جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نکته‏ها و گزاره‏هاى روان شناختى در تبلیغ و تربیت (موقعیت‏شناسى)

زمان مطالعه: 26 دقیقه

علم روان‏شناسى به معناى محدود آن، هر قدر علمى‏تر مى‏شود از عمق و کلیت آن کاسته مى‏شود و هر قدر خود را مقید به روش‏هاى تجربى و آزمایشگاهى مى‏کند در تحلیل و تبیین کلیت روان آدمى ناتوان‏تر مى‏گردد. روان انسان چیزى فراتر از اجزاء تشکیل دهنده‏ی آن است و این ذره گرایى و تقلیل گرایى است که مانع شناخت آدمى از آدمى است! به همین روال علوم تربیتى در گره‏گشایى از مسایل تربیتى آدمى ناتوان مانده است.

فرزند آدمى آماده‏ی نیک اندیشى و نیک خواهى و نیک کردارى است اما براى ابراز و اظهار آن نیازمند محرک‏ها و مشوق‏هایى است که این قابلیت ذاتى را نمایان کند. هرگونه اجبار و اکراه و یا زودرسى و شتاب‏زدگى در فعلیت بخشیدن به این استعداد و قابلیت همان آسیبى را به آن مى‏رساند که سرپوش گذاشتن و نادیده گرفتن و سرکوب کردن آن. بنابراین، تبلیغات باید معطوف به این آمادگى‏ها و قابلیت‏ها باشد.

**راهبردهاى روان‏شناختى تبلیغ، ص: 78@

پس از پشت سرگذاشتن دوره‏ی جوانى به تدریج زمینه‏ی فکرى مفهوم مرگ و نیستى در انسان گسترش مى‏یابد اگر جوان تصور درستى از زندگى نداشته باشد، برداشت او از مرگ ترسناک و هولناک خواهد بود و برعکس اگر براى او مفهوم زندگى به گونه‏اى تصویر گردد که مرگ مقوى و مغذى زندگى تلقى شود، او معناى زندگى ابدى را بهتر و عمیق‏تر درک مى‏کند. اگر معناى زندگى و لذت زیستن در جوان تبلیغ و تبیین شود شوق به زندگى خود به منزله‏ی امید و اعتماد و امنیت در شکل‏گیرى شخصیت آنها مى‏باشد.

براى نوجوان «نان» قوت زندگى است اما محبت «معناى» زندگى است. احساس دلبستگى، انس و تعلق نیازهاى اساسى و جوهره‏ی بنیادى هستى نوجوان است. آنچه که نگاه او را به زندگى معنا و عمق مى‏بخشد و از آن زیبایى و جمال زاده مى‏شود نه امکانات مادى و رفاهى که هنر عشق ورزى و دوست داشتن است.

بزرگسال معمولاً از نگاه خود به نوجوان مى‏نگرد. به جاى آنکه خود را به دنیاى نوجوانى نزدیک گرداند نوجوان را به دنیاى خود وارد مى‏سازد. به همین خاطر است که بزرگسال با خود میان بینى خویش نمى‏تواند دنیاى بزرگ نوجوانى را همانگونه که هست کشف و درک کند.

فرق است بین مراقبت و دخالت! پدران و مادرانى که دایم در حفظ و نگهدارى فرزند خود او را از مواجهه با هر گونه خطر و آسیبى دور مى‏سازند و به سبک گلخانه‏اى، نوجوان را در زرورق ضخیم «احتیاط» نگهدارى مى‏کنند. فرصت مقابله با خطر را از او مى‏گیرد. بنابراین، چنین نوجوانانى آسیب پذیرترین و ناتوان‏ترین افرادى خواهند بود که به نام پیشگیرى از خطر و آسیب خود قربانى آن مى‏شوند به همین ترتیب باید گفت فرق است بین تبلیغ و تلقین.

احتیاط‏هاى آلوده به ترس و محافظت‏هاى آمیخته با حساسیت و نگرانى نوجوان را به ‏جاى مقابله با مشکلات وابسته به دیگران و هراسناک از زندگى مى‏کند. بسیارى از اولیا و مربیان در مراقبت‏هاى افراطى خود فرزندان را از یادگیرى مهارت‏هاى اولیه و بنیادى زندگى طبیعى باز مى‏دارند هر چند در نیت خواهان توانمندى فرزندان هستند اما در عمل به شکنندگى و سست بنیادى آن کمک مى‏کنند!

**راهبردهاى روان‏شناختى تبلیغ، ص: 79@

موعظه نیک فقط در گفتار نیک نیست بلکه افزون بر آن، در خلق نیک، سیرت نیک و بیان و نگاهى لطیف و زیبا نهفته است؛ همه‏ی اینها در آمیخته با عشق و محبت و مهربانى و ملایمت جلوه‏اى از تبلیغ رسا و نافذ را به نمایش مى‏گذارد.

صاحب‏نظران در روان‏شناسى تبلیغ، معتقدند؛ مبلغ باید بگونه‏اى تعلیم دهد که مخاطب به شیوه‏ی غیر مستقیم پیام مورد نظر را از درون خود کشف کند؛ بى آنکه احساس کند کسى آن را به او آموخته است.

امروزه تنها ذکر حقایق و گفتن مطالب نیک کافى نیست؛ آنچه مهمتر از گفتن و نصیحت کردن است نشان دادن و عمل کردن به آن است باید آنچه را که مى‏خواهیم به زبان آوریم در رفتار خود به نمایش بگذاریم. این نمایش نه از روى ریا و تصنّع و تکلّف که بر اساس ایمان و اعتقاد قلبى و با نیت الهى و خلوص درونى باید انجام گیرد. آنگاه خود به خود اثرگذار خواهد بود و تأثیرش در تمامى ارکان و ابعاد شخصیت مخاطى جارى و سارى مى‏گردد.

نیاز طبیعى و مشترک انسان‏ها به ویژه در دوره‏ی جوانى و نوجوانى شنیدن مطالب در قالب داستان و تمثیل و شعر و… مى‏باشد. هر قدر بتوانیم پیام‏هاى تبلیغى خود را از طریق سرگذشت شخصیت‏ها و داستان‏هاى سازنده آن هم به شیوه‏هاى جذاب و قابل لمس و تناسب با دنیاى عاطفى و ذهنى آنها بیان کنیم به بلاغت و فصاحت پیام خود افزوده‏ایم.

یکى از خصوصیات بارز نوجوانان و جوانان این است که مایل نیستند کسانى از موضع تحکم و موعظه‏گرى به آنان مستقیماً مطالبى را گوشزد کنند؛ بلکه دوست دارند که مطابق با افکار و عقاید خود آنچه را که مشاهده مى‏کنند و یا مى‏شنوند و تجربه مى‏کنند برداشت نمایند. بنابراین پیام‏هاى تبلیغى را به صورت اشاره و گذرا رها کرده تا مخاطب بر اساس تجربیات قبلى و پردازش‏هاى ذهنى و تمایلات قلبى خود آن را باز تولید کند.

افراد به آنچه نمى‏دانند خصومت مى‏ورزند و بر اساس «بل کذبوا عالم یحیطوا بعلمه»: یعنى آنچه را که به آن احاطه علمى ندارند تکذیب مى‏کنند. انسان تا زمانی‏که خود شخصاً به چیزى باور نکرده است هرگونه اصرار و ابرام نه تنها به نفوذ پیام کمک مى‏کند بلکه نوعى عناد و تضادورزى را از جانب شنونده به دنبال مى‏آورد.

**راهبردهاى روان‏شناختى تبلیغ، ص: 80@

تبلیغ باید عاملى روشنگر براى روشنایى وجود انسان باشد. عاملى که انسان را بر خود کشف مى‏کند و دامنه وجودش را توسعه مى‏بخشد. آنچه که تبلیغ را به هدف ذاتى آن نزدیک مى‏کند نه تراکم و تکرار مطالب نیک؛ بلکه ایجاد تشنگى در مخاطب براى جستجو و پذیرش اندرزهاى نیک است.

