جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مقامات و مدارج انسان – مقامات و مراتب نماز

زمان مطالعه: 9 دقیقه

بدان که چنانچه از براى انسان مقامات و مدارجى است که به اعتبارى او را داراى دو مقام دانند: یکى مقام دنیا و شهادت؛ و دیگر مقام آخرت و غیب؛ که یکى ظل رحمن و دیگر ظل رحیم است. و به حسب این اعتبار در ظل و مربوب جمیع اسماء ذى ظل، و رب در حیطه‏ى دو اسم «رحمن» و «رحیم» واقع است؛ چنانچه جمع فرموده در آیه‏ى شریفه‏ى: بسم الله الرحمن الرحیم. و عرفا گویند: ظهر الوجود بسم الله الرحمن الرحیم.(1) و این دو مقام در انسان کامل از ظهور مشیت مطلقه از مکامن غیب احدى تا مقبض هیولى یا مقبض ارض

**سر الصلوة، ص: 4@

سابع، که حجاب انسانیت است، به طریقه‏ى عرفاى شامخین – و این یکى از دو قوس وجود است – و از مقبض تراکم فیض تا منتهى النهایه‏ى غیب مشیت و اطلاق وجود – و این قوس دوم است – مى‏باشد. پس انسان کامل به حسب این دو مقام، یعنى مقام شهادت و ظهور به رحمانیت و مقام غیب و ظهور به رحیمیت، تمام دائره‏ى وجود است: ثم دنى فتدلى فکان قاب قوسین او ادنى.(2) و یکى از این دو حقیقت لیلة القدر و سر آن است؛ چه که شمس حقیقت در حجاب تعینات است. و دیگر حقیقت یوم القیمة است؛ چه که بروز و طلوع آن است از حجاب آنها. و این، شبانه روز الوهى است.

و به اعتبارى داراى سه مقام است: یکى مقام ملک و دنیا، دوم مقام برزخ، سوم مقام عقل و آخرت. و در انسان کامل این سه مقام یکى مقام تعینات مظاهر است؛ و یکى مقام مشیت مطلقه، که برزخ البرازخ است و به اعتبارى مقام عما است؛ و یکى مقام احدیت جمع اسماء است. و در آیه‏ى شریفه‏ى بسم الله اشاره به این سه مقام تواند بود: الله، که مقام احدیت جمع است؛ و اسم که مقام برزخیت کبرى است؛ و تعینات رحمانى و رحیمى مشیت.

و به اعتبارى داراى چهار مقام است: ملک و ملکوت و جبروت و لاهوت.

و به اعتبارى داراى پنج مقام است: شهادت مطلقه، و غیب مطلق، و شهادت مضافه، و غیب مضاف، و مقام کون جامع؛ مطابق حضرات خمس متداول در لسان عرفا.

و به اعتبارى داراى هفت مقام، معروف به هفت شهر عشق و هفت اقلیم وجود، در السنه‏ى عرفا است.

و به اعتبارى تفصیلى داراى صد منزل یا هزار منزل است، که تفصیل آن از حوصله‏ى این مختصر خارج است.

**سر الصلوة، ص: 5@

همین طور از براى نماز، که در بین عبادات و مناسک الهیه سمت جامعیت و عمودیت دارد، این مقامات طابق النعل با لنعل هست؛ زیرا که جمیع مقامات معنویه‏ى انسانیه به حسب سفر معنوى اوست از منتهى النزول عالم ملکى، که بیت مظلمه‏ى نفس است، تا غایة القصواى معراج حقیقى روحانى، که وصول به فناء الله است.

