جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نماز (38)

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

ستاره خفت و شباویز خفت و شبرو خفت

منم که شب همه شب بى‏قرار خویشتنم

سپیده سر زد و گلبانگ زد، خروس ز بام

سحر به پنجره، انگشت مى‏زند که منم

به نازِ دستِ نوازشگرِ نسیم سحر

گشود دیده ی شب آرمیدگان از خواب

دمید سبزه ی صبح و گل ستیغ شکفت

نشست از بر پیروزه، توده ی سیماب

گذشت شبرو، بر بام شد مؤذن پیر

به هر کرانه در افکند نغمه ی توحید

ز کام مأذنه، بانگ اذانِ صبح آمد

طنین دلکش تکبیر، در فضا پیچید

(خدا خدایان)، از خواب ناز برجستند

ز آب چشمه ی تسلیم شستشو کردند

پى نماز به خاک نیاز رخ سودند

نظر ز غیر بریدند و یاد او کردند

**سرچشمه امید، ص: 35@

برآمد از دلِ فرزانگان نوایى خوش

گه از تلاوت قرآن، گه از سرود نماز

شرار در دل تاریک بى‏خدایان زد

چنان حضورو چنان‏شور و حال ‏و سوز گداز

من ایستاده، ز سر تا به پاى غرق گناه

به لب ترانه ی توحید و دل ز شرم، ملول

خجل ز طى شده ایام ناسپاسى ها

به چاره‏جویى وجدان خویشتن مشغول

سیاه نامه ی اعمال خویشتن در پیش

به جز فضیحتم این (زشت‏نامه) ننماید

مرا که روز جوانى به کژ گمانى رفت

از این قیام و قعودم چه حاصلى زاید؟

ز آب توبه چسان شویم این سیاه گلیم؟

که تار و پودش عصیان و نامسلمانى است

مگر عنایت او دست گیردم ورنه

به چشم خسته ی من برق صبح پیدا نیست

**سرچشمه امید، ص: 36@

عروس روز برآمد ز حجله‏گاه افق

به صد کرشمه، به روى جهانیان خندید

ز شور نغمه «لاتَقْنَطُوا»ى(1) همسایه

دمید از افقِ خاطرم دو صد خورشید

«استاد حمید سبزوارى»

**سرچشمه امید، ص: 37@


1) نا امید نشوید.