بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین، و الصلوة والسلام على جمیع الانبیاء و المرسلین، سیما الرسول الامین و حبل الله المتین، محمد المصطفى خاتم النبیین، و على آله و اصحابه و الائمة الهداة من اهل بیته؛ والسلام علینا و على عباد الله الصالحین.
اتل ما اوحى الیک من الکتاب و اقم الصلوة، ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنکر و لذکر الله اکبر.(1).
اى محمد! آیاتى که از کتاب خدا بر تو وحى مىشود و سروش غیبى بر قلب پاکت فرومىخواند برخوان! و نماز را به پا دار که نماز از هر زشتى و ناپسند بازمىدارد، و یاد خدا بسى بزرگتر است.
بحث امشب پیرامون نماز است. قبل از شروع بحث، نکتهاى را که پیش از این نیز خدمت آقایان و خانمها عرض کرده بودم تکرار مىکنم:
**سرود یکتاپرستى، ص: 14@
یکى از آداب مسلمانان نسبت به اسلام و قرآن این است که وقتى نواى قرآن در جلسهاى بلند مىشود، کوچک و بزرگ همه به احترام آن در کمال سکوت و آرامش بنشینند و گوش فرا دهند – حتى آنها که قرآن را به دلیل ناآشنایى با زبان عربى نمىفهمند.
و اذا قرىء القرآن فاستمعوا له و انصتوا(2).
وقتى قرآن خوانده مىشود، گوش بدهید؛ ولى نه فقط گوش دادن، بلکه علاوه بر آن: «انصتوا!» به احترام قرآن ساکت باشید. گوش دادن مربوط به آنهاست که معناى آیات را مىفهمند، اما «انصتوا» عام است؛ یعنى همه به احترام قرآن ساکت بمانید. این خود نوعى احترام گرفتن از کتاب خدا است.
ضمنا، از آقایانى که برنامههاى جلسات را تنظیم و اداره مىکنند خواهش مىکنم از این به بعد، قبل از شروع تلاوت قرآن، تذکر بدهند که تلاوت قرآن کریم اکنون شروع مىشود و همه به احترام قرآن ساکت شوند؛ زیرا چه بسا بعضى افراد به این نکته توجه نکنند. پس از این مقدمه اینک به بحث اصلى خود مىپردازیم: نماز.
بسیار شده است که مسلمان و غیرمسلمان دربارهى نماز مىپرسند: آخر این دولا و راست شدن، این به خاک افتادن و برخاستن، این کلمات یا آیات را خواندن و گفتن چیست؟ البته، عدهاى به حکم تربیت اسلامى و عادت به آداب و سنن مسلمانى، با کمال شوق، نیمه شوق، یا گاهى حتى با کسالت ولى به حکم عادت، نماز را مىخوانند؛ اما غالبا درک درستى از آن ندارند. از این رو، اگر کسى از ایشان بپرسد این چه کارى است که مىکنید،
**سرود یکتاپرستى، ص: 15@
قادر نیستند پاسخ و شرح مناسبى در مورد عمل خود بدهند.
یکى از واجبات، به خصوص در عصر ما، این است که هر مسلمانى بفهمد نماز چیست؛ در نماز چه مىکند و چه مىگوید و هر یک از کلماتى که ادا مىکند و کارهایى که انجام مىدهد چه معنایى دارد. دانستن این امر بر هر مسلمانى واجب و لازم است.
من امید داشتم تا زمان برگزارى این جلسه که به بحث نماز اختصاص دارد، نشریهاى را که در نظر داشتیم دربارهى نماز تهیه کنیم، آماده شود و در اختیار همه قرار گیرد؛ ولى از آنجا که هنوز ترجمههاى شمارهى اول نشریه کامل نشده، چاپ و انتشار آن به تعویق افتاد و لذا انتشار شمارهى دوم آن را که حاوى بحث مفصل و منظمى دربارهى نماز است روا ندانستم. به هر حال، بىآنکه به انتظار آن نشریه بنشینیم، امشب بحث نماز را به صورت فشرده عرض مىکنم. امیدوارم به یارى خداوند و با تأمین امکانات، بتوانیم هر چه زودتر این بحث را که بحثى بسیار ضرورى است براى نشر تنظیم و آماده کنیم.
اجازه بدهید قبل از اینکه وارد مقدمات بحث بشوم از خود نماز شروع کنم؛ زیرا بیم دارم اگر به مقدمات بپردازم در همان کلمهى اول بمانم و پس از یک ساعت صحبت همچنان در مقدمه باشم. از این رو مستقیما وارد اصل بحث مىشوم.
من مسلمانم؛ روزانه پنج نوبت، یا لااقل در سه نوبت، نماز مىگزارم: صبح، از سپیدهى صبح تا طلوع آفتاب: دو رکعت؛ ظهر، از نصفالنهار هر مکان تا غروب آفتاب: دو چهار رکعت (هشت رکعت) به نام ظهر و عصر؛ شب، از غروب آفتاب تا نیمهشب یا تا سپیدهى صبح: یک سه رکعت و یک چهار رکعت به نام مغرب و عشاء.
