جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

صحیفه ى محبت

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

محبوب من! اکنون که نماز مى‏خوانم صحیفه ى زیباى کلامت در برابرم گشوده است. دفتر سیاه قلم گناهان، در مقابلم چمباتمه زده، مى‏دانم «گناه، تکرار تجربه هاست، و شیطان از دریچه ى صدف پوسیده اى سرک کشیده و بیان مى‏کند که خداوند، اراده ى جهان را به من که انسانم، سپرده است» امّا خدایا! در این سیه بازار که سودش تنها حمایت بى‏دریغ توست، تنها رکوع نمازم مرا به مهبط مهر تو مى‏رساند. اگر این رکوع نمازم، در رکعت عشق تو بشکند و مرا مست جنون کند، دیگر پروایى از بى‏بالى در ملکوت تو ندارم.اکنون که نماز مى‏خوانم، در زنجیر عشق، شاهدى دربند مى‏شوم که سال هاست دیوانه وار به هر طرف مى‏کشاندم. اکنون که نماز مى‏خوانم، بر صفحه ى ریگى قلبم، نام تو را رقم مى‏زنم و ابایى از شبیخون خون آشام هاى قاجارى ندارم. اگر آن روز که بر آستان تو، تحفه ى غرور، هدیه آورده بودم، بر خاک کوى تو، سر تعظیم مى‏ساییدم و دیده ام، جلوه گاه رخ تو مى‏شد، امروز در نمازم با بهترین عاشقانت همگام مى‏شدم و همنوا با آن ها مى‏سراییدم.

عشق را در با تو بودن، معنا مى‏کنم و مفهوم آبرو را در نمازم مى‏جویَم. خدایا! بیدردى هستم که در نمازم کاسه ى گدایى مجنون را به تحفه آورده ام، آیا این ظرف را مى‏پذیرى تا با زلال وجودت، لبریزش نمایى؟

**روایت مهر، ص: 50@

الهى! اکنون که نماز مى‏خوانم، جان تازه اى مى‏گیرم. در آوندهاى شاخه هاى خشکیده ى وجودم، موادّى تازه جریان مى‏یابد. نیّت، قیام، رکوع، سجود، تشهّد و سلامم، آب و موادّ معدنى گیاهى هستند که سالیان است ریشه ى آن در قلبم، رو به خشکى نهاده، مى‏رود خود را به دست بوران زمستان بسپارد.

**روایت مهر، ص: 51@