جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مقدمه مؤلف (2)

زمان مطالعه: 5 دقیقه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و الصلاة و السلام على رسول الله صلى الله علیه و آله

وصیتى است از پدرى پیر که عمرى را با بطالت و جهالت گذرانده، و اکنون به سوى سراى جاوید مى‏رود با دست خالى از حسنات و نامه‏اى سیاه از سیئات، با امید به مغفرت الله – و رجاء به عفو الله است – به فرزندى جوان که در کشاکش با مشکلات دهر، و مختار در انتخاب صراط مستقیم الهى (که خداوند به لطف بیکران خود هدایتش فرماید) یا خداى ناخواسته انتخاب راه دیگر (که خداوند به رحمت خود از لغزش‏ها محفوظش فرماید).

فرزندم، کتابى را که به تو هدیه مى‏کنم شمه‏ایست از صلاة عارفین و سلوک معنوى اهل سلوک؛ هرچند قلم مثل منى عاجز است از بیان این سفرنامه. و اعتراف مى‏کنم که آنچه نوشته‏ام از حد الفاظ و عباراتى چند بیرون نیست، و خود تاکنون به بارقه‏اى از این شمه دست نیافتم.

پسرم، آنچه در این معراج است غایةالقصواى آمال اهل معرفت است که دست ما از آن کوتاه است (عنقا شکار کس نشود دام باز گیر)(1) لکن از عنایات خداوند

**سر الصلوة، ص: 28@

رحمان نباید مأیوس شویم که او جل و علا دستگیر ضعفا و معین فقراء است.

عزیزم، کلام در سفر از خلق به حق، و از کثرت به وحدت، و از ناسوت به مافوق جبروت است، تا حد فناء مطلق که در سجده‏ى اول حاصل شود، و فناء از فناء که پس از صحو، در سجده‏ى دوم حاصل گردد. و این تمام قوس وجود است من الله و الى الله. و در این حال، ساجد و مسجودى و عابد و معبودى در کار نیست: هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن.(2).

پسرم، آنچه در درجه‏ى اول به تو وصیت مى‏کنم آن است که انکار مقامات اهل معرفت نکنى، که این شیوه‏ى جهال است؛ و از معاشرت با منکرین مقامات اولیاء بپرهیزى، که اینان قطاع طریق حق هستند.

فرزندم، از خودخواهى و خودبینى به در آى که این ارث شیطان است، که به واسطه‏ى خودبینى و خودخواهى از امر خداى تعالى به خضوع براى ولى و صفى او جل و علا سرباز زد. و بدان که تمام گرفتارى‏هاى بنى آدم از این ارث شیطانى است که اصل اصول فتنه است؛ و شاید آیه‏ى شریفه‏ى و قاتلوهم حتى لا تکون فتنة و یکون الدین لله(3) در بعض مراحل آن، اشاره به جهاد اکبر و مقاتله با ریشه‏ى فتنه که شیطان بزرگ و جنود آن، که در تمام اعماق قلوب انسان‏ها شاخه و ریشه دارد، باشد. و هر کس براى رفع فتنه از درون و برون خویش باید مجاهده نماید. و این جهاد است که اگر به پیروزى رسید همه چیز و همه کس اصلاح مى‏شود.

پسرم، سعى کن که به این پیروزى دست یابى، یا دست به بعض مراحل آن. همت کن و از هواهاى نفسانیه، که حد و حصر ندارد، بکاه؛ و از خداى متعال جل و علا استمداد کن که بى‏مدد او کس به جایى نرسد. و نماز، این معراج عارفان و سفر عاشقان، راه وصول به این مقصد است. و اگر توفیق یابى و یابیم به تحقق یک رکعت آن و مشاهده‏ى انوار مکنون در آن و اسرار مرموز آن، ولو به قدر طاقت خویش، شمه‏اى از مقصد و مقصود اولیاى خدا را استشمام نمودیم، و دورنمایى از صلاة معراج سید انبیاء و عرفاء علیه و علیهم و على آله الصلاة و السلام را مشاهده کردیم؛ که خداوند منان ما و شما را به این نعمت بزرگ منت نهد. راه بس دور است و بسیار

**سر الصلوة، ص: 29@

خطرناک و محتاج به زاد و راحله‏ى فراوان؛ و زاد مثل من یا هیچ یا بسیار اندک است، مگر لطف دوست جل و علا شامل شود و دستگیرى کند.

عزیزم، از جوانى به اندازه‏اى که باقى است استفاده کن که در پیرى همه چیز از دست مى‏رود، حتى توجه به آخرت و خداى تعالى. از مکاید بزرگ شیطان و نفس اماره آن است که جوانان را وعده‏ى صلاح و اصلاح در زمان پیرى مى‏دهد تا جوانى با غفلت از دست برود؛ و به پیران وعده‏ى طول عمر مى‏دهد. و تا لحظه‏ى آخر با وعده‏هاى پوچ انسان را از ذکر خدا و اخلاص براى او باز مى‏دارد تا مرگ برسد؛ و در آن حال ایمان را اگر تا آن وقت نگرفته باشد، مى‏گیرد. پس در جوانى که قدرت بیش‏تر دارى به مجاهدت برخیز، و از غیر دوست جل و علا بگریز، و پیوند خود را هر چه بیشتر – اگر پیوندى دارى – محکم‏تر کن؛ و اگر خداى نخواسته ندارى، تحصیل کن، و در تقویتش همت گمار، که هیچ موجودى جز او جل و علا سزاوار پیوند نیست. و پیوند با اولیاى او اگر براى پیوند به او نباشد، حیله‏ى شیطانى است که از هر طریق سد راه حق کند. هیچگاه به خود و عمل خود به چشم رضا منگر که اولیاى خلص چنین بودند و خود را لاشى‏ء مى‏دیدند؛ و گاهى حسنات خود را از سیئات مى‏شمردند. پسرم، هر چه مقام معرفت بالا رود، احساس ناچیزى غیر او جل و علا بیش‏تر شود.