و براق سیر و رفرف عروج اهل معرفت و اصحاب قلوب نماز است؛ و هر کس از اهل سیر و سلوک الى الله را نمازى مختص به خود او و حظ و نصیبى است از آن، حسب مقام خود؛ چنانچه سایر مناسک از قبیل روزه و حج نیز همین طور است گرچه به جامعیت نماز نیستند: الطرق الى الله بعدد انفاس الخلائق.(3) و دیگران که به آن مقام نرسیده‏اند از براى آن‏ها حظى از نماز آنها نیست؛ بلکه صاحب هر نشئه و مقامى اگر از مرکب عصبیت و انانیت فرود نیاید، انکار سایر مراتب کند و غیر از آنکه خود به آن متحقق است مقامات دیگر را باطل و حشو شمارد؛ چنانچه مراتب و مقامات انسانیه را نیز کسى که به آن نرسیده و از حجاب انانیت خارج نشده انکار کند و معارج و مدارج اهل معرفت و اولیاء را ناچیز شمارد. و این خود، یکى از بزرگترین عوائق سیر الى الله و بالاترین موانع ترقیات روحیه و مقامات روحانیه است که نفس اماره بواسطه‏ى حب به خود و زخارف دنیا در حجاب ظلمانى باقى مانده و وساوس شیطانیه نیز به او کمک کرده تا اخلاد به ارض پیدا کند. حتى گاهى کار به آنجا انجامد که صلوة و صیام اولیاى کمل را مثل نماز خود پندارد. یا اگر امتیازى قائل شود فقط در آداب ظاهریه، از قبیل قرائت و طول رکوع و سجود و غیر آن که صورت نماز است، نماز آنها را ممتاز داند. و اگر قدرى از این مقدار نیز تجاوز کند، غایت امتیاز را به اقبال قلب در وقت نماز و تفکر در معانى و مفاهیم عرفیه‏ى آن داند؛ بدون آنکه از حضور قلب و مراتب آن و اسرار آن و کیفیت تحصیل آن خبرى داشته باشد؛ یا آنکه در صدد باشد که لااقل حضور

**سر الصلوة، ص: 6@

قلب را به همان اندازه که خودش تراشیده تحصیل کند و موانع آن را برطرف و مقتضیات آن را تحصیل کند.

با آنکه نماز اولیاء علیهم‏السلام به اوهام ما درست نیاید، اول مرتبه‏ى عبادت آنها، که مقام شایع معمولى آن‏ها است، عبادت احرار است. و از براى آنها مقامات و مدارج دیگرى است در این سیر معنوى الى الله، که ما به بعض از آنها پس از این اشاره مى‏کنیم.

بالجمله، از براى نماز مقامات و مراتبى است که در هر مرتبه‏اى که مصلى است نمازش با مرتبه‏ى دیگر بسیار فرق دارد؛ چنانچه مقامش با مقامات دیگر خیلى فرق دارد. پس مادامى که انسان صورت انسان و انسان صورى است، نماز او نیز نماز صورى و صورت نماز است. و فائده‏ى آن نماز فقط صحت و اجزاء صورى فقهى است در صورتى که قیام به جمیع اجزاء و شرایط صحت آن کند؛ ولى مقبول درگاه و پسند خاطر نیست. و اگر از مرتبه‏ى ظاهر به باطن و از صورت به معنى پى برد، تا هر مرتبه که متحقق شد نماز او نیز حقیقت پیدا مى‏کند. بلکه بنابر آنکه قبلاً اشاره به آن شد که نماز مرکب سلوک و براق سیر الى الله است، مطلب منعکس شود. پس مادامى که نماز انسان صورت نماز است و به مرتبه‏ى باطن و سر آن انسان متحقق نشده، انسان نیز صورت انسان است و به حقیقت آن متحقق نگردیده. پس میزان در کمال انسانیت و حقیقت آن، عروج به معراج حقیقى و صعود به اوج کمال و وصول به باب الله با مرقات نماز است. پس بر مؤمن به حق و حقیقت و سالک الى الله به قدم معرفت، لازم است خود را براى این سفر معنوى و معراج ایمانى مهیا کند و آنچه عده و عده و مؤونة و معونة لازم است همراه بردارد و عوائق و موانع سیر و سفر را از خود دور کند و یا جنود الهى و مصاحب و موافق این راه را طى کند که از شیطان و جنود او، که قطاع طریق راه وصولند، مصون و محفوظ ماند. و ما پس از این، بیان مصاحبت و صاحب و بیان جنود الهى را مى‏کنیم در اسرار اذان و اقامه.

