چنانچه در سابق اشارهاى به آن شد، از براى نماز مراتبى است حسب مراتب و مقامات مصلین و سالکین الى الله؛ همین طور شرایط و آداب و مقدمات و مقارنات نماز را حسب آن باید دانست. و ما در این مقام به طریق اجمال نمونهاى ذکر مىکنیم که به مقایسه در سایر شرایط نیز معلوم شود و احتیاج به تکرار نداشته باشد.
پس، طهارت نماز صورى، و صورت نماز طهارت صورى و صورت طهارت است با آب مطلق که سر حیات است و صعید که منتهاى تجلیات است پیش اصحاب معرفت.
و طهارت اهل ایمان تطهیر ظاهر است از ارجاس معاصى و اطلاق شهوت و غضب.
**سر الصلوة، ص: 35@
و طهارت اهل باطن تنزیه از قذارات معنویه و تطهیر از کثافات اخلاق ذمیمه است.
و طهارت اصحاب حقیقت تنزیه از خواطر و وساوس شیطانیه و تطهیر از ارجاس افکار باطله و آراء ضالهى مضله است.
و طهارت ارباب قلوب تنزیه از تلوینات و طهارت از تقلبات و تطهیر از احتجاب به علوم رسمیه و اصطلاحات است.
و طهارت اصحاب سر تنزیه از احتجاب از مشاهدات است.
و طهارت اصحاب محبت و مجذوبین تنزیه از توجه به غیر و غیریت است و تطهیر از حجب خلقیه است.
و طهارت اصحاب ولایت تطهیر از رؤیت مقامات و مدارج است و تنزیه از اغراض و غایات است. تا آخر مقام ولایت که طهارت آنها تنزیه از تعینات تجلیات اسمائیه و صفاتیه است.
و طهارت ارباب صحو بعدالمحو و تمکین تنزیه از تلوین بعدالتمکین است و تطهیر از غلبهى تجلیات بعضى بر بعض که مقام رؤیت مظهریت احدیة الجمع است.
پس، کمل اولیاء را جمیع انواع طهارات محقق است؛ چنانچه ظاهر آنها طاهر است از جمیع قذارات صوریه، و حواس آنها طاهر است از اطلاق در آنچه احتیاج به آن نیست، و اعضاى آنها طاهر است از تصرف در آنچه بر خلاف رضاى حق است، تا آخرین مراتب طهارت. قال تعالى: انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهلالبیت و یطهرکم تطهیرا.(1).
و باید دانست که از براى هر یک از نمازهائى که از براى سالکین الى الله است طهارتى شرط است خاص به آن که بدون آن طهارت، ممکن نیست توصل به آن صلوة؛ چنانچه در آیهى شریفهى لا یمسه الا المطهرون(2).
**سر الصلوة، ص: 36@
فرمایند مس نمىکند ظاهر آن را مگر اهل طهارت ظاهریه، و باطن آن را مگر اهل طهارت باطنیه، و سر آن را مگر اهل طهارت سریه. پس به نماز اهل باطن نرسد کسى، مگر آنکه از چشمهى حیات قلبى دست و روى خود را شست و شو دهد و به فضل آن از سر تا قدم، و از اول محل ادراک تا منتهاى آلت تحریک را مس کند، و یکسره پاک و مطهر خود را مهیاى کوى دوست کند. و ما پس از این به طور اجمال بیان صلوة اولیاء و اهل معرفت را مىکنیم، انشاء الله.
و اکنون عنان قلم را منصرف مىکنیم به ذکر نکتهاى که براى خاصه دانستن آن ضرور است. و آن، آن است که خداى تبارک و تعالى که طهور ظاهر و تنظیف قشر و طهارت لباس و بدن را، که متعلق به ادب اهل دنیا و ظاهر است، اهمال نفرموده و نظافت را از ایمان قرار داده و آداب ظاهره را، چه راجع به معاشرات و معاملات و چه راجع به آداب ظاهرهى بدن که قشر انسان است و در حقیقت انسانیت هیچ مدخلیت ندارد و چه راجع به ملابسات بدن که هیچ مربوط به انسانیت نیست، از قبیل لباس و مکان و آب و امثال آن، اهمال نفرموده و طهارت هر یک را یا شرط تحقق یا کمال نماز قرار داده، ممکن نیست به طهارت قلب و تنظیف باطن و تنزیه آن از قذارات معنویه، که فساد آنها با قذارات صوریه طرف نسبت نیست و اسباب هلاک ابدى و ظلمت و کدورت و فشار دائمى است، و طهارت لباس تقوى که خیر البسه است، از آلودگى به قذارات تجاوز از حدود، و طهارت عقل را از آلودگى به قذارات آراء فاسده و عقاید مهلکه، اهمال فرماید.