**سرود یکتاپرستى، ص: 16@
توجه دارید که اگر وقت نمازها را از نامشان بگیریم، وقت واقعىشان چنین خواهد بود: صبح (بامداد)، ظهر، عصر (یعنى در حدود دو یا سه بعدازظهر)، مغرب (غروب) و بعد عشاء (شامگاه)؛ یعنى موقعى که دیگر هیچ روشنى در آسمان نیست.
نماز اسلامى پنج نوبت است؛ ولى به فتواى فقهاى شیعه، انسان مىتواند حتى بىآنکه عذر و مشکلى داشته باشد آنها را در سه نوبت بخواند. اما چرا چنین است؟ اولین سؤالى که در رابطه با نمازهایى که مىخوانیم مطرح مىشود این است که در بیست و چهار ساعت چند نوبت باید نماز خواند. اگر جوانهایى که هنوز وارد میدان زندگى نشدهاند، یا حتى آنان که هنوز وارد میدان جوانى نشدهاند پیش از آنکه به میدان زندگى و جوانى پا نهند چنین پرسشى را از من کنند، مشکل مىتوانم به آنها پاسخ بگویم؛ چون جوان در این سن سراسر پاکى است و نمىفهمد که چرا لازم است یک انسان در بیست و چهار ساعت پنج بار خود را بشوید. او نمىتواند این نکته را درک بکند و من نیز کمتر مىتوانم در این باره به آنان توضیح کافى بدهم. ولى فعلا روى سخنم با آقاپسر و دخترخانمى است که به دوره ى جوانى رسیده یا در شرف ورود به میدان جوانى است؛ آقا و خانمى که غرق زندگى است و حتى موقعى که در خیابان راه مىرود حواسش جمع خودش نیست و ممکن است خداى نکرده زیر ماشین برود؛ روى سخن من با چنین افرادى است.
آدمیزاد به حکم آفرینش خاصى که دارد، سخت در معرض غفلت از خدا، راه خدا، پاکى و فضیلت است. باید دائما یک نظم معنوى مراقب او باشد تا از راه خدا و فضیلت و پاکى منحرف نشود. اما چون این کار دائما ممکن نیست، او را در شبانهروز پنج، یا لااقل سه نوبت به سوى خدا
**سرود یکتاپرستى، ص: 17@
مىخوانیم. ساعاتى را نیز در خواب مىگذراند. و براى اینکه زندگىاش خیلى درهم نشکند، صبح تا ظهر نیز او را فارغالبال مىگذاریم تا با خیال راحت به سراغ کار خود برود. بدین ترتیب بخشى از روز را درگیر تکلیف نماز نیست، اما در پنج یا لااقل سه نوبت در مقابل خدا قرار مىگیرد.
مىدانید این پنج نمازى که در روز مىخوانید چیست؟ در روایتى نیکو و لطیف، ضمن تمثیلى، حکمت نماز ذکر شده است: اگر یک انسان در بیست و چهار ساعت، پنج بار سر تا پایش را بشوید، آیا باز هم کثیف مىماند؟ هرگز! معناى پنج بار نماز نیز همین است. پنج نوبت روح و دل و جان خود را شستوشو ده تا دائما پاکیزه بمانى.(3).
شما که اینجا در اروپا زندگى مىکنید مىدانید که فرد طبقهى معمولى اروپایى تقریبا مقید است که لااقل هر روز یک بار قسمت ظاهر بدن، یعنى سر و گردن و دست و پاى خود را بشوید. چرا؟ براى اینکه مىخواهد دائما در انظار تمیز باشد. واقعیت این است که او فقط به انظار اهمیت مىدهد، لذا نسبت به بقیهى قسمتهاى بدن که در انظار جلوه ندارد خلیى مقید نیست. اما آیا براستى فقط تن آدمى کثیف مىشود؟ روح کثیف نمىشود؟ بىانصافى است اگر پاسخ منفى دهیم. همان گونه که یک گل خوشبوى لطیف نازک، خیلى زودتر در برابر عوامل فساد متأثر و منفعل مىشود و به فساد و پژمردگى مىگراید، روح لطیف آدمى به مراتب از جسم او براى آلوده شدن
**سرود یکتاپرستى، ص: 18@
حساستر و آمادهتر است و به دلیل خاصیت قبول و انفعالش ضمانت بیشترى مىخواهد تا در برابر عوامل فساد، محیط مصون بماند. اسلام، ضامنى بهتر از پنج نوبت توجه عمیق به خدا پیدا نکرده است؛ پنج نوبت توجه به خدا و گفتوگوى در برابر خدا – آن هم با توضیحاتى که عرض مىکنم. به نظر شما این ضامن چطور است؟ مطبوع و دلپذیر؟ لازم و سودمند؟ یا یک تکلیف شاق و بارى خستهکننده؟ کدام یک؟
و انها لکبیرة الا على الخاشعین؛ الذین یظنون انهم ملاقوا ربهم.(4).
