضور قلب در معبود، مشکل است. اما حضور قلب در عبادت، مراتبى دارد که برخى از آن ها، قابل دست رسى نیست و اختصاص به اولیا و معصومین علیهم السلام دارد و به دیگر انسان ها مربوط نمى شود. پس سخن در مراتبى است که قابل دست رسى مى باشد. براى این نوع از حضور قلب، دو مرتبه ى اجمالى و تفصیلى ذکر شده است.
مرحوم شاه آبادى رحمه الله استاد حضرت امام قدس سره مى فرماید: عبادت اجمالى و حضور قلب اجمالى به این است که براى مثال فرض کنید شاعرى شعرى را سروده که بسیار جالب، جذاب و روان است. سپس آن را به دست کودکى دهد که فقط خواندن و نوشتن مى داند؛ یعنى نه ادیب است، نه بلاغت و فصاحت شعر را درک مى کند و نه مى داند که هر بند و سطر آن، چه ارزشى دارد، بلکه تنها اجمالا مى داند که این اشعار در مدح شخصى است. ما نیز در برابر خداوند متعال همین گونه ایم؛ یعنى فقط ثناخوان حق هستیم و نمى دانیم این عبادات که ثناى کامل مطلق و معبود و ممدوح على الاطلاق است و خداوند آن را امر کرده، چه اسرارى دارد و چگونه حمد و ثناى صفات الهى است؟ (251)
بسیارى از ما فقط اجمالا مى دانیم که در مقابل خداوند ایستاده ایم و این نماز ما عبادتى «قربة الى الله» است. این نماز خواندن هاى ما مانند شعر خواندن هاى همان کودک است، نه بیش از آن. ما از علت وجوب و استحباب حرکات و سکنات نماز آگاه نیستیم. البته برخى از این اسرار در کتب اهل معنا آمده است، مانند حضرت امام قدس سره، شهید ثانى رحمه الله، مرحوم میرزا جواد آقا ملکى تبریزى رحمه الله و برخى دیگر از بزرگان، که با استفاده از روایات، اسرار نماز را بیان کرده اند؛ براى مثال فرموده اند که خلاصه ى نماز از آغاز تا انتها، فقط اقبال و توجه به خداوند و پشت کردن به «ما سوى الله» است. حضرت امام رحمه الله در کتاب شریف تفسیر سوره ى حمد، تنها به «بسم الله الرحمن الرحیم» مى پردازد و تفسیر خاصى از آن ارائه مى کند واگر بنا بود ایشان تمام حمد را تفسیر کند، شاید چندین سال به طول مى انجامید. این که چرا باید «بسم الله الرحمن الرحیم» بگوییم و چه اسرارى در این جمله نهفته است، براى ما روشن نیست و به قول یکى از استادان، هر کس به اندازه ى فهمش آن را درک مى کند. (252)
مراتب حضور قلب تفصیلى
براى حضور قلب در عبادت، دو مرتبه بیان می شود. یکى از آن ها اجمالى و دیگرى تفصیلى است. البته درباره ى حضور قلب اجمالى نکاتى بیان شد، اما مراتب حضور قلب تفصیلى عبارت اند از:
1. توجه به معانى الفاظ
اولین مرتبه ى حضور در عبادت به طور تفصیل این گونه است که انسان به معانى آن چه مى گوید، توجه داشته باشد. انسان باید سعى کند پیش از خواندن دعاهاى ندبه، کمیل و… مرورى بر معانى آن ها داشته باشد. هم چنین معناى نماز را کاملا یاد بگیرید و هنگام نماز به معناى آن توجه کند. برخى افراد در نماز با ایما و اشاره، به اطرافیان خود دستوراتى مى دهند که این خود نشان دهنده ى این است که آن ها نه حضور قلب دارند و نه در نماز هستند.
حضرت امام قدس سره درباره ى حضور قلب تفصیلى مى فرماید: «این، به مرتبه ى کامله براى احدى ممکن نیست جز خلص اولیا و اهل معرفت، ولى بعض مراتب نازله ى آن ممکن است براى دیگران» (251)
این که در نماز آمده است: «ایّاک نَعبدُ و ایّاک نَستعین؛ (253)
فقط تو را مى پرستیم و فقط از تو یارى مى جوییم.»، دلالت دارد بر این که پرده ها و حجاب ها کنار رفته و خداوند را به طور حاضر خطاب مى کنیم. آیا هنگام قرائت این آیه چنین حالتى برایمان پیش مى آید؟ نقل مى کنند که حضرت امام صادق علیه السلام هنگام خواندن قرآن در نماز، از خود بى خود شد. آن گاه که به خود آمد، از ایشان پرسیدند، چه شد؟ فرمود: زمانى که پیوسته آیات قرآن را تکرار مى کردم، به حالتى رسیدم که گویا آن آیات را به صورت مستقیم از خداوند مى شنیدم. (254)
البته تکرار این جمله در نماز مستحبى ایراد ندارد، چنان که در نماز حضرت ولى عصر (عج) باید صد مرتبه آن را تکرار کرد. اما چون ما معمولا نمازهاى خود را سریع مى خوانیم متأسفانه در تنظیم وقت خود براى واجبات و مستحبات مشکل پیدا مى کنیم؛ براى مثال فردى سؤال مى کرد، در شب جمعه دعاى کمیل بهتر است یا درس خواندن! معلوم است او بین درس خواندن و دعا، تعارض مى بیند. در حالى که براى حل این مشکل باید فرصت هایى را که بیهوده مى گذرانده، کم کند تا هم به درس برسد و هم دعا. گاه شب نشینى ها و سخن هاى زاید با دوستان، همسایه، مغازه دار و… فرصت هاى بسیارى را از انسان مى گیرد؛ یعنى هم فرصت دیگران را گرفته ایم، هم فرصت خود را، و این از مصادیق ظلم به خود و دیگران است.
مراد این است که باید عبادت را به سوى حضور قلب سیر داد.
البته پیدا کردن حضور قلب مشکل نیست. گاه باید امرى را آموخت، اما بعضى از امور نیاز به آموزش ندارد. در جایى خواندم که در یکى از مناطق وقتى جوانى از دنیا مى رود، زن هایى را دعوت مى کنند که با خودزنى و گریه، مجلس عزا را گرم کنند! این خانم ها حتما دوره ى این کارها را دیده و آموخته اند، اما مادر آن جوان، هیچ گاه نیاز به تعلیم گریستن ندارد. چون توجه و حضور در او تجلى یافته است. همواره با او زندگى مى کند و نمى تواند آن را فراموش نماید. اگر این گونه جذب خداوند شدیم و خدا ما را جذب کرد، دیگر نیاز به آموختن نداریم. در این صورت، انسان از خود بى خود مى شود و حتى اگر در حال کسب و کار باشد، باز به یاد خدا خواهد بود. از همین رو، گفته شده است: «جذبة من جذبات الرحمن خیر من عبادة سبعین سنة؛ یک جذبه از جذبه هاى خدا از هفتاد سال عبادت بهتر است. (255)
«و یا در جاى دیگر آمده است: «جذبة من جذبات الحق توازى عمل الثقلین؛ یک جذبه از جذبه هاى خدا با عمل جن و انس برابرى مى کند.» (256)
پس سعى کنیم اندکى به جملات نماز دل دهیم و توجه داشته باشیم که چه مى گوییم و با چه کسى سخن مى گوییم؟ اگر خداوند نعمت هایش را یک لحظه بگیرد، چه خواهیم کرد؟ آیا نباید در برابر این همه نعمت شکرگزارى کرد؟ آیا نباید به خواست نعمت دهنده نیز توجه داشت؟ اگر اندکى دل را گرو بگذاریم، جذبه نیز حاصل مى شود.
حضرت امام قدس سره مى فرماید: «اولین مرتبه ى حضور قلب تفصیلى توجه به معانى الفاظ است در مثال نماز و دعا». در حدیثى از امام صادق علیه السلام نیز آمده است:
«مَنْ صَلَّى رَکْعَتَیْنِ یَعْلَمُ مَا یَقُولُ فِیهِمَا انْصَرَفَ وَ لَیْسَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللَّهِ ذَنْبٌ ؛ (257)
کسى که دو رکعت نماز بخواند در صورتى که بداند چه مى گوید، نمازش به پایان مى رسد، در حالى که بین او و بین خداوند گناهى نیست، مگر آن که آمرزیده شده است.»
آرى، کسى که چنین نمازى بخواند، گویى پس از نماز از حضور خدا برگشته است و براى نماز بعدى مى خواهد دوباره به حضور خدا برسد، چنین کسى، دیگر گناهى نخواهد کرد: «إنّ الصَّلاة تَنهى عَنِ الفَحشاءِ و المُنکَر» پس نماز، شروع خوبى براى سیر الى الله است.