بلکه از مراجعه به کتاب الهى و اخبار و آثار انبیاء و اولیاء علیهمالسلام معلوم شود که اهمیت به تطهیر قلوب، از تطهیر ظواهر بیشتر دادهاند؛ بلکه جمیع اعمال و افعال ظاهره مقدمهى تطهیر قلوب است، چنانچه تطهیر قلوب مقدمهى تکمیل آنها است.
فعن ابى عبدالله علیهالسلام فى قوله تعالى: «الا من اتى الله بقلب سلیم» قال: السلیم الذین یلقى ربه و لیس فیه احد سواه. و قال: کل قلب فیه شک
**سر الصلوة، ص: 37@
او شرک فهو ساقط؛ و انما اراد بالزهد فى الدنیا لتفرغ قلوبهم للآخرة.(3) و عن ابىجعفر علیهالسلام قال: ما من عبد الا و فى قلبه نقطة بیضاء؛ فان اذنب ذنباً خرج فى تلک النکتة نکتة سوداء، فان تاب ذهب ذلک السواد، و ان تمادى فى الذنوب زاد ذلک السواد حتى یغطى البیاض؛ فاذا غطى البیاض لم یرجع صاحبه الى خیر ابداً، و هو قول الله عزوجل: «کلا بل ران على قلوبهم ما کانوا یکسبون».(4) و قال الشیخ الشهید الثانى قدس سره: و قدوردفى الحدیث: ان الله لا ینظر الى صورکم و لکن ینظر الى قلوبکم.(5).
بالجمله، تطهیر قلوب از قذارات معنویه و کثافات خلقیه از مهمات است؛ که انسان باید با هر عده و عدهاى شده و به هر ریاضت و مجاهدهاى است به آن قیام کند و خود را از ننگ و عار آن خلاص کند؛ که اگر در محضر ربوبیت بدون آن طهور معنوى بایستد، جز صورت و قشر نماز و تعب و زحمت آن چیز دیگر عایدش نشود؛ قال تعالى: انما یتقبل الله من المتقین.(6).
**سر الصلوة، ص: 38@
تقوى از شرایط قبول نماز است مطلقاً. و تقواى باطن، که تطهیر آن از ذمایم اخلاق است از قبیل کبر و حسد و غفلت و کسل و امثال آن، از شرایط قبول است در نظر اهل معرفت، و از شرایط صحت صلوة اهل باطن است؛ و همین طور حسب مراتب تقوى تا آخرین درجات آن.
و از امور مهمهاى که تنبه به آن لازم است و اخوان مؤمنین خصوصاً اهل علم کثر الله امثالهم باید در نظر داشته باشند، آن است که اگر کلامى از بعض علماء نفس و اهل معرفت دیدند یا شنیدند به مجرد آنکه به گوش آنها آشنا نیست یا مبنى بر اصطلاحى است که آنها را از آن حظى نیست، بدون حجت شرعیه رمى به فساد و بطلان نکنند و از اهل آن توهین و تحقیر ننمایند؛ و گمان نکنند هر کس اسم از مراتب نفس و مقامات اولیاء و عرفا و تجلیات حق و عشق و محبت و امثال اینها که در اصطلاحات اهل معرفت رایج است برد، صوفى است یا مروج دعاوى صوفیه است یا بافندهى از پیش خود است و بر طبق آن برهانى عقلى یا حجتى شرعى ندارد؛ به جان دوست قسم که کلمات نوع آنها شرح بیانات قرآن و حدیث است.
تفکر کن در این حدیث شریف که از حضرت صادق دربارهى قلب سلیم وارد شده، ببین آیا غیر از فناى ذاتى و ترک خودى و خودیت و انیت و انانیت، که در لسان اهل معرفت است، به چیز دیگر قابل حمل است؟ آیا مناجات شعبانیه را که از حضرت امیر و اولاد معصومین او سلام الله علیهم وارد شده و مکرر خواندى، تفکر و تدبر در فقرات آن کردى؟ که غایة القصواى آمال عارفان و منتهاى آرزوى سالکان همین فقرهى شریفه از آن دعاى شریف است: الهى، هب لى کمال الانقطاع الیک، و أنر أبصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتى تخرق ابصار القلوب حجب النور، فتصل الى معدن العظمة و تصیر ارواحنا معلقة بعز قدسک.(7).