فطرت انسان داراى درون مایه‏هاى کمال جویانه و خیرخواهانه است، هر نوع آموزش و تبلیغى که براى تغییر رفتار و نگرش انسان صورت مى‏گیرد بدون فعلیت تمایلات فطرى ریشه دار نخواهد بود. کشف راه‏هاى شناسایى این تمایلات و سوار کردن پیام‏هاى تبلیغى بر آن راز و رمز هنر تبلیغ مى‏باشد. در واقع، عمل اخلاقى آن است که آزادانه و به حکم احساس تکلیف و وظیفه‏شناسى انجام گیرد. بنابراین هدف تبلیغ وادار ساختن افراد و یا عادت دادن آنها (عادت‏هاى کور و جبرى و ناآگاهانه) به اعمال نیک و تقلید رفتارهاى خوب نیست؛ بلکه باید کارى کرد که افراد از روى قصد و نیت و بر اساس میل و رغبت کارهاى نیک به سهولت از آنها صادر شود.

طبیعت و قوانین تحول آدمى به ویژه در دوران کودکى و نوجوانى بگونه‏اى است که در مواجهه با بحران‏ها و موانع (در حد ظرفیت و گنجایش) به تحرک و تعالى واداشته مى‏شود. هر مانعى که فرد را از پا نیندازد موجب تقویت و استحکام شخصیت او مى‏شود. به عبارتى دیگر، تضاد و تعارض سازنده نیروى محرکه‏ی جوهر آدمى است. این تزاحم و تضاد است که واسطه‏ی فیض کالاى وجود از سرچشمه‏ی جوشان فطرت مى‏شود و آن کس که در مواجهه با این بحران‏ها بتواند از میدان نبرد پیروز بیرون آید در اعماق وجود خود به صید گوهر حقیقت دست مى‏یابد.

هدف هر تبلیغ باید برخاسته از نیاز اصلى و سازنده‏ی مخاطب باشد. هرگونه هدف تراشى، هدف‏سازى بیرونى و تحمیلى نه تنها اثر تبلیغى و اصالت تربیتى آن را از بین مى‏برد؛ بلکه خود به تدریج به ضد آن تبدیل مى‏شود؛ چنانکه اگر کودک از فعالیتى مانند بازى که یک فعالیت طبیعى است و ذاتاً واجد لذت درونى است از طریق مشوق‏هاى بیرونى و پاداش‏هاى مادى، تقویت شود به تدریج لذت‏هاى بیرونى جایگزین لذت‏هاى درونى مى‏شود و این فعالیت خود انگیخته را از اصالت و خودجوش تهى مى‏سازد. در ارتباط با رفتارهاى دینى و عبادى که خود ذاتاً واجد لذت معنوى هستند. در صورتى که

**راهبردهاى روان‏شناختى تبلیغ، ص: 81@

تشویق‏هاى بیرونى و به شکل افراطى و مداوم آن افزایش یابد پس از چندى اساس و ریشه‏ی درونى این گونه رفتارها تضعیف مى‏شود.

محتوا، هدف و پیام‏هاى تبلیغى باید جوشیده از نیازها و رغبت‏هاى درونى مخاطب باشد. از این طریق است که فرآیند درون سازى مفاهیم و ارزش‏هاى اخلاقى و فضایل انسانى در فرد انجام مى‏شود. چه بسا اهداف و پیام‏هاى به ظاهر خوب و درستى که در نزد پیام دهنده از منزلت و جایگاه مقدسى برخوردار است اما به خاطر پل ناپذیرى با درون مخاطب فاقد وجاهت و جذابیت لازم مى‏گردد. بنابراین آنچه منشأ و منبع تأثیرگذارى یک پیام تربیتى است وابسته به نیاز و علاقه و تمایل درونى مخاطب است.

درونى ساختن ارزش‏هاى اخلاقى در نوجوانان، باید با آزادى، رغبت و انتخاب شخصى آنها همراه باشد؛ اگر این ارزش‏ها با شیوه‏هاى تحکم و اقتدار و یا از روى اجبار و اکراه صورت گیرد نه تنها به بارورى میراث اخلاقى و ادب اجتماعى آن کمک نکرده‏ایم؛ بلکه از آنچه که خود از روى نیاز فطرى به دنبال آن هستند جلوگیرى کرده‏ایم.

منشأ شادى و نشاط نه در منابع بیرونى و داشته‏ها و امکانات محیطى و عارضى، بلکه در حس درونى برخاسته از رضایت درونى و وجد معنوى است. آنچه که موجب پایدارى و عمق نشاط و شادابى روح مى‏گردد نوع نگاه و نگرشى است که فرد به خود و محیط پیرامون دارد. شادى‏هاى ناپایدار، موقت و عارضى، که ریشه در شرایط بیرونى دارد. تا زمانى که آن شرایط وجود دارد به حیات سطحى و ناپایدار خود ادامه مى‏دهند و هنگامى که عوامل بیرونى ناپدید شوند دیگر نه تنها اثرى از نشاط و شادى نیست؛ بلکه برعکس نوعى ملال و خستگى در هاله‏اى از پوچى و نگرانى حاصل مى‏شود. بنابراین، آموزه‏هاى دینى در تبلیغ باید معطوف به این رهیافت درونى باشد.

طبیعت آدمى بگونه‏اى است که اگر کار نیک و مثبتى از او صادر شود منجر به شادى و نشاط باطنى‏اش مى‏شود، این شادى ریشه در ذات آدمى دارد و با ویژگى‏هاى فطرى او مرتبط‏اند. خصوصیات خلقى از جمله، گشاده رویى، انبساط خاطر، تبسم و محبت ورزى خودبخود موجب انبساط و شادابى و طراوت روح و روان آدمى مى‏گردد. به عبارتى دیگر، هر فعالیت یا رفتارى که به تعالى و پرورشى صفات عالیه در انسان گردد، خود منشأ نشاط و رضایت درونى مى‏شود. همانگونه که ارسطو در تعریف شادى گفته

**راهبردهاى روان‏شناختى تبلیغ، ص: 82@

است: «شادمانى عبارت است از پروراندن صفات و خصایص متعالى در انسان، بنابراین برخلاف منطق رایج، انسان به وسیله برآوردن تمایلات نفسانى خود نمى‏تواند به نشاط و شادابى برسد»؛ بلکه در صورتى مى‏تواند به آن سرچشمه طربناکى و سرخوشى راه یابد که پاى بر سر این تمایلات بگذارد.

ما معمولاً هر چیزى را در افق امروزین آن مى‏فهمیم، و به همین خاطر حتى جوانان و نوجوانان خود را در افق امروزین ـ و نه فردایى که در آن وارد خواهند شد ـ تربیت مى‏کنیم. این همان «خودمیان بینىِ» شناختى است که با خودمیان بینى زمانى و مکانى و حتى تاریخى و اجتماعى همراه است و مانع فهم اصیل و واقعى ما از دنیاى جوانان مى‏گردد.

ذات آدمى صرفاً در چیزى نیست که «هست»؛ بلکه در چیزى است که «مى‏تواند» باشد. رعایت این اصل در تبلیغات ما را بر آن مى‏دارد که در نگاه خود به شنونده از بنیاد تجدید نظر کنیم. اینکه بزرگسالان، نوجوانان را به منزله‏ی یک شیئى یا مومى که باید به تناسب ذهنیت و نیاز آنها شکل بگیرند یا ساخته شوند نه تنها با اصول تربیت درونى و فطرى مغایرت دارد بلکه خود موجب مسخ و تحریف شخصیت فرد مى‏شود.

انسان‏ها معمولاً از راحتى، عافیت‏طلبى، بى مسئولیتى راضى‏تر هستند؛ اما اگر بدانند که مسئولیت پذیرى، مواجهه با چالش‏هاى زندگى، تحمل دشوارى‏ها و شکیبایى در برابر ناگوارى‏ها تا چه اندازه موجب رشد و تعالى تفکر و اندیشه و ظهور خلاقیت و شکوفایى استعدادهاى بالقوه‏‏یشان مى‏شود؛ در پذیرش و مواجهه شدن با مشکلات زندگى نه تنها کنار نمى‏کشند؛ بلکه خود با اشتیاق و میل درونى به استقبال دشوارى‏ها مى‏روند. در این چالش‏هاى بالنده و رشد دهنده، چشمه‏هاى مخفى وجود آدمى با برداشتن لایه‏هاى سطحى آن فوران مى‏کند و از تراوش آن بذرهاى استعداد آدمى در تمامى ابعاد به شکوفایى و طربناکى مى‏رسند و حاصل آن نوعى رضایت درونى و شادابى و نشاط معنوى است؛ چرا که، مسئولیت پذیرى نهالى است که زمینه‏اش شناخت، ریشه‏اش اعتقاد و بهارش بحران‏ها و حادثه‏ها و گرفتاری‏هاست.

