جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

قدرت اقناع‏سازى تبلیغات

زمان مطالعه: 9 دقیقه

وام گرفته و گزینش شده از کتاب «عصر تبلیغات»، آنتونى پراتکاینس و الیوت آرنسون، ترجمه دکتر کاووس سیدامامى و محمدصادق عباسى، انتشارات سروش، سال 1379

«ارسطو اولین کسى بود که تئورى جامعى براى اقناع وضع کرد. تئورى ارسطو سه جنبه‏ی اقناع را تعیین کرد: منبع، پیام و احساس مخاطبان. ارسطو براى هر جنبه به پیام دهنده‏ی آتى توصیه‏هایى نمود. مثلاً، ارسطو توصیه مى‏کرد که خطیب خود را شخص خوب و قابل اعتمادى نشان بدهد. به نظر ارسطو، خطابه نویسان باید در تدوین پیام اقناع کننده، ادله‏اى به کار برند که حاکى از ترتیب منطقى باشد، و براى بیان نکات از مثال‏هاى زنده تاریخى و فرضى استفاده کنند. پیام باید متناسب با اعتقادات گذشته‏ی مخاطبان تنظیم شود. ارسطو درک احساسات مخاطبان را اساسى مى‏دانست. شخص خشمگین رفتارى متفاوت با فرد خرسند دارد. خطیب باید بتواند این احساسات را به جهت مطلوب سوق دهد. در این خصوص، ارسطو نحوه‏ی برانگیختن احساسات خشم، دوستى، ترس، و شرم در مخاطبان و نحوه‏ی استفاده‏ی مطلوب از آن را در اقناع شرح مى‏دهد.»

**راهبردهاى روان‏شناختى تبلیغ، ص: 187@

در مقابل، مبانى اقناع بر اساس تئورى یادگیرى حدود یک قرن است که توسط اقناع کنندگان حرفه‏اى، به ویژه تبلیغاتچی‏ها و مبلغان سیاسى، به کار مى‏رود. تئورى یادگیرى الهام بخش شمارى از منتقدان هم بوده است. کتاب آلدوس هاکسلى (Brave New Wrld) و کتاب آنتونى برگس (A Clockwork Orage) از آن جمله است، که هر دو چشم اندازى آینده‏نگرانه از جهانى که تماماً بر اساس اصول رفتارگرایى هدایت مى‏شود ارائه مى‏کنند.

بر اساس تئورى یادگیرى، پیام اقناعى هنگامى اقناع کننده است که توسط گیرنده آموخته و پذیرفته شود؛ تبلیغ باید در معرض دید قرار گیرد، درک شود، آموخته شود، به یاد بماند، و موجب عمل گردد. اصول اساسى تئورى یادگیرى در طراحى ارتباطات مؤثر مورد استفاده است. مثلاً، والتر دیل اسکات(1) در سال 1971 م، در کتابى به تبلیغاتگران توصیه کرد که با تکرار (پخش پى در پى آگهى)، شدت (استفاده از آگهى‏هاى رنگین و بلندآوا)، تداعى (محتواى پیام را با تجارب گیرنده ربط دادن) و ابتکار (متمایز بودن آگهى)، یادآورى آگهى‏هاى خود را افزایش دهند.

بر اساس پژوهش‏هاى کارل هاولند و همکارانش، تقسیم فرایند یادگیرى به چهار مرحله شاید مهمترین و مؤثرترین الگوى یادگیرى در زمینه‏ی اقناع باشد. پیام اقناع کننده هنگامى اقناع کننده است که در هر یک از مراحل روانى زیر به گیرنده پیام پاداش دهد:

1ـ پیام باید توجه گیرنده را جلب کند. پیامى که نادیده گرفته شود، اقناع نمى‏کند.

2ـ ادله‏ی پیام باید فهم و درک شود. براى این که اقناع شویم باید نکات مورد نظر گوینده را درک کنیم، اعم از آن که یک شعار تبلیغاتى ساده باشد، یا یک مجموعه‏ی پیچیده از دلایل براى توجیه ضرورت جنگیدن یک ملت.

3ـ گیرنده پیام باید استدلال‏هاى پیام را بیاموزد و آنها را به عنوان حقیقت بپذیرد. وظیفه‏ی تبلیغاتچى و سایر اقناع کنندگان آموختن استدلال‏هاى مؤید هدف است، به نحوى که در زمان و مکان مناسب با سهولت به خاطر آورده شود.

