از بیمارىهاى دردناک و کشندهى انسان امروز بیمارى بحران هویت است. منظور از بحران هویت وضعیتى است که انسان امروز در آن، هویت خود را فراموش کرده، یا از دست داده و یا با هویتهاى دیگر عوضى گرفته است، در نتیجه با دو بحران «نفى» یا «مسخ» شخصیت روبهرو گشته است.
راستى اگر بخواهیم در یک سطر تعریفى از ماهیت حیوان و انسان نشان دهیم چه خواهیم نوشت؟ خواهیم نوشت: «حیوان موجودى است زنده که مىخورد، مىخوابد و لذت مىبرد…»
و اگر بخواهیم انسان را تعریف کنیم چه خواهیم نوشت؟ قلم را به دست مىگیریم و به فکر فرومىرویم، آن گاه خواهیم نوشت: «انسان موجودى است زنده که مىخورد، مىخوابد، و لذت مىبرد…» همین؟! آیا این تعریف درست انسان است؟! هرگز. گرچه انسان و حیوان از نظر خوردن، خوابیدن، و لذت بردن دو همکلاسى دیرینه به شمار مىروند، اما از نظر ماهیت، هیچ شباهتى به یکدیگر ندارند.
تفاوت «انسان و حیوان؛ معمایى است که انسان امروز هنوز نتوانسته است پاسخى شایسته براى آن بیابد هر چند کتابخانههاى بزرگى از
**سفر به چشمهى نماز، ص: 20@
انبوه کتابهاى انسانشناسى، روانشناسى، جامعهشناسى، مردمشناسى و… را فراهم آورده است. این علوم و دانشها، آگاهىهاى فراوانى را به انسان بخشیده، اما از آن جا که انسان بیش از آن که به خود بیندیشد و خورشید فروزان حقیقت را در افق وجود خویش جستوجو کند، به تحقیقات، مطالعات و پژوهشهاى بیرونى دل خوش کرده است، هر چه بیشتر دویده، از خود دورتر و واماندهتر شده است.
مصیبت بزرگتر انسان امروز آن است که نه تنها خود را نشناخته و به گوهر آسمانى خویش پى نبرده است، بلکه چنین مىاندیشد که بیش از هر عصرى خود را شناخته و گوهر خود را یافته است. این غرور و خوشباورى، زاییدهى «قدرت، سرعت و لذتى» است که صنعت در دسترس انسان قرار داد، اما نحوه درست به کارگیرى آن را به او نیاموخته است. انقلاب صنعتى، انسان را سوار بر اسب سرکش و چموش قدرت، سرعت و لذت کرده، ولى ظرفیت درخور او را به او نبخشیده است. علم اگر چه آموزگار خوبى است، اما مربى خوبى نیست. این آموزگار ورزیده و باتجربه به تو مىآموزد که با فشردن یک تکمه چگونه صدها تن اورانیوم را به انرژى تبدیل کنى، اما هرگز نمىآموزد که با این انرژى آزاد شده چه کنى! آیا صدها کارخانه را به کار اندازى و صدها هزار کارگر را به کارگیرى و نان محبتى بر سر سفرهى نیازمندان گذارى، یا آن که شهرى پر از انسان را در چند ثانیه به جهنمى سوزان که شعلههایش تا آسمان زبانه مىکشد تبدیل کنى؟!
به راستى ماهیت واقعى این موجود عجیبى که بر دو پا راه مىرود و دل آسمانها را شکافته و تا عمق اقیانوسها راه یافته است چیست؟
ماهیت اصلى انسان آن است که انس بگیرد اما با که؟ با آن که مبدأ و مقصد
**سفر به چشمهى نماز، ص: 21@
اوست، با آن که اول و آخر و آغاز و پایان اوست.
گاه ما در یک لحظه به همه چیز فکر مىکنیم جز به آن که همهى «گاهها»، «لحظهها» و «اندیشهها» را به ما بخشیده است. گاهى وقتها ما به یک لقمه غذاى لذیذ بیش از هستىآفرین فکر مىکنیم. حاضریم براى فرونشاندن گرسنگى خود چندین مغازه و خیابان را پشت سر گذاریم تا بهترین، تمیزترین و خوشمزهترین خوراکها را به دست آوریم. اگر در همان لحظه که با دوستانمان نمک و فلفل را روى لقمهها مىپاشیم و آمادهى خوردن مىشویم، اگر همان لحظه بتوانیم یک مسألهى سادهى ریاضى را – که در مدرسه صدها نوعش را دیده و خواندهایم – حل کنیم، مىتوانیم به معماى چند مجهولى وجود خود (هویت انسانى خودمان) پى ببریم و از بحران هویت نجات یابیم. آن مسألهى ساده این است: براى فراهم آمدن یک لقمه غذاى لذیذ چند پدیدهى کیهانى و قانون علمى به کار گرفته شده است؟
عجله نکنید. وقتى به خانه رسیدید، در کمال آرامش، قلم و کاغذى بردارید و دست کم ده دقیقه از 1440 دقیقهاى(1) را که این هستى در اختیار شما گذاشته براى حل این معماى بسیار ساده به کار گیرید. اگر دچار حیرت شدید بدانید که اولین قدم را به سوى شناخت هویت خویش برداشتهاید.