2. دانستن اسرار عبادت
حضرت امام قدس سره مى فرماید:
مرتبه ى دیگر – حضور قلب تفصیلى – آن است که اسرار عبادات را به قدر امکان بفهمد و کیفیت ثناى معبود را در هریک از اوضاع بداند. و اهل معرفت تا اندازه اى اسرار نماز و سایر عبادات را بیان کرده اند و از اشارات اخبار معصومین علیهم السلام، استفاداتى به قدر امکان کرده اند. گرچه فهم اصل حقیقت براى کم تر کسى اتفاق مى افتد، ولى تا آن اندازه هم که ذکر شده غنیمت است براى اهلش. (258)
کتاب شریف اسرار الصلوة، که در مورد اسرار و حکمت نماز است، و در مورد ارکان و اجزاى نماز، برخى از اسرار را بیان کرده است؛ براى مثال در مورد تکبیرةالاحرام آمده است؛ این حالت که دست تا محاذى گوش بالا مى آید، به این معناست که «ما سوى الله» را به پشت سر مى اندازیم و فقط به خداوند متعال رو مى کنیم. بنابراین، باید دیگران را رها کرد. البته مطالعه و دانستن این مطالب قدرى مشکل است، اما در عین حال، اگر برخى از اسرار نماز را بفهمیم، توجه بیش ترى پیدا مى کنیم و عبارات را فقط به دلیل واجب بودن آن و یا دورى از عذاب نمى خوانیم، بلکه خواهیم دانست که این نماز در ذات خود، اسرارى دارد. عبادت حقیقى، اثر ظاهرى و مادى نیز دارد:
«و استَعینوا بِالصَّبرِ و الصَّلاة؛ (259)
از شکیبایى و نماز یارى جویید.»
اما متأسفانه نمازهاى ما اثر نمى کند. گاه گفته ى افراد، بهتر از نماز در ما اثر مى گذارد. این ایراد ماست که باید آن را اصلاح کنیم. (260)
راهى براى فراغت دل
این که چه کنیم تا دل ما براى عبادت خدا، فارغ شود، با توجه به این که اولا، فراغت براى عبادت، زمانى حاصل مى شود که دل از وابستگى ها رها گردد. و ثانیا، فراغت وقت نیز لازم است، مسأله اى است که در این جا درباره ى آن بیش تر توضیح خواهیم داد.
1. توجه به ارزش عبادت
از جمله نکاتى که در روایات آمده و بر آن تأکید شده، این است که در عبادات و به ویژه در نماز، سعى بر حضور قلب داشته باشیم. حتى در برخى روایات آمده است که بدون حضور قلب، عبادت قیمتى ندارد. (261)
حال، سؤال این است که حضور قلب چگونه حاصل مى شود؟
دو امر، باعث حضور قلب مى شود؛ یکى آن که به عبادتى که قصد انجام آن را داریم، اهمیت دهیم. باید تلاش کنیم که توجه به نفس عبادت زیاد شود؛ یعنى به راستى آن عبادت را مهم تلقى کنیم، و تنها آن را براى ثوابش انجام ندهیم. هنگامى که انسان به نماز مى ایستد، بداند که در مقابل چه کسى ایستاده و چه مى خواهد؟ توجه داشته باشد که حضرت حق، براى او ارزش قائل شده که فرموده است: «به هنگام ظهر، شب، صبح، نیمه شب و… اگر خواستى با من سخن بگویى، آزاد هستى». انسان هیچ گاه نباید از یاد خدا غافل شود. متأسفانه نمى توانیم ارزش این کار را در این عالم بفهمیم، بلکه تنها در عالم آخرت به ارزش آن پى مى بریم. یکى از استادان نقل مى کرد که در خواب، مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى رحمه الله را دیدم. پرسیدم: آیا شما را در آن عالم عذاب هم مى شوید؟ فرمود: یک عذاب دارم و آن این حسرت و غصه است که چرا بیش تر به یاد خدا نبوده ام. دلم براى آن لحظاتى مى سوزد که به یاد خدا نبودم. این بزرگ ترین عذاب براى من است.
به راستى چرا انسان تا زمانى که در این عالم به سر مى برد، به یاد و ذکر خدا توجه ندارد. باید بدانیم که اگر در این دنیا نتوانستیم خدا را یاد کنیم، در آن دنیا نیز فرصتى داده نمى شود.
بیاییم در شبانه روز، فرصتى را به او اختصاص دهیم. در هنگام ظهر، اگرهم کارى داریم، به نماز اهمیت بیش ترى بدهیم، چون هیچ کارى مهم تر از نماز و ملاقات با خدا نیست. این کار اثر دیگرى نیز دارد؛ به ویژه براى کسانى که خانواده تشکیل داده اند، چرا که فرزندان شان نیز اهل نماز شده و براى نماز اهمیت قائل مى شوند. یکى از علل بى توجهى فرزندان به نماز، این است که هنگام نماز هر یک از پدر و مادر به کارى مشغول اند و لذا فرزند مى پندارد که شاید نماز اهمیت چندانى ندارد. والا اگر بزرگ ترها به نماز بایستند، کودکان نیز مى آیند. متأسفانه، بسیارى از خانواده ها به این امر چندان توجهى ندارند، اما آیا به راستى در برابر امور مادى و دنیوى نیز همین گونه ایم؟ اگر با کسى وعده اى بگذاریم تا مبلغى پول از او بگیریم، دیر و زود آن براى ما مهم نیست؟
2. توجه به امام زمان (عج)
براى آنکه حالت حضور در پیشگاه الهى حاصل شود، باید از «باب الله» یعنى امام زمان (عج) وارد شد. باید در شبانه روز زمانى را براى سخن گفتن با امام زمان خود اختصاص داد. البته هر گاه که انسان مشکلات بیش ترى پیدا مى کند، وقت کم ترى مى گذارد. اما به هر حال، باید وقت گذاشت تا آب حیات به گیاه روحمان برسد تا مبادا خشک شود. در این صورت، بعد از مدتى، انسان احساس مى کند که گویا خود او در این کار نقشى ندارد و امام دست او را گرفته است، از این رو، برنامه ى او تغییر مى کند. چرا ما چنین نکنیم؟ آیا عاشق انسان عادى شدن، فایده اى دارد؟ او که خود در راه مانده است و حال و روز ما را نمى فهمد، چگونه مى تواند دست ما را هم بگیرد. او هم فقیرى مانند ماست. پایان این دل بستگى هاى دنیوى چیست؟ بنابراین، باید به کسى متصل شد که در سختى و راحتى و پنهان و آشکار، با یک صدا، به ما توجه کند، به فریادمان برسد و مشکلات مان را حل کند. و او کسى نیست، جز امام عصر (عج) که باب خداوند است. پس راه رسیدن به خدا و حضور در پیشگاه او، پیوستن به امام علیه السلام است. (262)
در کتاب «نماز مصلح و معراج در غربت» چند راه برای یافتن حضور قلب آمده است که به آن می پردازیم:
1- انس با خدا
انسان اگر بخواهد در نماز حضور قلب داشته باشد باید با خدا انس پیدا کند. و این انس با خدا نیز فقط در حال نماز و در مدت کوتاه پیدا نمى شود بلکه انسان باید تمام مدت شب و روز به یاد خدا باشد و در درون خود با خدا ارتباط پیدا کند و او را فراموش نکند تا این ارتباط در نماز به حد اعلاى خود برسد. انسان این خصلت را دارد که از صحبت کردن با دوست خود لذت مى برد و علاقه اى به ارتباط با بیگانگان ندارد. با هر کس که بیشتر دوست باشد از صحبت کردن با او بیشتر لذت مى برد ولى اگر با کسى بیگانه باشد و او را نشناسد علاقه اى به او ندارد بلکه ممکن است هیچ ارتباطى با او پیدا نکند یا اینکه از ارتباط با او لذت نبرد مگر آنقدر با او ارتباط پیدا کند تا با او مأنوس شود آنگاه از این ارتباط لذت خواهد برد. کسى که در نماز احساس خستگى و کسالت مى کند و از نماز خواندن لذت نمى برد و فقط براى اداى تکلیف نماز مى خواند، علتش این است که با خدا انس پیدا نکرده است و الا اگر با خدا انس داشت شیفته او مى شد و از سخن گفتن با او نه تنها لذت مى برد بلکه هیچ وقت احساس خستگى نمى کرد همان طورى که پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم مى فرمود: من از خواندن نماز سیر نمى شوم. انسان مأنوس با خدا، در هر فرصتى که پیدا کند فقط از راز و نیاز با خدا لذت مى برد و براى راز و نیاز به دنبال خلوت و دورى از مردم مى رود و در دل شبها با معشوق خود خلوت مى کند و شب را در اوج لذت به پایان مى برد. خداوند متعال به حضرت موسى علیه السلام فرمود: «اى پسر عمران دروغ مى گوید آن کسى که گمان دارد مرا دوست دارد در حالى که هنگام تاریکى شب مى خوابد، آیا عاشق خلوت با معشوق خود را دوست ندارد.» (263)
در خبر است که حضرت داود علیه السلام عرض کرد: پروردگارا: کدام کس را در خانه خود جاى مى دهى و نماز چه کسى را قبول مى کنى؟ فرمود: کسى را در خانه خود سکونت و جاى مى دهم و نماز او را قبول مى کنم که از براى عظمت من فروتنى کند و روز خود را با یاد من شام کند و نفس هاى خود را از خواهش هاى آن بازدارد و به خاطر من گرسنه را سیر نماید و غریبى را جاى دهد و بر او ترحم کند، پس نور چنین شخصى مانند خورشید تابان در آسمان مى درخشد، چون مرا صدا زند و بخواند به او لبیک مى گویم و چون از من سؤال نماید عطا مى کنم. مثل او در میان مردم مانند باغ زیبایى است در بهشت که هرگز نهرهاى او خشک نمى گردد و میوه هاى او نمى پوسد. (264)
2- کوچک شدن غیر خدا
راه دیگر تحصیل خشوع در نماز به دست آوردن معرفتى است که آن معرفت، دنیا را در نظر انسان در نهایت کوچکى و خدا را در نهایت بزرگى قرار دهد. اگر اینگونه معرفت را که تلاش و مجاهده و مراقبه زیادى مى طلبد، بدست آورد، در هنگام راز و نیاز، هیچ کار دنیوى، نظر او را جلب نمى کند و او را از خدا منصرف نمى سازد. رسیدن به این معرفت نیز سختیهاى خود را دارد که احدى از بندگان خدا به آن مى رسند، البته انسان نباید ناامید شود بلکه باید آن راه را بپیماید که خداوند دست او را مى گیرد و خارها و موانع را از راهش برمى دارد و راه هدایت را به او نشان مى دهد. «وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ .» (265)
3- بى توجهى به اطراف
راه سوم تحصیل حضور قلب در نماز این است که انسان تلاش کند از کارهاى پراکنده و مختلف در اطراف خود که معمولا مانع تمرکز حواس مى شود، صرف نظر کند، و هر چقدر انسان بتواند مشغله هاى فکرى خود را کم کند همان اندازه در نماز حضور قلب و تبعا خشوع پیدا مى کند. همانطورى که توجه به امور دنیوى انسان را از خدا غافل مى کند و تفکر در مظاهر دنیوى انسان را از تفکر در معرفت بازمى دارد، عکس آن نیز چنین است. یعنى انسان اگر از محیط غفلت کند، توجه اش به خدا بیشتر خواهد شد. اگر در طریق معرفت خدا فکر و اندیشه خود را به کار گیرد از غوطه ور شدن در افکار نادرست محفوظ مى ماند.
