جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نماز آخر (4)

زمان مطالعه: 2 دقیقه

ظهر بود و وقت بانگ الصلاة

جنگ بود و قصه مرگ و حیات

تیغ بود و دشنه و تیر و سنان

عشق بود و مرشد اهل جنان

روز بود و آب مواج و زلال

قوم تشنه بود و دشت پر ملال

دست بود از پیکر ساقى جدا

تیر اندر حلق طفل مصطفى

مشک پاره، بوالفضائل غرق خون

آه از این روزگار پست و دون

عهد شد بر باد و پیمان بى بها

آه زین نامردمان بى وفا

گِرد دین کرده حصارى کافرى

یار مى زد بانگ هل من ناصرى

غم نواز اى نى نوازِ عاشقى

زآن چه رفت از دست این قوم شقى

تحفه بهر میهمان تیغ آورند

قاصدان عشق را سر مى برند

دین به درهم مى فروشند و نماز

بُرده بر بتخانه پستى و آز

کفر مست از باده عصیانگرى

عشق مدهوش از مىِ حق باورى

خصم از آواى شیطان در غرور

یار بود از صوت قرآن در سرور

اهرمن زان سو نشسته در کمین

رو به روى خیمه اهل یقین

آه، در حال و هوایى این چنین

کرد بر گردون نظر خورشید دین

دید وقت ذکر یارست و نماز

واندر آن هنگامه، هنگام نیاز

شد زمان خاکسارى پیش دوست

کین نبرد سخت هم از بهر اوست

بانگ زد بر عاشقان سالار دین

شد اذان اى دشمنان مکر و کین

جام دل پر از مى یادش کنید

با نیایش هایتان شادش کنید

صبر آرید و بخوانیدش به جان

تا ببینید آن بهشت جاودان

ناگهان شد سرخ دشت نینوا

سجده گاه سبز مردان خدا

ناگهان از اشهد آن شاهدان

شد کویر خشک همچون بوستان

پر شد از تکبیر، دشت کربلا

جنّت است این جاى یا دشت بلا

بر لب هر عاشقى تکبیر بود

در دل اصحاب شیطان تیر بود

مرکب بیدادشان را تاختند

تیرها بر عاشقان انداختند

شامى اندر روز روشن کور بود

دشمن خورشید و ماه و نور بود

ایستاده رو به روى اهل راز

تا نتابد بر کسى نور نماز

تا شود، پر باد یاد و راه دین

پشت ابر تیره ماند ماه دین

لیک جوشانست خون شاه دین

در رگ تاریخ تا روز پسین

تا قیامت هست پا برجا نماز

هست قائم، قامت آن سرو ناز

وه از آن گلگون نماز آخرین

مرحبا بر جهدتان در راه دین

تشنه از هیهات من الذله تان

خوار دشمن، گرچه از من رفت جان

مرگ را نوشیده چون شیر و عسل

زندگیتان عاشقانه چون غزل