جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نشاط در عبادت

زمان مطالعه: 2 دقیقه

لحظه‏ى دیدار من با تو که مى‏رسد یاد: لو علم المدبرون کیف اشتیاقى بهم لماتوا شوقا، (1)، نباید شعله بر جان کشد؟!

دلم تنگ مى‏شود، قلبم مى‏گیرد، به یاد محرومیت از عشقت. تو مشتاقى به من؟ دوستم دارى؟ به من مهر مى‏ورزى؟ نازنین! من هم به تو مشتاقم لیکن در این نفرین شده خاک، اسیرم، مفلوکم. نجاتم ده که از این سو شراره‏هاى اشتیاق آتش مى‏زند وجود را و از آن سو سرماى خاک خاموش مى‏کند. از این سو گل‏هاى اشتیاق

**سجده‏ى دل یا قلب نمازگزار، ص: 43@

مى‏شکفد، از آن سو دست‏هاى دنیا پرپر مى‏کند. این است درد من دردمند، اما تو زمن قهر مکن، از این سبکسرى من به تنگ میا، صبر کن، صبور من! تو را به صبورى‏ات قسم صبر کن که من مى‏آیم، با اشتیاقى همیشه باقى مى‏آیم.

اگر به طول مى‏انجامد جراحت هزار شمشیر بر پیکر خویش دارم. کوهبار گنه بر دوش‏هاى خسته دارم. تا التیام زخم‏ها و انداختن بار از دوش رخصت مى‏طلبم. فرصتى بده که انجام هر دو را کفایت کند.

این که کنون براى عبادتم مجبورم مواقع نشاط و فراقت خیال را برگزینم تا دچار کسالت و زدگى از صلاتم نگردم، متأسفانه دلیل عشقى ناقص است که عاشق، حتى اگر خسته‏ى خسته هم باشد، دیدار، خستگى ز تنش برون برد و هماره در شوق یار، مى‏سوزد.

الهى! از آن عشق‏هاى دلپذیر، آن محبت‏هاى لطیف، اخلاص‏هاى پاک به ما هم عطا کن.

اى رحیم! در این برهوت، در این خراب آباد، در این صحراى سوزان، دست‏هاى من منتظرند، در انتظار دست‏هاى مهربانت. چشم‏هاى من در انتظارند، منتظر نور وجودت؛ قطره‏اى هم به خشکى جان ما مرحمت کنى. خشنودیم که قطره‏ى تو ما را چو دریاست.

الهى! شوق بده، شور بده، مستى و حال بده، باور و یقین بده. اى خدا! بیچارگى بیداد مى‏کند. چاره‏ام تنها تویى که من از تو یک

**سجده‏ى دل یا قلب نمازگزار، ص: 44@

عشق ناب ناب مى‏خواهم.

اللهم! انى کلما قلت قد تهیأت و تعبأت و قمت للصلوة بین یدیک و ناجیتک، القیت على نعاسا اذا أنا صلیت، و سلبتنى مناجاتک اذا أنا ناجیت.

مالى کلما قلت قد صلحت سریرتى و قرب من مجالس التوابین مجلسى عرضت لى بلیة ازالت قدمى و حالت بینى و بین خدمتک (2).


1) اگر آنان که از درگاه من روى برمى‏تافتند مى‏دانستند که چقدر مشتاق آنان هستم هر آینه از شوق جان مى‏سپردند.

2) خدایا! هر وقت با خود گفتم که، براى اقامه‏ى نماز آماده شده‏ام و در پیشگاه حضرتت به راز و نیاز پرداخته‏ام (هر زمان که عزم خود را جزم کرده و تصمیم گرفتم که براى امر اطاعت و عرض حاجت به سوى تو روى آورم) آن هنگام بر من کسالت انداختى؛ یعنى مسلط شد بر من کسالتى از خواب که بازداشت مرا از توجه به نماز و سلب شد از من آن حالتى که شایسته‏ى مناجات با تو باشد و از لذت راز و نیاز محروم شدم. چیست مرا! (این چه بدبختى عظیم است که گریبان گیرم شده!) که هرگاه با خود گفتم که خاطر خود را از آلودگى‏ها پاک سازم و نهاد خود را آراسته و باطن را اصلاح نمایم (و براى این منظور) خود را به مجالس توبه کاران نزدیک نمایم و با ایشان همنشین شوم، بلایى بر من عارض شد که قدوم مرا لغزانید؛ یعنى به چنان گرفتاریى دچار شدم و حالتى مرا دربرگرفت که نگذاشت یک گام هم به سوى تو بردارم (مثل این که) چیزى میان من و تو حایل شد که ممانعت کرد در راه تو کمر خدمت و اطاعت بربندم. «مفاتیح الجنان، دعاى ابوحمزه‏ى ثمالى».