جواب بسیار کوتاه مسأله را از زبان خود هستى بشنوید:
خدا به خورشید گفت: بر دریاها بتاب! گفت: تابیدم. به آبها گفت: بخار شوید و به آسمان بالا روید! گفتند: بخار شدیم و به آسمان بالا رفتیم. به باد گفت: ابرهاى پربار را بر دوش خود بردار و به آن جا که من
**سفر به چشمهى نماز، ص: 22@
اراده کردهام ببر! آن زمینهاى سوخته را مىبینید که از تشنگى فریادشان به آسمان بلند است. آن کشاورز پیر را مىبینید چگونه نگاه نیاز خود را به آسمان دوخته است. اى ابرها! آن جا ببارید! اى قطرههاى باران! آن جا فروریزید. آن گاه همه یک صدا فرمانش را پاسخ گفتند. آیینهى خورشید بر دریا تابید، دل تبدار دریا در آسمان آبى جا گرفت. بادها وزیدند. ابرها به غرش آمدند. زمین تشنه جان گرفت، سبزهها طراوت یافتند، لالهها لبخند زدند و جویبارها سرود شادى را زمزمه کردند… تا تو نانى به کف آرى و به غفلت نخورى(2).
این پیام یک لقمه نان به ماست.
به راستى آیا یک بز در خوردن یک بوتهى علف و یک گربه در به دندان کشیدن تکهى دمبه به این همه مىاندیشید. آیا آنها هیچ گاه لحظهاى در این چرخهى بزرگ و پیچیده تبدیل و تبدل، به قانونهاى علت و معلول، قانون تبخیر و قانون جاذبه و قانون جابهجایى بادها و ابرها و ریزش بارانها مىاندیشند؟
این است تفاوت انسان و حیوان، و این همان حقیقتى است که انسان امروز به رغم توانایىهاى شگفتانگیزش آن را از یاد برده و یا خود را به نادانى زده است(3) و قرآن، این کتاب همیشه سبز، با یادآورى همین کوچکهاى بزرگ، انسانها را از بیمارى «بحران هویت» نجات مىدهد. دست او را
**سفر به چشمهى نماز، ص: 23@
مىگیرد و تا آن سوى افقهاى دوردست، فراتر از ابرها، بادها و قرارگاه خورشید و ماه مىبرد و قلب او را با هستىآفرین پیوند مىزند.
خداست که بادها را براى به حرکت درآوردن ابرها مىفرستد و بعد آن را در آسمان آن گونه که بخواهد مىگستراند و پاره پاره مىکند و مىبینى که دانههاى باران از لابهلاى آن خارج مىشود تا به هر کس از بندگانش که بخواهد فروریزد و شادمان شوند(4).
امام ساجدان على بن الحسین علیهالسلام در نیایش اول صحیفه به گونهاى زیبا به تفاوت انسان و حیوان اشاره مىکند و امتیاز آنها را از یکدیگر به شناخت نعمتهاى پیاپى او و سپاسگزارى در برابر آنها مىداند:
سپاس خدایى راست که اگر شناخت سپاسگزارى از نعمتهاى پیاپى بندگانش را از آنان مىگرفت، آنان در نعمتهایش غوطه مىخوردند بى آن که ستایشش گویند، از روزى بىحسابش بهرهمند مىشدند بى آن که سپاسش را گویند؛ و اگر چنین بودند، هر آینه از مرزهاى انسانى بیرون رفته و در حصار حیوانیت جاى مىگرفتند و چنان مىشدند که در کتاب استوارش توصیف کرده؛ آنها شبیه چارپایان هستند، بلکه گمراهترند(5).
سبب گمراه بودن انسانهاى هویت از دست داده آن است که آنان – بر خلاف حیوانات – از ابزار اندیشه و شناخت و سپاس و ستایش، عقل، چشم، گوش، زبان برخوردارند، اما آن را به کار نمىگیرند.