**سر الصلوة، ص: 39@
آیا مقصود از این تعلق به «عز قدس» چیست؟ آیا حقیقت و لا حظته فصعق لجلالک(8) غیر از آن «صعق» در لسان اولیا است؟ آیا مقصود از تجلیات که در دعاى عظیم الشأن «سمات» وارد است، غیر از تجلیات و مشاهدات در لسان آنها است؟ آیا در کلمات کدام عارف بالاتر از این حدیث شریف، که در کتب معتبرهى شیعه و سنى نقل شده و از احادیث متواتره مىتوان گفت او را، دیدید که مىفرماید: ما یتقرب الى عبد من عبادى بشىء احب الى مما افترضت علیه؛ و انه یتقرب الى بالنافلة حتى احبه؛ فاذا احببته، کنت اذا سمعه الذى یسمع به و بصره الذى یبصر به و لسانه الذى ینطق به و یده التى یبطش بها، ان دعانى اجبته و ان سالنى اعطیته.(9).
بالجمله، شواهد بیش از آن است که بتوان در این مختصرات گنجاند. و مقصود ما از این تطویل آن است که برادران ایمانى خود را قدرى به معارف نزدیک کنیم، و این بدبینى را که در آنها نسبت به علماء بزرگ اسلام تولید شده و آنها را رمى به تصوف نمودند از قلوب آنها بزدائیم. نه آنکه فقط براى تطهیر دامن مقدس آنها از این الواث باشد، زیرا که به توهین و تحقیر خلق بندهاى پیش خدا خوار نمىشود اگر خودش پاک باشد، بلکه بر حسنات آنها افزوده مىشود و حظوظ دنیائى هر چه کمتر باشد در آخرت خداى تعالى به فضل عمیم خود ممکن است جبران کند؛ بلکه بیشتر نظر ما آن است که جلب نظر خوانندگان را راجع به معارف الهیه و تهذیب باطن، که هر دو از مهمات بلکه غایت بعثت انبیاء و انزال کتب است، نمائیم.
اى عزیز، شیطان تو را وسوسه نکند و به آنچه دارى قانع ننماید، قدرى
**سر الصلوة، ص: 40@
حرکت کن و از صورت بىمغز و قشر بى لب تجاوز نما و ذمائم اخلاق خود را و حالات نفسانیهى خویش را تحت مطالعه و مداقه قرار بده و با کلمات ائمهى هدى علیهمالسلام و کلمات بزرگان علماء انس بگیر که در آن برکاتى است. فرضاً که از عرفا کسى را به بزرگى نمىشناسى، از علماء بزرگ معرفت و اخلاق آنها را که پیش همهى علماء مسلمند پیروى کن؛ مثل جناب عارف بالله و مجاهد فى سبیل الله، مولانا سید بن طاوس رضى الله عنه. و مثل مولانا، عارف بالله و سالک الى الله، شیخ جلیل بهائى قدس سره. و شیخ ارباب معرفت، مولانا محمد تقى مجلسى رضوان الله علیه. و شیخ محدثین، فرزند بزرگوار او، مولانا مجلسى رحمه الله. کتاب شرح فقیه مولانا مجلسى اول، که یکى از کتابهاى نفیس جلیل القدر است و فارسى، مطالعه نما، و اگر نفهمیدى از اهلش سؤال کن که در آن کنزهائى از معرفت است. و همین طور کتب عزیزهى شیخان جلیلان نراقیان.(10) و از علماء معاصر، کتب شیخ جلیل القدر، عارف بالله، حاج میرزا جواد تبریزى(11) قدس سره را مطالعه کن؛ شاید انشاءالله از این تأبى و تعسف خارج شوى و چون نویسندهى خالى از همهى مقامات معرفت و انسانیت عمر را به بطالت نگذرانى؛ که خداى نخواسته اگر با این حال از این عالم منتقل شوى، دنبال آن حسرتها و پشیمانىهائى است جبران ناپذیر، و ظلمتها و کدورتهائى است بىمنتها.
بار خدایا، ما را از این خواب گران برانگیز و از این خودخواهى و خودبینى، که منشأ همهى مفاسد است، نجات ده و به صراط مستقیم انسانیت هدایت فرما. انک ولى الهدایة و التوفیق.
**سر الصلوة، ص: 41@
1) «همانا خداوند مىخواهد پلیدى را از شما خانواده بزداید و از هرگونه عیب و آلودگى پاکتان گرداند.».
2) «جز پاکان آن را مس نمىکنند.» (واقعه / 79).
