جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مادر بزرگ… موقع نماز

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

مادر بزرگم

با موى سپید

خیلى پیر، امّا

گرم و پر امید

بوى گل مى‏داد

یا بوى گلاب

بوى بنفشه

یا بوى عنّاب

وقتى که مى‏خواست

قصه بگوید

از پرى، از دیو

از خوب و از بد

اول از همه

به ما بچه ها

سفارش مى‏کرد

همیشه این را:

**سرچشمه امید، ص: 73@

«آغاز هر کار

با نام خدا

آسان مى‏کند

هر مشکلى را»

موقع نماز

که دعا مى‏کرد

صحبتهاى خوب

با خدا مى‏کرد

ما مى‏نشستیم

ساکت و سنگین

آخر دعا

مى ‏گفتیم آمین

زندگى با او

خوب و روشن بود

مادر بزرگم

دنیاى من بود!

«صفورا نیرى(شیرازى)»

**سرچشمه امید، ص: 74@