**راهبردهاى روان‏شناختى تبلیغ، ص: 83@

ما معمولاً هوش را در قلمرو حل مسائل ذهنى و پاسخگویى به مشکلات درسى و مدرسه‏اى تلقى مى‏کنیم؛ حال آنکه هوش فراتر از ساز و کارهاى ذهنى است، هوش در معناى وسیع آن که با تمامیت شخصیت آدمى سر و کار دارد و به معناى سازگارى با تعارض‏ها و حل تضادها و معنا کردن مشکلات زندگى است؛ چرا که، انسان مخلوق شرایط نیست، بلکه خالق آن است. اگر جوانان بیاموزند که به رنج‏هایشان معنا بدهند آنگاه هر حادثه و حتى هرگونه رنج و بلایى لذت بخش خواهد بود، هر چند دنیا سرشار از رنج‏هایى است که انسان را احاطه کرده است اما در همین جهان سرشار از راه‏هاى غلبه بر این رنج‏ها نیز هست. به همین خاطر است که گفته‏اند تا آدمى از «دوزخ» نگذرد «بهشت» را نخواهد دید.

هیچ عنصرى از وجوه متکثر و درهم تنیده آدمى، به قدرت و اعجاز نیروى ایمان و عشق نتوانسته است تا این میزان تأثیرى شگفت بر فرهنگ و دین و تمدّن آدمى بگذارد. بنابراین، فراهم کردن شرایطى که نوجوانان و جوانان بتوانند در مهارت عشق ورزى و ایمان قلبى پیش قدم شوند به منزله‏ی یک نیاز اساسى زندگى سالم بن مایه‏هاى سلامت روانى و روح نوع دوستى در او را شکل مى‏دهند.

لازمه‏ی کار تبلیغى به لحاظ خصوصیات خلقى و شخصیتى افزون بر همه‏ی شرایط و لوازمى که در ابعاد آموزشى و مهارتى برشمرده‏اند؛ داشتن ظرفیت وسیع و پهنه‏ی پذیرش آراء و افکار دیگران (یعنى چیزى که ما آن را در قلمرو آداب اخلاقى از آن به عنوان سعه صدر یاد مى‏کنیم و یا به زبان امروز دگرپذیرى و مدارا نام گرفته است) مى‏باشد. آن کس که در مقام تبلیغ و تربیت آن هم با نسل جوان و نوجوان قرار مى‏گیرد باید از این توفیق بزرگ و رمز راهگشا و کارگشا برخوردار باشد. انسانى که سعه صدر ندارد؛ در رفتار و برخورد و در انتقال پیام و مقصود خویش دچار مشکلات و دشوارى‏هایى مى‏شود که بطور ناخواسته و ناخودآگاه در کیفیت برقرار ارتباط با مخاطب دچار بحران تنگ نظرى و نهایتاً به جاى و ایجاد جاذبه، دافعه خواهد داشت. در برخوردارى از سعه صدر و روى گشاده و خلق نیک و سینه‏ی باز است که اعتماد، امنیت و رغبت در مخاطب افزایش مى‏یابد وادار متمایل به شنیدن و پذیرفتن مى‏کند.

**راهبردهاى روان‏شناختى تبلیغ، ص: 84@

اگر مخاطب در مقام گوش فرادادن به پیام و مطلب گوینده علیرغم میل و رغبتى که دارد ناتوان است به‏جاى اصرار و تکرار بر اینکه او به حرف گوینده گوش دهد، بهتر است عوامل و محرک‏هاى بازدارنده از محیط درونى و بیرونى او را شناسایى و حذف شود. از جمله‏ی عوامل بازدارنده در فرآیند گوش فرادادن اشتغال ذهنى، موانع عاطفى، انتقال شباهت، تفکر دو ارزش (عوامل درونى) و یا محرک‏هاى محیطى از جمله سر و صدا، مزاحمت‏هاى مکانیکى و فیزیکى فضاى نامساعد و آلوده وار مى‏باشد. قبل از هرگونه اقدام تبلیغى و تربیتى باید با مخاطب در لطیف‏سازى و آرام‏سازى محیط موعظه بکوشیم.

هر چند در فرآیند تبلیغ و ارتباط سازنده با جوان باید علایق و نیازهاى طبیعى و غریزى او را به منزله‏ی سنگ بناى ارتباط همدلانه مطمح نظر قرار داد؛ ولى توجه به مصلحت‏هاى او در تداوم نیازهاى روان‏زادى‏اش مى‏تواند از جهت دهى هوشیارانه و حکیمانه مربى و مبلغ خبر دهد. زیرا جوانان در بسیارى از موارد به علت فقدان رشد و پختگى فکرى و عاطفى و ضعف بصیرت درونى نسبت به نیازها و خواسته‏هاى احساساتى خود نمى‏توانند بین آنچه که مى‏خواهند با آنچه که باید بخواهند و یا بین آنچه که مورد نیازشان است با آنچه مصلحت رشدشان است تمایز خردمندانه‏اى داشته باشند. بر فرد هدایت‏گر است که در این زمینه بدون شتاب‏زدگى فرآیند این جهت دهى را به طور غیر مستقیم و درونى آغاز کند.

یکى از رسالت‏هاى سنگین، اما نادیدنى و نامریى فرد تبلیغ کننده، این است که هنر شنیدن و مهارت گوش فرادادن را با همه‏ی جوانب عاطفى و لوازم تربیتى و ظرایف روان شناختى آن فرا بگیرد. بیش از نیمى از تأثیرگذارى‏هاى تربیتى تبلیغى نه در گفتن که در شنیدن و نه از راه تکرار گفتار که در آهنگ استماع نهفته است. زیرا شنونده‏ی خوب غالباً گوینده خوب نیز هست، اما آن کس که به خوبى حرف مى‏زند، شاید نتواند به خوبى بشنود.

همانگونه که در نظام آموزش و یاددهى ما با سه حیطه‏ی یادگیرى یعنى حیطه‏ی شناختى (یادگیرى مفاهیم ذهنى، اندیشه‏ها، معلومات و…) و حیطه عاطفى (باور به ارزش‏ها، نگرش‏ها و عواطف) و حیطه‏ی روانى ـ حرکتى (آمادگى براى عمل و انجام مهارت‏ها) مواجه هستیم؛ در کار تبلیغ نیز از این سه حیطه در فرآیند انتقال پیام باید استفاده نمود. بدین معنى که فرد گوینده که با مخاطب و گیرنده‏ی پیام در ارتباط قرار مى‏گیرد باید دامنه و عمق

**راهبردهاى روان‏شناختى تبلیغ، ص: 85@

مباحث و مطالبى که مطرح کند و به‏ گونه‏اى گسترش دهد که بتواند تمامى لایه‏هاى عمقى این حیطه‏ها را در مخاطب پوشش دهد. اما به نظر مى‏رسد اغلب فعالیت‏هاى تبلیغى در سطح حیطه‏ی شناختى یعنى دانستن و فهمیدن و فرآیندهاى ذهنى و محفوظاتى متوقف مى‏گردد؛ حال آنکه نقش عمده‏ی تبلیغ و کیفیت اثرگذارى آن نه در سطح ادراک ذهنى بلکه در تمایل درونى و پذیرش قلبى و اعتقادى نهفته است و این بُعد در ساحت عاطفى یعنى دریافت، ارزش گذارى، سازمان دادن، گرایش، باور و بالاخره اعتقاد قلبى و درون متجلى مى‏شود. بنابراین، از جمله مهارت تبلیغى در تحقق اهداف فرهنگى تربیتی این است که به فرآیند درون سازى پیام‏ها که از طریق حیطه‏ی عاطفى امکان‏پذیر مى‏گردد توجه کنیم. آنچه که موجب تقویت حیطه‏ی عاطفى مى‏شود صرفاً تکرار مطالب و یا افزایش کمى پیام‏ها نیست؛ بلکه آماده سازى روانى ـ عاطفى و ایجاد شوق و نیاز در مخاطب براى پذیرش پیام نیز هست، و در یک کلام هر ارتباط مؤثر ایجاد شود طلب سائقه کشش و نیروی جذب در مخاطب است.