و محصل مقصود ما از این فصل آن است که نماز، بلکه جمیع

**سر الصلوة، ص: 7@

عبادات، را غیر از این صورت و قشر و مجاز باطن و لب و حقیقتى است. و این از طریق عقل معلوم است و از طریق نقل شواهد کثیره دارد، که ذکر جمیع آن از حوصله‏ى این اوراق خارج است و ما به ذکر بعض از آن این اوراق را متبرک مى‏کنیم:

از آن جمله، حدیث مشهور الصلوة معراج المؤمن(4) است که از تفکر و تدبر در این حدیث شریف فتح ابوابى براى اهلش مى‏شود، که ما از اکثر آن محجوب و محروم هستیم؛ و تمام بیانات سابقه از این حدیث شریف استفاده شود.

و از آن جمله، حدیث شریف کافى است: باسناده عن ابى عبدالله علیه‏السلام، قال: العبادة ثلاثة: قوم عبدوا الله عزوجل خوفاً، فتلک عبادة العبید؛ و قوم عبدوا الله تبارک و تعالى طلب الثواب، فتلک عبادة الاجراء؛ و قوم عبدواالله عزوجل حبا له، فتلک عبادة الأحرار؛ و هى افضل العبادة.(5).

در وسائل از علل و مجالس و خصال شیخ صدوق رضوان الله علیه سند به حضرت صادق سلام الله علیه رساند که فرمود: «مردم عبادت خداى عزوجل را بر سه گونه کنند: یک طبقه عبادت کنند براى رغبت ثواب، پس این عبادت حریصان است و این طمع است؛ و یک طایفه دیگر عبادت مى‏کنند براى ترس از آتش، و این عبادت بندگان است و این ترس است؛ و لکن من عبادت او را مى‏کنم براى حب به او و این عبادت کریمان است؛ و این امن است براى فرموده خداى عزوجل: «و هم من فزع یومئذ آمنون».(6) و لقوله

**سر الصلوة، ص: 8@

عزوجل: «قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونى یحببکم الله و یغفر لکم ذنوبکم»(7) فمن احب الله عزوجل احبه الله تعالى، و من احبه الله کان من الأمنین.»(8).

و در نهج‏البلاغه نیز قریب به این مضامین وارد است؛(9) و از آن جمله قول رسول اکرم است: اعبدالله کانک تراه، فان لم تکن تراه فانه یریک.(10) و این اشاره به دو مقام از حضور قلب در معبود است، چنانچه پس از این بیاید. و هم از آن حضرت حدیث شده: «همانا دو نفر مرد از امت من مى‏ایستند به نماز، و رکوع و سجودشان یکى است و حال آنکه مابین نماز آنها مثل مابین زمین و آسمان است.»(11) و از حضرت امیرالمؤمنین علیه‏السلام حدیث است که: «خوشا به حال آن کس که خالص کند براى خدا عبادت و دعا را و مشغول نشود قلب او به آنچه که مى‏بیند چشم او و نسیان نکند ذکر خدا را به آنچه که گوشش مى‏شنود و محزون نشود به آنچه که به غیر او عطا شود».(12) و ما ذکر اخلاص را پس از این مى‏نماییم.

پس، از تدبر در این احادیث شریفه و تفکر در حال ائمه‏ى هدى سلام الله علیهم، که در وقت اداء این امانت الهیه رنگ بعض از آنها متغیر مى‏شد و پشت بعض مى‏لرزید و بعضى از آنها از خود بى‏خود مى‏شدند که از ما سوى الله بکلى غافل مى‏شدند حتى از ملک بدن و مملکت وجود خود غفلت

**سر الصلوة، ص: 9@

مى‏کردند، معلوم شود که حقیقت این عبادت الهى و نسخه‏ى جامعه، که براى خلاص این طائرهاى قدسى از قفس تنگناى طبیعت به کشف تام محمدى صلى الله علیه و آله ترتیب داده شده و به قلب مقدسش نازل گردیده، همین صورت دنیاوى و هیئت ظاهره‏ى ملکیه نیست؛ چه که این صورت را هر عالم مسئله‏دان یا عامى ابجد خوان مى‏تواند به شرائط صحت و کمال صورى آن قیام کند و از عهده به خوبى برآید، دیگر این قدر تغیر الوان و ارتعاد فرائص و خوف و خشیت از قصور و تقصیر معنى ندارد.