4ـ ما هنگامى بر اساس این یادگیرى‏ها و اعتقاد عمل خواهیم کرد که انگیزه‏اى براى انجام آن داشته باشیم.

هر چند الگوى یادگیرى در زمینه‏ی اقناع کارآیى خود را در طراحى بسیارى

**راهبردهاى روان‏شناختى تبلیغ، ص: 188@

پیام‏هاى مؤثر به اثبات رسانده است، تحقیقات نشان داده است که یک پیام مى‏تواند حتى بدون برخوردارى از برخى از مراحل تئورى یادگیرى اقناع کننده باشد. گاهى پیام مى‏تواند حتى بدون آن که استدلال‏هاى آن کاملاً درک یا فهمیده شود، مقنع باشد. مثلاً ج. گوردن لیدى، که در سرقت واترگیت دست داشت، در شرح حال خود مى‏نویسد که در جوانى اغلب سخنرانی‏هاى آدولف هیتلر را که از رادیو به زبان آلمانى پخش مى‏شد گوش مى‏داد و با وجود آن که او تنها چند جمله آلمانى مى‏دانست، پیام وى را اقناع کننده مى‏یافت. گاه یک پیام مى‏تواند اقناع کننده باشد حتى در صورتى که استدلال‏هاى کلیدى آن آموخته یا به خاطر سپرده نشود. مثلاً، کودکان اغلب توسط آگهى‏هاى اسباب بازى اقناع مى‏شوند، هر چند از محتواى پیام مطلب چندانى را به یاد نمى‏آورند. در نهایت، دیده شده است که مردم بر اساس عقاید خود عمل مى‏کنند حتى در جایى که انگیزه شخصى روشنى براى آن وجود ندارد؛ مثلاً، یک شهید به خاطر یک آرمان مى‏میرد، و یک میهن پرست از سیاستى که به صلاح یک ملت است جانبدارى مى‏کند.

در اواخر دهه‏ی 1960 م رهیافت تازه‏اى براى اقناع به‏ام «رهیافت واکنش ادراکى»(2) در پاسخ به این انتقادها پدید آمد. بر اساس این رهیافت، اقناع یک گیرنده‏ی منفعل پیام که مطیع اصول تئورى یادگیرى باشد مورد نظر نیست بلکه هدف جذب شرکت کننده‏اى فعال در فرایند اقناع است. عامل مهم تعیین کننده در اقناع، افکارى است که در حین دیدن یا شنیدن پیام اقناع کننده در سر شخص جریان مى‏یابد. به بیانى دیگر، اقناع به چگونگى تفسیر و واکنش گیرنده ـ که با توجه به شخص، موقعیت و گیرایى پیام تغییر مى‏کند ـ بستگى دارد.

رهیافت واکنش ادراکى، یکى از مهمترین قواعد تعیین مؤثر بودن تاکتیک‏هاى اقناع را در اختیار ما گذاشته است: روش موفق اقناع آن است که افکار را چنان سمت و سو دهد، که فرد مورد هدف به شیوه‏اى موافق به نظرات گوینده بیندیشد؛ روش موفق، هرگونه تفکر خلاف را تضعیف و افکار موافق با نحوه‏ی عمل پیشنهادى را تقویت مى‏کند.

اظهار این که اقناع به «افکارى که در سر شخص به هنگام دریافت پیام جریان داردپ» وابسته است، به نظر صریح مى‏آید، اما یک سؤال مهم را بى پاسخ مى‏گذارد:

**راهبردهاى روان‏شناختى تبلیغ، ص: 189@

افکارى که در سر ما جریان دارد، چه گونه تعیین مى‏شود؟ واکنش ادراکى ما از کجا سرچشمه مى‏گیرد؟ چه چیز شیوه‏ی تفکر ما درباره‏ی پیام اقناع کننده را معین مى‏سازد؟ این کتاب طالب پاسخگویى به این سؤال‏هاست.