بسیار مهم است که جوان تصویر مثبتى از خود داشته باشد. این نگاه مثبت به خود باعث مى‏شود که او به دیگران نیز نگاهى مثبت داشته باشد و همینطور به آینده‏ی خویش! چنین احساس خوشایندى موجب رونق زندگى و نشاط و شادابى روان او مى‏شود و اگر این چنین شد بهترین زمینه‏ی رشد و تعالى فراهم مى‏شود. در چنین شرایطى است که مى‏توان با او ارتباط سازنده و رشد دهنده‏اى برقرار کرد. قبل از بوجود آوردن چنین احساس و تصویرى از خود، هرگونه اقدام تربیتى و تبلیغى نه تنها به شکست مى‏انجامد بلکه بر ضد خود عمل مى‏کند و نتایج وارونه‏اى را به دنبال خواهد داشت. بنابراین، یکى از جلوه‏هاى زیباشناسانه‏ی هنر تبلیغ دین، به کار بستن هنر ترغیب است. این ترغیب‏سازى زمانى به نتایج مثبت و کارآمدى مى‏انجامد که مخاطب احساس مثبت و نگرش خوشایند به خود و آینده خویش داشته باشد.

اولیا و مربیان مى‏خواهند که جوانان به انجام کارى بپردازند که از دید آنها به اصطلاح خیر و پسندیده است. ولى اگر این درخواست با اجبار و اکراه همراه باشد و جوان احساس کند که بدون اراده و تمایل درونى‏اش به چنین کارى مجبور مى‏شود؛ از همان ابتدا ریشه‏ی نیک خواهى و خیرجویى او را از بن خشکانده‏ایم و او را نسبت به آنچه تبلیغ مى‏کنیم بیگانه مى‏سازیم. زیرا همین شیوه‏ی وادار ساختن و اجبار کردن به کارى که به زعم ما نیک است چه بسا براى آنها جز زشتى و اکراه چیزى به همراه نداشته باشد.

**راهبردهاى روان‏شناختى تبلیغ، ص: 86@

باید به جوانان آموخت که داشتن عیب تا زمانی‏که در جهت رفع آن بکوشند عیب بزرگى نیست. بلکه عیب بزرگ آن است که از عیب‏هاى خود غفلت کنند. کسى که نتواند عیب خودش را آن طور که هست دریابد بسى خطرناک‏تر از کسى است که عیبى دارد ولى همیشه نگران چگونه رفع کردن آن است؛ تفهیم و تبیین این شیوه برخورد با عیب‏ها و ضعف‏هاى جوانان آنها را نسبت به پیش گرفتن شیوه‏هاى اصلاحى تشویق مى‏کند. زیرا کسى که عیب و نقصى در وجود خویش حس مى‏کند همین احساس نقص نیروى جبران و اصلاح آن را خودبخود در درون او فراهم مى‏آورد. اما آن کس که از ضعف خویش غافل است و خود را فریب مى‏دهد و حتى فراتر از آن دیگران را نیز در این فریب سهیم مى‏سازد بسى خطرناک‏تر است.

بهشتِ آخرت گرایان در قطع تعلقات پست و فروکاهنده است و بهشت دنیاگرایان در کسب و اثبات آنها. تصویرسازى از چنین بهشت برین و جمیلى براى جوانان در صورتى که توان پرداخت هنرمندانه‏ی آن را داشته باشیم، اشتیاق به زندگى معنوى و زیستن معنى دار را براى آنها به بهترین شکلى توجیه کرده‏ایم. جوانان خواهان زندگى پایدار، لذت بخش و با نشاطى هستند. دین و زندگى دینى چیزى جز اینها نیست و اگر جوانان احساس کنند که آموزه‏هاى دینى پاسخگوى چنین نیازهایى است مطمئناً نگاهى دیگر به خود و زندگى دینى خواهند داشت.

یک اندیشمند باستانى (1) گفته بود: کمتر کارى دیده‏ام که براى اخلاق انسان مضرتر از پرداختن به آموزش اخلاقى به شکل تحمیلى و اجبارى باشد! کسانى مى‏گویند راستى را باید دوست داشت و به وعده وفا نمود و در دفاع از نیکى‏ها مبارزه کرد. ولى جالب است که در دنیاى دیگر طبایع، چنین تصورى از راه تکامل به شکل باید و نبایدى نیست. مثلاً هیچگاه درخت‏ها نمى‏گویند: «سبز باید بود و میوه را راست به سمت زمین رها کرد که باد مى‏گذرد و زمزمه در برگ باید انداخت!» بنابراین تبلیغ دینى و ارزش‏هاى دینى در جوانان باید بگونه‏اى باشد که عمل نیک، راست کردارى و وفادارى با سهولت و روانى از آن‏ها سر بزند و چنانچه این ارزش‏ها صرفاً از روى ترس و پاداش و وابسته به منابع بیرونى و کنترل‏هاى فیزیکى و مادى سرچشمه بگیرد از اصالت فطرى و درونى برخوردار نخواهد بود و دیر یا زود بنیان‏هاى آن فرو مى‏ریزد.

**راهبردهاى روان‏شناختى تبلیغ، ص: 87@

هر معلم یا مبلغى باید به یادداشته باشد که به موقع، نصیحت «نکند»، به موقع «کنار بکشد». به موقع «سکوت» کند و… این هنرِ پرهیز، و هنرِ اقدام نکردن و حرف نزدن بسى دشوارتر و ظریف‏تر از هنر صحبت کردن و اقدام کردن و حرف زدن است. کسى که خواهان یادگیرى چنین حکمت رازآلودى است باید از بنیاد هنرى درخشان در سیماى گفتار و کردار خود داشته باشد. البته باید اقرار نمود که کمتر کسى است که بتواند در جریان تبلیغ و تربیت، واقعیت را جانشین نصیحت کند! و «حکمت سکوت» را جایگزین «کثرت گفتار» کند!

«گذشته»، چیزى را براى «حال» روشن مى‏سازد که حال قادر به شناسایى و مشاهده‏ی آن نیست؛ بنابراین، بازخوانى وقایع گذشته تاریخ و به ویژه تحولات صد سال اخیر در ایران چیزهایى را براى نسل جدید جامعه فاش مى‏سازد که گذشتگان در زمان خود در درک و تحلیل آن ناتوان بودند. بیان سرگذشت‏ها، خاطرات و رویدادهاى فرهنگى، سیاسى و دینى براى جوانان به زبان دل نشین و جذاب آنها را نسبت به ریشه‏ها و دیرینه‏هاى تاریخى خود، بیش از پیش پیوند مى‏دهد.

دینى کردن جوانان و تبلیغ دین براى آنها، صرفاً در دادن اطلاعات دینى و وادار کردن آنها به حفظ روایات اسلامى و آیات قرآنى محدود نمى‏شود، بلکه مهم‏تر و فراتر از آن باید هنرِ «زیستنِ دینى» را به آنها یاد داد. زیرا دین‏دار و دیندارى به یک معنا یعنى زیستن طبق اعتقادات دینى و نه صرفاً داشتن و حفظ کردن مطالب دینى! چه بسا جوانى که از نظر اطلاعات و حفظیات مطالب دینى ضعیف است اما منش و سیرت او بسیار نیک و متعالى است. کسى که چنین منش و شخصیتى داشته باشد خود بخود در کسب دانش دینى نیز علاقمند و مشتاق مى‏گردد. مشروط بر آنکه زبان او را به همراه نیاز او بفهمیم و پیام‏هاى دینى را برآن برافرازیم.

