جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

فریاد محراب (1)

زمان مطالعه: 2 دقیقه

اى کاش آن گاه که نماز مى‏خوانم، نمازم آن گونه توانمند باشد که طراوت ها را از اسارت خارهاى گل برهاند و به بادهاى افسونگر، قدرت دریافت مبطل سِحر بدهد.

اى کاش آن زمان، مناره ها نیز همگام با من نماز بخوانند و چلچراغ هاى بزرگ به شکرانه ى عظمت عشق محبوب، نورانى شوند. کاش آن زمان برسد که در کارگاه نماز، لباسى بر قامت دل، اندازه کُنم که تار و پود آن «عشق» و «وصل» باشند. کاش آن زمان فرا رسد که در نمازم «خم ابروى یار» مجسّم گردد و «محراب به فریاد آید (1).

اى کاش آن گاه که نماز مى‏خوانم بر سرزمین سبز بندگى، گل هاى یاس بشکفند و فضا را از عطر زیباى خود معطّر سازند، قُمرى ها، عاشقانه پایکوبى کنند و چکاوکان، با هلهله، پَر بزنند.

مرا در دل، گل شقایقى هست که به یاد هجران، خونین است. اى کاش آن زمان شقایق، نغمه ى «اللّه اکبر» بسراید و سینه کبود از فراقش به عشق وصل، به

**روایت مهر، ص: 47@

سرخى مبدّل شود. اى کاش آن زمان که نماز مى‏خوانم، نجابت، رزهاى صورتى نیز با شرمندگى ام همگام شود و مرا به جایى رهنمون گردد که شرنگ شماتت بر من ببخشد و دیگر پنجه هاى آهنین خویش را نثار گونه ام نکند. اى کاش آن زمان که نماز مى‏خوانم، دیدگان نرگس نیز همراهم گردند و در کنار چشمه ى روحم با من همنوایى کنند. کاش آن زمان که به میعادگاه نماز مى‏روم، بدرقه ى زیباى فرشتگان معشوق، نصیبم گردد و مرا تا شاهراه سعادت، همراهى کند. زیباست که بر سجّاده ى نمازم، گل لاله اى بروید که جام خویش را به سبوى دیدگانم هدیه کند، تا در آن صهباى ناب شرمندگى بریزد.

کاش آن زمان که نماز مى‏خوانم با گمنامانى همراه شوم که درد سینه ام را شدّت مى‏دهند، که از هجرشان، اشکم کویر گونه ام را آبیارى مى‏کند.

**روایت مهر، ص: 48@


1) دیوان حافظ :در نمازم، خَم اَبروى تو با یاد آمدحالتى رفت که محراب، به فریاد آمد.