دلا! در حریم بندگى، آن گاه که نماز مىخوانى، اگر سبز عشق باشى و مست صهباى نور، کوچه هاى پرت حواس را، در مىنوردى و صحنه هاى رقص طبیعت را با سماع عارفانه ى دوست، محو مىکنى. هر گاه نماز مىخوانى، در سرادق هستى، گنبد میناى پروردگار را به گلبانگ صبوحى بلبل، شادان مىسازى و به نغمهپردازى، وا مىدارى.
زیباست… زیباست که همرنگ اقاقى سفید شویم و از هر چه رنگ تعلّق دارد، آزاد گردیم. زیباست که هم خانه ى یاس و بنفشه باشیم و با بانگ سَرو، بر سر گلدسته هاى نسیم، تکبیرة الاحرام عروج را بسراییم.
دلا! در وادى زیباى عشق، آن گاه که نماز مىخوانى، طلایه دارى یاران را به تو خواهند داد. اگر طلاى ناب باشى، خالص گردى و روزى خورى قانع شوى، در طوفان هاى سهمگین، ساحلى حاصلت خواهد شد که پس از نجات از امواج، تاب تو را از کف ببرد. همکلام با مه جبینى خواهى شد که پاى دلت را به تار موى خویش ببندد… ناز آفرینىِ بىهمتا، به هنگام عرضه ى نیاز، زیباست و مهرورزى بتان، زیباتر.
**روایت مهر، ص: 22@
آن گاه که همکلام او مىشوى، بر دامن پر فیضش، دست توسّل مىزنى و به تدریج با بانگ نیایشت، فاصله ى روح خزان دیده تا خاک کوى یار را، با پل نماز، پُر مىکنى؛ و چه زیباست که سعى صفا و مروه کنى در چهار راه صلوة ظهر، و چه زیباست که به مشعر بروى در غروب بامسمّاى نماز مغرب و با صفاست که در مناى عشق، اسماعیل وجودت را به قربانگاه بَرى، آن گاه در عرفات صبح، مُحرم شوى و دعاى «عرفه» را در قنوت صلوة صبح، با ترنّم زیباى چکاوکان سَحَر خیز، زمزمه کنى.
چه جان افزاست که لب به ترنّم سوره ى «عصر» در نماز عصرت بگشایى و «اللّهم انّى اسئلک الیسر بعد العسر»(1) را در انتهاى جارى صلوة، زمزمه کنى. چه روح بخش است مقدّمات نماز، زمانى که با لبّیک به فریاد «کنت کنزاً مخفیاً»(2) آغاز گردد، با امانتدارى عهد «الست بربّکم»(3) مقارن شود و با تعقیب «ادعونى استجب لکم»(3) به نهایت برسد.
**روایت مهر، ص: 23@
1) تعقیب نماز عصر.
2) حدیث قدسى.
3) قرآن کریم.