نظرسنجى‏هاى انجام شده بیانگر این واقعیت است که افراد کمتر از 18 سال پیش از آنکه متأثر از رسانه‏هایى چون کتاب و مطبوعات علمى و فرهنگى و دینى باشند متأثر از رسانه‏هاى تصویرى همچون سینما و تلویزیون هستند. از طرف دیگر، همین نتایج نشان مى‏دهد که جوانان نسل گذشته (دنیاى سنتى) بر اساس جایگاه و «پایگاه خانوادگى» و اجتماعى که داشتند از الگوهاى خانوادگى تبعیت مى‏کردند؛ اما امروزه، در نسل کنونى

**راهبردهاى روان‏شناختى تبلیغ، ص: 88@

(دنیاى مدرن) این جایگاه اجتماعى افراد نیست که هویت فرهنگى آن را تشکیل مى‏دهد؛ بلکه این «مصرفِ فرهنگى» آنهاست که «جایگاه اجتماعى» آنها را هویت مى‏بخشد. به عبارت دیگر، فرد با انتخابى که در الگوى مصرفِ فرهنگى خود از نظر ظاهر پوشش، آرایش، لوازم خانگى، نوع اتومبیل، نوع سرگرمى و تفریحاتى که انتخاب مى‏کند مى‏تواند به شکل‏گیرى هویت او بیانجامد. بنابراین نقش رسانه‏هاى تصویرى از حد پر کردن اوقات فراغت جوانان فراتر رفته و تا سطح الگودهى و هویت سازى جوانان نفوذ نموده است(2).

یکى از مهم‏ترین و مؤثرترین عناصر مداخله‏گر در فرآیند تبلیغ، اصل «مخاطب‏شناسى» است بدون شناخت مخاطب هرگونه اقدامى در انتقال پیام با هر کیفیت و عمقى نمى‏تواند به رسایى و هادى شدن آن بیانجامد. مخاطب‏شناسى به نوبه‏ی خود یک «علم» است، و در حد یک موضوع میان رشته‏اى که در چارسوق علم روان‏شناسى، جامعه‏شناسى، مردم‏شناسى و شناخت‏شناسى قرار دارد؛ اول اینکه باید بدانیم که مخاطب از نظر سرشت و خصوصیات ژنتیکى داراى چه خصایص و صفات پایدار مى‏باشد که بخاطر سرشتى بودن آن تغییرپذیر ساختن آنها دشوار و غیر ممکن و حتى مضر است. دوم اینکه افراد از نظر نوع شخصیت، گرایش‏ها، علایق و نگرش‏ها داراى تفاوت‏هاى بارزى هستند و نباید به این تفاوت‏ها با دید منفى بنگریم.

سوم اینکه این فرد با خصوصیات «ژنتیکى» و گرایش‏ها و باورهاى «فرهنگى» از نظر وابستگى‏اش با گروه‏هاى «اجتماعى» و آداب و سنن اخلاقى و مذهبىِ متفاوت است و فراتر از آن جهت استعداد، هوش، مهارت‏ها، نیازها، و انگیزه‏هاى روانى، زیستى، اجتماعى نیز با دیگران متفاوت است همه‏ی این عوامل در قلمرو مخاطب‏شناسى جهت انتقال پیام بسیار مهم است.

کلمات، پیام‏ها و نوشته‏ها و گفته‏ها اگر با بار معنایى متناسب و هنر زیباشناسى ارایه گردند، همچون موجودات زنده حیات و پویایى خواهند داشت. آنها ترکیبى از ماده و

**راهبردهاى روان‏شناختى تبلیغ، ص: 89@

معنا، صورت و سیرت و شکل و محتوى خواهند بود که بخش مادى و شکلى آن همان استخوان و پوست و گوشت است و بخش معنایى آن روح و جان و روان است. توجه به این زنده نمایى و زنده انگارى کلمات مى‏تواند در فرآیند نفوذپذیرى پیام نقش مهمى داشته باشد.

پیام‏ها و کلمات را از لحاظ تأثیرات گوناگون سطحى و عمقى که بر مخاطبان خود مى‏گذارند و موجب زایش احساسات و تولید تداعى‏ها و واتاب‏هایى در ذهن مخاطب مى‏شود مى‏توان مورد بازسنجى قرار داد. پیام‏هایى که در ذهن معنایى مخاطب جان مى‏گیرد و در تعامل با نیاز و اندیشه‏ی او بارور مى‏گردد مى‏توان از پیام‏هاى معنى دار بر شمرد.

علم و دانش محصول مواجهه آدمى با جهان (طبیعت و انسان) است؛ حال آنکه دین محصول مواجهه‏ی انسان با امر قدسى و معنوى به حساب مى‏آید. این تفکیک در حوزه‏ی تبلیغ ما را بر آن مى‏دارد که اگر خواهان تبلیغ ارزش‏هاى دینى و معنوى به جوانان هستیم باید از ساحت و موضعِ «تجربه دینى» وارد شویم. تجربه دینى امرى است که از بینش شهودى و اشراقى یعنى از کانون «قلب» سرچشمه مى‏گیرد. «تجربه علمى» آدمى از جهان (انسان و طبیعت) را مى‏توان از طریق برانگیختن حس زیبایى شناختى، «حس کنجکاوى را تقویت نمود اما تجربه دینى، افزون بر آن، باید شوق و وجد و هیبت و حیرت درونى که ناشى از بیدارى حس دینى است. بنابراین، مراحل تبلیغ و تربیت دینى از سه حیطه‏ی تجربه‏ی دینى (عرفان)، اعتقاد دینى (علم کلام) و عمل دینى (احکام) عبور مى‏کند. این حیطه هیچ‏یک جداى از هم نیست بلکه درهم تنیده و در تعامل با یکدیگر معنا مى‏گیرند.

تبلیغ مفاهیم ارزشى و آموزه‏هاى دینى به ویژه در جامعه‏ی کنونى باید بدور از روش‏هاى رسمى و قرائت‏هاى دولتى باشد. زیرا ارزش‏هاى دینى اگر از موضع دولتى و رسمى آن تبلیغ شود اثر خودش را از دست مى‏دهد. بنابراین بهتر آن است که افراد و یا نهادهایى که رسالت تبلیغ دین را به عهده دارند از جایگاهى مستقل و بدور از وابستگى‏هاى دولتى باشند تا مخاطبان و به ویژه جوانان که از حساسیت خاصى در این زمینه برخوردارند از موضع پذیرش قلبى و گرایش درونى به دین بنگرند.

**راهبردهاى روان‏شناختى تبلیغ، ص: 90@

از آنجا که دوره جوانى دوره‏ی بروز و ظهور احساسات مذهبى، عرفانى و پدیدآیى قریحه شعر و نقاشى و هنر است؛ بهترین زمینه براى تبلیغ ارزش‏هاى دینى و اخلاقى است. استفاده به موقع از این ظرفیت روان شناختى براى طرح زیبا شناسانه‏ی پیام‏هاى دینى یکى از ظرافت‏هاى کار تبلیغى با جوانان مى‏باشد. جوانان در این دوره تمایل طبیعى و رغبت فطرى به پاکى، استقلال‏طلبى، خلوص و صداقت، آزادی و آزادگی، عدل و انصاف، اداى امانت، وفاى به عهد و دیگر فضایل و سجایاى اخلاقى دارند. آنها علاقمندند که هویت ایدئولوژیکى خود را در گزینش مرام زندگى شرافتمندانه به ثبات و انسجام برسانند. از همین رو، استفاده به‏جا و شایسته از این نیاز فطرى و روان زادى در این دوره‏ی حساس باید با اعتدال و انعطاف همراه باشد.

در جریان تبلیغ و گفتگو با جوان هیچگاه نباید از موضع تحکّم، تحمیل و اجبار وارد شد و یا حتى بیش از حد از او تعریف و تمجید شود؛ اگر تعریف‏ها و تمجیدهاى غیر واقعى و اغراق‏آمیز در عین حال که با نیت احترام و کرامت به جوان همراه است، در نهایت آثار تخریبى بر جاى مى‏گذارد که فضاى صمیمیت، صداقت و صراحت را در فرآیند ارتباط آلوده مى‏سازد.