نماز بار سنگینى است؛ مگر براى مردمى که به پاکى، خدا و راه خدا، و زندگى جاوید و روز جزا ایمان آوردهاند. آنان که مىدانند هدف زندگى انسان، داشتن فضیلت و پاک ماندن و رشد و کمال معنوى است از نمازهاى پنجگانه استقبال مىکنند. نماز براى آنها سنگین و سخت نیست.
ما وقتى به نماز مىایستیم چه مىکنیم و چه مىگوییم؟ قبل از هر چیز، دست و صورت و سر و پا را براى خدا تمیز مىکنیم. پس با دو نکته مواجهیم: اولا، تمیز مىکنیم؛ ثانیا، این عمل را براى خدا انجام مىدهیم. من هر وقت به این بخش از تعالیم اسلام مىرسم واقعا حالت وجد پیدا مىکنم. مىبینم، اسلام جسم و جان، ماده و معنا، دنیا و آخرت، زندگى و کمال را به طرز زیبایى به هم پیوند داده است. ملاحظه کنید؛ مىخواهم نماز بخوانم، وضو مىگیرم. وضو گرفتن چیست؟ وضو به معنى نظافت، شستوشو و پاکیزگى است. کجا را پاکیزه مىکنم؟ قسمتهایى از بدن را که معمولا بیرون است: صورت بیرون است و زودتر کثیف مىشود؛ دست معمولا تا آرنج
**سرود یکتاپرستى، ص: 19@
بیرون است و در مواقع معمولى بیشتر کثیف مىشود؛ بعد هم قسمتى از جلوى سر و روى پا که بیرون است همه را تمیز مىکنم. اما آیا اگر یک نفر پیش از وضو حمام رفته، صابون زده و خود را کاملا تمیز کرده باشد، باز هم باید وضو بگیرد؟ بلى. چرا؟ چون در این پاکیزه کردن به نام وضو یک نکته دیگر نیز وجود دارد: پاکیزه کردن خود براى خدا.
مىدانید که انسان در موقع وضو گرفتن باید براى خدا وضو بگیرد؛ یعنى باید به این نکته توجه کند که خود را براى خدا پاکیزه مىکند. انسان در این حال یک قدم به سمت پاکیزه شدن روح نیز برمىدارد. بنابراین، اگر کسى تمام تن خود را همین حالا تمیز کرده، اما این کار را به عنوان امتثال فرمان خدا و اینکه بخواهد تمیز بشود و به سوى خدا برود انجام نداده باشد، عمل او این نقیصه را دارد که فقط تمیز کردن جسم است نه تمیز کردن جان. انسانى که مىخواهد در برابر خدا به حالت راز و نیاز بایستد، باید قبل از آن یک قدم به سمت پاکیزگى جان برداشته باشد و براى خدا وضو بگیرد. به قول حافظ:
دوش رفتم به در میکده خوابآلوده
خرقه تر دامن و سجاده شرابآلوده
آمد افسوسکنان مغبچهى بادهفروش
گفت بیدار شو اى رهرو خوابآلوده
شستوشویى کن و آنگه به خرابات خرام
تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده
آن مى که حافظ مىگوید، میى است که عقل را به خاطر داغى سر از دست آدمى نمىگیرد. مى عشقى است که عقل را در راه پاکى و صفا مىگیرد. مسلم این است که در زبان عرفا، اصطلاح و کلمهى «مى» براى تعبیر از جهت
**سرود یکتاپرستى، ص: 20@
شیفتهکننده و شیوا و شیداکنندهى شخص عاشق کمال و معنویت به کار رفته است.
شستوشویى کن و آنگه به خرابات خرام
تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده
وضو، شستوشویى کردن و آنگه به مسجد و محل نماز خرامیدن است. یک قدم به سمت پاکى معنوى برداشتن است. لذا، اگر کسى همین حالا نیز حمام رفته، باید براى خدا وضو بگیرد تا یک قدم به خلوص و خدایى بودن نزدیکتر شده باشد.
بنابراین، نمازگزار مسلمان، دست و صورت و سر و پا، و نیز اندکى دل خود را تمیز مىکند، آن گاه به محراب عبادت و بندگى مىرود. محراب مختص امام جماعت نیست؛ هر جا به نماز بایستید همان جا محراب است. به جنگ شیطان و هوا و هوس رفتن است. محراب، جایگاه مبارزهى با خودپرستى و خودخواهى است.
بارى، نمازگزار با این توجه قلبى که براى خدا نماز مىخواند، در محراب خویش مىایستد و اولین کلمهاى که مىگوید این است: «الله اکبر»؛ خدا برتر و بزرگتر است از همه چیز. توجه کنید؛ با گفتن «الله اکبر» و بیان این شعار بزرگ اسلام، یک مسلمان همهى عظمتهاى دیگر را در برابر چشم دل و جان خود خرد مىکند. این مسأله نیاز به توضیح فراوان دارد؛ اما همان گونه که عرض کردم اگر بخواهیم در اینجا درنگ کنیم از اصل بحث بازمىمانیم. انشاءالله تفصیل مطلب را به بعد موکول مىکنم و فعلا به توضیح مختصرى اکتفا مىکنم.