4 – انتخاب مکان مناسب
نماز خواندن در جاهاى شلوغ و جاهایى که فکر انسان را به خود مشغول مى کند و یا قرار گرفتن در مقابل چیزهایى که ذهن انسان را منحرف مى کند، مکروه است. شاید فلسفه کراهت این باشد که شلوغى هاى محیط، حواس انسان را پرت مى کند و از حضور قلب و توجه تام به نماز بازمى دارد. پس انسان باید محل و مکانى را براى نماز پیدا کند که بتواند هنگام نماز حواس خود را جمع کند و به غیر توجه نکند.
5 – پرهیز از گناه
یکى دیگر از راههاى تحصیل حضور قلب در نماز پرهیز از گناه و معصیت در طول شب و روز است. گناه به طور مستقیم به دل انسان اثر مى گذارد و دل را کدر مى کند. فلذا دل در اثر گناه هر چقدر کدر و سیاه شود از درک معنویت و لذت عبادت محروم خواهد شد. انسان اگر بخواهد لذت عبادت را درک کند و از نماز لذت ببرد باید دلش را از آثار گناه پاک نماید. و این حاصل نمى شود مگر اینکه انسان مراقب باشد گناه نکند. گناه نکردن و خود را از معاصى حفظ نمودن اثر بسزا در خشوع نماز دارد.
دل خانه خداست و نماز سخن گفتن با خداست. این پرواضح است که اگر بخواهیم از تکلم با خدا لذت ببریم، باید خانه دل را از قذرات و ناپاکیها، پاک نماییم. گناه حجاب دل است، تا این حجابها رفع نشود صداى خوش یار و نور معرفت خدا به دل انسان نخواهد رسید. با وجود این حجابها، دل انسان به هر چه جذب مى شود جز خداى متعال. براى اینکه این حالت پیش نیاید، باید حجابها را برطرف کنیم، و دل را صیقل دهیم که با کوچکترین اتصال، قطع از اغیار تحقق یابد.
6- تمرین و تکرار
آنچه که گفته شد همه آنها مهم و باارزش است و براى خشوع نماز مؤثرند ولى مهمتر از همه آنها تمرین و تکرار و مراقبه است. یعنى این که انسان قبل از شروع نماز عزم جدى و قصد قوى داشته باشد که من باید در نماز خضوع و خشوع داشته باشم. و با همین قصد وارد نماز شود و مقدمات را خوب فراهم کرده، به طور اجمال با معانى الفاظ و ذکرها هم آشنا شود مى تواند در صورت تمرین و تکرار همین روش در آینده نزدیک به مرتبه خشوع نائل شود. چون تمرین و تکرار، اراده جدى و عزم راسخ مى طلبد. همین اراده جدى انسان را به تهیه مقدمات کار ملزم مى سازد. یعنى انسان که تصمیم جدى گرفته است در نماز خود به خضوع و خشوع برسد، تلاش مى کند موانع آن را برطرف کند و در طول روز، دل را متوجه خدا مى سازد و دائم الذکر مى شود، در انتخاب مکان دقت مى کند، و بالاخره خود را از گناه و معصیت دور نگه مى دارد، در سایه تمرین و مداومت به مطلوب خود دست مى یابد. (266)
آثار توجه در نماز
براى نماز آثارى را مى توان برشمرد که یکى از آن ها محبوب شدن انسان نزد خداست.
در حدیث شریفى از امام صادق علیه السلام آمده است که: اگر در نماز به خدا توجه کردیم، خداوند نیز پس از حب خود، ما را محبوب مؤمنان قرار مى دهد. (267)
این بشارت بسیار بزرگى است. آیا مى دانید که اگر کسى محبوب خداوند شود، چه خواهد شد؟ ما از معرفت الهى محجوب هستیم و از دوستى ذات مقدس او هم اطلاعى نداریم. دوستى حق را با دوستى بندگان او قیاس مى کنیم، در حالى که نباید این گونه باشد و اصلا قابل مقایسه نیست. اهل معرفت مى گویند: اگر کسى محبوب خدا شد، حق تعالى براى او رفع حجب مى کند و خدا مى داند که در این رفع حجب، چه کرامت هایى به انسان عطا خواهد شد. کسى که پرده ها از جلوى چشمش کنار رود، دیگر در زندگى معصیت و گناه نخواهد کرد. چنین کسى اصلا به دنیا فکر نمى کند، بلکه همه ى کارهاى او اعم از نشست و برخاست، خواب و بیدارى، جنگ و صلح، و… رنگ خدایى مى گیرد.
حضرات معصومین علیه السلام به خدا عرض مى کنند: «إِلَهِی لَمْ یَکُنْ لِی حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیَتِکَ إِلَّا فِی وَقْتٍ أَیْقَظْتَنِی لِمَحَبَّتِک» (268)
؛ یعنى خدایا، من قدرت ایستادگى در مقابل نفس اماره را ندارم، مگر وقتى که مرا با محبتت بیدار کنى. آرى هر گاه خدا ما را با محبت خود بیدار کند، در مقابل نفس خواهیم ایستاد، اما هر جا این گونه نشد، درمانده خواهیم شد. این واقعیت مهمى است. کسى که عاشق خداوند شد، براى خدا کار مى کند، در حالى که احساس خستگى و درماندگى براى او بى معناست. البته از آن طرف، کسى که محبوب خداوند شد، همه ى مسائل او حل مى شود و به سعادت باز خواهد یافت. اگر به راستى به دنبال نجات هستیم، باید با خدا دمساز شویم.
فرزند مرحوم آیت الله حاج آقا جواد انصارى همدانى رحمه الله داستانى را نقل مى کند که بسیار شنیدنى است. قبر این مرد بزرگ در کنار مزار شهدا و امام زاده على بن جعفر علیه السلام قرار دارد.
ایشان مى فرماید: در یکى از شهرهاى ایران، فرد نابینایى زندگى مى کرد که به ظاهر چشم نداشت، اما چشم دل او باز بود. ارتباط با خداوند، کور را بینا، کر را شنوا و مرده را زنده مى کند.
شخص دیگرى که به شغل نفت کشى مشغول بود، مى گوید: «من به مقتضاى شغلم، در بیابان رفت و آمد زیادى داشتم. و یک روز به خدمت این فرد نابینا رسیدم. ایشان به من گفت که اگر مى خواهى دست تو را بگیرم، باید قول دهى کارهایى که تا دیروز انجام مى دادى، از امروز به بعد ترک کنى. من هم پذیرفتم و توبه کردم و مصمم شدم که دیگر به دنبال کارهاى اشتباه گذشته نروم. پیش از آن گمان مى کردم که باید در این دو روز دنیا خوش باشم. زیرا انسان با توجیه اشتباه خود دلیلى مى آورد تا راحت بتواند گناه کند. خلاصه بنا شد به دنبال محرمات نباشم. پس از مدتى، به مشهد مقدس رفتم. در نزدیکى هاى حرم، چشمم به خانمى افتاد. بنا بر عادت گذشته، طمع گناه در من برانگیخته شد. همین که نیت کردم به دنبال آن خانم بروم، ناگاه دستى آمد و بر صورتم سیلى زد. از انگشتر دست متوجه شدم، دست همان استاد نابینا است که با هم وعده داشتیم».