و با این، فصل را ختم مى‏کنیم به ذکر یک حدیث، و آن کفایت کند براى کسى که له قلب او القى السمع و هو شهید.(13).

عن کتاب فلاح السائل للعارف السالک المجاهد ابن‏طاوس رضى الله عنه قال: جاء الحدیث ان رزام، مولى خالد بن عبدالله، الذى کان من الاشقیاء، سئل الامام جعفر بن محمد علیهماالسلام بحضرة ابى‏جعفر المنصور عن الصلوة و حدودها؛ فقال علیه‏السلام: للصلوة اربعة آلاف حد لست تفى بواحد منها. فقال: اخبرنى بما لا یحل ترکه و لا یتم الصلوة الابه. فقال علیه‏السلام: لا یتم الصلوة الالذى طهر سابغ و تمام بالغ غیر نازغ و لا زائغ، عرف فاخبت فثبت و هو واقف بین الیأس و الطمع و الصبر و الجزع کان الوعد له صنع و الوعید به وقع، بذل عرضه و تمثل غرضه و بذل فى الله المهجة و تنکب الیه المحجة غیر مرتغم بارتغام، یقطع علائق الاهتمام بغیر من له قصد و الیه وفد و منه استر فد؛ فاذا اتى بذلک کانت هى التى تنهى عن الفحشاء و المنکر…

الحدیث.(14).

**سر الصلوة، ص: 10@

و بیان این حدیث شریف به مسلک اهل معرفت و تطبیق آن با ارکان و مقامات نماز به طول انجامد. و ما شاید در بعض از مقامات اشاره‏اى به بعض فقرات آن بکنیم و اگر این چهار هزار حد که جناب صادق علیه‏السلام فرمودند از حدود ظاهریه و آداب صوریه بود، نمى‏فرمودند تو یکى از آنها را اداء نمى‏کنى و وفا نمى‏نمائى، زیرا که معلوم است که همه کس مى‏تواند به آداب صوریه‏ى نماز قیام کند. آرى، قطع علاقه از غیر حق نمودن و وفود به حضرت او نمودن و بذل مهجه در راه او کردن و ترک غیر و غیریت یکسره نمودن، از امورى است که براى هر کس میسر نشود جز اهل معارف الهیه و اولیاى کمل و محبین و مجذوبین.

فطوبى لهم ثم طوبى لهم‏

– و – هنیئاً لارباب النعیم نعیمهم.(15).


1) «هستى با اسم خداوند رحمان رحیم پدیدار گشت.» این کلام از محیى‏الدین عربى در کتاب فتوحات مى‏باشد. الفتوحات المکیة، ج 1، ص 102.

2) «سپس (پیامبر) نزدیک شد و نزدیکتر شد پس (فاصله‏ى او با خدا به مقدار فاصله‏ى) دو کمان یا نزدیکتر بود.» (نجم / 8).

3) «به عدد نفس‏هاى آفریدگان، به سوى خدا راه‏ها هست.» این جمله در کتاب شریف علم الیقین، ج 1، ص 14 و 32 آمده است. و در اسرارالحکم، ص 356، آن را به اکابر نسبت داده است.

4) «نماز معراج مؤمن است.» اعتقادات، مرحوم علامه مجلسى، ص 29 (از رسول الله ص).

5) امام صادق علیه‏السلام فرمود: «عبادت بر سه گونه است: گروهى خداوند عزوجل را از ترس پرستیدند؛ آن عبادت (همچون) فرمانبرى بردگان است. دسته‏اى (دیگر) به منظور نیل به پاداش عبادت خدا کردند؛ و آن اطاعت مزدوران است. و قومى خدا را از روى محبت (و عشق) به او عبادت کردند؛ و آن عبادت آزادگان است و برترین عبادت است.» وسائل الشیعة، ج 1، ص 45. «ابواب مقدمة العبادات، باب 9، حدیث 1 «. در اصول کافى به جاى کلمه‏ى «العبادة» و «ان العباد» آمده است. اصول کافى، ج 3، ص 131. «کتاب الایمان و الکفر»، «باب العبادة»، حدیث 5.