باور کنید آدمى در زندگى غالبا در اثر مرعوب شدن یا مجذوب
**سرود یکتاپرستى، ص: 21@
شدن دچار لغزش مىشود. آنان که مىلغزند، یا مرعوباند، یا مجذوب. به آنکه در برابر عظمت زیبایى و دلربایى چیزى مفتون شده و خود را باخته، مىگوییم مجذوب. به آنکه در برابر صفوت و سیطرهى قدرتى خود را باخته، مىگوییم مرعوب. آدمى که خود را نبازد به این زودىها دچار لغزش نمىشود. این یک نکتهى عالى اسلامى است. مسلمان حق ندارد در برابر هیچ چیز خود را ببازد. البته او به حکم اینکه انسان است از چیزهاى خوب خوشش مىآید(5)؛ اما خوش آمدن یک مطلب است، مجذوب شدن و خود باختن و عنان اراده را از کف دادن مطلب دیگر. این دو معمولا با هم خلط مىشوند. به جوان، دختر، پسر، زن، مرد، مىگویى در برابر این ظواهر فریبندهى حیات این قدر پا روى همه چیز نگذار؛ مىگوید، مگر من آدم نیستم و دل ندارم؟ این درست؛ بنده هم دل دارم، شما هم دل دارى، اما اراده را نگه دار و خوددار باش. ببین این چیزى که تو از آن خوشت مىآید تا چه اندازه برایت سودمند و تا چه اندازه مضر است. ببین اگر سودمند است از چه راهى مىتوانى آن را به دست بیاورى؛ از راه حلال یا حرام؟ از راه شرافتمندانه یا از راه غیر شرافتمندانه؟ نکته در اینجاست: خود را نباز.
مسلمان حق ندارد در برابر قدرتها مرعوب باشد – هر قدرت انسانى، یا هر قدرت طبیعى بالاتر از آن. معناى نماز آیات همین است. آدمىزاد در موقع زلزلههاى سخت، خود را مىبازد. متأسفانه این نماز را بد معنى مىکنند. خیال مىکنند اسلام به مسلمانها گفته موقع زلزله و گرفتن
**سرود یکتاپرستى، ص: 22@
ماه و خورشید و از این قبیل، براى اینکه بلا برطرف شود نماز آیات بخوانند. اصلا معناى نماز آیات این نیست. اگر کسى ذرهاى با روایات ما آشنا باشد مىفهمد که معناى نماز آیات اصلا این نیست. معناى نماز آیات این است: بشر ممکن است در برابر حوادث فوقالعاده طبیعى خود را ببازد؛ اسلام مىگوید در این هنگام فورا بگو: «الله اکبر»؛ یعنى اینها هیچ عظمت ندارد، خود را نباز!
اگر تاریخ اسلام را مطالعه کنید مىبینید شعار سربازان مسلمان در میدان جنگ «الله اکبر» بود؛ یکمرتبه همه با هم مىگفتند «الله اکبر»، و پشت دشمن را به لرزه درمىآوردند.(6).
بنابراین، من مسلمانم و نماز را شروع مىکنم: «الله اکبر»؛ یعنى من نه مرعوب چیزى هستم، نه مجذوب چیزى. خدا از همه چیز بزرگتر است. بعد از آن: بسم الله الرحمن الرحیم.
شما مىدانید – این روزها معمول است و سابقا نیز معمول بوده – که وقتى مىخواستند جایى را افتتاح کنند مىگفتند به نام نامى فلانى اینجا را افتتاح مىکنیم. در اسلام این معنا قدغن است. هر کار به نام خداست. تنها خداست که مىشود به نام او کارى را شروع کرد، جایى را افتتاح کرد، یا بنایى را بنیان گذاشت. مسلمان، همه کارش را تنها به نام خداى بخشایشگر مهربان آغاز مىکند.
الحمد لله رب العالمین: ستایش مخصوص خداست؛
**سرود یکتاپرستى، ص: 23@
خداى جهانیان.
تملق و چاپلوسى از عوامل فساد دوجانبه است. هم براى شخص متملق فساد روحى و پستى و دنائت مىآورد، هم آن کسى را که دیگران تملق او را مىگویند گمراه مىکند؛ یعنى فساد دوجانبه دارد. مسلمان از هیچ کس ستایشگرى نمىکند، گرچه قدردانى مىکند؛ مثلا مىگوید فلانى مردى خدمتگزار است. این، قدردانى و شکر است. انسان باید سپاسگزار همه کس باشد. شما به من محبتى مىکنید، من نیز مىگویم بسیار متشکرم. این لازم است. تشکر، یعنى سپاسگزارى در برابر محبت شما. اما اگر شما به من محبتى کنید و من بگویم متشکرم، بعد هم شروع کنم براى شما اوصاف حمیده و خصال پسندیدهاى را برشمارم که یا هیچ یک از آنها در شما نیست، یا مقدار کمى در شما وجود دارد ولى من آن را چند برابر بکنم، این عمل ستایشگرى است. تنها موجودى که انسان مىتواند و شاید و باید که زبان به ستایش او بگشاید خداست، که کمال مطلق است و هر چه دربارهى او بگوییم باز هم کم است. اما در مورد انسانها حساب داشته باشید؛ از ایشان قدردانى، تشکر، سپاسگزارى بکنید، ولى ستایشگرى نکنید. حمد و ستایشگرى مخصوص خداى جهانیان است.