یکى از دلایلى که اصرار داریم با امام عصر (عج) رفاقت کنیم این است که ایشان جلوى سقوط ما را در پرتگاه بگیرد. کسى که اندک رابطه اى با ما دارد، مى تواند ما را نجات دهد، چه رسد به حضرت ولى عصر (عج). شاید بتوان گفت که ما از مصادیق این شعر هستیم که: «آب در کوزه و ما تشنه لبان مى گردیم». از این که ما نعمت امام معصوم علیه السلام را داریم و در عین حال این قدر محروم هستیم، معلوم مى شود که خود ما مقصریم.
آن فرد مى گوید:«پس از این که سیلى را خوردم، ناگاه متوجه کار خود شدم و گفتم من قولى داده بودم. مردانگى هم در این دنیا چیز مهمى است. رو به حرم آمدم و بسیار گریه کردم و گفتم: آقا غلط کردم! من نزدیک حرم شما، اشتباه کردم.»
انسان باید توبه ى جدى کند. چرا تصمیم جدى نمى گیریم؟ منتظر چه روزى هستیم تا دیگر به دنبال معصیت نرویم؟ اگر همین نماز را به دقت مراقبت کنیم، بسیار سازنده خواهد بود. اگر اهل معصیت شدیم، ولى بازگشتیم، بسیار زود ما را راه مى دهند و این بدان جهت است که اگر تا به حال اشتباه رفته ایم، مأیوس نشویم.
«خلاصه پس از مدتى از سفر مشهد بازگشتم و به دیدن آن استاد رفتم. من فکر نمى کردم که مرا دیده باشد. همین که رسیدم و سلام کردم، فرمود: اگر به سبب امام رضا علیه السلام نبود، تو را نمى پذیرفتم. تو اشتباه کردى که نگاه کردى.»
بسیارى از ما روز حساب را باور نداریم و نپذیرفته ایم که خداوند ما را مى بیند. اگر باور داشتیم، هر چیزى را نمى گفتیم، نمى دیدیم و نمى نوشتیم.
تاکنون هیچ کس نیامد بگوید که از این 124 هزار پیامبر، یک نفر دروغ گوست. حضرت لوط را از شهر بیرون کردند و گفتند:
«أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُون؛ (269)
خاندان لوط را از شهرتان بیرون کنید که آن ها مردمى هستند که به پاکى تظاهر مى نمایند.»
جرم حضرت لوط علیه السلام و یارانش این بود که مى خواستند پاک باشند. ما هم به ظاهر، خدا و پیامبرانش را پذیرفته ایم، اما چرا تکامل پیدا نمى کنیم؟ برخى از افراد توفیق شرکت در مجالس عزادارى را ندارند، اما باید بدانیم که این گونه جلسات، به ویژه مجالس متعلق به امام حسین علیه السلام بسیار انسان ساز است و در نهایت، انسان را نجات خواهد داد. پس باید براى شرکت در جلسات اهل بیت علیهم السلام برنامه داشته باشیم تا بدین وسیله خود را پاک کنیم و اهل محبت شویم تا آرام آرام بیدار شویم. (270)
آثار غناى نفس
انسان باید دل خود را از غیر خدا خالى کند و آن را با دنیا پر نکند. البته تجلى غنى مطلق در قلب انسان، غناى مطلق مى آورد و دیگر شخص به کسى احساس نیاز نمى کند؛ انسان روحیه ى الهى پیدا مى کند و متصف به صفات ذاتیه او مى گردد و قلبش غرق در دریاى عزت مى شود:
«وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ؛ (271)
و عزت از آن خدا و از آن پیامبر او و از آن مؤمنان است.»
عزت از آن مؤمن است. چنین انسان هایى اداره ى امور خود را به خدا مى سپارند و خدا نیز آنان را به خود وانمى گذارد و خود در جمیع امور آن ها تصرف مى کند.
حال این امر چگونه صورت مى گیرد؟
در حدیث شریفى آمده است: أبان بن تغلب از امام باقر علیه السلام نقل مى کند که فرمود:
«چون پیامبر صلى الله علیه و آله را به معراج بالا بردند، گفت: پروردگارا! حال مؤمن نزد تو چگونه است؟ فرمود: اى محمد! هر کس یکى از دوستان مرا اهانت کند، همانا آشکارا به جنگ با من برخاسته است. من به یارى دوستانم از هر چیزى سریع تر مى شتابم. من درباره ى چیزى به اندازه قبض روح مؤمن تردید ندارم؛ او از مرگ اکراه دارد و من هم از بدى کردن به او بیزارم. به راستى برخى از بندگان مؤمن من شایسته دارایى و توان گرى هستند و اگر جز این باشد، از ایمان خارج مى شوند و به راستى برخى از بندگان مؤمن من شایسته فقر و ندارى هستند و اگر جز این باشد، از ایمان خارج مى شوند. هیچ بنده اى به من تقرب نمى جوید، جز با انجام عملى که نزد من محبوب تر باشد و آن واجبات است. و به راستى با عمل به مستحبات به قدرى به من نزدیک مى شود تا آن جا که دوستش مى دارم و چون دوستش داشتم در این صورت، گوش او مى شوم تا با آن بشنود و چشم او مى شوم تا با آن ببیند و زبان او مى شوم تا با آن بگوید و دست او مى شوم تا با آن برگیرد. در این صورت، اگر دعا کند، اجابت مى کنم و اگر از من خواهشى داشته باشد، به او مى بخشم.» (272)
خداوند زبان مؤمن مى شود. از همین رو، بزرگان معتقدند که، سخن اهل معنا را از خودشان ندانید. سخن آن ها ولو روایت نباشد، مانند روایت ارزش مند است، چون خداوند متصدى زبان، چشم، گوش و دیگر اعضاى بدن آن ها شده است. چنین انسانى، از هیچ چیز نمى ترسد، چون به خدا پیوسته است. و به جاى این که از بنده بترسد، از خدا مى ترسد و این دو اصلا قابل مقایسه نیستند؛ براى مثال کسى که از پلیس مى ترسد، با کسى که از قانون مى ترسد، بسیار فرق مى کند. چون آن کسى که از پلیس مى ترسد، اگر او نباشد، خلاف مى کند، اما کسى از قانون مى ترسد، چه پلیس باشد چه نباشد، قانون را رعایت مى کند. کسى که از خدا مى ترسد، همه جا را محضر خدا مى داند و معصیت نمى کند. اولیاى خدا، نه از گذشته نگرانند نه از آینده: «وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون ؛ (273)
و نه بیمى بر آنان است و نه اندوهگین مى شوند.»
چون وکیلى دارند که کارهاى آن ها را به نحو احسن انجام مى دهد.
براى چنین انسان هایى، تنها خداوند، بزرگ است، از همین رو، در مقابل دیگران کرنش نمى کنند. این توصیف ها همه شمه اى از اثر دل دادگى به خداست. اما اگر چنین نباشد و شخص دل خود را از غیر خدا پر کند، این غفلت منشأ تمام شقاوت ها، بدبختى ها و پلیدى ها مى شود. در روایت معروف از امام صادق علیه السلام آمده است:
الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ فَلَا تُسْکِنْ حَرَمَ اللَّهِ غَیْرَ اللَّه ؛ (274)
قلب حرم خداست، غیر او را در آن جاى مده.»
به راستى فقط خدا را در دل خود جاى دهیم. اگر مى خواهیم عاشق شویم، مانعى نیست، اما فقط عاشق خدا شویم و اگر مى خواهیم درد دل کنیم، فقط با او درد دل کنیم. (275)
حب دنیا باعث تشتت خیال است
باید دانست که به حسب فطرت و جبلت، قلب به هر چه علاقه و محبت پیدا کرد، قبله ى توجه آن همان محبوب است. و اگر اشتغال به امرى مانع از تفکر در حال محبوب و جمال مطلوب شود به مجرد آنکه آن اشتغال کم شود و آن مانع از میان برخیزد، فورا قلب به سوى محبوب خود پرواز نموده، متعلق به دامن آن شود.
اهل معارف و صاحبان جذبه ى الهیه اگر داراى قوت قلب باشند و متمکن در جذبه و حب باشند، در هر مرآتى جمال محبوب و در هر موجودى کمال مطلوب را مشاهده نموده و «ما رأیت شیئا الا [و] رأیت الله فِیهِ وَ مَعَه » (276)
گویند. و اگر سرور آنها فرماید: «لیغان على قلبى و انى لأستغفرالله فى کل یوم سبعین مرة» (277)
براى آنست که جمال محبوب را در مرأت، (278)
خصوصا مراتى کدره چون مرآت بوجهلى دیدن، خود کدورت براى کمل است. و اگر قلب آنها قوى نباشد و اشتغال به کثرات مانع از حضور شود، به مجرد آن که آن اشتغال کم شود طائر قلوب آنها به آشیانه ى قدس خود پرواز کند و دست آویز جمال جمیل گردد.