در جریان گفت و شنود، از پیشداورى و تفسیر و تأویل یک‏جانبه پرهیز کنید، بگذارید او به تحلیل و قضاوت بنشیند و ما تنها، شنونده بحث و هدایت کننده غیر مستقیم مباحث باشیم.

از طرح مطالب و موضوع‏هایى که مخاطب نسبت به آن حساسیت دارد و یا در موضع پذیرش باور قلبى او نیست اجتناب شود. قبل از آن باید این حساسیت‏ها و دلایل روان شناختى و جامعه شناختى آن شناسایى و تعدیل شود.

در اولین برخورد با جوان، تنها درستى کلام و استحکام گفتار کافى نیست، بلکه کیفیت برخورد، نوع نگاه، آهنگ تلاقى با شخصیت و منش او نیز مهم است.

کسى که در مقام آموزش دهنده و تبلیغ کننده قرار مى‏گیرد، باید طورى عمل کند که مخاطب و یادگیرنده منزلت و پایگاه علمى و معنوى او را به عنوان مرجع و منبع مورد اتکاء و اطمینان بپذیرد. بدون فراهم کردن چنین شرایطى و بدون توجه به میزان اقتدار

**راهبردهاى روان‏شناختى تبلیغ، ص: 91@

معنوى ـ نه قدرت سیاسى و فیزیکى ـ امکان تأثیرگذارى بر مخاطب بسیار ضعیف و ناپایدار خواهد بود.

از جمله ارکان اساسى تبلیغ با مخاطبین جوان، تکریم شخصیت، تلطیف عواطف و براقرارى روابط مهرآمیز با ایشان مى‏باشد. مهرورزى مهم‏ترین عامل تحکیم و تقویت آثار موعظه و نصیحت حکیمانه در میان جوانان مى‏باشد.

تا حد امکان باید از انتقاد، داورى و قضاوت به ویژه در نخستین مراحل گفتگو پرهیز شود تا جوان با اطمینان و بدور از پیشداورى‏ها و پیش انگاشت‏ها، اندیشه‏ها و درون مایه‏هاى خود را برون ریزى کند. این شکیبایى، ما را در شناخت جوان و دریافت راه‏هاى ارتباط روان‏تر و مؤثرتر یارى مى‏دهد.

جوان را به اجبار و اکراه به شنیدن نصیحت‏ها و پندهاى خود وادار نکنید. بگذارید او در موقعیت‏هاى خودانگیخته و فرصت‏هاى انتخابى و اختیارى خود، ما را به گفتگو دعوت کند. البته تحریک و تحریض غیر مستقیم او براى باز کردن باب گفتگو اگر هوشمندانه و هنرمندانه صورت گیرد لازم است.

طرح مسایل جوانى از نظر خطراتى که او را در آینده تهدید مى‏کند، نباید از آنچه در محیط زندگى و واقعیت‏هاى محیطى او مى‏گذرد بیشتر باشد. هرگونه افراط و تفریط در برخورد با انحرافات اخلاقى و اجتماعى و یا فسادهاى اجتماعى ممکن است نگاه جوان را نسبت به جایگاه و نقش ارادى خود تضعیف نماید.

گوینده در هنگام گفتگو با جوانان ذهن آنها باید آرام و بدون دغدغه و اضطراب درونى باشد. آماده‏سازى چنین شرایطى پیش شرط تبلیغ مؤثر و نافذ است.

یکى از هنرهاى ظریف و ناب در امر تبلیغ، استفاده هوشمندانه یا بهتر بگوییم شکار زیرکانه‏ی فرصت‏هایى است که در موفقیت‏هاى طبیعى و عادى در زندگى روزمره‏ی جوانان پیش مى‏آید. در سال‏ها و روزهایى که شخصیت جوان و نوجوانان در حال شکل‏گیرى و تکامل است، هزاران فرصت طبیعى و تصادفى پیش مى‏آید که ضمن آن

**راهبردهاى روان‏شناختى تبلیغ، ص: 92@

مى‏توان به آنها کمک کرد که از این فرصت‏ها و نه تهدیدها ـ به منزله حجت‏هاى درونى و هدایت خود انگیخته و درون‏زا بهره‏گیرى کنند. این فرصت‏ها مى‏تواند در حدّ حس کردن یک نسیم، مطالعه یک کتاب، مشاهده یک منظره‏ى زیبا و رخ دادن یک حادثه معنى دار و سازنده در زندگى واقعى باشد. استناد کردن به این تجربیات و برجسته کردن و پردازش آن بهترین انتقال پیام تربیتى مى‏باشد.

یکى از مشکلات رایج جوانان «بى تفاوتى، بى خیالى و فقدان احساس مسؤولیت نسبت به تکالیف اجتماعى و مذهبى» خود است. بنابراین براى فردى که با این مشکل مواجه شده است، هرگونه اقدام تربیتى و تبلیغى بدون سبب‏شناسى و ریشه یابى نه تنها سودى ندارد، بلکه فرد را نسبت به حقایق و واقعیت‏هاى موجود منزجر مى‏گرداند.

دوران نوجوانى و جوانى با شکوه‏ترین و پرشورترین دوره جستجوگرى و کنجکاوى ماجراجویانه زندگى آدمى است. جوانان مى‏خواهند از هر چیز و پدیده‏اى که در اطراف خود مى‏گذرد سر در آورند. مى‏خواهند بدانند که این جهان چیست؟ آفرینش و خلقت جهان هستى براى چه مقصودى است؟ آنها درباره دین و مذهب، خدا، قیامت و معاد هزاران سؤال چالش‏انگیز در ذهن خود دارند که مى‏خواهند پاسخ قانع کننده‏اى دریافت کنند.

پاسخ به این سؤالات با توجه به ظرفیت ادراکى و فضاى فکرى و ذهن جوانان آن‏هم با زبان و نیاز آنها مسأله‏اى است که باید بیش از پیش به آن پرداخته شود و اگر این سؤالات با پاسخ‏هاى ناقص و انحرافى و تحریف شده همراه شود، چه بسا که بنیاد تفکر دینى جوان را متزلزل و شکننده سازد.

مسائلى که جوانان در جلسات گفتگو با مبلغان در میان مى‏گذارند به تناسب سن و جنس و موقعیت‏هاى فرهنگى و دوره‏اى خاص اجتماعى متفاوت است. طبیعتاً برخورد با این مسائل و ارائه راهبردهاى تبلیغى و تربیت نیز متفاوت بوده و مستلزم اندیشیدن به راه حل‏هاى مختلف و برگزیدن مناسب‏ترین راه حل‏هاست که با ذائقه مخاطبان هماهنگ باشد.

**راهبردهاى روان‏شناختى تبلیغ، ص: 93@

براى شناسایى و بکارگیرى بهترین و مناسب‏ترین راه حل‏ها، توجه به ظرفیت مخاطب، نگرش‏هاى مثبت و منفى آنها نسبت به طرح مسائل و باور و پذیرش آن، بهترین شاخص ارزیابى و خودسنجى در کیفیت ارائه مطالب مى‏باشد.

در جلسه‏ی گفت‏وگو با جوانان مهمترین محورهایى که باید مدّ نظر قرار گیرد عبارتند از:

1ـ چگونگى ورود به بحث از لحاظ زمینه‏سازى و فضاسازى و تحریک اذهان و تشویق مخاطبان براى شنیدن فعال.

2ـ کیفیت طرح مطالب از نظر پرسش‏انگیزى و رغبت‏زایى در فضاى جلسه.

3ـ اتخاذ شیوه مناسب اداره جلسه از نظر روش‏هاى گروهى، متعاملى.

4ـ پیش‏بینى روش‏هاى بازخورد سنجى از مطالب ارایه شده و اصلاح و تقویت روش‏هاى تبلیغى.

5ـ توجه به علائم و نشانه‏هاى غیر کلامى مخاطبان در نحوه دریافت مطالب.