الرحمن الرحیم: خداى مهربان.
مالک یوم الدین: خدایى که روز کیفر و پاداش دارد (توجه به معاد).
ایاک نعبد و ایاک نستعین: بارالها! ما فقط تو را مىپرستیم و در برابر هیچ کس دیگر حالت پرستش نداریم و کمکهاى غیبى را فقط از تو مىخواهیم.
**سرود یکتاپرستى، ص: 24@
توجه بفرمایید، ما از همه چیز کمک مىگیریم؛ به این معنى که یا فعالیت مىکنیم، یا معامله مىکنیم. تنها موجودى که از او کمک مىگیریم اما نه به صورت معامله، خداست – و معنى «ایاک نستعین» همین است. مسلمان چشم طمع به هیچ کس ندارد؛ و گرنه از او استعانتى شرکآمیز خواسته است. با دیگران یا به صورت کار و فعالیت روبرو مىشود، یا به صورت معامله، توافق و قرارداد. اما توقع کمکهاى آقامنشانه از اشخاص داشتن، نوعى پستى است که به روح بلند مسلمان نشاید.
آن روزى که مسلمان کمک آقامنشانه از کسى بخواهد فقط حق دارد آن را از یک نفر طلب کند؛ آن هم خداست. این گونه کمک خواستن، در منطق یک مسلمان منحصر به خداست.
اهدنا الصراط المستقیم: بارالها! راه راست را به ما بنما.
صراط الذین انعمت علیهم: راه مردمى که نعمتت را بر آنها ارزانى داشتى و از نعمتت برخوردارند.
غیر المغضوب علیهم: نه راه آنها که به خشمت گرفتارند؛
و لاالضالین: و نه راهى که گمراهان مىروند.
این خواستههاى اصیل یک مسلمان از خدا در هر نماز است. بعد از آن نیز مقدارى قرآن مىخواند:
بسم الله الرحمن الرحیم. قل هو الله احد؛ بگو خدا تنها یک خداست.
الله الصمد؛ خداى به تمام معنا کامل؛ خداى کمال مطلق.
لم یلد و لم یولد؛ خدایى که نه زاده و نه زاییده شده.
و لم یکن له کفوا احد؛ و نه همتایى دارد.
**سرود یکتاپرستى، ص: 25@
نمازگزار وقتى که اینها را مىگوید مفاهیم و تعالیم عالى اسلام را به خود تلقین مىکند. بعد مىگوید: الله اکبر (البته این ذکر مستحب است)؛ به رکوع مىرود و خم مىشود. توجه کنید! خم شدن یک مسلمان به حالت رکوع در نماز معنا دارد. معناى آن این است که مسلمان در برابر هیچکس دیگر تعظیم نمىکند. مگر نه اینکه شما وقتى به حالت رکوع مىروید مىگویید سبحان ربى العظیم و بحمده؟ پاک است خداى من که بزرگ است و ستایش از آن اوست. گفتن این جمله چه معنایى دارد؟ یعنى: عظمتى که مرا وادار به تعظیم کردن و خم شدن مىکند مخصوص خداست. پاک است خدا که من در برابر کسى جز او به حالت تعظیم خم نشوم.
تاریخ اسلام را بخوانید. در موقعى که پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و مسلمانها در مکه گرفتارند و تحت فشار دشمنان قرار دارند و با عدهى کمى که دارند بر هستى و موجودیت خود مىترسند، عدهاى مسلمان به فرمان پیغمبر، براى اینکه مبادا نهال اسلام قبل از بارور شدن در مکه خشک شود، دستور مىگیرند به حبشه مهاجرت کنند. هفتاد و چند نفر بتدریج – و نه در یک نوبت – به حبشه آمدند. وقتى به حبشه مىآیند، نجاشى پادشاه حبشه به آنان پناه مىدهد. قریش هم یکى دو نفر مأمور با هدایا و تحف پیش نجاشى مىفرستند و درخواست مىکنند که اینان را از خاک خود بیرون کن و دستور بده به سرزمین پدرى و مادرى و وطن آباء و اجدادى خود برگردند. نجاشى پاسخ مىدهد که من اینان را ندیدهام، ولى براى چه باید این کار را بکنم؟ مىگویند اینها دین پدر و مادرى، دین آباء و اجدادى و مقدسات ملى خود را زیر پا گذاشتهاند. مىگوید من که نمىدانم؛ باید اینها بیایند تا ببینم حرف حسابشان چیست.