آیا نماز مىتواند هویت گمشدهى ما را به ما بازگرداند؟ آیا این گفتوگوى
**سفر به چشمهى نماز، ص: 24@
آسمانى مىتواند نگاه انسانهاى به بنبست رسیده را از چرخهى خوردن، خوابیدن و لذت بردن به سوى افقهاى پر رمز و راز بکشاند؟
آرى، مىتواند. چگونه؟ با تذکر دادن نعمتهایى که به ما داده است، و با توجه دادن ما به دو عنصر خاک و آب، دست ما را مىگیرد و از خاک به افلاک مىکشاند و نگاه ما را از زمین به آسمان سوق مىدهد.
نماز مجموعهاى از حرکتها، ذکر گفتنها و به خاک افتادنهاست.
نمازگزار در هر نماز دو رکعتى چهار بار سر بر خاک مىگذارد و در هر نماز چهار رکعتى هشت بار. در تیمم پشت و روى دستها و قاب چهره را با خاک آشنا مىکند و در حال قرائت حمد و رکوع؛ نگاه نمازگزار را با خاک پیوند مىدهد. توجه به خاک چرا؟ توجه به خاک در نماز اسرارى دارد که برخى از آنها را پیشوایان معصوم علیهمالسلام بازگو کردهاند، آنان تفسیر بسیار عمیقى از سر به خاک ساییدن و سجده کردن دارند. در هنگام سر بر زمین نهادن و سر برداشتن همواره این آیت آسمانى در دلشان مىنشسته است که:
شما را از این (خاک) آفریدیم و به این (خاک) باز مىگردانیم و دوباره از آن بیرون مىآوریم(6).
آیا تفسیرى زیباتر از این براى سجده سراغ داریم؟ توجه به عنصر آب در وضو نیز اسرارى دارد که برخى را پیشوایان معصوم علیهمالسلام براى ما یادآور شدهاند.
در آن شب که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به معراج رفت و حقیقت آسمانها و زمین را مشاهده کرد؛ اسرار بسیارى آموخت. پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم خود مىگوید: «آن گاه
**سفر به چشمهى نماز، ص: 25@
پروردگار من – عزوجل – فرمود: اى محمد! دستت را دراز کن تا آبى که از فراز آسمان عرش من سرازیر است به دستت رسد، پس آب فروریخت و من با دست راست آن را گرفتم، از این رو، وضو با دست راست آغاز شد. سپس فرمود: اى محمد! آن را برگیر و چهرهات را با آن شستوشو ده و به او آموخت که تو مىخواهى عظمت مرا بنگرى در حالى که پاک هستى. آن گاه (هر یک از) دستهایت را با دست دیگر شستوشو ده و به او آموخت که تو مىخواهى کلام مرا (قرآن) با این دستها دریافت کنى، و با آب مانده از دستهایت، سر و دو پایت را مسح کن و به او آموخت که من مىخواهم سر تو را مسح کرده و به تو برکت بخشم؛ اما مسح پاهایت براى آن است که من مىخواهم پاى تو را به جایى برسانم که تاکنون پاى کسى جز تو نرسیده و نخواهد رسید»(7).
بر اساس این حدیث:
1. شستن صورت در وضو مقدمه و زمینهاى براى پاکى درون و آشنا شدن با عظمت پروردگار است.
2. شستن دستها مقدمه و زمینهاى براى آشنایى با وحى و دریافت قرآن است. تنها دستهاى پاک به آسمان با شکوه قرآن مىرسد(8).
3. مسح سر – که در حقیقت جایگاه اندیشه و مرکز فرماندهى وجود انسان است – مایهى برکت و فزونى مىگردد؛ چرا که منشأ همهى خیرها و برکتها چراغ فروزان عقل و اندیشه است.
توجه به این اسرار آسمانى نماز، دل نمازگزار را براى راه یافتن به محضر
**سفر به چشمهى نماز، ص: 26@
خداوند آمادهتر مىکند.
ما در سرتاسر نماز با این حقیقت روبهرو هستیم که در همهى زندگى، کارها و فعالیتها با استمداد از قدرت و نیرو و توانى که به ما داده است برمىخیزیم و مىنشینیم(9).
و نیز با این حقیقت اساسى هستى و وجود آشنا مىگردیم که، در پس پدیدههاى طبیعى، فیزیکى و مادى و همراه آنها نیرویى ناظر،(10) بصیر و بینا،(11) خبیر(12) و آگاه(13) وجود دارد که حتى صداى نجواى ما را مىشنود(14) و از وسوسههاى دل ما آگاهى دارد(15).
(اهدنا الصراط المستقیم) نیایش با شکوه دلهاى آسمانى است؛ دلهایى که قطب نماهاى وجود خود را هر لحظه به سوى قبلهى حقیقى مىگیرند تا کشتى وجودشان در مسیر توفانها، سیلابها و امواج خروشان زندگى؛ راه، جهت و مسیر اصلى را گم نکند.