6) «… و ایشان از هول و هراس در آن روز ایمن باشند.» (نمل / 89).

7) «بگو اگر خدا را دوست مى‏دارید مرا پیروى کنید (تا) خدا شما را دوست بدارد و گناهان شما را ببخشد.» (آل‏عمران / 31).

8) «پس هر کس خداى عزوجل را دوست بدارد، خداوند تعالى دوستش خواهد داشت؛ و هر کس که خدا دوستش بدارد از امان یافتگان باشد.» خصال ص 188، «باب الثلاثة» حدیث 259. علل الشرائع، ص 12، باب 9. حدیث 8. وسائل الشیعة، ج 1، ص 45، «کتاب الطهارة»، «ابواب مقدمة العبادات»، باب 9، حدیث 2.

9) از جمله: «حکمت» 229.

10) «خدا را عبادت کن آنچنانکه (گویى) او را مى‏بینى؛ پس اگر تو او را نمى‏بینى همانا او تو را مى‏بیند.» بحارالانوار، ج 74، ص 74 «کتاب الروضة»، «مواعظ النبى»، باب 4، حدیث 3. مکارم الاخلاق، ص 459.

11) بحارالانوار، ج 81، ص 249، «کتاب الصلوة»، باب 38، حدیث 41.

12) وسائل الشیعة، ج 1، ص 43، «کتاب الطهارة»، «ابواب مقدمة العبادات»، باب 8، حدیث 3.

13) «او را دلى (هشیار) است یا با توجه کامل گوش (به کلام حق) بسپارد.» (ق / 37).

14) «از کتاب فلاح السائل نوشته‏ى عارف سالک مجاهد ابن‏طاووس رضى الله عنه منقول است که در آن گفته: حدیث شده رزام، غلام آزاد شده‏ى خالد بن عبدالله، که از اشقیا بود، در حضور ابوجعفر منصور (دوانیقى) از امام جعفر بن محمد (الصادق) علیهماالسلام درباره‏ى نماز و حدود آن پرسید. آن حضرت علیه‏السلام فرمود: “نماز را چهار هزار حد است که تو (حتى) یکى از آن حدود را تمام نتوانى کرد” رزام گفت: “مرا خبر ده از آنچه که ترک آن جایز نیست و نماز جز بدان تمام نمى‏گردد”. فرمود: ” نماز به کمال نمى‏رسد جز براى کسى (نمازگزارى) که داراى طهارتى همه جانبه و تمامیتى رسا باشد؛ نه دیگران را اغوا کند و نه خود از حق منحرف گردد؛ (خدا را) شناخته و سر تسلیم فرود آورده استقامت و ثبات در پیش گیرد؛ بین نومیدى (از رحمت خدا) و طمع (به رحمت او) و میان شکیبایى و بیتابى ایستاده باشد، گویى وعده‏ى نیکوى خدا (ثواب و پاداش) برایش عملى شده و وعده‏ى عذاب بر او واقع گشته؛ مال و متاع خود را (در راه خدا) بذل نموده و هدف خود را (از عبادت) پیش رو قرار داده و در راه خدا خون خود ارزانى کرده و در راه به سوى خدا از ماسواى او روى گردانده؛ در بینى بر خاک نهادن (در سجده) هیچ ناخوشایندى و کراهتى در دل ندارد؛ رشته‏هاى پیوند را به غیر آن کس که او را قصد کرده و به سویش روانه شده و از او عطا و یارى طلبیده گسسته است؛ پس چون چنین نمازى به جاى آورد، این همان نمازى است که از فحشاء و منکر باز مى‏دارد “.» حدیث ادامه دارد. فلاح السائل، ص 23.

15) «خوشا به حال آنان، باز خوشا به حالشان / گوارا باد براى صاحبان نعمت نعمتهاشان.».