جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مرحوم شفتى

زمان مطالعه: 2 دقیقه

در احوالات حجةالاسلام حاجى سید محمد باقر موسوى شفتى آمده است: «عبادت این بزرگوار به نحوى بود که از نصف شب تا صبح به گریه و زارى و تضرع اشتغال داشته و در صحن کتابخانه‏اش مانند دیوانگان مى‏گردید و دعا و مناجات مى‏خواند و بر سر و سینه‏اش مى‏زد تا صبح و چنان بى‏اختیار حزین و انین آن سرور دین بلند مى‏شد که اگر همسایگان بیدار مى‏بودند، مى‏شنیدند و در اواخر زندگانى آن قدر گریسته بود و به «هاى هاى» ناله و بى‏قرارى و گریه و زارى کرده بود که او را باد فتق عارض شده بود».

صاحب قصص العلماء مى‏گوید: «و در سالى مؤلف کتاب به زیارت امام ثامن علیه‏السلام‏

**سیماى متهجدین، ص: 145@

مشرف شدم. در اثناء طریق حاجى سلیمان خان قاجار (حاکم سبزوار) مصاحب ما شده بود و تازه حکومت گرفته، به سبزوار مى‏رفت. شب‏ها که به راه مى‏افتادیم با یکدیگر صحبت مى‏داشتیم تا زمانى حکایت از مرحوم حاجى سید محمد باقر شد. حاجى سلیمان خان گفت که بلى از شاهزادگان در اصفهان توطن داشت و او برایم حکایت کرد که مرا کنیزى بود؛ فرار کرد و در خانه مرحوم حجةالاسلام رفت. بعد از چند وقتى آن بزرگوار آن کنیز را به خانه من روانه کرد و رقعه‏اى به من نوشت که کنیز را اگر تقصیرى است به من بخشیده باشید و بعدها به ملازمان و خادمان خانه سفارش داشته باشید که با او به نهج خوش رفتار نمایند. پس ما از آن کنیز استفسار از خانه و احوالات آن بزرگوار نمودیم. آن کنیز گفت که آن جناب چون شب مى‏شد دیوانه مى‏شد و روز عاقل. گفتیم: چگونه دیوانه مى‏شد؟ گفت: چون قدرى از شب مى‏گذشت در صحن و سراى کتابخانه مانند آدم دیوانه بر سر خود مى‏زد و هاى هاى گریه مى‏کرد و به مناجات و ادعیه اشتغال داشته تا این که صبح مى‏شد و عمامه بر سر و عبا به دوش مى‏گرفت و مانند معقولین مى‏نشست و هر شب کارش همین بود».(1).


1) قصص العلماء ص 274.