و طالبان غیر حق، که در نظر اهل معرفت همه طالب دنیا هستند، نیز هر چه مطلوب آنها است به همان متوجه و متعلقند. آنها نیز اگر در حبل مطلوب خود مفرطند و حب دنیا مجامع قلوب آنها را گرفته، هیچگاه از توجه به آن مسلوب نشوند و در هر حال و هر چیز با جمال محبوب خود به سر برند. و اگر حب آنها کمتر باشد، در وقت فراغت، قلب آنها به محبوب خود رجوع کند.
آنان که حب مال و ریاست و شرف در دل آنها است در خواب نیز مطلوب خود را مى بینند و در بیدارى به فکر محبوب خود به سر مى برند؛ و مادامى که در اشتغال به دنیا به سر مى برند با محبوب خود هم آغوشند؛ و چون وقت نماز شود، دل حالت فراغتى مى یابد و فورا متعلق به محبوب خود مى شود، گویى تکبیرة الاحرام، کلید در دکان یا رافع حجاب بین او و محبوب او است؛ یک وقت به خود مى آید که سلام نماز را گفته، در صورتى که هیچ توجه به آن نداشته، همه اش را با فکر دنیا هم آغوش بوده. اینست که چهل – پنجاه سال نماز، ما را در دل اثرى جز ظلمت و کدورت نیست.
و آنچه باید معراج قرب حضرت حق و مایه ى انس به آن مقام مقدس باشد، ما را از ساحت قرب مهجور و از عروج به مقام انس فرسنگ ها دور کرده. اگر نماز ما بویى از عبودیت داشت، ثمره اش خاکسارى و تواضع و فروتنى بود، نه عجب و خودفروشى و کبر و افتخار که هر یک براى هلاکت و شقاوت انسان سببى مستقل و موجبى منفرد است.
بالجمله، دل ما چون با حب دنیا آمیخته شده و مقصد و مقصودى جز تعمیر آن ندارد، ناچار این حب مانع از فراغت قلب و حضور آن در محضر قدس شود. و علاج این مرض مهلک و فساد خانمان سوز با علم و عمل نافع است. (279)
اعراض دادن نفس از دنیا
اى طالب حق و سالک الى الله! چون طائر خیال را رام نمودى و شیطان واهمه را به زنجیر کشیدى و خلع نعلین حب زن و فرزند و دیگر شئون دنیوى را نمودى و با جذوه ى نار عشق فطرة اللهى مأنوس شدى و (إِنِّی آنَسْتُ ناراً) (280)
گفتى و خود را خالى از موانع سیر دیدى و اسباب سفر را آماده کردى، از جاى برخیز و از این بیت مظلمه ى طبیعت و عبورگاه تنگ و تاریک دنیا هجرت کن و زنجیرها و سلسله هاى زمان را بگسلان و از این زندان، خود را نجات ده و طائر قدس را به محفل انس پرواز ده.
تو را ز کنگره ى عرش مى زنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتادست (281)
پس، عزم خود را قوى کن و اراده ى خویش را محکم نما که اول شرط سلوک، عزم است و بدون آن راهى را نتوان پیمود و به کمالى نتوان رسید. شیخ بزرگوار، شاه آبادى – روحى فداه – آن را مغز انسانیت تعبیر مى کردند.
بلکه توان گفت که یکى از نکات بزرگ تقوى و پرهیز از مشتهیات نفسانیه و ترک هواهاى نفسانیه و ریاضات شرعیه و عبادات و مناسک الهیه، تقویت عزم و انقهار قواى ملکیه در تحت ملکوت نفس است. (282)
نماز خواندن مانند نماز خداحافظى کننده
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمودند:
«صَلِّ صَلَاةَ مُوَدِّعٍ کَأَنَّکَ تَرَاهُ فَإِنْ کُنْتَ لَا تَرَاه فَإِنَّهُ یَرَاک ؛ (283)
مانند کسى که آخرین نمازش را مى خواند، نماز بگزار؛ گویى او (خدا) را مى بینى، پس اگر تو او را نمى بینى، او تو را مى بیند.»
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله نیز فرمودند:
«اُذکُرِ المَوتَ فى صَلاتِکَ، فَإنَّ الرَّجُلَ اذا ذَکَرَ المَوتَ فى صَلاتِهِ لَحَرىٌّ أن یُحسِنَ صَلاتَهُ، و صَلِّ صلاةَ رَجُلٍ لا یَظُنُّ أن یُصَلّىَ صَلاةً غَیرَها؛ (284)
در نماز، مرگ را به یاد آر که هرگاه انسان مرگ را در نماز به یاد آورد، سزامند است که نمازش را نیکو بگزارد و مانند کسى نماز بخوان که گمان نمى برد جز آن، نماز دیگرى بخواند.»
امام صادق علیه السلام فرمودند:
«إِذَا صَلَّیْتَ صَلَاةً فَرِیضَةً فَصَلِّهَا لِوَقْتِهَا صَلَاةَ مُوَدِّعٍ یَخَافُ أَنْ لَا یَعُودَ إِلَیْهَا أَبَداً ثُمَّ اصْرِفْ بِبَصَرِکَ إِلَى مَوْضِعِ سُجُودِکَ فَلَوْ تَعْلَمُ مَنْ عَنْ یَمِینِکَ وَ شِمَالِکَ لَأَحْسَنْتَ صَلَاتَکَ وَ اعْلَمْ أَنَّکَ قُدَّامَ مَنْ یَرَاکَ وَ لَا تَرَاه ؛ (285)
هنگامى که نماز واجب مى خوانى در وقتش بخوان؛ همچون نماز کسى که خداحافظى مى کند و مى ترسد هیچگاه بدان بازنگردد. سپس نگاهت را به سجده گاهت بدوز، اگر مى دانستى در راست و چپت چه کسانیند نمازت را نیکو مى گزاردى، پس بدان که در پیشگاه کسى هستى که تو را مى بیند و تو او را نمى بینى.»
1) از این سه مى توان فقط سومین را گفت آن دوى دیگر، مستحب است.
2) و گویا به عنوان درسى در جهت فرشته خویى.
3) از ژرفاى نماز، مقام معظم رهبرى حضرت آیت الله خامنه اى، ص49-52.
4) آشنایى با نماز، محسن قرائتى، ص65-66.
5) سوره مبارکه حشر، آیه 22.
6) سوره مبارکه ابراهیم، آیه 23.
7) یس، آیه 58.
8) سوره مبارکه رعد، آیه 24.
9) راز نماز، محسن قرائتى، ص88-87.
10) صلاة الخاشعین، شهید آیت الله دستغیب، ص113.
11) بحار الانوار، ج 16، ص 98.
12) بحار الانوار، ج 84، ص 277.
13) سوره نساء، آیه 86؛ تفسیر نماز، محسن قرائتى، ص172-175.
14) مَعْنَى التَّسْلِیمِ فِی دُبُرِ کُلِّ صَلَاةٍ مَعْنَى الْأَمَانِ أَیْ مَنْ أَتَى بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى وَ سُنَّةِ نَبِیِّهِ ص خَاضِعاً لَهُ خَاشِعاً فِیهِ فَلَهُ الْأَمَانُ مِنْ بَلَاءِ الدُّنْیَا وَ الْبَرَاءَةُ مِنْ عَذَابِ الْآخِرَة وَ السَّلَامُ اسْمٌ مِنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ تَعَالَى أَوْدَعَهُ خَلْقَهُ لِیَسْتَعْمِلُوا مَعْنَاهُ فِی الْمُعَامَلَاتِ وَ الْأَمَانَاتِ وَ الْإِلْصَاقَاتِ- وَ تَصْدِیقِ مُصَاحَبَتِهِمْ وَ مُجَالَسَتِهِمْ فِیمَا بَیْنَهُمْ وَ صِحَّةِ مُعَاشَرَتِهِم (مصباح الشریعه، ص 95، باب سلام).
15) صلاة الخاشعین، شهید آیت الله دستغیب، ص114-113.
16) فَجُعِلَ التَّسْلِیمُ عَلَامَةً لِلْخُرُوجِ مِنَ الصَّلَاةِ وَ تَحْلِیلًا لِلْکَلَامِ وَ أَمْناً مِنْ أَنْ یَدْخُلَ فِی الصَّلَاةِ مَا یُفْسِدُهَا وَ السَّلَامُ اسْمٌ مِنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُوَ وَاقِعٌ مِنَ الْمُصَلِّی عَلَى مَلَکَیِ اللَّهِ الْمُوَکَّلَیْنِ (وسائل الشیعة، ج 6، ص 418).
17) فَإِذَا سَلَّمَ مِنْ صَلَاتِهِ سَلَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ عَلَیْهِ مَلَائِکَتَهُ (بحارالانوار، ج 82، ص 221).
18) (من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 461).
19) سیماى ولایت در نماز، تقى ژاله فر، ص 268-273.