قرار مىشود در فلان روز که بار عام است، به چند نفر، یا به همهى این
**سرود یکتاپرستى، ص: 26@
عدهاى که به عنوان پیروان محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) به پایتخت حبشه آمدهاند، اجازه بدهند که به حضور نجاشى امپراطور حبشه بیایند. نجاشى امپراطورى مسیحى است. به این نکته توجه بفرمایید که وقتى به این مسلمانها اطلاع مىدهند، مىگویند همه که برویم فایده ندارد؛ ما دو نفر از آنها را که ارزندهترند به عنوان نماینده انتخاب مىکنیم تا بروند. یکى از آنها جعفر بن ابىطالب، برادر على بن ابیطالب – علیهالسلام – است. قرار مىشود این دو نفر بیایند و از حقوق مسلمانان پناهنده به حبشه در برابر شکایت نمایندگان قریش، در پیشگاه و حضور نجاشى دفاع کنند. وقتى جعفر و همراهش مىخواهند به تالارى که نجاشى در آن روى تخت نشسته وارد شوند سرشان را راست مىگیرند و وارد مىشوند. درباریان نجاشى و مأمورین تشریفات در برابر نجاشى تا زمین خم مىشوند و به آنها مىگویند به خاک بیفتند. اما اینان اصلا تکان نمىخورند. به آنها مىگویند مگر شما وحشى هستید؟ مگر شما آدم نیستید؟ دارید در برابر امپراطور حاضر مىشوید! اینان پاسخ مىدهند که اى بیچارهها! ما اگر قرار بود به خاک بیفتیم اینجا نمىآمدیم؛ ما اینجا آمدیم تا در برابر انسانها به خاک نیفتیم. جعفر و همراهش در چنین موقع حساس و خطیرى حاضر نمىشوند در برابر نجاشى قد خم کنند.
بله، این است مسلمان! مسلمان در برابر هیچ کس تعظیم نمىکند. من حتى به بچههاى کوچک خودم که گاهى از سر تقلید از دیگران مىخواهند به من یا مادرشان احترام بگذارند و تعظیم کنند گفتهام مبادا حتى در برابر من تعظیم کنید؛ در برابر هیچ کس تعظیم نکنید. من هم شخصا تاکنون در برابر هیچ کس تعظیم نکردهام و نخواهم کرد. من مسلمانم؛ مسلمان که در برابر کسى تعظیم نمىکند -: سبحان ربى العظیم و بحمده. بعد برمىخیزد و به خاک مىافتد. عدهاى در برابر بزرگان به خاک مىافتند، اما مسلمان در برابر
**سرود یکتاپرستى، ص: 27@
خدا به خاک مىافتد و مىگوید: سبحان ربى الاعلى و بحمده. اگر قرار است عدهاى در برابر متوسطین تعظیم کنند و در برابر بزرگترها به خاک افتند، براى من بزرگترین بزرگترها (الاعلى) و بالاترین بالاها خداست. پاک باد خداى بالاتر از همه که من در برابر کسى جز او به خاک بیفتم.
این یک رکعت نماز. حال واقعا بگویید، اگر مسلمان در هر روز پنج بار این تمرین را بکند و این سرود توحید و یکتاپرستى را بخواند چقدر اثر دارد! حالا توجه مىفرمایید نماز چیست؟
رکعت دوم، سوم و چهارم نیز همین طور. حال به تشهد و سلام مىپردازیم. اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له؛ گواهى مىدهم که جز خداى آفریدگار جهان هیچ خدایى نیست و تنها او بىهمتاست. و اشهد ان محمدا عبده و رسوله؛ گواهى مىدهم که حتى محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) نیز بنده و فرستادهى خداست. این شهادت را مىدهم تا مبادا من هم مثل پیروان مسیح، محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) را هممرز خدا کنم. مسلمان هر روز چند بار این جملات را مىگوید تا مبادا او هم به انحراف مسیحیت دچار شود. بعد هم براى اینکه معلوم باشد گرچه محمد خدا نیست، اما انسانى است که حقوقى بر ما دارد، بر محمد و آل محمد درود مىفرستد: اللهم صل على محمد و آل محمد؛ یعنى، درست گفتم محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) بندهى خدا و پیغمبر خداست، اما حق پیغمبرى و رهبرى بر ما دارد؛ پس خدایا! بر او و خاندانش درود بفرست. پس از آن (البته این مستحب است): السلام علیک ایها النبى و رحمة الله و برکاته؛ سلام و رحمت خدا بر تو اى پیغمبر! بعد (خوب توجه کنید): السلام علینا و على عباد الله الصالحین؛ سلام بر ما و بر همهى بندگان نیکوکار خدا.
مسلمان در هر نمازى پیوند دوستى با همهى بندگان نیکوکار خدا را به
**سرود یکتاپرستى، ص: 28@
خود تلقین مىکند. به عبارت دیگر، درود صلح بر بندگان نیکوکار و مسلمان را هر روز در نماز تکرار مىکند. صلح و سلام بر بندگان صالح. بعد هم اگر کسانى اینجا هستند: السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
لب مطلب این است که نماز، سرود یکتاپرستى، کمال، فضیلت، و سرود حفظ شخصیت مسلمان است که هر روز چند بار مىخواند.
