صاحب کتاب قصصالعلماء، درباره پدرش مرحوم میرزا سلیمان تنکابنى که از شاگردان حکیم بزرگ، آخوند ملا على نورى رحمهالله است، مىنویسد:
«پدرم، مواظب نماز اول وقت و نوافل وارده بود و هر روز یک جزء از قرآن را تلاوت مىکرد و هر روز صبح سوره یس و صد مرتبه ذکر «لا اله الا الله الملک الحق المبین» و برخى اوراد و اذکار دیگر را قرائت مىکرد و سورهى واقعه را در قنوت نماز (نافلهى عشاء) مىخواند و نماز شبش هیچ وقت ترک نشد.
شبى، هنگام سحر از خواب بیدار شدم، دیدم پدرم نشسته است و به شدت گریه مى کند. بعد از پایان گریهاش، سؤال کردم علت گریه چیست؟
فرمود: «در قنوت نماز وتر، مناجات (خمس عشره) را مىخواندم و مىگریستم، ناگاه شنیدم که از سقف اتاق، آوازى برآمد که: «ایها العالم العامل…»
**سجادهى عشق، ص: 76@
مرحوم والد، بیش از این سخنى نفرمود و دنبالهى صدایى را که شنیده بود اظهار نکرد، سپس فرمود: «وقتى آن آواز را شنیدم، چنان گریه بر من غالب شد که نتوانستم نماز را ترک کنم، بىاختیار نشستم و گریستم. و تا زنده هستم. راضى نیستم این راز را به کسى بگویید.» (1).
1) قصص العلماء، ص 73 / نماز، نیاز عاشقان، ص 117. در حالات بعضى بزرگان نقل مىکنند که فرمودند: «شبها ملائکه مرا براى نافلهى شب بیدارم مىکردند ولى گاهى صدا مىزدند: آقا پاشو، بعضى سحرها مىگفتند: آشیخ پاشو، بعضى سحرها مىگفتند: ا، ا، پاشو، وقتى دقت کردم دیدم اعمالى که در روز انجام مىدهم در صدا زدن شبم تأثیر دارد، روزهایى که خیلى مراقبم، شبها آقایم مىخوانند، روزهایى که کمى نقصان هست آشیخ صدایم مىزنند و روزهایى که خطائى دارم. با لفظ ا، ا، ندایم مىدهند.