تأثیر الگوهاى رسانه‏هاى همگانى در خشونت و سایر رفتارهاى اجتماعى از سال‏ها پیش شناخته شده است. در اوایل دهه‏ی 1960 م، روان شناس مشهور آلبرت باندورایک برنامه‏ی آزمایشگاهى گسترده را به منظور بررسى رابطه‏ی بین الگوهاى تلویزیونى و خشونت آغاز کرد. در یک بررسى نوعى، بچه‏ها به تماشاى یک بزرگسال بر صفحه‏ی تلویزیون مى‏پرداختند که به یک عروسک پلاستیکى بزرگ که یک وزنه در پایه‏اش داشت ضربه مى‏زد. عروسک پس از هر مشت به عقب مى‏افتاد، و سپس به بالا مى‏جهید. در نمایش تلویزیونى باندورا، الگوها به عروسک مشت و لگد مى‏زند، با چکش به آن مى‏کوبیدند، بر سرش فریاد مى‏کشیدند. پس از نمایش، بچه‏ها امکان آن را داشتند که با اسباب بازى‏هاى گوناگون جذاب از جمله یک عروسک پلاستیکى بزرگ به بازى بپردازند. مشاهدات مکرر نشان داد که کودکان آمادگى انجام دادن آن‏چه را قبلاً دیده بودند داشتند. آنانى که شاهد الگوى خشونت‏آمیز بودند بیشتر به ضربه زدن و مشت کوبیدن به عروسک مى‏پرداختند.

بسیارى از پژوهش‏هاى بعدى یافته‏هاى اولیه‏ی باندورا را تأیید مى‏کند. مشخص شده است که الگوهاى پرخاشگر بر پرخاشگرى افراد اعم از مرد و زن و کودک و بزرگسال تأثیر مى‏گذارد؛ بر رفتار انسان در داخل آزمایشگاه و بیرون از آن مؤثر است؛ و صرف نظر از آن که الگو یک شخصیت کارتونى یا شخص واقعى باشد، و عمل پرخاشگرى چه منفرد بوده و چه جزئى از یک طرح پیچیده نظیر داستان جنایى تلویزیونى باشد، تماشاى الگوهاى پرخاشگر مردم را به ضربه زدن به عروسک، شوک الکتریکى دادن به همکلاسى، آزاد زبانى غریبه‏ها و اذیت حیوانات کوچک سوق مى‏دهد.

خوشبختانه، تأثیر الگوها دو جانبه است. توان الگوهاى رسانه‏هاى گروهى را همچنین مى‏توان براى آموزش رفتارهاى موافق جامعه به کار بست. براى مثال از الگوهاى اجتماعى براى افزایش آمادگى مردم جهت کمک به صاحبان وسایل نقلیه‏اى که چرخشان پنچر شده است یا افزایش میزان اعانه‏ی پرداختى به صندوق مؤسسات خیریه استفاده شده است. به همین ترتیب، از الگوها براى آموزش واکنش‏هاى غیر خشونت‏آمیز و کاهش سطح پرخاشگرى در اوضاع خشونت بار بهره گرفته‏اند.

**راهبردهاى روان‏شناختى تبلیغ، ص: 190@

اما آموختن به معناى موعظه کردن نیست. الگوها بسیار بیش از کلمات تأثیر متقاعد کننده دارند. در یک مجموعه مطالعات خردمندانه، جیمز برایان و همکاران او کودکان را در برابر الگوهاى بزرگسالى قرار دادند که به موعظه‏ی حرص یا نوع‏دوستى مى‏پرداختند یا اقدام به عملى آزمندانه یا نوع‏دوستانه مى‏کردند. نتایج: کودکان بیشتر تحت تأثیر آن چه الگوها انجام مى‏دادند قرار مى‏گرفتند تا آن چه آنان بر زبان مى‏آورند. این یافته‏ها در شرایطى که شهردار واشنگتن به سخنرانى براى کودکان درباره‏ی مضرات مواد مخدر مى‏پردازد و در عین حال در حین استعمال کوکائین دستگیر مى‏شود، یا وقتى که مبلغان تلویزیونى پروتستانیسم(3) اعمال شنیع جنسى انجام مى‏دهند یا جیب خود را از اعانات مردم پر مى‏کنند، اهمیت بیشترى مى‏یابد.

قدرت الگوها در اقناع کردن از چشم تبلیغاتگرها پوشیده نمانده است. تبلیغات سى ثانیه‏اى پر از صحنه‏هاى زیرند: افراد چاقى که با کمک رژیم‏هاى مناسب تقلیل وزن داده‏اند، زنان خانه دارى که با کمک پاک کننده‏هاى تبلیغى خانه‏هایشان را تمیز کرده و شوهرانشان را تحت تأثیر قرار داده‏اند، پسران و دخترانى که تنها به خاطر یک لبخند که از خمیر دندان خاصى شفافیت یافته به عشق، محبت و احترام دست یافته‏اند، و زوج‏هاى جوانى که با استفاده از کارت اعتبارى معروف به زندگى خوبى دست یافته‏اند. کارایى این الگوها به فروش محصول خلاصه نمى‏شود. آنها ارزش‏ها را نیز تقویت مى‏کنند (مثل این که هیکل قلمى خوب است) و «سب زندگى» مى‏آموزند (مثل این که نقش زنان خانه دار جلب رضایت شوهران است و متخصصان جوان شهرى زندگى خوبى دارند).