20) مصباح الشریعه، باب هجدهم «معنى السلام فى دُبر کل صلاة الامان… ؛ اسرار قلبى نماز، شهید ثانى(زین الدین جبعى عاملى)، ترجمه ى غلامحسین روشن نژاد، ص77-78.
21) آداب باطنى و اسرار معنوى نماز، گزیده اى از کتاب آداب الصلوة امام خمینى و اسرار الصلوة ملکى تبریزى، ص97-98.
22) رازهاى نماز، آیةالله جوادى آملى، ص150-155.
23) العروة الوثقى، ج 1، فى التسلیم و تحریر الوسیله، ج 1، القول فى التسلیم و توضیح المسائل مراجع، مسأله 1105؛ احکام و روح نماز، محمد وحیدى، ص87.
24) قصار الجمل، ج 2، ص 73.
25) سوره مبارکه بقره، آیه 128.
26) المیزان، ج 2، ص 59؛ پرتوى از اسرار نماز، محسن قرائتى، ص50-52.
27) شرایط لازم براى لباس، مکان و بدن نمازگزار در رساله عملیه امام خمینى(ره)، به ترتیب در مسائل 788 تا 865 و 866 تا 899 و … ذکر شده است.
28) توضیح المسائل، امام خمینى(ره)، مسأله 942.
29) توضیح المسائل، امام خمینى(ره)، مسائل 768 تا 787.
30) در مورد عوامل و شرایط وضو به رساله عملیه، امام خمینى(ره) از مسأله 236 تا 344 و در مورد تیمم از مسأله 700 تا 727 رجوع کنید.
31) العروة الوثقى، ج 1، الصلاة، فى الترتیب.
32) احکام و روح نماز، محمد وحیدى، ص89-90.
33) تحریر الوسیله، ج 1، فى الموالات و العروة الوثقى، ج 1، فى الموالات.
34) توضیح المسائل مراجع، مسأله 1116.
35) العروة الوثقى، ج 1، فى مستحبات القراءة، مسأله 10؛ احکام و روح نماز، محمد وحیدى، ص89-90.
36) الخصال، ج 1، ص 14.
37) سوره مبارکه مائده، آیه 5.
38) سوره مبارکه توبه، آیه 18.
39) سوره مبارکه نحل، آیه 97.
40) پرتوى از اسرار نماز، محسن قرائتى، ص53-55.
41) وسائل الشیعة، ج 1، ص 118.
42) کافى، ج 1، ص 430.
43) کافى، ج 1، ص 193، و 145.
44) کافى، ج 2، ص 75.
45) پرتوى از اسرار نماز، محسن قرائتى، ص53-57.
46) سوره مبارکه مائده، آیه 27.
47) پرتوى از اسرار نماز، محسن قرائتى، ص 57.
48) وسائل الشیعة، ج 9، ص 25.
49) سفینة البحار، ج 1، واژه ى «حلّ»؛ پرتوى از اسرار نماز، محسن قرائتى، ص 57-58.
50) مستدرک الوسائل، ج 7، ص 322.
51) مکارم الأخلاق، ص 470.
52) اصول کافى، ج 2، ص 361.
53) مستدرک الوسائل، ج 12، ص 76.
54) پرتوى از اسرار نماز، محسن قرائتى، ص 58-59.
55) وسائل الشیعه، ج 14، ص 116.
56) اصول کافى، ج 2، ص 349.
57) پرتوى از اسرار نماز، محسن قرائتى، ص59.
58) سوره مبارکه توبه، آیه 117.
59) سوره مبارکه سجده، آیات 15 و 16.
60) قصار الجمل، ج 2، ص 74.
61) پرتوى از اسرار نماز، محسن قرائتى، ص61-62.
62) من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 68.
63) الحیاة، ج 1، ص 318.
64) پرتوى از اسرار نماز، محسن قرائتى، ص 62.
65) نهج البلاغه، نامه 31.
66) پرتوى از اسرار نماز، محسن قرائتى، ص62-63.
67) پرتوى از اسرار نماز، محسن قرائتى، ص63.
68) سوره مبارکه حدید، آیه 10.
69) قصار الجمل، ج 2، ص 30.
70) پرتوى از اسرار نماز، محسن قرائتى، ص 63.
71) سوره مبارکه مائده، آیه ى 54.
72) سوره مبارکه احزاب، آیه 39.
73) پرتوى از اسرار نماز، محسن قرائتى، ص64.
74) سوره مبارکه نساء، آیه ى 142.
75) سوره مبارکه جن، آیه 16؛ پرتوى از اسرار نماز، محسن قرائتى، ص64-65.
76) نهج البلاغه، نامه 53.
77) نهج البلاغه، حکمت 312.
78) نهج البلاغه، حکمت 279: «إِذَا أَضَرَّتِ النَّوَافِلُ بِالْفَرَائِضِ فَارْفُضُوهَا.».
79) نهج البلاغه، حکمت 39: «لَا قُرْبَةَ بِالنَّوَافِلِ إِذَا أَضَرَّتْ بِالْفَرَائِض .».
80) نهج البلاغه، نامه 69: «خَادِعْ نَفْسَکَ فِی الْعِبَادَةِ وَ ارْفُقْ بِهَا وَ لَا تَقْهَرْهَا وَ خُذْ عَفْوَهَا وَ نَشَاطَهَا إِلَّا مَا کَانَ مَکْتُوباً عَلَیْکَ مِنَ الْفَرِیضَةِ فَإِنَّهُ لَا بُدَّ مِنْ قَضَائِهَا وَ تَعَاهُدِهَا عِنْدَ مَحَلِّهَا.».
81) نهج البلاغه، حکمت 390.
82) مکارم الاخلاق، ص 13.
83) درسهایى از نهج البلاغه3، عبادت و نماز، جواد محدثى، ص 19-22.
84) نفس نفس کردن، سبقت گرفتن.
85) آداب باطنى و اسرار معنوى نماز، گزیده اى از کتاب آداب الصلوة امام خمینى و اسرار الصلوة ملکى تبریزى، ص24-25.
86) وسائل الشیعة، ج 1، ص 108.
87) وسائل الشیعة، ج 1، ص 110.
88) بحارالانوار، ج 75، ص 377، کتاب الروضة، باب 29، حدیث 3.
89) سوره مبارکه انبیاء، آیه 20.
90) پرتوى از اسرار نماز، محسن قرائتى، ص 65.
91) اصول کافى، ج 1، ص 36.
92) اصول کافى، ج 1، ص 57.
93) پرتوى از اسرار نماز، محسن قرائتى، ص65-66.
94) نهج الفصاحة (مجموعه کلمات قصار حضرت رسول صلى الله علیه و آله)، ص 504.
95) نماز مصلح و معراج در غربت، یدالله صفرى، ص 94-95.
96) عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 12.
97) شرح بر مقامات اربعین،ص 88 (تذکرة الاولیاء، ص 657).
98) نشان از بى نشان ها، ص 320.
99) وصال دوست (نماز در سیره و گفتار امام رضا علیه السلام)، رحیم کارگر، ص 21-25.
100) بحار الأنوار (چاپ بیروت)، ج 41، ص 14.
101) وسائل الشیعة، ج 4، ص 38.
102) نهج البلاغة (للصبحی صالح)، خطبه 238.
103) طهارت روح یا عبادت و نماز در آثار شهید مطهرى، حسین واعظى نژاد، ص113.
104) نهج البلاغه، حکمت 145.
105) نهج البلاغه، حکمت 97: «نَوْمٌ عَلَى یَقِینٍ خَیْرٌ مِنْ صَلَاةٍ [عَلَى ] فِی شَک .».
106) سوره مبارکه طه، آیه 14.
107) نهج البلاغه، خطبه 222.
108) نهج البلاغه، حکمت 136.
109) نهج البلاغه، خطبه 199:«إِنَّ الزَّکَاةَ جُعِلَتْ مَعَ الصَّلَاةِ قُرْبَاناً لِأَهْلِ الْإِسْلَام .».
110) درسهایى از نهج البلاغه3، عبادت و نماز، جواد محدثى، ص 32-34.
111) محجة البیضاء، ج 1، ص 366.
112) الإختصاص، النص، ص 245.
113) سوره مبارکه نساء، آیه 43.
114) وافى، ج 2، ص 10؛ پرتوى از اسرار نماز، محسن قرائتى، ص26-30.
115) سوره مبارکه بقره، آیه 275.
116) لذت حضور، استاد مرتضى آقا تهرانى، ص 28-30.
117) لذت حضور، استاد مرتضى آقا تهرانى، ص 108-109.
118) جامع الصغیر، ج 2، ص 543.
119) اذا قامَ أحَدُکُم الى الصَّلاةِ فَلیُسَکِّن أطرافَهُ، لا یَتَمَیَّل تَمَیُّلَ الیَهودِ، فَإنَّ سُکونَ الأطرافِ مِن تَمامِ الصَّلاةِ (حلیةالأولیاء، ج9، ص 304).
120) الصلاة فى الکتاب و السنة با ترجمه ى فارسى، محمدمحمدى رى شهرى، ترجمه عبدالهادی مسعودی، ص 59-60.