در نماز، این مرقاة وصول الى الله، پس از هر ستایش «تکبیر»ى وارد است؛ چنانچه در دخول آن «تکبیر» است، که اشاره به بزرگتر بودن از ستایش است، ولو اعظم آن که نماز است. و پس از خروج، «تکبیرات» است که بزرگتر بودن او را از توصیف ذات و صفات و افعال مى‏رساند. چه مى‏گویم، کى توصیف کند! و چه توصیف کند! و کى را توصیف، و با چه زبان و چه بیان توصیف کند! که تمام عالم، از اعلى مراتب وجود تا اسفل سافلین، هیچ است و هرچه هست او است؛ و هیچ از هستى مطلق چه تواند گفت. و اگر نبود امر خداى تعالى و اجازه‏ى او جل و علا، شاید هیچ یک از اولیاء سخنى از او نمى‏گفتند؛ در عین حال که هر چه هست سخن از او است لا غیر، و کس نتواند از ذکر او سرپیچى کند که هر ذکر ذکر او است: و قضى ربک الا تعبدوا الا ایاه؛(4) و ایاک نعبد و ایاک نستعین(5) که شاید از لسان حق خطاب به

**سر الصلوة، ص: 30@

همه‏ى موجودات است. و ان من شى‏ء الا یسبح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم(6) این نیز به لسان کثرت است، وگرنه او حمد است و حامد است و محمود: ان ربک یصلى(7)؛ الله نور السموات و الارض.(8).

پسرم، ما که عاجز از شکر او و نعمت‏هاى بى‏منتهاى اوییم، پس چه بهتر که از خدمت به بندگان او غفلت نکنیم که خدمت به آنان خدمت به حق است؛ چه که همه از اویند. هیچگاه در خدمت به خلق الله خود را طلبکار مدان که آنان به حق منت بر ما دارند، که وسیله‏ى خدمت به او جل و علا هستند. و در خدمت به آنان دنبال کسب شهرت و محبوبیت مباش که این خود حیله‏ى شیطان است که ما را در کام خود فرو برد. و در خدمت به بندگان خدا آنچه براى آنان پرنفع‏تر است انتخاب کن، نه آنچه براى خود یا دوستان خود؛ که این علامت صدق به پیشگاه مقدس او جل و علا است.

پسر عزیزم، خداوند حاضر است و عالم محضر او است، و صفحه‏ى نفس ماها یکى از نامه‏هاى اعمالمان. سعى کن هر شغل و عمل که تو را به او نزدیکتر کند انتخاب کن که آن رضاى او جل و علا است. در دل به من اشکال مکن که اگر صادقى، چرا خود چنین نیستى؛ که من خود مى‏دانم که به هیچ یک از صفات اهل دل موصوف نیستم؛ و خوف آن دارم که این قلم شکسته در خدمت ابلیس و نفس خبیث باشد، و فردا از من مؤاخذه شود؛ لکن اصل مطالب حق است، اگرچه به قلم مثل منى که از خصلت‏هاى شیطانى دور نیستم. و به خداى تعالى در این نفس‏هاى آخر پناه مى‏برم و از اولیاى او جل و علا امید دستگیرى و شفاعت دارم.

بار الها، تو خود از این پیر ناتوان و احمد جوان دستگیرى کن، و عاقبت ما را ختم به خیر فرما، و با رحمت واسعه‏ى خود ما را به بارگاه جلال و جمال خود راهى ده.

و السلام على من اتبع الهدى

شب 15 ربیع المولود 1407

روح الله الموسوى الخمینى

**سر الصلوة، ص: 1@


1) «عنقا شکار کس نشود دام بازگیرکانجا همیشه باد به دست است دام را». حافظ.

2) «اوست اولین و آخرین و پیدا و نهان.» (حدید / 3).

3) «با آنان پیکار کنید تا فتنه نباشد و دین از آن خدا گردد.» (بقره / 193).

4) (و پروردگار تو حکم فرموده که جز او را نپرستید.) (اسراء / 23).

5) «فقط تو را مى‏پرستیم و فقط از تو یارى مى‏طلبیم.» (حمد / 4).

6) (هیچ چیزى نیست مگر آنکه با حمد و سپاس او تسبیح گوید اما شما تسبیح آنان را نمى‏فهمید.) (اسراء / 44).

7) «همانا پروردگار تو نماز مى‏گزارد…» اصول کافى، ج 2، ص 329، «کتاب الحجة»، «باب مولد النبى» (ص)، حدیث 13.

8) «خدا نور آسمان‏ها و زمین است.» (نور / 35).