جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مرد فقیر ایرانی در بغداد

زمان مطالعه: 4 دقیقه

در کتاب حدیقه الاحباب نقل شده که مرد فقیر ایرانى در بغداد مأوى گرفت و به مصاحبت مرد ناصبى شدید العداوه مبتلا شد و در کمال ناخوشى و ناراحتى زندگى مى‏کرد. پیوسته آن ناصبى به او اذیت مى‏داد و به او خطاب مى‏کرد اى سگ رافضى، تا این که آن فقیر به تنگ آمد و به هر سختى که بود خودش را به نجف اشرف رسانید و نزد امیرالمومنین علیه‏السلام شکایت از آن ناصبى کرد و در ضمن دو حاجت دیگر طلبید که یا على! من زوجه مى‏خواهم و مایه دست، و گریه زیادى کرد تا این که در خواب دید به او فرمودند: آن دو حاجت تو داده شد اما ناصبى چون که بر ما حق تواضع و سلام دارد حاجت تو به اجابت نمى‏رسد باز آن ایرانى اصرار کرد که یا على زیاد به من اذیت داده مى‏خواهم او را به سزاى رسانید. باز در خواب دید به او فرمودند: بسیار اصرار منما آن دو حاجت تو را دادیم و آن یکى را نمى‏دهیم زیرا که او در سفر، عبورش به منزلى افتاد

**زاد المتقین‏ یا معراج المومنین، ص: 180@

که قبه منوره مرا دید و فى الحال از اسب پیاده شد و دست ادب به سینه گرفت و تعظیم قبه ما را نمود و سلام به جانب ما فرستاد. به واسطه آن سلام به ابتلاى دنیایى او راضى نمى‏شویم. پس آن مرد از خواب بیدار گردید و دیگر اصرار نکرد و بعد از مدتى آمد به بغداد آن مرد ناصبى به او گفت: تو پیوسته مرا از على مى‏ترسانیدى آخر چرا شکایت نکردى؟ آن مرد گرفت: شکایت کردم و جواب را براى ناصبى بیان کرد. آن مرد ناصبى از شنیدن این امر حیران و لرزان شد و گریه زیادى کرد و گفت: به خدا قسم کسى از سفر من و گزارش من مطلع نشد معلوم است که على مرتضى خلیفه‏ى بر حق مصطفى است و ولایت دیگران با وجود چنین امامى بیجا است. پس از روى صدق و یقین شیعه امیرالمؤمنین علیه‏السلام شد و با التماس تمام دخترش جمیله که در پس پرده عصمت بود به ازدواج ایرانى درآورد و از اموال خود بسیار به او بخشید و به برکت آن سلام از بند نکبت دنیا و عذاب آخرت نجات پیدا کرد.

قال رسول الله صلى الله علیه و آله ستفترق امتى بعدى بین ثلاث و سبعین فرقهً فرقة ناجیة و الباقى فى النار.

**زاد المتقین‏ یا معراج المومنین، ص: 181@

این حدیث متفق علیه است ما بین امت که رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمودند: امت عیسى متفرق شدند بعد از پیغمبر خود به هفتاد و دو فرقه یکى از ایشان ناجى و باقى در آتش‏اند و زود باشد که متفرق شوند امت من بین هفتاد و سه فرقه، یک فرقه ناجى هستند و باقى در آتش‏اند.

علامه حلى (ره) فرموده است: روزى با استاد خود خواجه نصیرالدین طوسى در این مسئله مباحثه مى‏کردیم. پس گفتم: هر فرقه گمان مى‏کند او ناجى است و ما هم گمان مى‏کنیم ما ناجى هستیم.

پس خواجه در جواب فرمود: اول آن که من کتب طوائف را تتبع کردم و اسلام و مذاهب ایشان را یافته‏ام که تمام هفتاد و دو فرقه متفقند که اسلام و اقرار به شهادتین سبب نجات و دخول در بهشت است و مخالفت نکرده است هیچ یک از این طوائف همدیگر را مگر فرقه‏ى شیعه امامیه که مى‏گوید: باعث نجات و دخول بهشت نیست مگر اقرار به شهادتین و اقرار به ولایت اهلبیت علیهم‏السلام و این که على علیه‏السلام وصى و خلیفه بلافصل است بعد از رسول خدا صلى الله علیه و آله

**زاد المتقین‏ یا معراج المومنین، ص: 182@

و دعوى غیر على علیه‏السلام خلافت را باطل است. پس اگر فرقه ناجیه غیر امامیه بود باید همه فرقه‏ها ناجى باشند چون که فقط فرقه امامیه تنها است در این که مى‏گوید اقرار به ولایت اهلبیت علیهم‏السلام و اینکه على علیه‏السلام وصى و خلیفه بلافصل است بعد از رسول اکرم صلى الله علیه و آله شرط است و دعوى خلافت غیر على علیه‏السلام باطل است. و مخالفت با آنها کرده است اما آن هفتاد و دو فرقه متفقند و اشتراک دارند با همدیگر در اصول که موجب نجات مى‏دانند پس ظاهر شد که هیچ طایفه از طوائف ناجى نیست مگر امامیه محقه که شیعه باشند.

جواب دوم: پیغمبر صلى الله علیه و آله معین کرده است فرقه ناجیه را در حدیثى که متفق علیه ما بین طوایف اسلام است و آن قول حضرت است که فرمود: مثل اهلبیتى کسفینة نوح من رکبها نجا و من تخلف عنها غرق.

مثل اهلبیت من مثل کشتى نوح مى‏ماند کسى که سوار آن کشتى شود نجات پیدا مى‏کند و کسى که تخلف کرد او را واگذاشت غرق مى‏شود. کسى که منصف باشد و تعصب نداشته باشد و از روى حق انصاف بدهد مى‏داند که پیرو این کشتى

**زاد المتقین‏ یا معراج المومنین، ص: 183@

نشده‏اند و متمسک به این کشتى نجات که اهلبیت باشند نشده مگر فرقه امامیه و مسمى شده‏اند به مذهب جعفرى، چون که بیشتر احادیث از امام جعفر صادق علیه‏السلام رسیده است به این فرقه و امام صادق علیه‏السلام از پدر بزرگوارش گرفته است و امام باقر از پدر بزرگوارش حضرت زین‏العابدین گرفته است و ایشان نیز از پدر بزرگوارش حضرت سیدالشهداء علیه‏السلام گرفته است و ایشان نیز از پدر بزرگوارشان باب مدینه علم على بن ابیطالب علیه‏السلام گرفته است و او هم از خاتم الانبیاء محمد مصطفى صلى الله علیه و آله و او هم از جبرئیل امین از میکائیل از اسرافیل از لوح از قلم از خداى تبارک و تعالى، پس سند دین امامیه این است و نگرفته امامیه دینش را از چهار نفر که به راى و قیاس عمل مى‏کنند.