اگر شما به سربازخانه بروید مىبینید سربازان هر روز لااقل یک بار سرود سربازى مىخوانند. اگر علت این مسأله را بپرسید، مىگویند براى اینکه باید روح فداکارى در سرباز زنده بماند. سرود خواندن تلقین است. تلقین عامل زنده نگه داشتن روح فداکارى و جانبازى در سرباز است.
اسلام نیز مىگوید نماز سرود توحید است؛ سرود کمال و فضیلت است و مسلمان در هر روز باید در چند نوبت آن را بخواند تا روح یکتاپرستى و کمال و فضیلت در او زنده بماند. این معنى نماز است. حالا درمىیابید که چرا خداوند به پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) مىگوید نماز را در میان مسلمانان ترویج کن؛ چون نماز از عوامل پیشگیرى از فساد است. چون نماز روح ایمان را تقویت مىکند، و ایمان هر قدر تقویت بشود فساد کم مىشود. از این بالاتر: «و لذکر الله اکبر»؛ نماز یاد خداست – که این لذتى بالاتر است.
در قرآن کریم دربارهى نماز خصوصیاتى آمده است:
اقم الصلوة لدلوک الشمس الى غسق اللیل و قرآن الفجر؛ ان قرآن الفجر کان مشهودا. و من اللیل فتهجد به نافلة لک عسى ان یبعثک ربک مقاما محمودا(7).
**سرود یکتاپرستى، ص: 29@
این آیه دربارهى اوقات نماز است. علاوه بر آن، به مسلمانها تأکید شده است که نماز را محترم بشمارید: حافظوا على الصلوات و الصلوة الوسطى(8)؛ مواظب نماز باشید، بخصوص نماز میانه. نماز میانه، یا نماز صبح است که غالبا به خطر خواب نزدیک است، یا نماز ظهر است که میان روز است. نماز صبح میان شب و روز است و نماز ظهر نماز میان روز است. یکى از این دو نماز میانه – یا شاید هر دو – در خطر است. آن در خطر خواب، این در خطر کار. لذا بر مواظبت بر آنها امر شده است.
در اواسط نضج اسلام در مدینه، و بلکه به یک معنا مىشود گفت در اواخر آن، شهر طائف مدتى در محاصرهى مسلمانها بود ولى فتح نشد. پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) نیز برگشت. اهل طائف دیدند که بالاخره نمىشود و باید فکرى کرد. چند نفر سفیر پیش پیغمبر فرستادند. مىدانید پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) از آن سفرا کجا پذیرایى کرد؟ در مسجد مدینه. گفت براى این سفرا خیمه و چادر زدند و آنان را در آنجا منزل داد. یک نفر را هم مأمور پذیرایى از آنها کرد – گرچه این سفرا کافر بودند. این سفیران مردم طائف آمدند به پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) گفتند یا محمد! حقیقت این است که ما احساس کردیم نمىتوانیم در کنار مسلمانها بدون پیمان و عهدى زندگى کنیم. آمدیم که در زیر لواى تو باشیم.
فرمود، بفرمایید مسلمان شوید و به زیر لواى اسلام بیایید. گفتند ما مسلمان مىشویم؛ قبول مىکنیم که خدا هست و این بتها را هم کنار مىگذاریم. قبول هم مىکنیم که تو پیغمبرى و مالیات و مانند آن هم مىدهیم. فقط از تو خواهش داریم که نسبت به دو مطلب دربارهى ما آسان
**سرود یکتاپرستى، ص: 30@
بگیرى و سخت نگیرى. پیغمبر در مورد هر یک از طوایف که مسلمان مىشدند به خود آنها دستور مىداد بروند و بتخانهها را خراب کنند. آنان به پیغمبر گفتند ما را از این مأموریت معاف بدار؛ خودت هر کس را صلاح مىدانى بفرست تا بتخانهها را خراب کند. اما بت هبل در میان عوام ما خیلى ارزش دارد؛ آن را فعلا چند سالى دست نزن تا مردم عادت بکنند، بعد هر کارى مىخواهى بکن. پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود، اینکه من چند سال بگذارم که نمىشود؛ اما اینکه خود شما بتها را نشکنید و من کسى را بفرستم قابل اجراست. این را قبول کردیم؛ اما شرط دوم چیست؟ گفتند شرط دیگر این است که ما مسلمان مىشویم ولى نماز نمىخوانیم. پیغمبر فرمود: لا خیر فى اسلام لیس معه الصلوة؛ اسلامى که با تمرین روزانهى آن، یعنى نماز، همراه نباشد خیر و برکت و اثرى ندارد. یعنى اینکه اگر مسلمان شوید اما نماز نخوانید براى ما قابل قبول نیست. در روایات هست: الصلوة عمود الدین، ان قبلت قبل ما سواها و ان ردت رد ما سواها؛ نماز ستون دین و تمرین دیندارى است.
