از تو طمأنینه خواستم، سکونت قلب، اطمینان خاطر، وقار،
**سجدهى دل یا قلب نمازگزار، ص: 36@
آنچه دلیل تأثر قلب از عبادات است، به قلب من بیاموز که عبادتم را او باید به دوش بکشد، نقش قنوتم را دستهاى او باید ایفا کند و ذکرهایم را لبهاى او بخواند، به قلبم بیاموز که اگر وردهایم روى دیوارههایش حک نشوند زوال من حتمى است. به قلبم بگو که اگر من با تپش او زندهام، خود با بخشش تو مىتپد. تو قلب را مرکز دوست داشتنها، عشقها و محبتها کردهاى. واى بر قلبم! اگر تو را دوست نداشته باشد، اگر به تو عشق نورزد، اگر در آتشت نسوزد، مجنونت نباشد، خاکستر نشود، زجر نکشد،هبوط را حس نکند، جدایى را نفهمد، با تو آشنا نباشد، در حریمت بال نزند، با تو سخن نگوید، حواسش سوى هواجس باشد، میل به سوى تو نداشته باشد، کشتهى تو نباشد، واله نباشد، شیفته و شیدا نشود، اگر به کوى عشق شیرینت، فرهاد نباشد، له له نزند، ویران نشود، آباد نگردد، به پایت نیفتد، سجدهات نکند، سر بر آستانت نساید، آسوده باشد، تو را نشناسد، خون نشود، اگر در هر تپش، تو را به رگهایم نفرستد، اگر کور شود و اگر در عباداتم کنار کشد. «اگر عبادتم چنان باشد که قلبم را از آن به هیچ وجه خبرى نباشد و از آن آثارى در باطن پیدا نشود و در عوالم دیگر محفوظ نماند و از نشئهى ملک به نشئهى ملکوت بالا نرود.» (1).
**سجدهى دل یا قلب نمازگزار، ص: 37@
1) پرواز در ملکوت، کتاب: «آداب الصلوة».