فرض کنید قرار است یک سخنرانى داشته باشید و شنوندگان خود را اقناع کنید که اختصاص بودجه بیشتر به آموزش و پرورش ضرورى است، یا این که کسرى بودجه را باید از طریق تقلیل هزینه‏هاى داخلى کاهش داد. آیا با عنوان کردن نظر خود و نادیده گرفتن نظرات مخالف، تعداد بیشترى را قانع خواهید کرد، یا با طرح بحث‏هاى مخالف و کوشش در جهت رد آنها؟

پیش از آن که به این سؤال پاسخ دهیم، اجازه بدهید به عوامل مؤثر بر این موضوع نگاهى از نزدیک بیفکنیم. اگر پیام دهنده‏اى استدلال‏هاى مخالف را بازگو کند،

**راهبردهاى روان‏شناختى تبلیغ، ص: 191@

احتمالاً نشان مى‏دهد که فردى بى غرض و منصف است. این امر مى‏تواند قابلیت اعتماد گوینده را بالا ببرد و در نتیجه تأثیر پیام او را افزایش دهد. از سوى دیگر، طرح بحث‏هاى مخالف ممکن است شنوندگان را متوجه بحث‏انگیز بودن مسأله نماید، در آنها تزلزل ایجاد کند، و سبب شود تا به دنبال بحث‏هاى مخالف بگردند، و در نهایت از قدرت پیام در اقناع کردن ایشان کاسته شود.

حال که این دو امکان را در ذهن خود ترسیم کردیم، تعجبى ندارد اگر بگوییم که بین طرح یک جانبه‏ی موضوع و تأثیرگذارى پیام رابطه‏ی ساده‏اى وجود ندارد. تا حدودى، این رابطه بستگى به سطح اطلاعات شنوندگان و نظر اول آنان درباره‏ی موضوع پیام دارد.

پژوهش‏هایى که در این زمینه انجام شده عموماً نشانگر آن است که هر چه مخاطبان مطلع‏تر باشند، احتمال اقناع شدن آنان با بحث‏هاى یک طرفه کمتر مى‏شود، و بحث‏هایى که نقطه نظرهاى مهم مخالف را طرح مى‏کنند و سپس سعى در ابطال آنان دارند تأثیر اقناعى بیشترى بر جا مى‏گذارند. البته، منطق نیز چنین حکم مى‏کند: فردى که نسبت به موضوعى مطلع است احتمالاً برخى از بحث‏هاى مخالف را نیز مى‏داند؛ هنگامى که یک پیام دهنده از طرح این بحث‏ها امتناع مى‏کند، حضار مطلع احتمالاً نتیجه مى‏گیرند که پیام دهنده یا بنا حق بحث‏هاى مخالف را طرح نمى‏کند یا قادر به رد کردن آنها نیست. از سوى دیگر، یک فرد غیر مطلع کمتر ممکن است از وجود بحث‏هاى مخالف آگاه باشد. اگر بحث‏هاى مخالف مطرح نشوند، حاضران کمتر مطلع اقناع مى‏شوند؛ اگر بحث‏هاى مخالف عنوان شود، آنان ممکن است سر در گم بشوند.

ماهیت آکنده از پیام رسانه‏هاى همگانى اغلب واکنش هوشمندانه‏ی ما در برابر آن چه را که دریافت مى‏داریم دشوار مى‏سازد. تجزیه و تحلیل مؤثر سیل پیام‏هاى کو‏تاهى که یکى پس از دیگرى دریافت مى‏داریم، کوشش ذهنى معتنابهى را مى‏طلبد. تبلیغاتگران متوجه شده‏اند که تبلیغات مقایسه‏اى در اغلب موارد، مصرف کننده را سر در گم مى‏کند؛ آنان یک مارک را با مارک دیگر اشتباه مى‏گیرند و شرایطى ایجاد مى‏شود که تبلیغاتگر فقط به تبلیغ رقابت بپردازد. به این دلیل، تبلیغات مقایسه‏اى به‏ندرت از سوى مارک معروفتر به کار گرفته مى‏شود (چه دلیلى دارد که یک محصول نورس را مجانى تبلیغ کنیم؟)، از این رو این قبیل تبلیغات را اغلب رقیبى به کار مى‏برد که ممکن است از این که مردم آن را با مارک معروفتر اشتباه بگیرند نفعى