3) «از امام صادق علیهالسلام روایت شده که در ذیل کلام خداى تعالى: الا من اتى الله بقلب سلیم فرمود: (قلب) سلیم قلبى است که پروردگارش را در حالى که احدى جز او در آن نیست ملاقات مىکند. و فرمود: هر قلبى که در آن شک یا شرکى باشد ساقط است. و همانا (خداوند) زهد در دنیا را اراده نمود (و از بندگان طلب کرد) تا قلبهایشان براى آخرت خالى و آماده گردد.» بحارالانوار، ج 67، ص 239، «کتاب الایمان و الکفر»، «باب الاخلاص»، حدیث 7، اصول کافى. ج 3، ص 26، «کتاب الایمان و الکفر»، «باب الاخلاص»، حدیث 5.
4) «از ابوجعفر الباقر علیهالسلام روایت شده که فرمود: هیچ بندهاى نیست مگر آنکه در قلب او نقطهاى سفید هست. چون گناهى مرتکب شود در آن نقطه نقطهاى سیاه برآید؛ اگر توبه کرد، آن سیاهى زدوده شود؛ و اگر به ارتکاب گناهان مداومت ورزد آن سیاهى گسترش مىیابد تا آن سفیدى را فرا بگیرد؛ چون سفیدى را پوشاند، صاحب آن قلب هرگز به سوى خیرى باز نمىگردد. و این سخن خداى عزوجل است که فرمود: «… نه چنین است بل آنچه کردهاند بر قلبهایشان زنگار زده.» (مطففین / 14) اصول کافی، ج 3، ص374، «کتاب الایمان و الکفر»، «باب الذنوب»، حدیث 20.
5) «و شیخ شهید ثانى گفته: در حدیث آمده است: خداوند به صورتهایتان (ظواهرتان) نمىنگرد بلکه به دلهایتان نظر مىکند،» التنبیهات العلیة على وظائف الصلوة القلبیة، در مجموعهى افادات شهید ثانى، ص 110، بحارالانوار، ج 67، ص 248، «کتاب الایمان و الکفر»، «باب الاخلاص»، حدیث 21 و ج 74، ص 88. جامع الاخبار، ص 117 (با اندکى اختلاف). همچنین این مضمون در وصیت رسول الله صلى الله علیه و آله به ابوذر آمده است. مکارم الاخلاق، ص 480، باب 12، فصل 5.
6) «خداوند فقط از پرهیزکاران مىپذیرد.» (مائده / 27).
7) «بارالها، بریدگى همه جانبه (از متعلقات دنیوى) براى توجه به خودت را ارزانیم فرما، و چشم دلهایمان را به فروغ نظر کردن به خودت روشن گردان تا دیدگان دل پردههاى نور را دریده به معدن عظمت و جلال برسد و جانهایمان به عز قدس تو تعلق یابند.» قسمتى از «مناجات شعبانیه»، بحارالانوار، ج 91، ص 97، «کتاب الذکر و الدعاء»، «باب ادعیة المناجات»، حدیث 12. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ص 374.
8) «… و به او نیم نگاهى کردى، پس در مقابل جلال تو مدهوش گشت.» پاورقى شمارهى 46.
9) «بندهاى از بندگان من به من نزدیک نمىشود به چیزى (عملى) که نزد من محبوبتر باشد از آنچه بر او واجب کردهام. و همانا بنده به وسیلهى نافله به من نزدیک مىشود تا آنجا که او را دوست بدارم؛ پس چون دوستش داشتم، در آن هنگام گوش او هستم که بدان مىشنود و چشمش که بدان مىبیند و زبانش که با آن سخن مىگوید و دستش که با آن مىگیرد. اگر مرا بخواند جوابش مىدهم و اگر از من (چیزى) بخواهد عطایش کنم.» اصول کافى، ج 4، ص 53. «کتاب الایمان و الکفر». «باب من اذى المسلمین و احتقرهم»، حدیث 7.
10) حاج ملا محمد مهدى ابنابوذر نراقى کاشانى، موصوف به خاتم المجتهدین، متوفى به سال 1209 ه. ق در نجف اشرف، داراى تألیفات متعدد اصولى، فقهى و اخلاقى از جمله جامع السعادات. و احمد بن ملا محمد نراقى کاشانى، متوفى به سال 1245 ه. ق در قریهى نراق، از اکابر فقهاى امامیه و داراى تألیفات متعدد در فقه، اصول و اخلاق از جمله معراج السعادة.
11) میرزا جواد آقا، مشهور به ملکى تبریزى، عالم فاضل اخلاقى، متوفى به سال 1344 ه. ق در قم. داراى تألیفات اخلاقى و عرفانى از جمله اسرارالصلوة، و رسالهى لقاء الله.