جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

علایم محبت الهى

زمان مطالعه: 4 دقیقه

مسلما در یک انسان الهى که خود را خالص و بى‏شائبه وقف آن وجود ازلى نموده

**سیماى متهجدین، ص: 21@

است صفاتى هویدا مى‏گردد که او را از سایر افراد ممتاز مى‏گرداند و همین نشانه‏ها فرا راه سالک قرار مى‏گیرد تا تمام هم و غم خود را در راه نیل به آنها به کار گیرد.

برخى از علایم محبت الهى که در محب خداوند باید دیده شود عبارتند از:

الف: همواره طالب لقاى پروردگار و رسیدن به وصال آن محبوب ازلى باشد؛ اگرچه با مرگ و نیستى وجود ظاهرى به آن برسد. از همین طرز تفکر است که محبت الهى مرگ را از پستان مادر گواراتر مى‏داند. زندگانى فانى دنیا و زرق و برق چهار روزه‏ى آن نتوانسته او را از یاد و ذکر خدا باز دارد؛ بلکه همواره در قفس تنگ دنیا از غم فراق مى‏نالد و ناله‏ى شوق سر مى‏دهد تا بلکه به وصال آن همایون برسد.

ب: همواره طالب رضاى الهى باشد و هرگز خواسته‏ى خود را بر خواسته‏ى محبوبش مقدم نداند؛ مقام رضا از مقامات والاى عرفانى است که رسیدن به آن مقدمات زیادى را طلب مى‏کند. تا سالک پا بر خویشتن ننهد و منیت خویش را به کنارى نیفکند به «او» نمى‏رسد هر چه بدبختى و شقاوت بر سر بشر آمده است از خودخواهى و منیت او ناشى مى‏شود. چرا که خداوند چیزى را مى‏خواهد و بنده چیز دیگرى و نهایتا همانچه خدا بخواهد انجام مى‏گیرد و بشر شکست خورده، سر عصیان و تباهى در پیش مى‏گیرد و (نستجیر بالله) خداى غفور و مهربان را دشمن خویش مى‏پندارد.

ج: دایما به فکر خدا باشد و حتى براى یک لحظه چه در خلوت و چه در حضور دیگران وى را فراموش نکند و تمام کارهایش براى خدا و به یاد خدا باشد. آن که ادعاى محبت الهى دارد ولى در کارها و اعمالش از خدا غفلت مى‏کند و حضور خداوند را در زندگیش نادیده مى‏گیرد تنها به فریب خودش پرداخته، از این راه بهره‏اى عایدش نمى‏گردد.

د: زبان، دل و تمام اعضایش همواره به یاد خدا باشد و از گفتن و شنیدن سخنان لغو و بیهوده و از معاشرت‏هاى بى‏فایده بپرهیزد. نفس آدمى به هر چه خو گرفت، اعمال و

**سیماى متهجدین، ص: 22@

حرکاتش نیز بر اساس آن نقش مى‏بندند، اگر با افراد نیک معاشرت و مجالست نماید، نفس خود به خود به سوى خیر و نیکى گرایش مى‏یابد و برعکس اگر با افراد بى‏شخصیت و بى‏هویت تکلم و نشست و برخاست نماید نفس به سوى شر و بدى سوق داده مى‏شود.

ه: شوق به مناجات الهى داشته باشد؛ خصوصا در خلوت‏ها و به ویژه در دل شب. بنا به قول پروردگار که مى‏فرماید: «ان ناشئة اللیل هى أشد وطئا و أقوم قیلا(1)» یعنى (مناجات سحرگاهى و نماز شب بهترین شاهد اخلاص و صفاى قلب و دعوى صدق ایمان است)، عبادت شبانه پابرجاتر و بااستقامت‏تر است و لذا به مناجات الهى به ویژه در دل شب سفارش مؤکد شده است. تا آنجا که جبرئیل امین به رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم وحى فرموده: «آگاه باش که شرافت مرد، عبادت او در شب است و عزت وى بى‏نیازى جستن از مردم است.»(2).

و: اگر ضررى از زیان‏هاى دنیوى به وى رسید به هیچ وجه متألم و ناراحت نگردد و اگر دنیا به وى رو کرد شاد و خوشحال نگردد؛ بلکه همواره از دنیا گریزان باشد. از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم منقول است که فرمود: «خداوند – جل جلاله – به دنیا وحى فرمود که هر که در خدمت تو باشد، او را به رنج و تعب بینداز و هر که تو را رها کند در خدمت وى باش و هرگاه بنده در دل شب تار، با آقاى خویش خلوت نموده و با او به راز و نیاز پردازد، خداوند نورى در دل وى جایگزین مى‏سازد و چون بگوید: اى رب من! اى رب من! خداوند جلیل – جل جلاله – ندایش داده و فرماید: لبیک اى بنده‏ى من! بخواه از من تا عطایت کنم. به من توکل نماى تا بسنده‏ات باشم و سپس خداوند به فرشتگان فرماید: اى فرشتگان من! بنده‏ام را بنگرید در دل این شب تیره با من خلوت کرده است. در حالى که بطالت پیشگان به امور

**سیماى متهجدین، ص: 23@

لعب مشغولند و غفلت زدگان در بستر خواب آرمیده‏اند، اینک گواه من باشید که به طور حتم او را آمرزیدم.(3)».

ز: به هر چیز و هر کس که نسبتى با محبوب وى دارد عشق بورزد؛ چنانچه مجنون به سگى که در کوى لیلى دیده عشق مى‏ورزد.

در مناجات نهم از مناجات خمس عشر، حضرت سجاد علیه‏السلام مى‏فرماید: «خدایا از تو محبتت را درخواست مى‏کنم و محبت کسى که تو را دوست مى‏دارد و محبت هر کارى که مرا به مقام قرب تو برساند.»

ح: همواره از عظمت و هیبت الهى ترسان و خائف باشد و در عین حال در جذبه محبت الهى به سر برد؛ در قرآن آمده است: «همانا آن مؤمنان که از خوف خداترسان و هراسانند و آنان که به آیات خداى خود ایمان مى‏آورند و آنان که هرگز به پروردگارشان مشرک نمى‏شوند و آنان که آن چه وظیفه بندگى و ایمان است به جاى آورده و باز از روزى که به خداى خود رجوع مى‏کنند دل‏هایشان ترسان است.»(4).

در جاى دیگر مى‏فرماید: «اى رسول! اگر ما این قرآن را بر کوه نازل مى‏کردیم مشاهده مى‏کردى که کوه از ترس خدا خاشع و ذلیل و متلاشى مى‏گشت و این امثال را در قرآن براى مردم بیان مى‏کنیم؛ باشد که اهل عقل و فکرت شوند.»(5).

ط: از محبت بین خود و خداوند در جایى سخن نگوید؛ مگر آن که مقصودش هدایت کسى به طریق پروردگارش باشد. چون عشق یک سرّ نهانى است و اگر بر زبان‏ها بیفتد بدیهى است که از ارزش کار کاسته مى‏گردد و چه بسا عاشق را از طى طریق بازدارد و او را دچار عجب و خودپسندى نماید که بزرگ‏ترین آفت سلوک محسوب مى‏گردد.

**سیماى متهجدین، ص: 24@


1) سوره مزمل آیه‏ى 6.

2) امالى صدوق ص 141.

3) امالى صدوق ص 168.

4) سوره‏ى مؤمنون آیات 57 تا 59.

5) سوره حشر آیه 21.