مربى و مبلّغ موفق کسى است که نه فقط به دانش و علم روان‏شناسى، بلکه به توانایى در درک و دریافت ویژگى‏هاى فردى مخاطب که او را منحصر به فرد ساخته است نیز مجهز باشد. آن کس که خواهان ارتباط فعال و صمیمى با جوانان است، قبل از آنکه در پى آن باشد که چه مطالب و پیام‏هایى را به آنها منتقل کند، باید به فکر چگونگى انتقال آن از نظر جاذبه، کیفیت و قدرت نفوذى آن باشد. رمز بزرگ تبلیغ نه در تکرار و تعدد پیام که در رسایى و بلاغت آن نهفته است.

تبلیغ دو گونه است: «هادى» و «عایق» و یا رسانا و نارسانا. رمز هادى سازى تبلیغات نه در تراکم و فزونى کلمات و صحبت‏ها بلکه در کیفیت انتقال ـ حتى اگر بدون کلام هم باشد و تنها با زبان عواطف و به زبان اشاره و در نماد نگاه ظهور یابد؛ چرا که گفته‏اند «الکنایة ابلغ من التصریح»، یعنى چه بسا کنایه و اشاره‏اى که از صراحت هم رساتر و نافذتر باشد.

تبلیغ و شیوه‏هاى تربیتى با جوانان باید به‏گونه‏اى باشد که آنها را آماده و مهیاى برخورد با مسایل زندگى آنان کند. آنچه مهم است شناخت راه‏هاى معنى دار کردن مشکلات زندگى است و نه حذف کردن مشکلات. جوانان نباید از دشوارهاى زندگى

**راهبردهاى روان‏شناختى تبلیغ، ص: 94@

هراس به خود راه بدهند. هراس واقعى زمانى است که آنها خواهان زندگى بدون رنج و دشوارى باشند. چنین تصورى از هستى و خوشبختى یعنى مرگ تدریجى و فاجعه فرهنگى در نسل آینده ساز یک جامعه.

هیچ دو انسانى شبیه به هم نیستند همانطور که هیچ دو فردى به یک محرک یا پیام، واکنش یکسانى نشان نمى‏دهند. بنابراین در ایجاد ارتباط با جوانان و شیوه تبلیغ و ترغیب آنها به ارزش‏ها باید این تفاوت‏ها و تمایزهاى اجتناب‏ناپذیر را مطمح نظر قرار داد. «منحصر به فرد بودن در کار تبلیغ و تربیت»یعنى «برخورد متناسب با هر فرد با در نظر گرفتن قابلیت‏هاى فردى او».

هیچ معلولى بدون علت و هیچ واکنشى بدون کنش نیست؛ یکى از دلایل ناهنجارى رفتارى جوانان اقدامات ناهنجار ما بزرگسالان مى‏باشد. در واقع، اعتراض جوانان به جامعه واکنش سالم و هنجارى است که در مقابل کنش‏هاى ناسالم و ناهنجار جامعه ایجاد مى‏شود.

عادت به مطالعه صرفاً خواندن کتاب و مجله و روزنامه نیست، بلکه فراتر از این، مطالعه طبیعت، مشاهده جهان هستى و تماشاى جلوه‏هاى غیر کلامى و غیر نوشتارى محیط اطراف است. جوانان باید افزون بر مطالعه فرهنگ مکتوب به مطالعه فرهنگ غیر مکتوب نیز تشویق شوند، بنابراین هرگونه مشاهده و مطالعه‏اى در طبیعت نیز مى‏تواند براى آنها نوعى آموزش و پرورش باشد. نگاه به یک برگ فرو ریخته از درخت و یا جوشش آب چشمه از درون کوه و بوئیدن گلى در بیابان و صدها پدیده رمز آلود و شگفت آور هستى که هر کدام مى‏تواند نگاه جوان را به محیط اطراف خویش، تر و تازه و معنى دار کند. سهراب سپهرى سروده‏ی زیبایى از این نوع مطالعه و نگاه ناب به هستى دارد:

«یک نفر آمد کتاب‏هاى مرا بُرد

روى سرم سقفى از تناسب گل‏ها کشید

میز مرا زیر معنویت باران نهاد»(3).

**راهبردهاى روان‏شناختى تبلیغ، ص: 95@

بسیار جالب است که دریابیم آموختن دین و تجربه کردن دین، دو امر متفاوت اما در عین حال مرتبط است. جوانان بیش از آنکه نیاز به آموختن دانش و اطلاعات دینى داشته باشند مهم‏تر و عمیق‏تر از آن نیازمند به تجربه دینى هستند. یک مربى یا مبلغ دینى در تربیت جوانان افزون بر دادن اطلاعات و دانش دینى باید در پى فراهم کردن موقعیت‏هایى باشد که آنان به تجربه دینى و احساس دینى دست یابند؛ این تجربه دینى مى‏تواند از طریق مشاهده یک تصویر از غروب یا طلوع خورشید و دیدن آب روان در جوى آب و یا بوئیدن یک گل باشد.

اگر مشاهده مى‏شود که جوانان على‏رغم برخوردارى از امکانات رفاهى، تفریحى و اجتماعى هنوز از نشاط و شادمانى درونى محرومند و احساس رضامندى درونى ندارند، علت را نباید در محرک‏هاى بیرونى، بلکه در فقدان محرک‏هاى درونى جستجو کرد. اگر به جوانان بیاموزیم که چگونه قدرت مهرورزى داشته باشند، آنگاه راه‏هاى درک زندگى معنوى را به آنها نشان داده‏ایم و از این طریق است که درون مایه‏هاى رفتار دینى و معنوى در آنان شکوفا مى‏شود.

آیا هیچ فکر کرده‏ایم که چرا جوانان خواهان زندگى راحت و بدون دردسر و عارى از رنج و گرفتارى هستند؟ چرا وقتى از آنها سؤال مى‏کنیم، خوشبختى چیست اغلب آنها خوشبختى را در رفاه و آسایش و امکانات مادى مى‏جویند؟ پاسخ به این پرسش، ریشه در نوع نگرش و اندیشه‏اى دارد که ما نسبت به زندگى و معناى زیستن و خوشبختى داریم. ممکن است ما به عنوان پدر و مادر و یا مربى و معلم، ناخواسته و ندانسته تصویر غلط و موهومى از سعادت و خوشبختى در ذهن آنها ترسیم کنیم. بنابراین، جوان‏ها احساسات و برداشت ما را از زندگى و خوشبختى فرا مى‏گیرند و در آرمان‏ها و آرزوهاى خود مى‏پرورانند!

یکى از رسالت‏هاى تبلیغى این است که فرد پیام دهنده مضامین و محتواى تبلیغى خود را نه بر اساس تجربیات و گرایش‏ها و دلمشغولى‏هاى خود، بلکه بر مبناى تدارک تجربه‏اى غنى و واقعى مخاطب بنا سازد. در این صورت، مخاطب احساس نزدیکى و قرابت بیشترى با گوینده خواهد داشت و همین نزدیکى موجب پذیرش و اعتماد درونى فرد مى‏شود.

**راهبردهاى روان‏شناختى تبلیغ، ص: 96@

برجسته‏ترین نماى زندگى یک جوان امید به آینده است. جوانان هنگامى به حال و شرایط موجود خود عشق مى‏ورزند و از اراده و پشتکار برخوردار مى‏گردند که افق آینده خود را شفاف و روشن ببینند. نشاطى که از این امید سر مى‏زند به منزله نیروى محرکه‏اى براى زندگى و لذت بردن از کار و کوشش مى‏باشد. توجه به این نیاز و متمرکز کردن صحبت‏ها و مطالب تربیتى در این محور مى‏تواند در هدایت جوانان بسیار مؤثر واقع شود. اگر چنین توجهى به جوانان از زاویه‏ی آینده نگرى و آینده بینى بشود، از بروز بسیارى از انحرافات اخلاقى ـ اجتماعى جلوگیرى به عمل مى‏آید.

ما باید براى جوانان به ویژه کسانى که به مسایل درسى و تحصیلى اهمیت زیادى مى‏دهند و همه راز و رمز موفقیت را در درس و مشق و مدرک مى‏دانند، این واقعیت ناپیدا را بر ملا سازیم که درس خواندن تنها زمانى مفید و سازنده است که در قالب یک مهارت، فعالیت و کار و هنر به عمل تبدیل مى‏شود و اگر این جوهره مهارت از درس گرفته شود، تحصیل به یک فکر مشغولى ذهنى که حاصل آن انبار کردن معلومات ذهنى است تبدیل مى‏شود.