121) سوره مبارکه مریم، آیه 65.
122) بحارالانوار، ج 77، ص 68.
123) نهج الفصاحه، جمله 453.
124) پرتوى از اسرار نماز، محسن قرائتى، ص42.
125) نهج البلاغه، خطبه 153.
126) نهج البلاغه، نامه ى 26 خطاب به مأموران گردآورى زکات.
127) نهج البلاغه، نامه ى 26.
128) گلستان، باب هشتم، حکمت 62.
129) درسهایى از نهج البلاغه3، عبادت و نماز، جواد محدثى، ص 17-19.
130) سوره مبارکه کهف، آیه 110.
131) بحارالانوار، ج 70، ص 252؛ وسائل الشیعه، ج 1، ص 58.
132) سوره مبارکه بینه، آیه 5.
133) پرتوى از اسرار نماز، محسن قرائتى، ص28-29.
134) نهج الفصاحة (مجموعه کلمات قصار حضرت رسول صلى الله علیه و آله)، ص 545.
135) سوره مبارکه انعام، آیه، 162.
136) نماز مصلح و معراج در غربت، یدالله صفرى، ص85-86.
137) نماز مصلح و معراج در غربت، یدالله صفرى، ص86.
138) تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص 199.
139) بحارالانوار، ج 70، ص 294.
140) سوره مبارکه غافر، آیه 14.
141) تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص 155.
142) الأمالی (للصدوق)، ص 93.
143) عدة الداعی و نجاح الساعی، ص 233.
144) تفسیر صافى، ج 2، ص 35.
145) وسائل الشیعة، ج 1، ص 60.
146) عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج 2، ص 69.
147) پرتوى از اسرار نماز، محسن قرائتى، ص50-51.
148) مجموعه ورام، ج 2، ص 119.
149) نماز مصلح و معراج در غربت، یدالله صفرى، ص88-89.
150) غررالحکم، ص 64.
151) تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص 61.
152) کنز الفوائد، ج 1، ص 279.
153) نماز مصلح و معراج در غربت، یدالله صفرى، ص89-90.
154) غررالحکم، ص 93.
155) بحارالانوار، ج 67، ص 249.
156) بحارالانوار، ج 67، ص 242.
157) بحارالانوار، ج 64، ص 305.
158) نماز مصلح و معراج در غربت، یدالله صفرى، ص90-92.
159) دهر، آیه 20.
160) نماز مصلح و معراج در غربت، یدالله صفرى، ص 92.
161) نماز مصلح و معراج در غربت، یدالله صفرى، ص 93.
162) محجه البیضاء، ج 6، ص 144.
163) نماز مصلح و معراج در غربت، یدالله صفرى، ص 93-94.
164) به جا آوردن، انجام دادن.
165) از جمله وسایل الشیعة، ج 1، ص 45، ابواب مقدمة العبادات، روایات باب 9، و نیز اصول کافى، ج 3، ص 131، کتاب الایمان و الکفر، باب العبادة، روایت 5.
166) اندکى.
167) مصباح المتهجد، ص 778؛ مفاتیح الجنان، دعاى کمیل.
168) آداب باطنى و اسرار معنوى نماز، گزیده اى از کتاب آداب الصلوة امام خمینى و اسرار الصلوة ملکى تبریزى، ص67-70.
169) خواجه عبدالله انصارى، در کتاب صد میدان در بیان اخلاص مى گوید: اخلاص ویژه کردن است، و آن سه قسم است: اخلاص شهادت و آن در اسلام است، و اخلاص خدمت، و آن در ایمان است، و اخلاص معرفت و آن در حقیقت است و اخلاص شهادت را سه گواه است: کوشیدن امر وى، و آزرم از نهى وى و آرمیدن به رضاى وى، ألا لله الدین الخالص.
170) احیاء العلوم غزالى: ج 4، ص 553.
171) کافى: ج 2، ص 16 و وسائل الشیعه: ج 1، ص 59 و بحارالانوار: ج 67، ص 229.
172) مصباح الشریعة، ص 36. (با کمى اختلاف در تعبیر).
173) سوره ى هود: آیه ى 7 و سوره ى ملک: آیه ى 2.
174) کافى: ج 2، ص 16 و بحارالانوار: از کافى: ج 67، ص 230 و بحارالانوار: ج 54، ص 11.
175) مستدرک الوسائل: ج 11، ص 258.
176) کافى: ج 2، ص 352 و محاسن: ج 1، ص 291 و ارشاد القلوب: ج 1، ص 91 و مشکاة الانوار: ص 146 (با کمى اختلاف در عبارت).
177) تفسیر قمى: ج 2، ص 150 و بحارالانوار از تفسیر قمى: ج 81، ص 263 و ج 67، ص 293.
178) سوره ى کهف، آیه ى 103 و 104.
179) اسرار الصلاة، مرحوم میرزا جواد ملکى تبریزى، ترجمه سید على احمدى، ص 296-304.
180) نماز مصلح و معراج در غربت، یدالله صفرى، ص87-88.
181) مادر بتها بت نفس شماست زان که آن بت مار و این بت اژدهاست.
182) آداب باطنى و اسرار معنوى نماز، گزیده اى از کتاب آداب الصلوة امام خمینى و اسرار الصلوة ملکى تبریزى، ص 17-18.
183) همانا رستگار شدند مؤمنانى که در نمازشان خاشع اند. سوره مبارکه مؤمنون، آیات 2 و 3.
184) مرا از آتش و او را از گل آفریده اى. سوره مبارکه اعراف، آیه 12.
185) مرا تا روزى که برانگیخته شوند مهلت ده. سوره مبارکه اعراف، آیه 14.
186) آداب باطنى و اسرار معنوى نماز، گزیده اى از کتاب آداب الصلوة امام خمینى و اسرار الصلوة ملکى تبریزى، ص18-21.
187) پرتوى از اسرار نماز، محسن قرائتى، ص26-30.
188) مصباح الشریعه، ص 8.
189) کَانَ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ علیه السلام إِذَا صَلَّى لَمْ یَنْفَتِلْ حَتَّى یُلْصِقَ خَدَّهُ الْأَیْمَنَ بِالْأَرْضِ وَ خَدَّهُ الْأَیْسَرَ بِالْأَرْض (من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 332).
190) الکافی (انتشارات الإسلامیة)، ج 2، ص 123؛ الصلاة فى الکتاب و السنة با ترجمه ى فارسى، محمدمحمدى رى شهرى، ترجمه عبدالهادی مسعودی، ص 144.
191) الامام على علیه السلام – فى قوله عزوجل -: (الذین هم فى صلاتهم خاشعون) -: الخشوع فى القلب، و أن تلین کَتِفَک للمرء المسلم، و أن لا تلتفت فى صلاتک الصلاة فى الکتاب والسنة با ترجمه ى فارسى، محمدمحمدى رى شهرى، ترجمه عبدالهادی مسعودی، ص 63-64.
192) إِذَا کُنْتَ دَخَلْتَ فِی صَلَاتِکَ فَعَلَیْکَ بِالتَّخَشُّعِ وَ الْإِقْبَالِ عَلَى صَلَاتِکَ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ- الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ (الکافی (انتشارات الإسلامیة)، ج 3، ص 300).
193) دعائم الإسلام، ج 1، ص 158.
194) مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 5، ص 417.
195) وَ اخْشَعْ بِبَصَرِکَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا تَرْفَعْهُ إِلَى السَّمَاءِ وَ لْیَکُنْ حِذَاءَ وَجْهِکَ فِی مَوْضِعِ سُجُودِک (من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص: 278).
196) شرح فروع الکافی (لملا محمد هادی بن محمد صالح المازندرانی)، ج 3، ص 129.
197) الصلاة فى الکتاب والسنة با ترجمه ى فارسى، محمدمحمدى رى شهرى، ترجمه عبدالهادی مسعودی، ص 60-61.
198) تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج 2، ص 299.
199) سوره مبارکه توبه، آیه 112.
200) زلال جارى نماز و نیایش در آیینه ى قرآن و روایات، على کرمى فریدنى، ص58.
201) شرح چهل حدیث، ص433.
202) لذت حضور، استاد مرتضى آقا تهرانى، ص 58-60.
203) مستدرک الوسائل، ج 4، ص 93.
204) زلال جارى نماز و نیایش در آیینه ى قرآن و روایات ، مؤلف: استاد على کرمى فریدنى ،ص170-173.
205) مستدرک الوسائل، ج 4، ص 88.
206) فقه الرضا علیه السلام، ص 102-103.
207) ارشاد القلوب، ج 2، ص 75؛ وصال دوست (نماز در سیره و گفتار امام رضا علیه السلام)، رحیم کارگر، ص 145-151.
208) سجاده عشق یا نماز آدم تا خاتم ، نعمت الله صالحى حاجى آبادى ، ص226-224.
209) نهج البلاغه، خطبه 193 (خطبه ى متقین): «فَمِنْ عَلَامَةِ أَحَدِهِمْ أَنَّکَ تَرَى لَهُ قُوَّةً فِی دِین … وَ خُشُوعاً فِی عِبَادَةٍ.».