(اهدنا الصراط المستقیم) تنها زمزمهاى در پنج نوبت نیست که سرود آشناى لبهاى عاشق هدایت در لحظه لحظهى شبانه روز است.
(اهدنا الصراط المستقیم) یک انتخاب است، انتخابى در لحظه لحظهى زندگى ما. انتخابى که تا جان در تن داریم تکرار مىگردد تا آن جا که بخشى
**سفر به چشمهى نماز، ص: 27@
از جان ما شود.
با این توجه؛ نمازگزار در برابر هر راه انحرافى رو به الله مىکند و مىگوید: (اهدنا الصراط المستقیم).
در برابر هر سرکشى، عصیان، تمرد و توفان غریزه رو به او مىایستد و مىگوید: (اهدنا الصراط المستقیم).
در برابر هر دوست ناباب – دوستى که قدرت تغییر او را ندارد – مىایستد و مىخواند: (اهدنا الصراط المستقیم).
در برابر هر گناه، در برابر هر نگاه نا به جا و سخن ناروا مىگوید: (اهدنا الصراط المستقیم).
در برابر همهى حیرتها، جهلها، سردرگمىها، زمزمه مىکند که (اهدنا الصراط المستقیم) و نمازگزار این چنین هویت خویش را باز مىیابد.
آرى، نمازگزار تنها به خواستن هدایت و یافتن راه بسنده نمىکند، بلکه به راهنماها، الگوها و نعمت یافتگان هدایت الهى نیز توجه دارد و در زندگى به آنها اقتدا مىکند.
(اهدنا الصراط المستقیم؛ صراط الذین أنعمت علیهم)؛ ما را به راه راست هدایت کن؛ راه آنان که نعمتشان دادى».
و بالاتر از این؛ نمازگزار حتى به الگوهاى منفى نیز توجه دارد و از خدا مىخواهد که او را از آنها دور کند (غیر المغضوب علیهم و لاالضالین)؛ خدایا! ما راه راست را مىخواهیم نه راه مغضوبین را، نه راه کسانى که بر آنان خشم گرفتى و نه راه گمراهان را».
توجه به هدایت آسمانى خداوند؛ خواستن ماندن در راه راست.
توجه به راه یافتگان و پرهیز و دورى از مغضوبین و گمراهان. تکرار این
**سفر به چشمهى نماز، ص: 28@
مفاهیم در شبانه روز نقش تربیتى اساسى در روح، ذهن، فکر، اندیشه و یافتن هویت ما ایفا مىکند.
توجه به این حقیقتهاى اساسى؛ زندگى و هستى را از حالت کور و کر و بىشعور بودن بیرون مىکشد و به موجودى آگاه، بینا و ناظر و بیننده تبدیل مىسازد. توجه به این حقیقتهاست که هرگاه در دل انسان راه یابد، انسان سرگشته، راه خود را پیدا مىکند، مسیر خود را تشخیص مىدهد و از سرگشتگى، گمگشتگى و بحران هویت نجات مىیابد.
**سفر به چشمهى نماز، ص: 29@
1) هر شبانه روز 24 ساعت و یا 1440 دقیقه است.
2) ابر و باد و مه و خورشید و فلک درکارندتا تو نانى به کف آرى و به غفلت نخورىهمه از بهر تو سرگشته و فرمانبردارشرط انصاف نباشد که تو فرمان نبرى(سعدى، گلستان).
3) (نسو الله فأنسیهم أنفسهم) آنان خدا را فراموش کردند و خدا هم آنان را از یاد خودشان برد (حشر (59) آیهى 19).
4) روم (30) آیهى 48.
5) صحیفهى سجادیه – دعاى اول.
6) (منها خلقناکم و فیها نعیدکم و منها نخرجکم تارة أخرى) (طه (20) آیهى 55).
7) امام خمینى، سر الصلوة، ص 79.
8) (لا یمسه الا المطهرون) (واقعه (56) آیهى 79).
9) «بحول الله و قوته أقوم و أقعد» (الکافى، ج 3، ص 338؛ التهذیب، ج 2، ص 87).
10) (لا تدرکه الأبصار و هو یدرک الأبصار) (انعام (6) آیهى 103).
11) (ان الله بصیر بالعباد) (غافر (40) آیهى 44).
12) (هو اللطیف الخبیر) (انعام (6) آیهى 103).
13) (ان الله علیم بذات الصدور) (مائده (5) آیهى 7).
14) (ما یکون من نجوى ثلاثة الا هو رابعهم) (مجادله (58) آیهى 7).
15) (و نعلم ما توسوس به نفسه) (ق (50) آیهى 16).