**راهبردهاى روان‏شناختى تبلیغ، ص: 192@

عایدش شود. به طور مثال، در بازار همبرگر فروشی‏ها، برگر کینگ و وندیز اغلب خود را با مارک پیشتاز در این بازار یعنى مک دانلد، که خود هیچ گاه نام رقیبانش را نمى‏برد، مقایسه مى‏کنند. پپسى اغلب کوکا را [در تبلیغات تجارتیش] ذکر مى‏کند؛ خلاف این امر هرگز مشاهده نمى‏شود. در چارچوب مبارزات سیاسى، تبلیغات تهاجمى اغلب از سوى مدعى مقام و نه دارنده‏ی مقام، و توسط کاندیدایى که در نظرسنجی‏ها با اقبال کمترى رو به روست یا در حال عقب افتادن است، به کار مى‏رود. در محیط گیج کننده و مشحون از پیامى که رسانه‏هاى همگانى ایجاد کرده‏اند، استفاده از پیام‏هاى یک جانبه را همه‏ی تبلیغاتگران به استثناى عده‏ی معدودى معقول مى‏دانند.

یکى دیگر از عوامل مؤثر بر کارایى روش‏هاى یک جانبه‏ی اقناع کردن در مقابل روش‏هاى دو جانبه، سوگیرى(4) مخاطبان است. همان‏گونه که انتظار مى‏رود، اگر کسانى در بین مخاطبان از پیش تمایل به پذیرفتن استدلال ارتباط‏‏گر را داشته باشند، یک بحث یک طرفه در مقایسه با بحثى که دو جانب قضیه را مى‏شکافد تأثیر بیشترى روى عقاید آنان خواهد داشت. اما اگر در بین مخاطبان کسانى حضور داشته باشند که گرایش به جهت مخالف دارند، یک بحث دو جانبه که آراى مخالف را با استدلال رد کند اقناع کننده‏تر است. باید تأکید کرد که تحقیقات به عمل آمده کارایى یک بحث ساده‏ی دو جانبه را تأیید نمى‏کند، بلکه بر مؤثر بودن روشى که در آن دو طرف قضیه طرح مى‏گردد و ضعف موضع رقیب نشان داده مى‏شود اذعان دارد.

اغلب سیاستمداران به خوبى به پدیده‏ی سوگیرى واقف‏اند. آنان، بسته به نوع مخاطبان خود، سخنرانى‏هاى کاملاً متفاوتى را ارائه مى‏دهند. هنگام سخن گفتن در حضور وفاداران حزبى، آنان همواره مشتى استدلال آتشین در تأیید پلاتفرم جزبى و نامزدى خود به میان مى‏آورند. اگر در خلال سخنرانى خود از مخالفان یاد کنند، لحنى خوارکننده و تمسخرآمیز به خود مى‏گیرند. از سوى دیگر، زمانى که روى شبکه‏ی تلویزیونى حاضر مى‏شوند یا هنگامى که براى مخاطبانى با جهت‏گیرى‏هاى مختلف سخنرانى مى‏کنند، اغلب موضعى دیپلماتیک‏تر اتخاذ مى‏کنند و در برخورد به نظر مخالف احساسات کمترى به خرج مى‏دهند.

شواهد موجود درباره‏ی شرایطى که تحت آن یک بحث دو جانبه بیشتر مؤثر واقع مى‏شود براى کسانى که آرمان پروتاگوراسى بحث دو جانبه را مى‏ستایند خوشایند

**راهبردهاى روان‏شناختى تبلیغ، ص: 193@

نیست. محیط آکنده از پیام رسانه‏هاى همگانى براى پردازش معقول و هوشمندانه‏ی محتواى پیام‏ها چندان مناسب نیست. سهولت تغییر کانال به معناى آن است که به راحتى مى‏توانیم دلپذیرترین و سرگرم کننده‏ترین برنامه را بیابیم. ارتباط گرانى که در یک چنین محیطى به رقابت مشغول اند، به طور روزافزونى متکى به پیام‏هاى یک جانبه و جهت‏دار مى‏شوند و فهم مخاطبان را درباره‏ی موضوعات روز بیش از پیش کاهش مى‏دهند.

**راهبردهاى روان‏شناختى تبلیغ، ص: 194@


1) Walter Dill scout.

2) Cognitive response approach.

3) teievangelisls.

4) partisanship.