عدهاى مىپرسند خیلىها هستند، نمازشان ترک نمىشود، اما نادرستى هم مىکنند؛ مال مردم را هم مىخورند؛ دروغ هم مىگویند؛ خیانت هم مىکنند. پاسخ این اشکال چیست؟ با جواب دادن به این مسأله بحث امشب را تمام مىکنم. جواب و حل این مطلب این است که برادر عزیز و خواهر عزیز! هر کسى مقدارى کمال و فضیلت و مقدارى هم بىکمالى و بىفضیلتى دارد. کامل مطلق فقط خداست. آن آدمى که مىبینید نماز مىخواند اما دروغ هم مىگوید و خیانت هم مىکند، اگر نماز نمىخواند از دیوار مردم هم بالا مىرفت. اثر نماز خواندن او این است که از بیشتر شدن فساد او و فاسدتر شدنش تا حدودى جلوگیرى مىکند؛ و این غنیمت است.
**سرود یکتاپرستى، ص: 31@
ما معمولا به این اثرها توجه نمىکنیم.
تقریبا سه سال پیش بود که با مردى آشنا شدم. او قبلا از دوستان و همپیالههاى یکى از الوات درجه اول تهران بود؛ ولى هنگامى که وى را دیدم به مردى نسبتا حسابى تبدیل شده بود و خیلى هم با آن همپیالهاش فرق داشت. به من گفت، من و فلان کس سالها با هم همپیاله و همکار و همه کاره بودیم، اما من در عالم لوطىمنشى یک کار را مىکردم و آن اینکه، طبق آن تربیت قبلى که داشتم، نماز را مىخواندم. مىگفت، به خدایت و به جدت مصطفى (صلی الله علیه وآله وسلم) قسم، پیش تو اعتراف مىکنم این که حالا مىبینید من وضعم با آن دوستم فرق دارد، – زن دارم، بچه دارم، خانه دارم، کاسب شدم، به زندگىام مىرسم، سرم به راه است و کار خیر هم انجام مىدهم – به عقیدهى خودم مرهون همان نماز دست و پا شکستهاى است که مىخواندم. این اعتراف یک مرد دربارهى خود است. این یعنى همان نماز کمخاصیت. البته، نماز کامل آن است که انسان را از همهى ناپاکىها پاک کند؛ اما نماز ناقص نیز انسان را از مقدارى از ناپاکىها پاک مىکند یا دور نگه مىدارد و کمى به او مصونیت مىدهد. خوب توجه کنید، حداقل معناى این که یک آدم در روز سر وقت پا مىشود و نمازش را مىخواند چیست؟ حداقل مطلب این است که این آدم کلمهى وظیفه را مىفهمد – و این خود یک کمال است. البته، چه بهتر که نمازى بخوانیم پاککننده؛ نمازى بخوانیم که نشاط دهندهى روح و روشنکنندهى قلب باشد. ولى نمىتوان به کسى گفت چون نماز تو واجد آن ویژگىهاى متعالى نیست آن را رها کن. بالاخره نماز او پیوندى میان او و اسلام، میان او و کمال و فضیلت برقرار مىکند؛ ولو پیوندى خیلى باریک و نازک و کماثر. هر چه این پیوند بیشتر باشد، بهتر است.
امید دارم با این معنا و مفهومى که براى نماز عرض کردم، از امشب
**سرود یکتاپرستى، ص: 32@
نماز در چشم بصیرت ما و در پیش همهى ما قیمت دیگرى پیدا کند. امیدوارم پدران و مادران به سهم خود بکوشند به بچهها با همان زبانى که مىفهمند این معانى را در حد فهمشان یاد دهند و امیدوارم ما نیز بزودى امکاناتى پیدا کنیم و در آیندهى نزدیک این فرصت نصیب شود که در مسجد نیز زمینهاى براى فهماندن این مطالب، مخصوصا به کودکان، فراهم شود.
**سرود یکتاپرستى، ص: 35@
1) سورهى عنکبوت، آیهى 45.
2) سورهى اعراف. آیهى 204.
3) ارأیتم لو ان نهرا بباب احدکم یغتسل فیه کل یوم خمسا ما یقول؟ ذاک یبقى من دونه؟ قالوا: لا یبقى من دونه شیئا! قال: فذلک مثل الصلوات الخمس یمحوالله به الخطایا. (صحیح بخارى، کتاب نهم، باب ششم.).
4) سوره بقره، آیات 45 و 46.
5) آقایى رفته بود بالاى منبر و داد زده بود: ایها الناس! چه کسى در این مجلس است که از آواز خوب و موسیقى خوب بدش بیاد؟ یک نفر بلند شده بود، گفته بود: «من». آقا گفته بود فورا او را به اصطبل برسانید؛ او آدمىزاد نیست!.
6) در مورد تأثیر عجیب این شعار در جنگهایى که مسلمانان در شام کردند، داستانهاى بسیار جالبى وجود دارد که شاید در جلسهى دیگرى نقل کنم.
7) سوره اسراء، آیات 78 و 79.
8) سوره بقره، آیه 238.