210) نهج البلاغه، خطبه ى 193 (خطبه ى متقین): «أَمَّا اللَّیْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِینَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآن …».
211) درسهایى از نهج البلاغه3، عبادت و نماز، جواد محدثى، ص 14-16.
212) بحارالانوار، ج 13، ص 49.
213) نماز مصلح و معراج در غربت، یدالله صفرى، ص 161-162.
214) نماز مصلح و معراج در غربت، یدالله صفرى، ص 155-156.
215) سوره مبارکه حدید، آیه 16.
216) نماز مصلح و معراج در غربت، یدالله صفرى، ص 156-157.
217) وصال دوست (نماز در سیره و گفتار امام رضا علیه السلام)، رحیم کارگر، ص 140-144.
218) قلب خود را قبله ى زبانت قرار ده؛ جز با اشاره ى قلب و موافقت عقل و رضاى ایمان زبان مجنبان. مصباح الشریعة، باب 5 (فى الذکر). مستدرک الوسائل، کتاب الصلوة، ابواب الذکر، باب النوادر، حدیث 2.
219) اصول کافى، ج 4، ص 405، کتاب فضل القرآن، باب فضل حامل القرآن، حدیث 4.
220) اصول کافى، ج 3، ص 137، کتاب الایمان و الکفر، باب الاقتصاد فى العبادة، حدیث 2.
221) آداب باطنى و اسرار معنوى نماز، گزیده اى از کتاب آداب الصلوة امام خمینى و اسرار الصلوة ملکى تبریزى، ص21-23.
222) آنان که بر نمازهایشان محافظت دارند. سوره مبارکه معارج، آیه 34؛ سوره مبارکه مؤمنون ، آیه 9.
223) آداب باطنى و اسرار معنوى نماز، گزیده اى از کتاب آداب الصلوة امام خمینى و اسرار الصلوة ملکى تبریزى، ص23-24.
224) بحارالانوار، ج 100، ص 220، کتاب العقود و الایقاعات، ابواب النکاح باب 1، حدیث 14. به نقل از امالى شیخ طوسى، ج 2، ص 132.
225) بحارالانوار، ج 100، ص 220، کتاب العقود و الایقاعات، ابواب النکاح باب 1، حدیث 18 و 35. به نقل از روضة الواعظین، ص 373؛ و نوادر راوندى، ص 12.
226) وسایل الشیعة، ص 15، کتاب النکاح، باب 2، حدیث 6.
227) آنچه را که خدا بر شما حلال فرموده حرام مکنید و ستم مکنید که خدا ستمکاران را دوست نمى دارد. و بخورید از آنچه خدا روزى شما کرده حلال و پاکیزه و از خدا بپرهیزید، خدایى که شما به او ایمان آورده اید. سوره مبارکه مائده، آیه 87. وسایل الشیعة، ص 15، کتاب النکاح، باب 2، حدیث 8.
228) اصول کافى، ج 3، ص 138، کتاب الایمان و الکفر، باب الاقتصاد فى العبادة، حدیث 5.
229) اصول کافى، ج 3، ص 138، کتاب الایمان و الکفر، باب الاقتصاد فى العبادة، حدیث 4.
230) اصول کافى، ج 3، ص 138، کتاب الایمان و الکفر، باب الاقتصاد فى العبادة، حدیث 1.
231) اصول کافى، ج 3، ص 138، کتاب الایمان و الکفر، باب الاقتصاد فى العبادة، حدیث 2.
232) بگو هرکس بر سرشت خود عمل مى کند. سوره مبارکه اسراء، آیه 84.
233) آداب باطنى و اسرار معنوى نماز، گزیده اى از کتاب آداب الصلوة امام خمینى و اسرار الصلوة ملکى تبریزى، ص28-30.
234) بحارالانوار، ج 84، ص 246؛ فقه الرضا، ص 43.
235) آداب باطنى و اسرار معنوى نماز، گزیده اى از کتاب آداب الصلوة امام خمینى و اسرار الصلوة ملکى تبریزى، ص30-36.
236) از حى قیومى که نمى میرد به [سوى] حى قیومى که نمى میرد. اما بعد، من چون به (هر) چیز گویم «باش»، پس (موجود) مى شود. تو را (نیز) چنان قرار دادم که به (هر) چیز بگویى «باش» موجود شود. آن گاه رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: احدى از اهل بهشت به چیزى نمى گوید «باش» مگر آنکه (موجود) شود. علم الیقین، ج 2، ص 1061. (با اندکى اختلاف).
237) بحارالانوار، ج 74، کتاب الروضة، باب 4، حدیث 3؛ مکارم الاخلاق، ص 459.
238) وسایل الشیعة، ج 4، ص 688، کتاب الصلوة، ابواب افعال الصلوة، باب 3، حدیث 6.
239) بحارالانوار، ج 81، ص 249، کتاب الصلوة، باب 16، حدیث 41.
240) مستدرک الوسائل، کتاب الصلوة، ابواب افعال الصلوة، باب 2، حدیث 20.
241) همان، حدیث 13.
242) بحارالانوار، ج 81، ص 260، کتاب الصلوة، باب 16، حدیث 59.
243) مستدرک الوسائل، کتاب الصلوة، ابواب افعال الصلوة، باب 2، حدیث 22.
244) وسایل الشیعة، ج 4، ص 687، کتاب الصلوة، ابواب افعال الصلوة، باب 3، حدیث 3.
245) همان، حدیث 1.
246) علل الشرایع، ج 2، ص 327، باب 24، حدیث 2.
247) مستدرک الوسائل، کتاب الصلوة، ابواب افعال الصلوة، باب 3، حدیث 7.
248) بحارالانوار، ج 74، ص 82، کتاب الروضه، باب مواعظ النبى، حدیث 2.
249) مسدود.
250) آداب باطنى و اسرار معنوى نماز، گزیده اى از کتاب آداب الصلوة امام خمینى و اسرار الصلوة ملکى تبریزى، ص36-38.
251) شرح چهل حدیث، ص 434.
252) لذت حضور، استاد مرتضى آقا تهرانى، ص 65-67.
253) سوره مبارکه حمد، آیه 5.
254) بحارالأنوار، ج 47، ص 58.
255) تفسیر کبیر، ج 29، ص 143.
256) کشف الخفاء، ج 1، ص 332؛ مصباح الانس، ص 59؛ تفسیر کبیر، ج 4، ص 176.
257) اصول کافى، ج 3، ص 266.
258) شرح چهل حدیث، ص434.
259) سوره مبارکه بقره، آیه 45.
260) لذت حضور، استاد مرتضى آقا تهرانى، ص 77-82.
261) اصول کافى، ج 3، ص 363؛ وسائل الشیعه، ج 4، ص 688؛ خصال، ج 2، ص 612.
262) لذت حضور، استاد مرتضى آقا تهرانى، ص 17-20.
263) بحارالانوار، ج 84، ص 139.
264) معراج السعاده، ص 639.
265) سوره مبارکه عنکبوت، آیه 69.
266) نماز مصلح و معراج در غربت، یدالله صفرى، ص 165-170.
267) وسائل الشیعه، ج 5، ص 474.
268) مفاتیح الجنان، بخشى از «مناجات شعبانیه».
269) سوره مبارکه نمل، آیه 56.
270) لذت حضور، استاد مرتضى آقا تهرانى، ص 36-40.
271) سوره مبارکه منافقون، آیه 8.
272) الکافی (انتشارات الإسلامیة)، ج 2، ص 352.
273) سوره مبارکه بقره، آیه 62.
274) بحارالأنوار، ج 67، ص 25.
275) لذت حضور، استاد مرتضى آقا تهرانى، ص 146-150.
276) چیزى را ندیدم مگر آنکه خدا را در آن و با آن دیدم. منقول از امیرالمؤمنین علیه السلام. علم الیقین، ج 1، ص 49.
277) گاهى بر دلم غبارى مى نشیند و من هر روز هفتاد بار از خدا آمرزش مى طلبم. منقول از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله، مستدرک الوسائل، کتاب الصلوة، ابواب الذکر، باب 22، حدیث 1.
278) آینه.
279) آداب باطنى و اسرار معنوى نماز، گزیده اى از کتاب آداب الصلوة امام خمینى و اسرار الصلوة ملکى تبریزى، ص38-40.
280) قسمتى از سخن موسى علیه السلام با خانواده اش: (اذ رأ نارا قالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا- إِنِّی آنَسْتُ ناراً…) سوره مبارکه طه، آیه 10؛ سوره مبارکه نمل (27): آیه ى 7.
281) شعر از حافظ است.
282) آداب باطنى و اسرار معنوى نماز، گزیده اى از کتاب آداب الصلوة امام خمینى و اسرار الصلوة ملکى تبریزى، ص40-41.
283) عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ج 1، ص 110.
284) الصلاة فى الکتاب والسنة با ترجمه ى فارسى، محمدمحمدى رى شهرى، ترجمه عبدالهادی مسعودی، ص 65.
285) ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، النص، ص 35.