علاقه‏مند کردن جوانان به کتاب و کتابخوانى صرفاً از راه توجیه و اصرار و یا تشویق‏هاى مادى و کلامى بدست نمى‏آید، بلکه باید از موضع نیاز و خواسته‏هاى شخصى آنها به این مسأله پرداخت. یعنى از آنجایى آغاز کنیم که آنها دوست دارند و به آنجایى هدایت کنیم که به مصلحت آنها مى‏باشد. این فرآیند از نقطه آغاز تا تداوم و استمرار آن به تناسب خصوصیات و علایق هر جوانى متفاوت مى‏باشد که باید آن را مطمح نظر قرار داد.

رابطه میان آنچه که قصد تبلیغ آنها را داریم و آنچه که مخاطب جوان آن را نیاز دارد، در هنگامى طبیعى و درونى مى‏شود که از ارتباط عایق گونه به ارتباط هادى و رسانا دست یابیم. این ارتباط هنگامى برقرار مى‏شود که صمیمیت، صداقت و همدلى بین مخاطب و پیام دهنده به حدّ اعلاى خود برسد. آنگاه ملاحظه خواهیم کرد که کوتاه‏ترین و ساده‏ترین کلمات، طولانى‏ترین و عمیق‏ترین اثرات را بر جان و روح مخاطب خواهد گذاشت. حال برعکس، اگر این ارتباط همچنان عایق و نارسا باقى بماند، هرقدر بر تراکم گفتار و تکرار پیام بیافزائیم، پیامدى جز خستگى خود و آزرده کردن مخاطب نخواهد

**راهبردهاى روان‏شناختى تبلیغ، ص: 97@

داشت. بنابراین بهتر آن است که همراه با جمع آورى و تهیه مطالب، به چگونگى و پردازش آن براى مخاطب نیز اقدام نمائیم.

چگونگى ایجاد اشتیاق به شنیدن یک پیام در مخاطب، از چگونگى تهیه پیام براى یک مبلّغ و مربّى بسیار مهم‏تر و پیچیده‏تر است. اینکه بدانیم در چه شرایطى، براى چه کسانى، با چه خصوصیاتى و با چه کیفیتى باید مطلبى را بیان کرد بسیار مهم‏تر از میزان تراکم و انبوهى ارایه مطلب مى‏باشد. پى بردن به این هنر ظریف تنها از طریق مطالعه و اصول و فنون تبلیغ بدست نمى‏آید، بلکه بیش از آن از طریق مکاشفه و مشاهده درونى و استنباط و اجتهاد شخصى امکان‏پذیر است.

فردى که رسالت تبلیغ و تربیت اسلامى را براى جوانان به عهده دارد، ضمن آشنایى با حساسیت‏هاى خاص این دوره، هیچگاه از موضع اصرار و اجبار براى تحمیل و القاء ارزش‏ها وارد بحث نمى‏شود، بلکه با ایجاد اعتماد و فضاى صمیمى و بى ریا موقعیت را براى «مناظره و مباحثه»: فراهم مى‏سازد. چه بسا جوانان در این مرحله از شرایط اجتماعى و عاطفى خود مسایلى را مطرح کنند که براى ما بزرگسالان تلخ و ناگوار باشد و از آن‏ها بوى جسارت و اهانت به ارزش‏ها استشمام شود؛ اما اگر قدرى مدارا و خویشتن‏دارى نشان دهیم، ملاحظه خواهیم کرد که این عنادگرى و عصیان گرى ریشه‏اى روانى ندارد، بلکه جنبه‏اى احساساتى و برخاسته از تلاطم‏هاى موقت روحى او مى‏باشد و با آرامش و متانت ما، خود به خود فرو مى‏نشیند.

هر چند در فرآیند تبلیغ و ارتباط سازنده با جوان باید علایق و نیازهاى طبیعى و غریزى جوان را به منزله سنگ بناى ارتباط همدلانه مطمح نظر قرار داد، ولى توجه به مصلحت‏هاى او در تداوم نیازهاى روان زادى‏اش مى‏تواند از جهت دهى هوشیارانه و حکیمانه مربى و مبلغ خبر دهد؛ زیرا جوانان در بسیارى از موارد به علت فقدان رشد و پختگى فکرى و عاطفى و ضعف بصیرت درونى نسبت به نیازها و خواسته‏هاى واقعى خود، نمى‏توانند بین آنچه که «مى‏خواهند» با آنچه که «باید بخواهند» و یا بین آنچه که مورد نیازشان است با آنچه مصلحت رشدشان است تمایز خردمندانه‏اى داشته باشند. بر فرد هدایت‏گر است که در این زمینه بدون شتاب زدگى، فرآیند این جهت دهى را به‏ طور غیر مستقیم آغاز کند.

**راهبردهاى روان‏شناختى تبلیغ، ص: 98@

همین که جوان در پرتو رشد فکرى و استقلال اجتماعى و به منزلت انتخاب و اختیار در گزینش معیارهاى اخلاقى دست مى‏زند و روز به روز از آنچه هست فاصله گرفته و به آنچه که خودخواهان آن است نزدیک مى‏شود، در مورد عقاید اجتماعى و سیاسى والدین ـ جامعه و نمادهاى دینى و فرهنگى تردید مى‏کند. این تردید اگر با تعدیل‏سازى و بردبارى بزرگسالان همراه باشد، نوعى پختگى و آرامش روانى را همراه خواهد داشت و بالعکس اگر با تندى و خشونت و با شتاب زدگى در تربیت او برخورد شود، نتایج وارونه را به دنبال خواهد داشت.

ارزش‏ها و ملاک‏هاى اخلاقى جوان همیشه نتیجه تفکر و تعقل حساب شده‏ی ‏او نیست؛ احتمالاً غلبه عواطف و غلیان احساسات و هیجانات او نیروى خردورزى و قوه‏ی تعقل او را تحت‏الشعاع قرار مى‏دهد و بر ماست که در این چالش خطرساز او را هدایت و کمک کنیم.

مهم‏ترین خطرى که نوجوان را در این دوره از تحول زندگى‏اش تهدید مى‏کند پشت پا زدن به همه ارزش‏ها و قوانین و مقدساتى است که با نوعى هیجان زدگى و عصیان‏گرى آنان نفى و طرد مى‏کند.

براى مقابله با این خطر باید از هرگونه شتاب‏زدگى و برخورد ناشیانه پرهیز کرد تا نوجوان از طریق تعقل و اقناع ذهنى و آرامش روانى به ارزش‏هاى دینى مراجعه نماید.

طغیان علیه والدین، گریز از ناملایمات زندگى، پدیدآیى آشفتگى عاطفى و احساس بیگانگى از خود، او را به مرحله‏اى از سقوط مى‏کشاند که با غرور کورکورانه‏اى همه چارچوب‏هاى سالم زندگى را در هم مى‏شکند. این حالت، مقدمه بروز اقدامات بزهکارانه و آسیب‏هاى روانى و اجتماعى در اوست.

دست یافتن به احساس هویت و یک پارچگى نقش، تا حدودى به مهارت‏هاى شناختى بستگى دارد. این مهارت‏ها از طریق درک نیاز جوان و هم دلى و هم حسى با نیاز و خواسته‏هاى او صورت مى‏گیرد. هویت‏یابى دوره جوانى بر خلاف دوره نوجوانى، که بر مدار دل مشغولى‏هاى فردى و نیازهاى درونى متمرکز مى‏شود، بر اساس نیازهاى جمعى و ارتباطات بین فردى در قالب روابط با همسالان، دوستى با جنس مخالف و نیاز به تشکیل خانواده نمود مى‏یابد.

**راهبردهاى روان‏شناختى تبلیغ، ص: 99@


1) اندیشه‏هاى مِتى.

2) بنگرید به مقاله مخاطب‏شناسى، شرط نخست تأثیر پیام، مصاحبه با عبدالعلى رضایى کارشناس ارتباطات روزنامه همشهرى دوشنبه 10 / 3 / 78.

3) هشت کتاب، ص 401.